چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


چهره‌ی ما، در آیینه‌ی کلام سعدی


چهره‌ی ما، در آیینه‌ی کلام سعدی
«در اخلاق درویشان» عنوان باب دوم گلستان است. سعدی در این باب ضمن حکایت‌هایی به آسیب‌شناسی و نقد روان و رفتار و شناخت نهانی‌های دل و درون مدعیان پارسایی و زهد و درویشی می‌پردازد. این موضوع در آثار دیگران نیز آمده است. استخراج این موارد از متن فرهنگ و ادب، و دسته‌بندی و نقد و تحلیل موارد استخراج شده، می‌تواند به سان آیینه‌یی نمایش‌گر سیمای ما باشد و ما را به خطوط ناساز آن آگاه کند. از خلال این گونه پژوهش‌ها به تصویری واضح‌تر از چهره‌ی خود دست می‌یابیم. روشن است که در نبود تصویری واضح از چهره‌ی خود، به شناخت درست خویش نائل نمی‌شویم و بسا که در عالم وهم و پندار از چهره‌ی ناساز خود، نقشی زیبا و دل‌پذیر می‌زنیم و شیفته‌ی این نقش خیالی می‌شویم و بدان می‌بالیم و می‌نازیم در وصف خود دیوان دیوان قصیده و غزل می‌سازیم. این همه در غیابِ آیینه رخ می‌دهد. پس نعمت آیینه را قدر بدانیم، آن را برداریم و در آن خود را بنگریم و بشناسیم. در آیینه‌ی کلام سعدی می‌توانیم خط‌های ناساز در چهره‌ی خویش را بنگریم و در انسانی‌تر کردن سیمای خود خویش بکوشیم.
عجب و خود شیفته‌گی و خوار داشت و تحقیر دیگران یکی از ویژه‌گی‌های مهمی‌ست که در رفتار مدعیان زهد و پارسایی به چشم می‌خورد. اینان با چهره‌ی در هم و پیشانی پر آژنگ، تلخ و ترش از گوشه‌ی چشم و از سر تحقیر آن گونه مردم را می‌نگرند که گویی دیگران ذات گناه و عین پستی و پلشتی‌اند و ایشان خود پاکی و قدس محض. انگار تنها آنان‌اند که درخور بود و شایسته‌ی وجودند و باقی مردمان زیادی یا زباله‌ی هستی‌اند. این نوع نگرش کبرآمیز به دیگران غالبا آن چنان است که دیگر نمی‌توان آن را تنها با عنوان ساده‌ی کبر و غرور مشخص و معرفی کرد، بل‌که در شناخت درست احوال این مدعیان باید از نوعی خود شیفته‌گی بیمارگونه سخن گفت.
بروز این رفتار از سوی برخی مدعیان پارسایی و زهد و درویشی آن چنان مکرر و مشهود است که در کتاب‌های اخلاقی به تفصیل به آن پرداخته شده است. یکی از کسانی که در این باب سخن گفته محمد غزالی‌ست. وی در «احیاء العلوم» و نیز در «کیمیای سعادت»، گرفتاری‌های روانی و شخصیتی زاهدان خودبین و خود شیفته و اوهام و ذهنیات بیمارگونه‌ی آن‌ها را با دقت مورد موشکافی و مطالعه و نقد قرار داده است.
این پدیده‌ی نخوت و عجب زاهدانه در رفتار برخی مدعیان، پدیده‌یی قابل مطالعه است. احساس شدید کبر و نخوت، آن چنان است که گویی دیگران از جنس و طبقه‌یی فروتر هستند و در گردآب تبه‌کاری و گناه و ناپارسایی غوطه‌ورند و درخور هر گونه طعن و ترش‌رویی و تحقیر و دش‌نام هستند. غرور بیمارگونه‌ی مدعیان زهد و پارسایی و درویشی موجب آن می‌شود تا ایشان خود را تافته‌یی جدابافته از مردم بدانند و همواره از آن‌ها پرهیز کنند و پیوسته ترسان از این باشند که مبادا تباهی و گناه آلوده‌گی مردم عادی دامان قدس ایشان را بیالاید. این پندار و رفتار موجب پدید آمدن وضعیتی خاص در روابط مدعیان زهد و مردم عادی می‌شود. در این وضعیت، رابطه‌ی مدعیان زهد و پارسایی که خود را در شمار «ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت» می پندارند، با توده‌ی مردم به رفتار یک طبقه یا نژاد برتر با افراد یک طبقه‌ی فروتر و یا نژاد تحقیر شده شبیه است. تأملی در بیت‌های زیر از حافظ کیفیت داوری مدعیان زهد در مورد مردم عادی را به خوبی نشان می‌دهد:
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهی‌ش در آیینه‌ی ادراک انداز
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد۱
در سطرهای زیر از غزالی، نحوه‌ی رفتار نخوت‌آمیز مدعیان زهد و تحقیر و تغیّری که با مردم روا می‌دارند، به خوبی ترسیم شده است: «ورع در پیشانی نیست تا فا هم کشد (به هم کشد) و در روی نیست تا ترش گیرد و در رخساره نیست تا کژ کند و در گردن نیست تا فرو اندازد و در دامن نیست تا آن را فراهم آرد، بل در دل‌هاست.» ۲
هم او در کیمیای سعادت از خود شیفته‌گی و خود برتر بینی مدعیان، این گونه سخن می‌گوید: «... که عابد و زاهد و صوفی و پارسا از تکبر خالی نباشد تا دیگران را به خدمت و زیارت خویش اولا‌تر بیند و گویی منتی بر مردمان می‌نهد از عبادات. و باشد که پندارد که دیگران هلاک شدند و ایمن و زنده وی است.»۳
این همه نمونه‌یی از رفتار و سلوک کسانی‌ست که خود را از مردم جدا و در شمار قدسیان و قدیسان می‌پندارند.
سعدی در حکایت زیر از باب دوم گلستان، ضمن بیان خاطره‌یی از دوران کودکی خویش به نقد بخشی از روان و روحیه و رفتار مدعیان زهد و پارسایی می پردازد:
«یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب‌خیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر رحمت الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز کنار گرفته و طایفه‌یی گرد ما خفته ...»
همه‌ی اسباب برای ظهور و میدان‌داری عجب و خود شیفته‌گی زاهدانه فراهم است. زاهد نوجوان شب تا سحر بیدار و قرآن در آغوش به عبادت و ذکر و تسبیح مشغول بوده است. حس می‌کند راستی چه فضیلت بزرگی دارد بر این بی‌خبرانِ بی‌خیالی که در نزدیکی او خوش خفته‌اند! به همین دلیل، لحن او نسبت به ایشان تلخ و تحقیرآمیز است:
«پدر را گفتم یکی از اینان سر بر نمی‌دارد که دو گانه‌یی بگذارد، چنان خواب غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند.» در این لحن و کلام تلخ، طنین لحن و کلام تلخ و تحقیرآمیز زاهدان خودشیفته به خوبی منعکس است. این سخن تلخ و داوری تحقیرآمیز نسبت به دیگران تنها سخن طفلی عبادت‌پیشه و زاهدی نوجوان نیست، بل‌که سخن آشنا و قضاوت قدیمی و تاریخی همه‌ی مدعیان زهد و پارسایی‌ست که مطمئن از قدس و پاکی خویش به تخفیف و تحقیر دیگران می‌پردازند. به حکایت برگردیم، باری زاهد نوجوان شاید در کلام پدر نوعی هم‌زبانی و هم‌راهی در بدگویی از «خفته‌گان غافل» می‌جوید، اما پدر را باوری دگر است. وی را باور این است که عجب و نخوت بامدادی پارسایانِ شب بیدار را آن مایه سوزنده‌گی هست تا خرمن یک شب عبادت را خاکستر کند. هم بدین جهت فرزند خردسال خود و نیز همه‌ی پارسایان خودشیفته را درسی کوتاه و ماندگار می‌دهد: «گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی، به که در پوستین خلق افتی»۴
در بیت‌های زیر نیز سعدی مدعیان پارسایی را دعوت می‌کند تا حصاری را که گرد خویش کشیده‌اند، فرو ریزند و از رتبه‌یی قدسی و آسمانی که برای خود توهم کرده‌اند، فرود آیند و با مردمان درآمیزند و خود را ازگوهری دیگر نپندارند و از همه مهمتر، با درک موقعیت خطاکاران نسبت به ایشان رحمت ورزند:
متاب ای پارسا روی از گنه‌کار
به بخشاینده‌گی در وی نظر کن
اگر من ناجوان‌مردم به کردار
تو بر من چون جوان‌مردان گذر کن
عبد الرحیم ثابت، استاد ادبیات، دانش‌آموخته‌ی دکترای ادبیات فارسی از دانش‌گاه شیراز است.
منابع:
۱- حافظ نامه، بهاءالدین خرم‌شاهی، شرکت انتشارات علمی فرهنگی و انتشارات سروش، تهران ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۳۶۶.
۲- ترجمه‌ی احیاء علوم الدین، نیمه دوم از ربع مهلکات، ابو حامد محمد غزالی، ترجمان مؤید الدین خوارزمی، به کوشش حسن خدیوجم، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران ۱۳۵۷، ص ۹۷۰ و نیز ر.ک. همان ص ۹۲۷ تا ۱۰۴۶.
۳-کیمیای سعادت، ابو حامد محمد غزالی، به کوشش حسین خدیوجم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸، ج۲، ص۲۶۰
۴- کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۷.
منبع : دو هفته نامه فروغ


همچنین مشاهده کنید