جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


همگام با موج سوم تجدد


همگام با موج سوم تجدد
دهه ۴۰ بی‌تردید یکی از نقاط عطف شعر معاصر ایران است که برای درک سیر تحول تجدد در شعر معاصر، بررسی آن اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. در واقع پس از نخستین موج تجدد که از اواخر سلطنت ناصرالدین شاه آغاز شد منشأ تحولات فراوانی در عرصه هنر و فرهنگ سرزمین ما شد و پس از آن، که این تجددخواهی ادبیات ایران را به مرزهای مدرن درک فردیت انسانی در شعر نیما رهنمون شد، دهه ۴۰ پدید آمد که نقطه بالیدن این تجربه در میان شاعران فارسی‌زبان به شمار می‌رود. ظهور شاعرانی چون شاملو، نصرت رحمانی، یدالله رویایی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، رضا براهنی و... که هر کدام بخشی از تجربه تجدد ایرانی را نمایندگی می‌کنند، موید این دیدگاه است. در این میانه صداهایی پراکنده نیز در این دهه حضور داشتند که اگرچه در همان اثنا در کنار آن همه ستاره درخشان کمتر دیده شدند، اما تجربه‌های منحصر به فردشان تا همین امروز تداوم یافته و می‌تواند همگام با موج سوم تجدد در شعر فارسی زبان درخشش خود را نشان دهد. جواد مجابی یکی از این تک‌ستاره‌های درخشان است. او که نخستین دفتر شعر خود را با نام «فصلی برای تو» در ۲۵سالگی به سال ۱۳۴۴ منتشر کرد، از همان آغاز نشان داد که با ذهن و زبانی مدرن، تجدد را از مرزهای قراردادی خود در شعر فارسی فراتر خواهد برد. در شعر مجابی علاوه بر شهری بودن که در شعر هم‌نسلان او همچون احمدرضا احمدی و سپانلو نیز به خوبی دیدنی است، نوعی گرایش به در هم آمیختن مرز بین گونه‌های مختلف بیان ادبی و غیر ادبی دیده می‌شود. از همان نخستین دفتر شعر تجربه‌های مجابی گستره‌ای وسیع از شعر نیمایی تا سپید و روایی تا تصویری را در بر می‌گیرد. در عین حال تاثیرپذیری شاعر از هنرهای دیگر به خصوص نقاشی و موسیقی در این شعرها به خوبی دیدنی است.
در نمونه‌ای از این اشعار که به خوبی با تلقی امروزین ما از اجرای یک ایده در شعر تطابق دارد در همان نخستین دفتر شاعر می‌خوانیم:
«شیپور مرگم را بزن
- هرگز
شیپور مرگم را بزن
- اما
شیپور مرگم را بزن
- فردا
شیپور مرگم را بزن
زد»
در این شعر، اجرای گفت‌وگوی شاعر با مرگ و در نهایت دخالت تک‌کلمه‌ای راوی که پایان نامنتظر شعر را رقم می‌زند، از نمونه‌های درخشانی است که پروژه نیمه‌تمام نیما در «افسانه» را به تجربه‌های امروزین اجرای دیالوگ در شعر پیوند می‌دهد. در عین حال جسارت شاعر در ابداع شیوه‌های نوین به‌کارگیری قواعد زبان فارسی در این شعرهای اولیه دیدنی است. او حتی از ساختن واژه‌های ترکیبی به سبک کامینگز برای به تصویر کشیدن آنچه در قالب‌های معهود زبان فارسی امکان اجرا پیدا نمی‌کند، ابایی ندارد. مانند این تکه از شعر «در سطح شیشه‌های هیاهو»(۲) از دفتر «زوبینی بر قلب پاییز» که از جهات دیگر مانند ورود دریافت‌های تجسمی در حوزه ادراک شاعرانه نیز شایسته بررسی است.
«با دست‌های گاهی بر پیشانی/ و فکرهای مرطوب
در سطح شیشه‌های هیاهو/ در روشنای پوک گذشتند مردمان/ زن-سبز/ باز گذشت از کنار مندر آن هزار بار/_ که یک بار-/ آن گیسوان پریشان شد»
ساختن ترکیب «زن-سبز» در این پاره از شعر، اشاره به سطری پیشینی است که «زنی با بلوز سبز» را به خواننده معرفی کرده است و در روزگار سرایش این شعر کاری بدیع بوده است. مشابه چنین رفتاری با زبان را در زبان انگلیسی در شعر کامینگز می‌توان یافت. کامینگز برای مثال در شعری از ترکیب puddle-wonderful استفاده می‌کند که آن را با تسامح می‌توان به صورت حفره ـ عالی به فارسی برگرداند. چنان که می‌بینیم منطق نحوی هر دو ترکیب ابداعی بسیار مشابه است و هر دو شاعر به این وسیله کوشیده‌اند از ترکیب دو نشانه متفاوت زبانی به نشانه سومی دست پیدا کنند که از ترکیب دلالت‌های دو نشانه قبلی به دلالت سومی برسد و در عین تازگی داشتن بتواند تداعی‌های خواننده را در جهت معنی‌دار شدن روایت شعر به خدمت بگیرد. در همین پاره از شعر، جسارت نحوی سطر «با دست‌های گاهی بر پیشانی» در ساختن قید ترکیبی، از این شعر اثری در خور توجه می‌سازد که نوید‌دهنده جسارت‌های زبانی در فردای زبان فارسی بوده است.
ذهن شاعرانه مجابی در آن سال‌ها چنان تجدد را درونی خود کرده است که در عین حضور تأثیرگذار شاعر در متن پیکارهای روشنفکرانه سال‌های ۵۰ که به سرودن منظومه‌های حماسی فاخری به سیاق شاملو انجامیده بود در پاره‌ای از شعرهای همین سال‌ها منجر به آفرینش تصویرهایی چنین تجریدی می‌شود که در مجموعه «پرواز در مه» که در اثنای اوج‌گیری تنش‌های اجتماعی در پایان این دهه منتشر شد، دیدنی است.
«تنهاترین گیاه زمینم
از سنگ سر زده
و دست مرگ
هر شامگاه زلف مرا شانه می‌زند
چشم کبود آب مرا می‌پاید»
در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ مجابی با امتداد دادن به تجربه‌های شاعرانه خویش با موج سوم تجدد همراه می‌شود و اینجاست که با فاصله گرفتن شاعر از روایت‌های معمول و حماسی موج دوم، درخشش تخیل شاعرانه او بیشتر به چشم می‌آید. به گونه‌ای که در شعرهای پایان دهه ۷۰ شاعر با نگاهی تجریدی و تصویرپردازی درخشان به سمت ابداع جهان‌های شاعرانه جدید گام بر می‌دارد که از مشخصه‌های اصلی شعر زمانه ماست و در تقابل با شعری قرار می‌گیرد که تا پیش از این تأثیرپذیری عکاسانه از جهان را تنها وظیفه و کارکرد خود قرار داده بود.
او در این شعرها با بیانی پالوده، گویی درون فرد انسانی این روزگار را نقاشی می‌کند و در دسترس خواننده پیگیر قرار می‌دهد. این ویژگی است که در کنار دیگر ویژگی‌های پیش‌گفته، شعر مجابی را به یکی از شعرهای با اهمیت روزگار ما بدل می‌کند که پیگیری آن برای درک فرآیند تجدد در ادبیات نوین فارسی بسیار مفید است. در نمونه‌ای از این اشعار مانند شعر «سفر مجوس» از مجموعه در دست انتشار شاعر که همراه با برگردان آلمانی در سایت کارگاه شعر برلین منتشر شده است می‌خوانیم:
«مجوس
متاعش را به بازار دیگری
شهری دیگر می‌برد
سفره قلمکارش را در گوشه خیابان ازدحام شمالی می‌گسترد
بر آن:
ردیف گلوهای بریده را می‌چیند»
در این نمونه می‌توان به خوبی تاثیرپذیری شعر مجابی از گفتمان تکثرگرای موج سوم تجدد را در قالب گفت‌وگویی که میان سنت و تجدد جریان دارد دید. از یک سو شخصیت مجوس که در داستان‌های مسیحی پیام‌آور تولد عیسا است دیده می‌شود که حال به گردشگری فروتن در خیابان یکی از شهرهای غربی تبدیل شده است و از سوی دیگر تقابل سفره قلمکار که میراث شرقی تجدد است با تصویر چیدن ردیف گلوهای بریده که یادآور نگاه سمبلیستی به نقاشی است تصویری ترکیبی و چند سویه را در ذهن مخاطب شکل می‌دهد که از ویژگی‌های این دوره از آثار مجابی است.
در عین حال فاصله گرفتن شاعر از بیانگری مستقیم و لحن حماسی غالب در سه کتاب اولش در این شعرها به گونه بارزی به چشم می‌خورد که آن را به فهم معاصر ما از شعر نزدیک‌تر کرده است. به این ترتیب مجابی را می‌توان در زمره شاعرانی دانست که توانسته‌اند در گذر سالیان ذهن و زبان خود را چنان متحول سازند که در گستره موج سوم تجدد نیز حرفی تازه برای مخاطبان داشته باشند.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید