سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا


گسست ها و پیوندهای جامعه شناسی و هنر


گسست ها و پیوندهای جامعه شناسی و هنر
در ایران و بخصوص در آکادمیای ایران معمولا هرگاه از جامعه شناسی و هنر سخن می گوییم، تنها «جامعه شناسی هنر» و بخصوص «جامعه شناسی ادبیات» برای ما تداعی می شود. دلیل این امر، غلبه متون ترجمه شده در زمینه جامعه شناسی ادبیات و بخصوص جامعه شناسی رمان است. به علاوه، در دانشگاه های ایران درسی به نام «جامعه شناسی در ادبیات» وجود دارد. این درس که بیشتر برپایه تدریس «اجتماعیات در ادبیات» شکل گرفته است، عمدتا معطوف به شناخت متون ادبیات کلاسیک فارسی برای دانشجویان علوم اجتماعی است.
تعدادی کتاب آموزشی با عنوان «جامعه شناسی در ادبیات» و «اجتماعیات در ادبیات فارسی» نیز تالیف و منتشر شده است. این کتاب ها نیز در اشاعه و غلبه جامعه شناسی ادبیات بی تاثیر نبوده است. تقلیل جامعه شناسی هنرها به ادبیات ناشی از فقر تحقیقات تجربی و تالیفات نظری در زمینه جامعه شناسی هنرهای دیگر نیز می باشد. اما اینگونه نیست که در زمینه های غیر ادبی، آثار تالیفی و تحقیقی به زبان فارسی دسترس نباشد.
بهر حال، در آکادمیای ایران جامعه شناسی هنرها، به اجتماعیات در ادبیات و «جامعه شناسی در ادبیات» تقلیل یافته است. در حالیکه نه جامعه شناسی و هنرها به جامعه شناسی ادبیات محدود می شوند و نه در ایران در بیرون از فضای آکادمیا نسبت بین جامعه شناسی و هنر محدود است.
در سال های اخیر بحث جامعه شناسی هنرها در ایران بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و عرصه مطبوعات، رسانه ها، نشریات فرهنگی و هنری، کتاب ها و محافل هنری، توجه به نقد جامعه شناسانه فیلم، هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما و هنرهای دیگر رو به فزونی بوده است. در عین حال، در نتیجه ترجمه کتاب های نقد ادبی و هنری مبانی نظری نقد جامعه شناختی هنرها توسعه یافته است. گسترش مطالعات فرهنگی و توسعه رشته های علوم اجتماعی و متخصصان آن باعث شده است که امروزه ما در ایران شاهد توجه بیشتر و تخصصی تر به حوزه های مختلف جامعه شناسی هنرها باشیم. دانش آموختگان رشته های مختلف پژوهش هنر، مطالعات فرهنگی، تاریخ، و جامعه شناسی در سال های اخیر تعدادی تحقیقات تجربی در زمینه جامعه شناسی هنر یا با بینش جامعه شناسانه به هنرها انجام داده اند. این تحقیقات اگرچه منتشر نشده اند، اما محققان این رساله ها، به عنوان متخصان جامعه شناسی هنر شناخته می شوند. علاوه بر این، در گذشته تنها پشتوانه توسعه بینش جامعه شناختی به هنرها در ایران، ایدئولوزی چپ و مارکسیسم بود. بهترین دستاورد این جریان در ایران، ترجمه مجموعه وسیع و ارزشمندی از کتاب ها و متون در زمینه رئالیسم و همچنین تبیین نسبت های بین اقتصاد و هنر بود. کتاب «جامعه شناسی هنر» امیر حسین آریان پور در سال ۱۳۵۳ و همچنین کتاب ها و متونی که مارکسیست های ایرانی در زمینه ادبیات شفاهی و دهقانی یا روستایی ایران نوشتند،
از دیگر دستاوردهای تاثیر مارکسیسم در حوزه جامعه شناسی هنرها و ادبیات در ایران بود. کتاب دکتر آریان پور را می توان همچنان یک اثر مهم و پیشگام در این زمینه دانست. اما نسبت های جامعه شناسی (در اینجا منظور تمام علوم اجتماعی) با هنرها در دهه های اخیر هم در سطح جهانی و هم در ایران توسعه و تنوع پیدا کرده است. از این رو، لازم است در نگاه تقلیل گرایانه سنتی جامعه شناسی ادبیات یا جامعه شناسی در ادبیات تجدید نظر کنیم و صورت های مختلف نسبت بین این دو حوزه معرفت را در نظر بگیریم.
▪ جامعه شناسی از طریق هنر
▪ هنر از طریق جامعه شناسی
▪ هنر برای جامعه شناسی
▪ جامعه شناسی برای هنر
▪ جامعه شناسی هنر
▪ جامعه شناسی هنرها
در اینجا هر یک از شاخه های مذکور را مختصرا توضیح می دهم. البته شناخت هر یک از شاخه های فوق مستلزم ارائه شواهد و نمونه های معین است. در اینجا صرفا به معرفی کوتاه این حوزه ها و تمایزات آنها اکتفا می کنیم. ارزش این طبقه بندی در این است که می توانیم قلمروهای مختلفی که هنرها و جامعه شناسی می توانند در آن همکاری کنند، آشکار می شود.
بخصوص برای دانشجویان رشته های هنر و علوم اجتماعی این مقوله بندی ممکن است الهام بخش موضوعاتی برای انجام تحقیقات شان باشد. مجموعه این شاخه ها، روابط بین علوم اجتماعی و هنر را تشکیل می دهند. مقدمتا این نکته را باید در نظر داشت که جامعه شناسی از طریق هنر و هنر از طریق جامعه شناسی، بیشتر معطوف به پیوندهای طبیعی، ارگانیک و تدریجی و فرایندی بین این اشاره می کند. یعنی شیوه های بازتاب بینش هنری و بینش جامعه شناسانه در متون هنری و جامعه شناختی است. اما دو شاخه یا مقوله دیگر یعنی «جامعه شناسی برای هنر» و «هنر برای جامعه شناسی»، بیشتر معطوف به کاربردهای آگاهانه و برنامه ریزی شده دو شاخه هنر و جامعه شناسی در خدمت یکدیگر است.
هنر برای جامعه شناسی یعنی، تلاش جامعه شناسانه برای استفاده از هنرها مانند فیلم، عکس، رمان و شعر برای توسعه، ترویج و آموزش جامعه شناسی. و جامعه شناسی برای هنر یعنی استفاده از دانش جامعه شناسی برای توسعه، ترویج و اشاعه هنرها. آخرین مقوله، جامعه شناسی هنر، موضوع کاملا متفاوتی است. منظور از جامعه جامعه شناسی هنر، شاخه ای از جامعه شناسی است که تلاش می کند نسبت های مختلف جامعه و هنرها را توصیف و تبیین نماید. این شاخه دارای شاخه ها و بخش های مختلف است. در اینجا هر یک از این شاخه ها را بصورت مختصر توضیح می دهم.
● جامعه شناسی از طریق هنر
اگر این تعریف را بپذیریم که جامعه شناسی علمی است که به مطالعه جامعه، روابط اجتماعی، پدیده های اجتماعی، نهادهای اجتماعی و فرهنگ می پردازد، در این صورت می توانیم از طریق هنر نیز به مطالعه جامعه و هنر بپر دازیم. لوئیس کوزر، جامعه شناس مشهور که ما در ایران او را اغلب با کتاب کلاسیک «زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی» می شناسیم، در کتاب «جامعه شناسی از طریق هنر» توضیح می دهد که ما می توانیم مفاهیم علوم اجتماعی مثل طبقه اجتماعی، ارزش اجتماعی، فرهنگ، جامعه و نقش اجتماعی را از طریق هنر و در آثار هنری ببینیم.
کوزر در این کتاب از لابه لای متون ادبی بزرگ شامل اشعار، رمان ها، نمایشنامه ها و ادبیات انگلیسی نمونه های ارائه کرده است که می توان در این متون گزینش شده نوعی بینش جامعه شناختی و تلقی از مفاهیم کلیدی جامعه شناسی را مشاهده کرد. همان گونه که از طریق جامعه شناسی یک نوع باز نمایی عقلانی شده،روشمند و منظم از رابطه انسان و جامعه ارائه می کنیم، هنر مندان نیز از طریق باز نمایی ابعاد مختلف زندگی اجتماعی نوعی بینش جامعه شناسانه برای ما تولید می کنند. مثلا یک نمایشنامه از شکسپیر وجود دارد که نشان می دهد که زندگی به مثابه یک تئاتر است و ما بازیگران تئاتر هستیم و هر کسی مجموعه ای از نقش ها را در این «تئاتر زندگی» عهده دار است.
نمایشنامه شکسپیر نظریه الوین گافمن و رویکرد کنش متقابل نمادین را برای ما تداعی می کند. نظریه گافمن و کنش متقابل نمادگرایان بر همین نظریه تئاتری زندگی استوار است. گافمن می گوید: زندگی مثل نمایشی است که یک پشت صحنه و یک روی صحنه دارد بدون وجود پشت صحنه امکان ندارد روی صحنه ای وجود داشته باشد اما ما به عنوان انسان زیاد به دنبال پشت صحنه هایمان نیستیم. کوزر همچنین مفهوم منزلت اجتماعی، طبقه اجتماعی و سلسله مراتب را در آن کتاب شرح می دهد. یکی از کارکرد های علوم اجتماعی این است که بر روی مسائل اجتماعی کار می کند. اینکه تشخیص می دهد مسائل اجتماعی چیست؟ مسائل اجتماعی چگونه به وجود می آیند؟ راه حل مواجه با مسائل اجتماعی کدامند؟ و در واقع نوعی بصیرت جمعی در مورد مسائل اجتماعی ارائه می کند.
همین کار را هنر نیز انجام می دهد. هنر نیز بخش عمده اش تاکید یر روی نکاتی است که یک درد اجتماعی و مسئله اجتماعی را تداعی می کند و سعی می کند یک بینش انتقادی ارائه دهد. بطور کلی می توان مشابهت های کارکردی زیادی بین هنرها و علو اجتماعی دید. بخش مهمی از کار کردهای علوم اجتماعی عبارت است از آشنا زدایی از زندگی اجتماعی، به شالوده شکنی روابط قدرت می پردازد، معنادار کردن زیست جهان، و کمک به شناخت و حل مسائل اجتماعی. این کارکردها را برای هنرها نیز می توان مشاهده کرد. اگرچه علوم اجتماعی و هنرها این کارکردها را با روش ها و ابزارهای متفاوتی انجام می دهند.
در ایران بحث جامعه شناسی از طریق هنر، بیشتر در زمینه ادبیات و با نام «اجتماعیات در ادبیات» در بین محققان علوم اجتماعی مطرح بوده است. منظور از اجتماعیات در ادبیات توجه به شیوه و نوع انعکاس موضوعات و مسائل اجتماعی در متون و آثار ادبی و بخصوص آثار کلاسیک ادبیات فارسی است. می توان اجتماعیات در ادبیات را شاخه ای از تحلیل محتوا متون کلاسیک فارسی دانست. در این زمینه معمولا جستجوی برای یافتن مباحثی مانند خانواده، کشاورزی، آداب و رسوم، وقایع و رخدادهای تاریخی، شیوه زندگی و فرهنگ در متون ادبی فارسی رایج است.
بنیان نظری اجتماعیات در ادبیات این است که در گذشته مردم ایران در زمینه زندگی اجتماعی، اندیشه ها و برداشت های شان را در لابلای متون مختلف ادبی منعکس و بیان می کرده اند. اجتماعیات در ادبیات فارسی به عنوان یک رویکرد ناسیونالیستی و پوزیتیویستی به ادبیات فارسی است. این بحث ابتدا توسط دکتر غلامحسین صدیقی، کسی واژه جامعه شناسی را معادل SOCIOLOGY قرار داد و نخستین مدرس ایرانی کرسی درس جامعه شناسی شد. این درس یکی از کارکردهایش مشروعیت بخشی و بومی ساز برای رشته تازه تاسیس یافته جامعه شناسی در ایران بود تا علوم اجتماعی غربی را ایرانی کند.
در عین حال، یک رویکرد واسط و میانی برای پیوند زدن منابع فرهنگی ایرانی با دانش های جدید بود. اما طی نیم قرنی که از تاسیس کرسی اجتماعیات در ادبیات فارسی می گذرد، جامعه شناسان و کارشناسان و اندیشمندان علوم اجتماعی کمتر به آن توجه کرده اند بلکه بیشتر توسط متخصصان و کارشناسان رشته های ادبیات فارسی با استقبال روبرو شده است.
از این رو، در علوم اجتماعی اجتماعیات در ادبیات فارسی به مثابه یک ایده حاشیه ای بوده است و مبانی نظری و روش شناختی و مفاهیم و دستاوردهای آن هنوز تبیین نشده است. متون موجود در این زمینه اغلب انباشته از توصیف ها و گزیده هایی از متون کلاسیک ادبی است و کمتر می توان تحلیل ها و دیدگاه های تازه در آنها یافت. علت حاشیه ماندن این بحث تاحدودی به این واقعیت باز می گردد که درس و بحث اجتماعیات در ادبیات بیش از آنکه یک رویکرد علمی یا دانشگاهی به ادبیات تلقی شود، بیشتر یک رویکرد سیاسی به ادبیات و جامعه شناسی است. در عین حال، ناآشنایی محققان علوم اجتماعی با ادبیات هم می توان از عوامل موثر در این زمینه دانست. امروز بحث جامعه شناسی از طریق هنر دارای ابعاد گسترده ای است.
برای مثال، در رشته های مختلف جغرافیا، حقوق، اقتصاد، انسان شناسی، مدیریت و دیگر رشته های دانشگاهی، تلاش می شود تا پیوندها و نزدیک های شان را با ادبیات و هنرها بیابند و افزایش دهند. برای مثال، مفهوم فضا در رمان ها یک فعالیت علمی در جغرافیاست. در رشته جغرافیای فرهنگی که دانش بین رشته ای است مرکب از مطالعات فرهنگی، جغرافیا و ادبیات و بسیاری از دانش های دیگر، بررسی موضوعات جغرافیایی در قلمرو ادبیات، موضوع مهمی است.
همچنین، به منظور عامه پسند و جذاب کردن علوم، دانشمندان سعی می کنند تا متون علمی را با هنر بیامیزند و متون علمی بشدت بسوی بصری شدن در حال تحول هستند. امروز، فیلم ها و متون اینترنتی بیش از متون مکتوب رسمی دانشگاهی درکار اشاعه و انتقال علم هستند. ما در رشته هایی مانند تاریخ و باستان شناسی، می توانیم از طریق متون هنری بهتر با این رشته ها آشنا شویم. این مجموعه فعالیت ها را می توان هنر برای علوم اجتماعی نامید.
● هنر از طریق جامعه شناسی
نه تنها آثار هنری انباشته از بینش های جامعه شناسانه اند، بلکه آثار جامعه شتاسانه نیز نوعی متن و اثر هنری اند. این موضوع ابعاد بسیار گسترده و در عین حال قابل بحث از جنبه های فلسفی و معرفت شناختی دارد که در اینجا تنها به برخی وجوه آشکارتر و ملموس و عینی آن می پردازیم. اولین نکته ای که در زمینه وجوه زیباشناختی آثار علمی باید به آن توجه نمود، این است که آثار علمی و از جمله متون علوم اجتماعی ناگزیر از مجاری زبان عبور می کنند. زبان نیز از طرق مختلف دربردارنده وجوه نمادین زیباشناسانه است. در اینجا به نحو مختصر این موضوع را توضیح می دهم. آثار علمی چه به صورت مونوگراف، کتاب، مقاله، عکس، صوت یا فیلم، در هر حال نوعی «متن» اند و در عین اینکه علم اند به نوعی هنرمندانه اند.
از این رو، همه «آثار علمی» دارای وجوه زیبا شناسانه اند. آثار علمی علوم طبیعی یا علوم اجتماعی برای اینکه تجسد و عینیت یابند و قابل انتقال بصورت پیام شوند، ناگزیر باید از یک «نظام نشانه شناسی» استفاده کنند. یعنی به صورت مکتوب یا تصویری یا شی نمادین، در هر حال دارای وجه نمادین و زیباشناسانه اند.
نه تنها دانشمندان ناگزیرند برای تولید و انتقال پیام های خود و برای تجسد و عینیت بخشیدن به ایده های انتزاعی خود از کلمات و نمادها مدد جویند بلکه از آنها ناگزیرند برای اینکه بتواند پیام ها و ایده های خود را به نحو موثر، نافذ، متقاعدکننده و به بهترین نحو گویا و مبین، به مخاطبان منتقل کنند و تاثیر و نفوذ و گستردگی لازم برای اثر خود ایجاد کنند نا گزیرند از «تمهیدات زیبا شناختی » گوناگون استفاده نمایند. در غیر این صورت مخاطب و کسانی که باید با دانشمندان ارتباط لازم را برقرار کنند قادر به بر قراری ارتباط نیستند. یک دانشمند در لحظه تحقیق و اندیشیدن هدف اش این نیست که به تولید اثر هنری بپردازد، اما بعد از شکل گیری ایده ها، در زمان انتقال این علم به دیگران و عینیت بخشیدن به آن، لا جرم باید به نمادها پناه ببرد.
بخصوص در مرحله انتقال و کار بست علم، علوم لاجرم همراه با ارزش های زیبا شناسی و جلوه های هنری اند. از این رو، تمام آثار علمی در تمام رشته ها و تخصص ها دربردارنده وجوه زیباشختی معینی هستند. این نکته درباره علوم انسانی و اجتماعی نیز به طریق اولی صدق می کند زیرا این علوم بیشتر ما انسان و امور عاطفی و احساسی او سروکار داریم. بنا براین، ما از طریق جامعه شناسی، هنر تولید می کنیم. ساز و کارهای زیباشناختی در آثار و متون علوم اجتماعی تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. تنها در پرتو ظهور نقدهای ضدتحصل گرایی پست مدرن دهه های اخیر نوعی توجه به ابعاد زیباشناختی متون علوم انسانی شکل گرفته است. این توجه بیشتر جنبه انتقادی دارد. و هدف آن نشان دادن وجوه ذهنی، خلاقه، غیرعینی، و شیوه هایی است که ارزش ها و احساسات و برداشت های شخصی محققان اجتماعی در تحقیقات شان، نفوذ می کند. بیان این که علوم اجتماعی بیش از آنکه علم باشند، هنرند و از جنس «دانش های انسانی» اند.
اما از زاویه دیگری نیز می توان به جنبه های هنری و زیباشناسانه متون علوم اجتماعی نگریست. اینکه زیباشناسی پاره ای از ارزش های این علوم است و در خدمت هدف های این علوم. اجازه دهید در اینجا به نحو مختصر برخی از وجوه زیباشناختی در متون علمی و بخصوص علوم اجتماعی را توضیح دهم. در شعر و ادبیات ما از تمهیدات و صنایع ادبی مختلف مانند تمثیل، استعاره، تصویر گری، تشبیه، کنایه، ابهام، ایهام، اصطلاح، روایت پردازی و مثل استفاده می کنیم.
این آرایه ها و تمهیدات ادبی را در متون علمی و بخصوص علوم اجتماعی نیز استفاده می کنیم. در علوم اجتماعی چون با امور انسانی سر و کار داریم بیشتر از این آرایه ها بهره می گیریم. برای مثال، بسیاری از مفاهیم به کار گرفته شده در علوم اجتماعی، استعاره اند. مفاهیم جامعه، فرهنگ، تکامل، طبقه، نظام اجتماعی، کارکردگرایی، ساختار، ارزش های اجتماعی، استعاره اند. در عالم خارج معادل مادی و تجسد یافته ملموس و معین برای هیچیک از مفاهیم مذکور وجود ندارد. مثلا، چیزی به نام جامعه وجود ندارد. جامعه، مفهوم انتزاعی و «انتزاع شده» است که ما به نحو استعاره ای آن را خلق کرده ایم.
همچنین در متون علوم اجتماعی انباشته از توصیف هایی است که به کمک صنایع ادبی روایت پردازی و تصویرگری ارائه شده اند. این امر بخصوص در متون اتنوگرافیک بهتر و آشکارتر می توان مشاهده کرد. آثار هنری مانند رمان و شعرها انباشته از تصاویر است. این تصاویر جنبه خلاقه، ذهنی، احساسی و عاطفی دارند. جامعه شناس نیز همین تصویر گری ها را ارائه می کند، منتهی به نحو آشکاری باز نمایی هنری نمی کند بلکه واقعیت ها را تصویر گری می کند. جامعه شناس تلاش می کند به کمک تصویرگری و روایت پردازی، مستندسازی کند.
یکی از نکات مهم در بحث هنر از طریق جامعه شناسی، نقش هنری و زیباشناختی است که رسانه ها و ابزارهای ثبت و مستندسازی آثار علمی در هنگام تولید و انتقال این پیام ها ایجاد می کنند. جامعه شناس، انسان شناس و بطور کلی محقق و دانشمند برای اینکه بتواند تبیینی از واقعیت ارائه کند باید توصیف کند. در توصیف به دنبال این هستیم که واقعیت چیست. جامعه شناس مانند هنرمند از ابزارهای توصیف مثل فیلم، عکس، نقاشی، ضبط صوت، تصاویر، اشیا استفاده می کند. این ابزارها، هیچگاه به نحو کامل در اختیار و کنترل دانشمند و محقق نیستند. بلکه این ابزارها امکان ها و در عین حال محدودیت هایی برای محقق فراهم می سازند و بر کیفیت و چیستی پیام و ایده ای که خلق می کنند تاثیر می گذارند. یکی از تاثیرات این ابزارها و رسانه ها، تاثیر زیباشناسانه است.
● هنر برای جامعه شناسی
منظور از عبارت «هنر برای جامعه شناسی» این است که در رشته های مختلف علمی و دانشگاهی از جمله جامعه شناسی امروز هنر کاربردهای مختلف و گسترده ای یافته است. در رشته انسان شناسی، فیلم و عکس همواره کاربرد گسترده ای داشته اند اما این کاربرد بیشتر در حوزه پژوهش های انسان شناختی بوده است. در سال های اخیر تولیدات بصری در زمینه آموزش و اشاعه انسان شناسی نیز گسترش یافته است. این امر در زمینه تمام رشته های علمی از جمله جامعه شناسی رخ داده است.
کتاب های جامعه شناسی امروزه بیش از هر زمان دیگری مصور شده اند. به علاوه، استفاده از فنون روایت و داستان نویسی نیز در علوم اجتماعی توسعه یافته است. در دوره های مختلف آموزش علوم اجتماعی از لیسانس تا دکتری، دانشجویان علاوه بر روش های تحقیق، با هنرها و کاربردهای آن در رشته تحصیلی شان آشنا می شوند. فنون نقد ادبی، نقد فیلم و نقد هنری در مباحث روش شناسی علوم اجتماعی به نحو مستقیم و آشکار تاثیر گذاشته است و روش هایی مانند تحلیل متن، تحلیل گفتمان، نشانه شناسی، تحلیل روایت، روش های بیوگرافیک، تاریخ شفاهی و بسیاری از روش های تاویل و تفسیری که امروزه در علوم اجتماعی و بخصوص مطالعات فرهنگی رواج دارد، از حوزه هنر وارد علوم اجتماعی شده است. علاوه بر این، تحلیل هنرها بیش از هر زمان دیگری در قلمرو علوم اجتماعی وارد شده است.
مطالعات فرهنگی به طور عمده به فرهنگ عامه پسند شامل موسیقی عامه پسند، ادبیات و رمان های عامه پسند، فیلم و سینمای عامه پسند و دیگر هنرهای عامه پسند می پردازد. در عین حال، شاخه های انسان شناسی هنر و انسان شناسی هنری نیز توسعه یافته اند. این تحول در دیگر رشته های علوم اجتماعی نیز رخ داده است. در نتیجه، دانشجویان، دانش آموختگان و کنشگران علوم اجتماعی بیش از گذشته به هنرها نیازمند و علاقه مند شده اند. این امر، باعث شده است که هنر برای شاخه های علوم اجتماعی یک ضرورت رشته ای شود و در سرفصل دوره ها آموزش و اشنایی با هنرها متناسب با اقتضئات رشته قرار گیرد.
● جامعه شناسی برای هنر
این موضوع در زمینه هنر نیز رخ داده است. به این معنا که دانشجویان و دانش آموختگان رشته های هنری نیز نیازمند تجهیز شدن به بینش های علمی در رشته های تاریخ، حقوق، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی، جامعه شناسی و امثال آن هستند. از این رو، علوم اجتماعی برای هنر یکی از مباحث مهم در هنر است. بسیاری از روش های نقد هنری در دهه های اخیر تحول و توسعه یافته و بسوی کاربست هر چه بیشتر یافته و رویکردهای روان کاوی، جامعه شناسی، تاریخ، انسان شناسی و مطالعات فرهنگی بوده است. گاه گرمی رونق مباحث علوم اجتماعی در بین اهل هنر بیشتر از علوم اجتماعی است.
دلیل این امر این است که علوم اجتماعی وقتی برای هنر بکار می رود، از عینیت برخوردار می شود و ما شاهد کاربرد عملی این علوم هستیم. علوم اجتماعی برای هنر، دیگر صرفا یک بحث انتزاعی نیست بلکه با کاربرد دستاوردهای روش شناختی و معرفتی این علوم در یک حوزه دیگر سروکار داریم. هر گاه علم در عمل بکار می رود، نشاط بخش و لذت آفرین می شود. بخصوص اگر حوزه کاربرد آن هنر باشد این لذت مضاعف خواهد بود. یک مثال بارز در این زمینه کاربرد مباحث ساختارگرایی است. لوی اشتراوس، انسان شناس کلاسیک و بنیان گذار انسان شناسی ساختی در زمینه نقد ساختاری هنر نیز از شهرت و اعتبار والایی برخوردار است.
کتاب «اسطوره و هنر» او را حسین معصومی همدانی سال پیش به زبان فارسی ترجمه کرده است. در این کتاب و آثار متعدد دیگرش، اشتراوس بینش تازه ای در تحلیل هنرها ابداع کرد. امروزه بخش مهمی از اسطوره اشتراوس مرهون سهم او در شناخت هنرهاست. دستاوردهای زبان شناسی و روان کاوی در توسعه نقد هنری بسیار مهم است. تاریخ نیز موجب شکل گیری دانشی به نام تاریخ هنر شده است. با توجه به این تحولات، هنرجویان و پژوهشگران حوزه هنر نمی توانند بدون آشنایی با رشته های علوم اجتماعی، در رشته خود صاحب نظر و صاحب صلاحیت شوند. از این رو، امروزه علوم اجتماعی برای هنرها یک ضرورت رشته ای در هنرهای مختلف می باشد.
● جامعه شناسی هنر
بهتر است بجای جامعه شناسی هنر از عبارت عام تر «نگاه جامعه شناسانه به هنر» نام ببرم زیرا جامعه شناسی هنر یکی از زیر مجموعه های این بینش است. نظور از نگاه جامعه‌شناسانه، فقط نگاه جامعه‌شناسی به مثابه نوعی تخصص نیست، بلکه نگریستن از منظر علوم اجتماعی است که جامعه شناسی، اقتصاد، حقوق، مطالعات فرهنگی و شاخه های دیگر را نیز در بر می‌گیرد. نگاه جامعه‌شناسانه دارای بحث‌های مختلفی است. یکی از بحث‌ها در مورد خاستگاه اجتماعی هنر است، یعنی تبیین‌های تاریخی اجتماعی که از سبک‌ها و مضامین هنری ارائه می‌دهد.
بحث دیگر، تبیین علی هنرهاست. برای مثال، اینکه چه تحولی رخ داده که در یک دوره شعر فارسی، مهم‌ترین قالب هنری در جامعه ایران بوده در حالی که امروزه این طور نیست. اگر به طور تاریخی بررسی کنیم می‌بینیم در طی همین ۴۰-۳۰ سال اخیر شعر مهم‌ترین قالبی بوده است که انسان ایرانی به کمک آن می‌اندیشید و احساسات خود را بیان می‌کرد، شکل می‌داد و خواسته‌ها و نیازهای عقلی و احساسی خود را در قالب شعر می‌ریخت، اما در حال حاضر شعر دیگر جایگاه تاریخی خود را ندارد و به جای آن نثر یعنی داستان و رمان و متن‌های رسانه‌ای مثل فیلمنامه و نمایشنامه اهمیت پیدا کرده است.
بنابراین یک تحول تاریخی رخ داده که در نتیجه آن متن‌های بصری و تصویری جایگزین شعر که یک متن کلامی است شده است. اگر کلیت هنر را بررسی کنیم می‌بینیم به طور تاریخی ابتدا اسطوره، بعد حماسه و بعد از آن سبک‌های روایی و تغزلی در ایران اهمیت پیدا کرده است. یعنی اگر ایران باستان و قبل از اسلام را بررسی کنیم، اسطوره‌هایی مثل گیل‌گمش را که صورت هنری دارد را می‌بینیم که ما ایرانیان به کمک آن می‌اندیشیم.
بعد از اسلام، حماسه سرایی که اوج آن در شاهنامه فردوسی تبلور پیدا کرده قالب هنری ماست به تدریج حماسه تنزل پیدا می‌کند و به جای آن تغزل اهمیت پیدا می‌کند که ابتدا در سبک خراسانی و بعد در سبک عراقی تبلور می‌یابد که اوج آن در شعر سعدی و حافظ است. شکل هنری تغزل در این دوره اهمیت دارد و بعد از این دوره است که شاهد هستیم یک شکل روایی که درقالب مثنوی ظاهر می‌شود و مولانا در اوج آن قرار می‌گیرد به وجود می‌آید. هر چه به دوران معاصر نزدیک می‌شویم شعر تحول می‌یابد و شعر نو پدید می‌آید که بر یک نوع آزادی و رهایی از صنایع ادبی از جمله نداشتن قافیه و ردیف تاکید می‌کرد و به جای همه اینها یک نوع از گونه اجتماعی شعر متولد می‌شود که نه تغزل و نه روایت، حماسه و اسطوره است بلکه معطوف به زندگی جمعی انسان‌هاست.
بنابراین ما در حوزه هنر فرایندهای تاریخی را می‌بینیم که این هنرها از لحاظ سبک و صورت تغییر کرده‌اند و برای فهم این تغییر در فرایندهای تاریخی باید به سراغ خاستگاه‌های اجتماعی آنها رفت. در خاستگاه‌های اجتماعی هنر به صورت‌های هنری توجه داریم نه به محتوا. در حالیکه در تبیین‌های علی هنرها ما به محتوا و مضامین هنری توجه داریم و اینکه چرا این مضامین و محتواها به وجود آمده‌اند. در تبیین‌های علی هنرها ما یک نگاه همزمانی داریم. مسائلی از جمله فردیت، زنان هیچ وقت در دوره‌های تاریخی مختلف مضمون هنر نبوده است. در حالی که امروزه این مسائل از عمده‌ترین مسائل مطرح شده در هنر است و در این نوع موارد تبیین‌های علی هنرها کمک کننده است.
در این زمنیه دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. نگاه‌های هگلی به هنر اساساً معتقدند که جامعه با هنر کاری ندارد. رمانتیست‌ها در هنر معتقدند هنر محصول نبوغ و خلاقیت فردی است و جامعه با هنر کاری ندارد. در مقابل مارکسیست‌هایی مثل لوسین گلدمن، لوکاچ و... معتقدند جامعه علت تامه تولید هنر است به این معنا که چگونه ارزش‌های کاپیتالیستی در نظام سرمایه‌داری تولید هنر را سامان می‌دهند و سبک‌های هنری را به وجود می‌آورند.
نگاه سوم، نگاه مارکس شلر است. او معتقد است جامعه شرط تحقق هنر هاست، اما علت تامه هنرها نیست به این معنا که اگر بین یک صورت هنری به عنوان عامل ایده‌ای و یک وضعیت اجتماعی به عنوان عامل واقعی یک نوع همخوانی و سازگاری به وجود آید در آن موقع یک شاهکار هنری شکل می‌گیرد. بنا بر این نظر جامعه شرط لازم تحقق هنر هاست ولی شرط کافی نیست، یعنی علاوه بر شرایط اجتماعی، اقتصادی خاص باید استعداد، نبوغ و عامل ایده‌ای هم وجود داشته باشد.
بنابراین از نگاه شلر در واقع یک تعامل و دیالکتیک بین جامعه و هنر وجود دارد و آن این است که هر دو بر هم تا ثیر می‌گذارند. اینگونه نیست که لزوماً اگر عامل ایده‌ای نباشد فقط وضعیت اقتصادی، سیاسی بتواند هنری را خلق کند و اینگونه هم نیست که اگر عامل ایده‌ای به تنهایی باشد ولی شرایط اجتماعی، اقتصادی نباشد، استعدادهای درخشان بوجود بیایید. از نگاه شلر این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. البته جامعه شناسی هنر تنها منوط به توضیح خاستگاه اجتماعی و علیت اجتماعی هنر ها نیست. بلکه با مسائل دیگری نیز سر وکار دارد که مهم‌ترین این مسائل عبارتند از:
▪ خاستگاه اجتماعی هنر
▪ تبیین علی هنر
▪ کارکردهای اجتماعی هنر
▪ شناخت اجتماعی هنر مندان به مثابه یک گروه اجتماعی
▪ شناخت ماهیت اجتماعی سبک‌ها و صورت‌های هنری
▪ شناخت نحوه در یافت و پذیرش اجتماعی هنر یا شیوه درک اجتماعی هنر
▪ شناخت سازمان توزیع و اشاعه هنرها.
▪ شناخت دنیا یا جهان های هنر
با توجه به آنچه گفتیم جامعه شناسی هنرها دارای شاخه متعددی است. در وهله باید بین «جامعه شناسی هنر» و «جامعه شناسی هنرها» تمایز قائل شد. جامعه شناسی هنر به تبیین جامعه شناختی هنر بطور کلی اختصاص دارد و نسبت جامعه و هنر بصورت عام را توضیح می دهد.
اما جامعه شناسی هنرها، به شاخه های تخصصی هنرها اختصاص دارد و متناسب با هر یک از شاخه های هنر، یک جامعه شناسی هنری وجود دارد. برای مثال، جامعه شناسی سینما، جامعه شناسی یلم، جامعه شناسی نقاشی، جامعه شناسی تئاتر و غیره. جامعه شناسی ادبیات نیز یکی از شاخه های جامعه شناسی هنرها است. جامعه شناسی ادبیات به عنوان یکی از شاخه های تخصصی جامعه شناسی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت و در قرن بیستم با اندیشه ها و آثار فیلسوف مجارستانی به نام جرج لوکاچ به نقطه عطف خود رسید. علاوه بر لوکاچ متفکرانی چون اریش کوهلر، لوسین گلدمن و میخائیل باختین هر یک به نوبه خود در شکل گیری و شکوفایی این رشته سهم بسزایی داشته اند.
