جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا
در ابتدا فقط چخوف بود
● درباره ترجمه:
وقتی به کتاب دفتر یادداشت تریگورین نگاه میکنم یاد پسری ۱۹ ساله میافتم که با یک خودنویس و چند صفحه کاغذ A۴ و یک دیکشنری هزاره (فرهنگ معاصر) به جان کتابی افتاده است که دو نویسنده بزرگ در پس آن قرار گرفتهاند و وقتی میپرسم چرا دارد با چنین متنی زورآزمایی میکند، کمی طول میکشد تا جوابهای متعددی که به ذهنم میرسد را از هم تفکیک کنم. در ابتدا فقط چخوف بود، داستان کوتاههای او بود، طنز شیرین، ظریف و عمیقش بود که مرا به مانند خیلیهای دیگر جذب کارهایش کرد. میخواستم وارد جهان تئاتر شوم و اولین پیشنهادی که برای ورود به جهان تئاتر دریافت کردم این بود که نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف را مطالعه کنم. یادم میآید چیز زیادی از متن سر در نیاوردم، فقط صحبتهای پرده چهارم بین نینا و کنستانتین را توانستم کمی درک کنم.
وقتی وارد دنیای تئاتر میشویم عدهای هستند ابتدا از کنار ادبیات نمایشی عبور میکنیم و عدهای به ما خوشامد میگویند؛ برشت، شکسپیر، سوفوکل، میلر، بکت، چخوف، ویلیامز، اونیل و بسیاری دیگر و گذار از آنهاست که تو را به سایرین میرساند، مخصوصا کارگردانها و طراحان صحنه. پس در جهان تئاتر بخواهیم یا نخواهیم در ابتدا با نویسنده رودررو هستیم، هر چقدر هم که بگویم تئاتری که ابتدا متن در آن نوشته شود از مد خارج است و امروزه دیگر حرفی ندارد. کسانی که برخوردشان این است، فراموش کردهاند برای ورود به تئاتر از کنار تمام این اشخاص عبور کردهاند و آمرزش آنها چراغ و راهنمای راهشان در جهان پهناور تئاتر بوده است.
سال ۸۲ با محبت دوستی وارد گروه تئاتری دانشجویی و کوچکی (گروهی که هنوز هم وجود دارد، فقط کوچکتر شده) شدم. آنها مشغول تمرین باغوحش شیشهای بودند. یادم میآید گروه از چند چیز عذاب میکشید، اولین عذاب ترجمه بود. ترجمه کامل و یکدستی از متن وجود نداشت و همین موضوع در اجرای نهایی هم بالاخره تاثیر خودش را گذاشت. یکی دیگر مشکل کمبود شاید منابع تئاتری بود و دیگر اینکه بچهها از نبود متون تازه تئاتری جهان نالان بودند.
در همان دوران بود که به کارهای ویلیامز علاقهمند شدم. مخصوصا فضای شاعرانه و شکنندهای که در باغوحش شیشهای به کار برده بود. میدانستم تئاتر قرن بیستم وامدار چخوف است، اما تا وقتی نمایشنامه دفتر یادداشت تریورین را پیدا نکرده بودم نمیدانستم ویلیامز چقدر تحت تاثیر فضاهای او است. آقای ایساک آسیموف میگوید علم در ابتدا فقط کنجکاوی بود و کاری که من انجام دادم چیزی بیشتر از جواب به حس کنجکاویام نبود. همین عبارت «فقط» کافی است تا بدانیم کنجکاوی فقط شروع ماجراست. همیشه میپرسیدم چرا این متن به خصوص اینقدر در تئاتر جهان مورد احترام است و تنها راه نزدیک شدن به جواب این سوال را، نزدیکی به خود متن میدیدم و به نظر میرسید تنسی ویلیامز جواب این سوال را دارد و به همراه چخوف که برایم از قابل احترامترینها هستند میتوانند جوابگوی سوالاتم باشند. پس همهچیز شروع شد.
دوستی که تازگیها یادش افتاده ترجمه هم میتواند انجام دهد، یکبار گفت «نمیدونستم آدم با دیکشنری هم میتونه مترجم بشه.» از خودم بارها پرسیدهام اگر آدم دست به ترجمه کتاب میزند، دلیلش این است که ۳۰ سالش شده است و چند ترم به کلاس زبان رفته است؟ میگوید بگذار با ترجمه این کتاب ایدهای نو به مردم داده باشم؟ ترجمه کنم تا بگویم من هم هستم؟ بله، میتواند چنین باشد. پس نمیتواند این باشد: من با چخوف خندیدهام، با ویلیامز گریستم، نمیتوانم باز هم بخندم و گریه کنم؟
● درباره متن:
بارها شنیدهایم که میگویند چخوف تنها نویسندهای است که در انتهای متنش کسی میتواند خودکشی کند و نام آن را کمدی بگذارد. درست است، وقتی شما از اولین کسانی باشید که سعی میکنید کمدی سیاه را به صورت عمومی وارد جریان فرهنگی بکنید، حتما میتوانید این کار را انجام دهید. مرغ دریایی کم و بیش حتی باعث اوج گرفتن بیماریای شد که چخوف را از پا درآورد. چخوف حتی به اجرای دوم و موفقی هم که استانیسلاوسکی از این کار رفته بود، معترض بود. میگفت تصویری که استانیسلاوسکی از تریگورین نشان داده آن چیزی نیست که در نظر داشته است. چخوف میگفت تریگورین نویسندهای ژولیده و سردرگم است، نه آن آدم اتو کشیدهای که استانیسلاوسکی بازیاش میکند. همین موضوع کاملا دیدگاه نمایشنامه را مشخص میکند: دو هنرمند ورشکسته، در برابر دو فرد تازه نفس. مادر سعی در نابودی پسر، نویسنده سعی در نابودی منبع الهام. رابطه مادر و فرزندی از حساسترین روابط جهان است و همه میدانیم نابودی منبع الهام برای نویسنده فرقی با خودکشی ندارد و جالب اینجاست که هر دوی این نابودیها از ناخودآگاه و حسادت و حتی ساده دلی ریشه میگیرد و آدمهای اطراف آنها؟ یک عده بازنده و مردم عادی که فقط تظاهر به درک محیط اطرافشان میکنند. کمدی موقعیت چخوف همینجا شکل میگیرد. او سعی میکند با چینش افراد در برابر هم و اغراق در بلاهات هر کدام، به خصوص شخصیت مادر، این فضای تلخ را به نوعی کمدی سیاه تبدیل کند و همه میدانیم که نشست کمدی سیاه در ذهن تماشاگر در انتها و گاهی حتی بعد از پایان نمایش است که او را خیلی زیرکانه به عمق تراژیک ماجرا میرساند. این یکی از هنرهای چخوف بود که پس از سالها تجربه در داستان کوتاه بهش دست یافت. اما این هیچ چیزی از نگاه ظریف او به اشخاص کم نمیکند، درست همانطوری که ویلیامز در کارهایش چنین نگاهی را دنبال میکند.
از ویلیامز پرسیدند: «خوشبختی واقعی در زندگی چیست؟» گفت: «مدارا و شفقت.» دو صفتی که آدمهای ویلیامز و چخوف نسبت به همدیگر به کار نمیبردند. دو صفتی که بهطور خاص در مرغ دریایی چخوف و بهطور عام در اکثر نمایشنامههای ویلیامز آدمها از آن تهی هستند و در پایان همدیگر را به نابودی میرسانند.
(استنلی کوالسکی، روح بلانش را از هم میپاشاند، بانو آرکادینا عامل اصلی خودکشی پسرش است.)
ویلیامز در کارهایش معمولا از لحن تلخ و تیره استفاده میکند و آن را با خشونت مستقیم کلامی نمایان میسازد، درست چیزی که چخوف از آن امتناع میکند و سعی میکند همهچیز را به سکوت و خفا بکشاند.
ویلیامز که مدتها تحت تاثیر مرغ دریایی بوده است، در نهایت موفق میشود اقتباس خودش را از این اثر انجام دهد. ویلیامز سعی نمیکند با کشاندن ماجرا به یکی از ایالتهای آمریکا کار را به ظاهر محلی سازد. بلکه با تغییر ندادن زمان و مکان و حتی خط روایتی داستان سعی میکند مستقیم نگاه تئاتری خودش را وارد متن چخوف کند. او این کمدی سیاه را تبدیل به متنی تراژیک با مایههای طنز میکند و اوج کار درست لحظهای است که مادر با مرگ پسرش همراه میشود. ویلیامز برای این کار تمام ناگفتههای متن را بیان کرده. این را میشود از برخوردهایی که دیگر متظاهرانه نیست تشخیص داد. دشمنی مادر با پسر آشکار است (در پرده اول) تحقیر مدودنکو به وسیله ماشا علنیتر از کار چخوف است، دشمنی با دایی پتروشا دیگر آن حالت شرمگینانه خودش را ندارد و نهایتا رابطه کنستانتین با تریگورین (مخصوصا در پرده چهارم) که خصومتش آشکار است. ویلیامز با دستکاری در ساختار نمایشنامه سعی کرده است آن را صریحتر و بیپرواتر کند.
آیا دستکاری در چنین متنی کار درستی است؟ متن موفق است یا نه؟ هدف چه بوده؟ آیا چنین کاری میتواند یک متن را ناقص کند؟
جواب به این سوالها به عهده خواننده است. اما به عنوان مترجم فقط میتوانم با الهام از منتقدی که در مقدمه کتاب درباره متن صحبت کرده است بگویم شنیدن صدای دو نویسنده بزرگ از دو نسل و دو قرن مجزا که در یک کار پیوند میخورد، مسلما تجربه جالبی است.
آراز بارسقیان
منبع : روزنامه کارگزاران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
اسرائیل ایران حمله ایران به اسرائیل آمریکا گشت ارشاد ایران و اسرائیل ارتش جمهوری اسلامی ایران دولت دولت سیزدهم وعده صادق جنگ سید ابراهیم رئیسی
سیل شهرداری تهران هواشناسی قوه قضاییه تهران کنکور سیلاب آموزش و پرورش سازمان هواشناسی پلیس سلامت وزارت بهداشت
یارانه قیمت خودرو یارانه نقدی خودرو قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو بورس قیمت سکه دلار
احسان علیخانی تلویزیون ازدواج شبکه نمایش خانگی تبلیغات رابعه اسکویی سینمای ایران کتاب موسیقی سریال دفاع مقدس تئاتر
دانشگاه تهران دانشگاه آزاد اسلامی
رژیم صهیونیستی عملیات وعده صادق غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین سازمان ملل حماس اسراییل حزب الله لبنان طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال صنعت نفت آبادان استقلال لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بارسلونا بازی لیگ برتر کشتی فرنگی تراکتور سپاهان
هوش مصنوعی سامسونگ تلگرام اپل وزیر ارتباطات ایلان ماسک ناسا عیسی زارع پور
چاقی پیاده روی درمان و آموزش پزشکی دیابت سلامت روان