جامعه شناسی ادبیات به عنوان یک دانش میان رشته ای از یک طرف نقطه اوج علوم ادبی است که به زبان شناسی و فلسفه مرتبط می شود و از طرفی دیگر با علوم اجتماعی و تاریخ ارتباطی تنگاتنگ دارد. ریشه های جامعه شناسی ادبیات را باید در فلسفه بویژه فلسفه کلاسیک آلمان جست. چرا که بسیاری از اصول و مبانی این رشته با توجه به عقاید فلسفی کانت، هگل، مارکس و شیلر شکل گرفته است. جامعه شناسی ادبیات» که بخشی از جامعه شناسی عمومی است به «فرامتن» و بهتر بگوییم هرآنچه که خارج از خود متن است، می پردازد.
در این حوزه، تولید و توزیع کتاب، خوانندگان، نویسندگان، منتقدان، نهادهای ادبی و... قرار می گیرند و اما «جامعه شناسی ادبی » که یکی از شاخه های علوم ادبی است، توجه خود را به «متن و معنای متن» معطوف می کندو به دنبال گسترش درک متن و تأویل آن است و با رویکردی زبان شناسانه از دیدگاههای واج شناسی، آواشناسی، دستور زبان، نشانه شناسی و معناشناسی به بررسی متن و معنا و تفسیر آن می پردازد. ژاک دریدا، میشل فوکو، رولان بارت، ویلتای و لویی آلتوسر از جمله دانشمندان معاصری هستند که در این حوزه فعالیت می کنند.
● محدودیت های جامعه شناسی هنر
جامعه شناسی به رغم اهمیتی که دارد و کمک هایی که در فهم هنرها می نماید، در عین حال محدودیت هایی نیز در این نوع شناخت نهفته است. بیان محدودیت های جامعه شناسی در شناخت هنرها به معنای انکار شناخت جامعه شناسانه هنرها نیست. بلکه صرفا آگاهی به مرزهای این دانش ایجاب می کند که بدانیم جامعه شناسی هنر تا کجا می تواند به فهم ما از هنرها مدد رساند.
شناخت این چالش ها و محدودیت ها راهی برای شناخت جامعه شناسی هنر است. این محدودیت ها باعث می شود به این پرسش بی اندیشیم که اگر جامعه شناسی در شناخت هنرها با چالش ها و محدودیت هایی مواجه است، پس جامعه شناسی چه نوع شناختی از هنرها ارائه می کند و با کدام معنا و تعریف یا تلقی از هنر در جامعه شناسی سروکار داریم؟ هنر و جامعه شناسی هر دو گونه ای از معرفت و شناخت بشری هستند. از این رو، مشترکات و شباهت هایی بین آنها وجود دارد و این شباهت ها زمینه مراوده و گفت و گو بین این دو حوزه معرفت را باز می نماید. ما در بحث نسبت های مختلف جامعه شناسی و هنر این شباهت ها و مراودات معرفتی را توضیح خواهیم داد. اما در عین حال این دو با یکدیگر تفاوت های بنیادین هم دارند.
جامعه شناسی به بررسی و شناخت واقعیت اجتماعی و بنیانش بر واقعیت اجتماعی وجامعه است اما در مقابل هنر به به تخیل، عنصر خیال و احساس ما بر می گردد. هنر از جنس احساس و تخیل است و به حوزه عدم عقلانیت و عرصه وجوه بیانی تعلق دارد. در حالی که جامعه شناسی وعلم با وجوه ادراکی (شناختی) ما سر و کار دارد و به واقعیت مربوط می شود و به عرصه عقلانیت تعلق دارد و قصد دارد جهان و واقعیت ها و هستی ها را که پراکنده و نابسامان هستند در مجموعه ای از گزاره های منسجم و منطقی قرار دهد. به عبارت دیگر قصد دارد یک شناخت عقلانی شده از واقعیت ها ارائه کند. مثلا در فیزیک در مورد جهان هستی مادی و در علوم اجتماعی در مورد واقعیت های اجتماعی این دو علم شناختی عقلانی شده را ارائه می دهند.
حوزه علم، حوزه ادراکات عقلانی از واقعیت هاست در حالی که حوزه هنر، حوزه بیان و باز نمایی تخیلی ما از احساسات و عواطف و پیوند های وجودی ما با عالم است. حوزه هنر، حوزه خلاقیت ها، دید گا هها، تجربه های شخصی و حوزه امور خاص است. در حالی که حوزه علم، حوزه امر تعمیم یافته است. حوزه هنر، حوزه ای است که ما به باز نمایی می پردازیم اما باز نمایی خلاقانه و دستکاری شده و مداخله جویانه که نه تنها آن واقعیت ها را می بینیم و نشان می دهیم بلکه در این فر آیند دیدن و نشان دادن، به طور دلخواهانه گزینش می کنیم و از آن یک پدیده زیبا و جذاب ارائه می کنیم. در مورد واقعیت هایی که در حوزه علم ادراک می کنیم بر عکس است و ممکن است علم تصاویر زیبا و دلنشین ارائه نکند و حتی ممکن است با فرض دخالت ندادن احساسات، با واقعیت های نا خوشایند روبرو شویم.
در حوزه هنر، هر هنرمندی میزان سهمش به هنر آن مقداری است که توانسته خاص بودگی، فردیت و سبک خودش را نشان دهد. با توجه به این تفاوت ها، قرار دادن هنر در قالب یا چار چوب جامعه شناسی، چیزهایی را از هنر می گیرد و محدودیت هایی را نیز برای جامعه شناسی بوجود می آورد. بنابراین، همنشینی جامعه شناسی و هنر با تناقض هایی روبرو هستند. این تناقض ها نشان می دهد که جامعه شناسی با چالش هایی برای فهم و تبیین هنر مواجه است.
این چالش ها را در زیر مختصرا توضیح می دهیم.
۱) انسجام اثر هنری را نمی توان به وجه عقلانی به طور کامل توضیح داد. هر اثر هنری (اعم از سبک و محتوا )از لحاظ کلیت دارای یک انسجام است. به عنوان مثال، سبک شعر حافظ را با استفاده از شرایط اجتماعی، تحولات تاریخی، شرایط اقتصادی، جایگاه شعر و شعرا در نظام سیاسی تا حدودی می توان تبیین جامعه شناختی کرد، ولی این تبیین تنها پاره هایی از ویژگی های اثر حافظ را توضیح می دهد، زیرا تمامیت و ویژگی های کامل شعر حافظ را به صورت عقلانی نمی توان توضیح داد.
کلیت خلاقیت زیباشناختی که حافظ به عنوان یک هنر مند در آثار خود به کار برده با استفاده از عقلانیت قابل توضیح نیست. بنابراین جامعه شناسی نمی تواند کلیت را بیان کند بخصوص در مورد شاهکار ها و آثار بزرگ مثل شکسپیر و دانته و فردوسی و آثار بزرگ هنری دیگر.
۲) یک نسبت و همبستگی متقارن و کامل بین اثر هنری و جامعه آن وجود ندارد. زیرا اولا به قول شوکینگ در کتاب «جامعه شنای ذوق ادبی»، در یک دوره خاص «روح های متعدد» وجود دارد و روح واحدی بر جامعه حاکم نیست تا اینکه بتوان یک اثر هنری را به یک روح واحد ارجاع داد.
بنا براین، نسبت های جامعه و هنر را نمی توان نسبت های یک به یک فرض کرد. ثانیا، اثر هنری می تواند علت های متعددی داشته باشد که از پاره ای جهات اجتماعی است ولی در عین حال می تواند دارای علت های متضاد و متعدد روان شناختی، فیزیولوژیک، طبیعی، و غیره نیز باشد. واقعیت هنری مثل واقعیت طبیعی نیست که بتوان آن را به کمک تبیین علی و ارجاع آن به علت تامه واحد، توضیح داد. در عین حال، هنرمند انسانی است که به دلیل اینکه از جوهر تخیل بهره می گیرد به نحو سیالی در زمان حرکت می کند و به نحو دستکاری شده ساختار زمان را در هم می ریزد. همان طوری که لوسین گلد من و جورج لو کاچ در مورد رمان گفته اند اگر بگوئیم در هر دوره، «جهان بینی خاص» وجود دارد، در این صورت تاحدودی می توان واقعیت ها را در حوزه هنر و ادبیات توضیح بدهد اما نه به طور کامل، زیرا هم بحث جهان بینی بحث مناقشه انگیزی است و هم اینکه تقلیل دادن هنر و بیان هنری به یک جهان بینی واحد کار دشواری است.
در حال حاضر، ما در دنیایی زندگی می کنیم که شاهد پیدایش روز افزون تقریبا تمام اشکال هنری به طور همزمان هستیم. از این رو، نه تنها با تکثر روح ها، جهان بینی ها، گفتمان ها و فرهنگ ها بلکه با تکثر سبک ها، ژانرها، رویه ها و گونه های آثار هنری رو به رو هستیم. این امر تبیین واحد و کامل از واقعیت ها را تا حدودی مشکل می سازد.
۳) ما در هنر با «باز نمایی» سر و کار داریم. هنر وجوه نمایشی، جلوه ای و بیانی احساس و ادراک مان از خودمان و پیوند هایمان با جهان هستی است. بنابراین، هنرماهیتا «امر باز نمایانه» و نمادین است. از این نظر نمی توان این وجوه باز نمایانه و نمایشی را در قالب گزاره ها، فرمول ها و زبانی گنجاند که علم در صدد انجام آن است. زبان علم متمایز از زبان هنر است. اگر چه خود علم نیز یک نوع باز نمایی است ولی زبان علم برای باز نمایی یک زبان عقلانی شده، استاندارد شده، سنجش پذیر و بسیار عینیت یافته است.
در حالی که زبان هنر به مثابه نوعی نظام نشانه و دلالت یک زبانی است که نمی توان این زبان را با معیار های کمی، عینی، عقلانی شده، روشمند مورد ارزیابی قرار داد.
۴) علوم اجتماعی به دنبال تبیین گزاره های نسبتا «تعمیم پذیر» است در حالی که هنر عرصه تحقق فردیت، خاص گرایی و نو آوری های ویژه است. علوم از جمله علوم اجتماعی، اگر بخواهد علم در معنای تجربی و تحصلی آن باشد، لاجرم باید به کشف قوانین عام بپردازد و بجای تکیه بر استثناها و امور خاص، به قلمرو اموری پا نهد که امکان تبیین های جهان شمول یا نسبتا جهانشمول در آن میسر باشد. هنر درست نقطه مقابل تعمیم پذیری است زیرا هر هنرمندی تنها در سایه خلق سبک فردی و منحصر بفرد خود است که به نوآوری می پردازد و شایسته نام هنرمند می شود. قرار دادن دسته ای از هنرها در یک مقوله و تحت شمول یک قانون جهانشمول، اگر ناممکن نباشد، حداقل مخالف روح هنر است.
همان طوری که گفتیم نسبت های بین جامعه شناسی و هنر از یک منظر یک نسبت متناقض است ولی از منظر دیگر در حوزه علم بسیاری از چیزهایی که منطقا با هم متضادند و نا ساز گارند در کنار هم می نشینند. مثلا همه ما می دانیم که منطقا سیگار کشیدن برای سلامتی ما ضرر دارد ولی ممکن است کسی که سیگار می کشد خودش متخصص قلب و ریه باشد و دلیل این عمل او این است که غیر از عوامل شناختی و عقلی،عوامل احساسی و عاطفی نیز در زندگی وجود دارد که اجازه نمی دهند مغز ما هدایت کننده کنش های ما باشند.
نویسنده: نعمت الله - فاضلی
منبع: سایت - فرهنگ شناسی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید