سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


شهر کهنسال همدان


شهر کهنسال همدان
نهال شیعه علوی در زمین حجاز متولد و روییدن آغاز نمود، اما در ایران زمین شاخ و برگ گشود، به ثمر نشست و جاودانه گردید.
شهر کهنسال همدان در رشد و نمو، در پیرایش و گستردگی آن در فلات ایران بزرگ و جهان نقشی تعیین کننده داشته است.
همدان از دو نظر در نگهداری، پایداری و گسترش شیعه علوی از نیمه قرن دوم تا اوایل قرن هشتم اثری مستقیم و تعالی بخش داشته تا جاییکه می‌بینیم در اوایل قرن نهم هـ.ق سرزمین ایران اگر رسماً شیعه اعلان نمی‌شود لیکن اکثر مردم مسلمان آن شیعه دوازده امامی هستند.
بررسی این مطلب درون مایه این مقاله است که سعی شده در حوصله یک مقاله کوتاه با استناد به نکات تاریخی تهیه و ارائه گردد. توضیح اینکه مطلب در سه قسمت به شرح زیر می‌باشد.
۱ ) معرفی ابوسلمه خلال همدانی معروف به وزیر آل محمد (ص)
۲ ) پای‌گری نهضت علوی در همدان و نقش علاءالدوله‌های همدانی در جاودانگی علوی در فلات مرکزی ایران (۳۰۱ – ۶۱۸ هـ.ق)
۳ ) اشاره‌ای کوتاه به «میر سید علی همدانی» (۷۱۳ – ۷۸۴ هـ.ق) ملقب به امیر کبیر که دین مبین اسلام را همراه با شیعه علوی در سرزمین‌های همسایگان شمال شرقی و شرق و جنوب شرقی ایران گسترش داد.
● ابو سلمه خلال همدانی (درگذشته ۱۲۷ هـ.ق برابر با ۷۴۵ م)
«ابو سلمه حفض بن سلیمان همدانی، معروف به ابو سلمه خلال همدانی» یکی از ایرانیانی است از دهات عباسیان که با ابوسلمه خراسانی در برانداختن بنی‌امیه همکاری داشت و در اندیشه خود تعالی نهضت علویان را می‌پرورانید.
اینکه او به (خلال) معروف شده است سه تعبیر در تاریخ دیده می‌شود. نخست اینکه خانه‌اش در کوی سرکه فروشان بود و دیگر اینکه او دکانی داشت که در آنجا سرکه می‌فروخت و سوم گفته می‌شود او نیام شمشیر می‌ساخته است در عرب (خلال السیوف) کسی است که سازنده نیام شمشیر است (۱)
پیرامون تولد او تاریخنکاران مطلبی ذکر نکرده‌اند. «ابو سلمه خلال همدانی» در تاریخ به نام نخستین وزیر حکومت اسلامی ذکر شده است. «ابو سلمه در تاریخ اسلام نخستین فردی است که به نام وزیر ملقب و شناخته شده است»(۲)
حضرت رسول اکرم (ص)، هم چنین خلفای راشدین در دوران حیات اجتماعی و سیاسی خود وزیری نداشتند در حکومت بنی‌امیه نیز فردی به نام صدراعظم و وزیر دیده نمی‌شود. اما بنی‌عباس که به پشتیبانی ایرانیان بودند برای نخستین بار وزیر انتخاب نمودند. زنده یاد استاد محیط طباطبایی می‌نویسد:
«در اواخر روزگار (مروان حمار) آخرین خلیفه اموی بود که ابو سلمه خلال همدانی داعی عباسیان در کوفه به لقب (وزیر آل محمد (ص)) شناخته شد و بعد از آنکه ابو العباس سفاح به خلافت رسید در سمت وزارت، او نخستین وزیری بود که در کنار یک حاکم مسلمان از او در تاریخ نام برده‌‌اند»(۳)
ابو سلمه در کوفه با دختر «بکیر ابن ماهان» یکی از دعات بنی عباس ازدواج کرد و بوسیله پدر زنش بدستگاه مخفی «ابراهیم امام» «رهبر عباسیان راه پیدا نمود. صاحب مکنت و اعتبار گردید و یکی از داعیان با نفوذ عباسیان شد» (۴)
«بکیر ابن ماهان» هنگام بیماری در بستر مرگ به ابراهیم امام نامه‌ای نوشت و ابو سلمه داماد خود را به او معرفی کرد: «مرا در کوفه دامادی است که او را ابوسلمه خلال می‌خوانند که عوض من در کار دعوت خلافت شما او باشد»(۵)
«ابراهیم امام» پس از دریافت نامه «بکیرابن ماهان» به ابوسلمه نامه نوشت و او را جانشین بکیر معرفی نمود. «در این سال ۱۲۷ هـ.ق مطابق ۷۴۵ میلادی ابراهیم امام برای ابوسلمه نامه نوشت و او را فرمود که سرپرستی کارهای پیروانش را به ابوسلمه سپرده است» در نامه‌ای دیگر به او ماموریت داد تا به خراسان رود.
«… ابوسلمه روانه خراسان گشت، خراسانیان او را راست شمردند و کارش را پذیرفتند. آنچه را از دارایی‌های بنی‌عباس در نزد ایشان گرد امده بود همراه پنج یک سود سالانه‌شان بدو سپردند» (۶)
زندگی سیاسی ابوسلمه خلال همدانی در خطه خراسان با فعالیتهای رزمی ابو مسلم خراسانی هم زمان است در برخی جهات حرکات وطن پرستانه آن دو فرد ایرانی که یکی از مشرق با شمشیر برخاسته بود و دیگری که از غرب ایران با قدرت قلم حرکت کرده بود یکی است و در یک نکته با هم اختلاف سلیقه دارند و ان این که ابو مسلم در برانداختن بنی‌امیه بدنبال بقدرت رسیدن بنی‌عباس و استقلال ایران بود ولی ابو سلمه در اندیشه بقدرت رسیدن آل علی (ع) و علویان بوده است که به این نکته اشاره خواهیم کرد.
نخستین خروج رسمی بنی‌عباس بر بنی‌امیه موقعی است که در مناسک حج، ابراهیم امام رسماً اعلان مخالفت با بنی‌امیه را نمود. فشرده آن واقعه تاریخی از زبان «مقدسی» چنین است:
«ابراهیم با همراهانش با لباسهای فاخر و مشخص برای انجام حج به مکه وارد شدند. مردم آنها را بهم نشان می‌دادند و می‌گفتند اینان بنی‌عباس هستند که بر بنی‌امیه خروج کرده‌اند. خبر به مردان رسید. به کارگزار دمشق فرمان داد تا او را گرفتند و بزندان افکندند او را در آهن کردند و حلقه را چندان بر او تنگ گرفتند که جان سپرد و با همان قید آهنین به خاک سپرده شد.» (۷)
ابراهیم آینده خود را می‌دانست به برادر کوچکترش «ابو العباس سفاح» سفارش کرد پس از من به کوفه برو بنزد ابوسلمه خلال همدانی. او ترا و خانواده مرا در امان خواهد داشت و کارها را به سامان می‌رساند»
پس از اینکه «ابوالعباس سفاح» به کوفه وارد شد مخفیانه به خانه ابو سلمه رفت. ابو سلمه فرصت را غنیمت دانست. او و اطرافیانش را در سرایی بزرگ ظاهراً مخفی نمود. ولی، در حقیقت زندانی کرد تا از فرصت بدست آمده استفاده کرده و یکی از افراد آل علی (ع) را به حکومت ترغیب نماید و بدین گونه خلافت را به صاحب اصلی برساند.
«مقدسی» در این باره می‌نویسد: «ابو سلمه خانواده ابراهیم امام را در سرایی جای داد و نهان می‌داشت و می‌گفت: شما باید درنگ کنید چرا که مردم با ابراهیم امام بیعت کرده‌اند و او مرده است و ممکن است بعد از این حادثه‌ای روی دهد. و قصدش این بود که کار خلافت را به فرزندان علی بن ابیطالب بسپارد. چرا که در آغاز مردم را بدیشان فراخوانده بود». (۸)
جالب اینکه این مطب را سایر تاریختگاران پیشین از جمله تاریخ طبری، تاریخ الکامل با همین صراحت نقل کرده‌اند. که احتیاجی به تکرار نیست.
قسمت آخر روایت «مقدسی» کاملاَ نشان می‌دهد که: ابو سلمه خلال همدانی همیشه اندیشه بقدرت رسیدن آل علی را در سر داشته و با خاندان «آل علی (ع)» رابطه داشته و بدنبال فرصت مناسب بوده تا آنان را به امارت و خلافت پایمال شده‌شان برساند و بی شک آنان را پیوسته در جریان کارهای سیاسی زمان می‌گذاشته است.
ابو سلمه نخستین فرد همدانی است که در نیمه نخست قرن دوم هجری با این صراحت شیعه علوی را پشتیبانی می‌نماید. در همین زمان که «ابوالعباس سفاح» برادر و جانشین «ابراهیم امام» که علناً سر ستیز و عناد با امویان آغاز نمود در مخفیگاه خود در شهر کوفه به مدت چهل شبانه روز زندانی نمود و در این فاصله زمانی، اقدام به یک سری کارهای دیپلماتیک نمود تا شاید از آل علی (ع) فردی انتخاب شود تا سر رشته کارهای سیاسی از هم پاشیده را بدست بگیرد. برای نیل به این هدف سه نامه به سه تن از بزرگان «آل علی (ع) نوشت و بوسیله پیک مخصوص فرستاد. در این باره مطلب را از نوشته «مسعودی» می‌خوانیم:
«ابوسلمه حفض بن سلیمان از وقتی خبر کشته شدن ابراهیم امام را شنیده بود، درصدد بود از دعوت بنی‌عباس به دعوت آل ابیطالب باز گردد… ابو سلمه بعد از مرگ ابراهیم امام بیم داشت کار وی آشفته شود و تباهی گیرد، بدین جهت نامه‌هایی با یک مضمون برای آل علی (ع) فرستاد.» (۹)
ابو سلمه بدون اینکه فرصت را از دست بدهد بزرگان خاندان علوی را در جریان کارها گذاشت و با صراحت تمام از آنان دعوت نمود تا با یاری او سیاست و حکومت را بدست گیرند. علاقه وافر ابوسلمه به علویان یک لحظه او را از این اندیشه رها نمی‌کرد و همیشه در صدد این کار بزرگ رود. زمانیکه از سوی ابراهیم امام به خراسان رفت در تمام راه‌ها از کوفه تا طوس مردم شهرهای سر راه را با نیات شوم بنی‌امیه بنی‌عباس آشنا می‌کرد و زمینه پذیرش امامت و رهبری علویان را در مسیر راه خود فراهم کرده بود. با این اعتماد و اطمینان بود که دعوت خود را با خاندان علوی اشکار نمود و آنان را به پذیرش این مهم فرخواند.
«مقدسی» این حرکت دیپلماسی ابوسلمه خلال همدانی را چنین می‌آورد:
«ابو سلمه بر جعفر بن محمد امام جعفر صادق (ع) و عبداله ابن حسین از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی (ع) و عمرابن حسن بی علی از نوادگان امام سجاد (ع) نامه نوشت و آن نامه‌ها را به مردی سپرد، دستور داد نخست نزد جعفر بن محمد رود، اگر او آنچه در نامه نوشته شده بود پذیرفت، آن دو نامه دیگر را پاره کند، اگر نپذیرفت، نزد عبداله ابن حسین ابن حسن رود اگر او پذیرفت نامه سومی را پاره کند. اگر نپذیرفت نزد عمرابن حسین بن علی رود. آن پیغامگذار روانه مدینه شد و شبانه خود را نزد جعفربن محمد رسانید. محمد نامه را خواند و خاموش ماند. پیغامگذار بدو گفت: پاسخ چیست؟ جعفر بن محمد نامه را بشعله چراغ نزدیک کرد و آن را آتش زد و گفت: پاسخ این است. پیغامگذار نزد عبداله ابن حسین ابن حسن رفت و نامه را بدو رسانید، او پذیرفت و قبول کرد و در مشورت با امام جعفر بن محمد (ع)، اشارت کرد، تا از این کار کناره‌گیری نماید. چرا که ابوسلمه فریب خورده و کشته خواهد شد»(۱۰)
و بقول «مروج الذهب» نفر دوم یعنی عمرابن علی ابن حسین ابن علی نیز نپذیرفت و در جواب گفت: «ابو سلمه را من نمی‌شناسم چگونه به او اعتماد کنم» (۱۱)
ابو سلمه هنگامی که از پذیرش حکومت بوسیله خاندان علی (ع) نا امید گردید به ناچار برای حفظ جان خود و ادامه کار در همراهی با ابومسلم به یاری «ابو العباس سفاح» پرداخت تا اینکه سفاح امویان را برانداخت. سفاح از فعالیت‌ها دیپلماسی ابوسلمه باخبر گردید، دستور داد تا بوسیله ابو مسلم خراسانی او را بقتل رسانیدند و پس از او منصور جانشین سفاح ابو مسلم خراسانی را به ناجوانمردی کشت.
بدین ترتیب ابو سلمه خلال همدانی در راه احقاق حق علویان جان خود را از دست داد، لکن نامی نیک و جاودانه از خود در لابه‌لای تاریخ خونبار تشیع باقی گذاشت. و زمینه پذیرش مذهب علوی را در اندیشه مردم آن زمان فراهم نمود شهر کهنسال همدان از همان دوره ابوسلمه جوشش خون گرم تشیع علوی را در پیکر خود احساس نمود و خواهیم دید در دوره علویان همدان و علاءالدوله‌ها نهضت سرخ علوی توانست از شهر همدان به سراسر فلات مرکزی ایران زمین راه یابد. سپس بوسیله مردی از تبار سادات علوی همدان، راهی مرزهای شرقی ایران گردد و جایگاه تاریخی همدان را در بستر تاریخ ایران جاودانه نماید.
- نقش همدان در فراگیری نهضت علوی (۳۰۱ – ۶۱۸ هـ.ق)
آنچه تا اینجا گفته شد نگاهی کوتاه و گذرا در نقش ابو سلمه خلال همدانی در ایجاد زمینه گرایش به این مکتب بود.
در اصل واژه‌هایی از قبیل سادات، فاطمیان، علوی و علویان دارای یک معنا و یک مفهومند که در کل اولاد علی (ع) از زاده حضرت فاطمه (س) دختر گرامی رسول اکرم (ص) هستند که در مسیر تحولات سیاسی اجتماعی هرگاه به نام خاصی چهره نموده است.
بنی عباس زمانیکه بحکومت رسیدند، سعی کردند، با هر فریب و ریای ممکن خود را در سیر معنویت جامعه قرار دهند و از این راه حقی برای خود بدست آرند، نخست نام «شیعه آل عباس» را برگزیدند در کتاب «تاریخ ده هزار ساله ایران» آمده است:
«پیروان آل علی (ع) در برخورد با واقعیات لمس شدنی مدعی بنی‌عباس شدند و در برابر ایشان که به «شیعه آل عباس» مشهور بودند نام «شیعه علوی» برخود نهادند و گفتند: «خلافت حق آل علی (ع) است و بنی‌عباس در این مورد هم چون امویان غاصبند» (۱۲)
حرکت سیاسی علویان در همین زمان بگونه یک مبارزه سیاسی و مذهبی آشکار گردید. لیکن حرکت آنان در برابر حریف، شکننده و آسیب پذیر بود. از طرفی نقش معنوبت آنان که ریشه در اسلام راستین داشت همیشه آنان را پر قدرت و مورد توجه مردم آگاه و دانا قرار می‌داد و از برتری بزرگی برخوردار بودند.
«پرفسور لویی ماسینیون» در جایی می‌نویسد: که ما (اهل سنت) متاسفانه فقط آنرا (شیعه علوی) یک انگیزه سیاسی تلقی می‌کنیم و از آن تنها چهره سیاسی‌اش را می‌بینیم، دارای چهره‌ایست که، اگر چه از نظر پنهان است و مجهول، عمیق‌ترین و درخشانترین نقش را در تاریخ اسلام حکایت می‌کند و آن نقشی است که در آغاز نهضت، معنویت گرایی را در فرهنگ اسلام بر عهده داشته و به تمدن اسلام روح و غنی و بینش زاینده و توفنده انقلابی داده است» (۱۳)
با توجه به این مطلب و تاریخ پربار علمی شیعه علوی، بی تردید اصل و درون مایه شیعه همان معنویت راستین اسلام است. البته باید پذیرفت برخی نکات الحاقی همراه با رنگ سیاسی آن را در خود فرو برده بود.
علویان همدان ریشه در علویان زیدیه دارند. در سال ۲۵۰ هـ.ق حسن ابن زید ابن علی ابن حسین ابن علی علیه السلام در سایه تدبیر و شجاعت خود توانست آخرین بازمندگان «طاهریان (۲۰۵ – ۲۵۹)» را در حاشیه جنوبی دریای خزر تار و مار نماید و بقدرت دست یابد. تاریخ در جا با نام «حسن ابن زید» برخورد کرده است او را به شجاعت و دلیری ستوده و نام برده است. در کتاب «طبقات ناصری» آمده است:
«حسن ابن زید که ساکن ری بود، کار سید بالا گرفت و با پیوستن مردم طبرستان فرمانروایی قدرتمند و بی منازع گردید» (۱۴)
هم چنین «تاریخ الکامل» در این مورد می‌آورد: «حسن ابن زید علی و با موافقت اهل طبرستان دل قوی شد. حسن ابن زید شهر ساری را پایگاه خود قرار داد و در همان سال (۲۵۰ هـ.ق) دستور داد مردم ساری و روستاهای اطراف مذهب شیعه اثنی‌عشری را پذیرفته و آشکارا به انجام آیین و روش شیعیان عبادت کنند و نماز گزارند» (۱۵)
کتاب «تاریخ مردم ایران بعد از اسلام» به نقل از «شهرستانی» می‌نویسد:
«زیدیه معتقد بودند که امام باید از اولاد فاطمه زهرا (س) باشد.» (۱۶)
با بالا گرفتن کار حسن ابن زید علوی مذهب و نهضت شیعه هم چون یک پدیده سیاسی و انقلابی در حاشیه دریای مازندران آشکار شد و فعالیت خود را نمایان ساخت. گرچه حاشیه دریای خزر برای حرکتهای آنچنانی زیاد مناسب نبود، اما برای نخستین دم و بازدمهای یک نهضت نوپا که محصور در بین کوه‌های البرز و دریا بود بسیار مناسب و ایده‌آل می‌توانست باشد. در آن روزها ایرانیان میهن پرست که درد و رنج و ستم عباسیان را در تمامی پیکر ایران زمین احساس می‌کردند، راهی منطقی یافتند و آن طرفداری از نهضت آل علی (ع) بود تا بدین وسیله خلافت را از غاصبین بنی عباس گرفته و به صاحبان حق برسانند و از طرفی بتوانند تمامیت ارضی ایران را حفظ نمایند. نویسنده «تاریخ مردم ایران» در جای دیگر می‌نویسد:
«مذهب امامیه خیلی زود در ایران مورد توجه و علاقه شد و ناخرسندی موالی از طرز فرمانروایی امویان و عباسیان هم از آغاز اسباب بسط و رواج آن را در بین مردم ایران آماده ساخت … این مذهب تدریجتاً در ولایت جبال، بین اعراب قم، ساوه، ری و سپس در بین مهاجران و موالی از اهل بیهق و طوس و مرو مجال انتشار پیدا کرد و دعوت علویان بعضی از اهل دیلم را به آن جلب کرد، مراسم غدیر، عاشورا، که به عنوان رمزی از تولا و تبّرا در بین اهل تشیع رایج بود از طریق شیعه دیلم با تشریفات جال همراه شد» (۱۷)
«اطروش معروف به ناصر الحق» پس از حسن ابن زید علوی کاردان‌ترین فرد علوی است که توانست با اقدامی شجاعانه علویان را از حصار دریا و کوه بیرون آورد و به گوشه و کنار فلات ایران روانه سازد.
«مروج الذهب» می‌نویسد: «در ولایت طبرستان و دیلم نیز حسن ابن علی ابن محمد ابن علی ابن حسن ابن علی ابن ابطالب رضی الله عنهم ملقب به «اطروش» قیام کرد. سیاهپوشان را از آنجا بیرون راند وا ین به سال ۳۰۱ هـ.ق بود. ولی دو سال در سرزمین دیلم وگیل اقامت داشت و مردم آنجا را که روش جاهلیت داشتند و بعضی‌شان گبر بودند بسوی خداوند والا خواند» (۱۸)
اطروش (۲۳۰ – ۳۰۴ هـ.ق) مردی باهوش و دانا بود. او فقیه و مجتهد بود و بتجدید فقه جعفری همت گماشت. همانطوریکه دیدیم در زمان او نهضت علوی از طبرستان خارج گردید.
یکی از اعقاب اطروش بطرف جبال (سرزمینهای غربی و مرکزی) آمد و در همدان اقامت گزید. اکثر تاریخنگاران نام این علوی را «ابوالقاسم بطحایی علوی» ذکر کرده‌اند. «ابن شادی اسد آبادی همدانی» که مفصل درباره تاریخ علویان طبرستان سخن گفته است در جایی بدنبال مطلب خود می‌آورد: «جماعتی از علویان طبرستان با سید ابوالقاسم بطحایی علوی (از سادات حسنی) به همدان آمدند و مقام ساختند و املاک خریدند» (۱۹) از قراین بر می‌آید کار ابوالقاسم بطحایی در همدان بالا می‌گیرد و بسرعت صاحب ثروت می‌شود. این مطلب طبیعی است طرفداران نهضت علویان در آن زمان در همدان هم بیشتر بوده‌اند و هم صاحب مکنت. زیرا دیدیم «ابو سلمه خلال همدانی» از خود در همدان نامی نیک باقی گذاشته بود. دیگر اینکه مردم همدان همیشه با ائمه اطهار که در مدینه بودند به شهادت تاریخ ارتباط نزدیک داشته و مرتب رفت و آمد داشته‌اند بخصوص این ملاقاتها با امام جعفر صادق (ع) در تاریخ مکرر آمده است. درباره موقعیت ابوالقاسم بطحایی در همدان در کتاب «منتهی الآمال» آمده است: «محمد بطحایی پدر قبایل، صاحب اولاد و عشیره است» (۲۰ )
محمد بطحایی محیط را مناسب یافت و بسرعت قدرت و مکنتی برای علویان همدان فراهم نمود و به جبران خساراتی که علویان در حاشیه دریای مازندران از سامانیان (۲۶۱ – ۳۸۹) و آل‌زیار (۳۱۶ – ۲۳۴) دیده بودند. پرداخت علویان طبرستان پس از ۶۴ سال قدرتمندی در ناحیه طبرستان عاقبت‌تار و مار شده و در گوشه و کنار فلات ایران پراکنده گردیدند. اما در همدان اقبال با آنان یار گردید.
اکثر تاریختگاران اتفاق دارند که ابوالقاسم بطحایی با گروه همراه خود برای علویان همدان شالوده‌ای محکم ریخت و «او را سر دودمان علویان همدان می‌توان بشمار آورد» (۲۱)
زنده یاد محمد طباطبایی پیرامون پایه‌گیری نهضت علوی در همدان می‌نویسد: «در قرن سوم هجری قمری، قاسم بطحایی علوی با جمعی از سادات حسینی به همدان آمد … فرزندان او در آن شهر مال و مکنت و جاه و عزت و ریاست یافتند. ابو عبداله حسین بن اطروش از آن خاندان در آن شهر قلعه و عمارتها بنیاد کرد، و شاید بنیاد گنبد علویان فعلی یکی از عمارتهای دوره او باشد که بعدها در دوره سلجوقیان تکمیل شده و زینت گرفته است» (۲۲)
«صاحب بن عباد» (۳۲۶ – ۳۸۵) وزیر معروف و کاردان آل بویه (۳۳۰ – ۴۴۷) برای ایجاد نزدیکی و پیوند خانوادگی دختر خود به نام آزرمینه را به «علی ابن حسین اطروش» به زناشویی می‌دهد، از آنجاییکه «علی ابن حسین اطروش» از آزرمینه پسری نداشت لذا دختر زادگان او در همدان به قدرت می‌رسند. علویان همدان که در تاریخ « علاء الدوله‌های همدان» نام دارند از دختر زادگان او هستند.
از جمله «امیر تاج الدین زین الاشرف ابو هاشم زید» می‌باشد که مادرش دختر صاحب بن عباد بود و اولین رییس همدان و نخستین علاءالدوله در همدان است. اعقاب ابوالقاسم بطحایی در حدود سه قرن در همدان صاحب نفوذ و قدرت بوده‌اند. از موقعیت خود برای نشر عقاید شیعه امامیه بسیار بهره گرفتند. زیرا دو سکان پدر قدرت هدایت یک نهضت، نخست ایدولوژی و دیگر قدرت نفوز اجتماعی می‌باشد. آنان یعنی علویان هر دو قدرت را یکجا داشتند و خوب هم توانستند از آنها بهره بگیرند «ابن الفوطی» به صراحت در این باره می‌نویسد: «مردم همدان توسط وی (سید المرتضی علاء الدوله ابوهاشم زید بن امیر ابوافضل حسین حسنی همدانی) به مذهب شیعه گرویدند» (۲۴)هم چنین نویسنده «راحه المصدور و آیه السرور» پیرامون قدرت فرمانروایی و اداری آنان می‌نویسد:
«هر امیری جهانگیر بوده و در هر شهری مقتدایی و پیشوایی از علماء بود، و رییس قاهر در عیون شهرها حاکم چنانکه در دارالملک همدان خاندان علویان و دودمان سادات که تا قیامت بماند» (۲۴)
«علاءالدوله ابو هاشم» (۴۵۵ – ۵۰۲ رییسی همدان را داشته) بنا به تایید مجمل التواریخ (ص ۴۵۹) از جمله علویان و سادات همدان از نسب زیدین حسن ابن علی (ع) می‌باشد» تاریخ وفات او را «ابن اثیر» ۵۰۲ هـ.ق نوشته است. این مطلب بازگو کننده این واقعیت است که مردم همدان و منطقه در آن تاریخ شیعه بوده‌اند. بالطبع طرفداری مردم از نهضت علوی سبب رشد و رونق روز افزون ان مکتب در اطراف هم شده بود.
بی شک بزرگ منشی و اقتدار علویان همدان فرا سوی این تعاریف بوده و در دوران ترکان سلجوقی که همدان یکی از پایگاه‌ها و مراکز اصلی آنان بود، علاءالدوله‌ها همیشه رییسی شهر همدان را بعهده داشته‌اند. امیران سلاجقه هرگز توانایی آن را در خود نمی‌دیدند که علویان همدان را از منصب حکومتی که قلباً موافق آنان نبوده‌اند بر کنار کنند.
در این دوران فرزانگان ایرانی و همدانی که در تاریخ کمتر نامی از آنان بجای مانده، به پی افکنی ایرانی مسلمان، شیعه و مستقل و آزاد از قیودات مسند نشینان بغداد مشغول بودند. دعات نهضت شیعه از گنبد علویان همدان مرکز معنوی شیعه علوی به گوشه و کنار ایران زمین رفته و به امر خطیر خود مشغول بودند. در حقیقت در این زمان است که ایرانیان بهتر از گذشته خود را یافته‌اند و شکوفایی فکر ایرانی در حیطه اسلامی خودنمایی دارد و چون خورشید طلوع می‌نماید. بطوریکه حرکت علمی ایرانیان در قرن چهارم و پنجم می‌‌تواند با قدرتی فوق العاده خودنمایی کند. شاهان خودکامه ترک که اکثراً از طرف خلفای عباسی مورد تایید بودند، در برابر انعکاس پرتو معنوی شیعه علوی که مکتبی انقلابی و سیاسی در ایران شده بود، و حرکتی شتابنده و پویا داشت ناخود اگاه مجبور به سکوت و انعطاف بودند. حتی سلطان محمد خوارزمشاه (۶۱۷ در گذشته) آخرین پادشاه مقتدر خوارزمشاهیان تصمیم گرفت ( تحت تاثیر فشار داخلی ایرانیان) خلافت را از خاندان بنی‌عباس به خاندان علی(ع) منتقل نماید (همان کاریکه در اول قرن سوم ابو سلمه همدانی شروع نمود) و در این مورد «علی بن محمد شبانکاره» می‌نویسد: « سلطان محمد با خلیفه وقت الناصر الدین الله عباسی آغاز مناقشت و مخالفت نهاد و فتاوی ائمه حاصل کرد، مبنی بر ان که امامت آل عباس بر حق نیست، و از روی شرع خلافت و امامت میراث اولاد علویان حسینی است» (۲۵)
سلطان محمد خوارزمشاه با همین نیت آهنگ بغداد نمود و از بخت بد، در گردنه اسد آباد (بین همدان و کرمانشاه) دچار زمستانی پر برف و سرمایی شدید شد. ناچار حمله را رها کرد و منصرف گردید. از آنجاییکه حمله چنگیز مغول (۱۱۷۵ – ۱۲۰۶ م) در سرزمینهای شرقی و خراسان شروع شده بود، به ناچار کار بغداد را رها کرد و به جلوگیری مغولان پرداخت.
پیشتر اشاره گردید، توفیق علویان همدان در اهمیت دادن به علم و دانش و گسترش معنوبت مکتبی آنان بود. علاءالدوله‌ها اکثراً افرادی دانش پژوه و علم پرور بودند. ضمن انجام کارهای سیاسی و اجتماعی و اداری و شرکت در میدانهای جنگ هرگز از پیشبرد معنویت مکتب شیشه غافل نبودند. در راه اشاعه فقه جعفری کوشش و تلاش بی‌وقفه‌ای داشتند. حسبن ابن علی معروف به اطروش در فقه و کلام و تفسیر نوشته‌هایی دارد. لغتنامه برخی از آثار او را نام می‌برد: «تفسیر در ۲ جلد، کتابی در امامت، کتاب طلاق، کتاب بساط در علم کلام، و در تاریخ، لغت و شعر نیز دست داشته است.» (۲۶)
یکی دیگر از کارهای مهم و مثبت آنان بر پایی عمارتها و بناهاست که برخی از آنان هنوز در همدان باقی است از جمله «گنبد علویان بنا به روایت مرحوم محیط طباطبایی، همچنین گنبد خضر که هم زمان با گنبد علویان باید ساخته شده باشد. نویسندگان مجمع التواریخ، الکامل، فرمانروایان گمنام و راحه الصدور در چند جا از بناها و عمارتهای مهم علاء الدوله‌های همدان یاد کرده‌اند که نیاز بذکر و تفصیل آنها نیست.
علویان همدان تا شروع حمله مغول در شهر همدان در قدرت بودند. استقرار نیروی خونخوار مغول بسر کردگی چنگیز در سال ۶۱۷ هـ.ق در پشت دروازه‌های همدان است بیشتر تاریخنگاران هجوم چنگیز به همدان را در زمان «علاء الدوله شریف» می‌دانند. علاء الدوله شریف اطلاع یافته بود که حمله مغولان بصورت گروهی و بسیار فشرده انجام می‌شود. از شمال خراسان تا پشت دروازه‌های همدان، همه جا را با بی رحمی به خاک و خون و آتش کشیده‌اند. صلاح در آن دید، با آنان از در سازش درآید، بنابراین با هدایایی به پیشباز آنان رفت و فرمانبرداری خود را اعلان نمود بشرطی که، شهر و مردم از تجاوز و قتل و غارت در امان باشند. مغولان از خود شحنه‌ای در شهر گماردند و بجانب زنجان و بقول الکامل به سمت آذربایجان رفتند. دنباله ماجرا را ابن اثیر در الکامل بصورت مفصل آورده است که در اینجا بصورت کوتاه شده ماجرا را دنبال می‌نماییم.
«مردم مسلمان همدان که حضور بیگانگان را چون کفار می‌دانستند از علاء الدوله خواستند در برابر مهاجمان پایداری کنند. بنابراین علاء الدوله نامه‌ای به بغداد فرستاد و از خلیفه درخواست کمک و یاری نمود. از بخت بد، نامه افشا شد و بدست مغولان افتاد. مغولان برق‌آسا بسمت همدان برگشتند و به بهانه پیمان شکنی به شهر یورش بردند و پیش از سه شبانه روز مردم بی دفاع را از دم تیغ گذراندند.
مردم همدان یک پارچه جانانه از شهر و دیار و جان و مال و ناموس خود دفاع کردند و مرگ را به هر ننگی ترجیح دادند. شهر همدان یا پارچه سوخت، اهالی کشته یا فراری شدند.» (۲۷)
حماسه مردم همدان در تاریخ تازش مغول برای کسانیکه بعدها قصد تجاوز و حمله به همدان داشتند درس عبرتی شد. زیرا دفاع مردمی بدون پایگاه فرماندهی مطمئن از طرف حکام بازگو کننده حماسه مردم است که در همه تاریخ توانسته‌اند حرف اول را بزنند. علاء الدوله به ناچار شهر را ترک کرد و گریخت. در یکی از قلعه‌های بلئدیهای اطراف همدان پناهنده گردید. در همان قلعه بدست مغولان کشته شد و با مرگ او حکومت علویان و علاءالدوله‌های همدان رسماً پایان یافت امّا فکر و اندیشه و معنویت علوی ماندگار گردید و جاودانه شد.
پژوهشگر نکته سنج «ی – پطروشفسکی» در همین حماسه سازی شهر همدان در برابر مغولان مطلبی دارد که بجاست در اینجا به قسمتی از آن «فرمانروایان گمنام» بپردازیم: «از اخبار منابع موجود به این نتیجه می‌رسیم که همه جا در آسیای میانه و ایران و ارمنستان، فعال‌ترین و مبتکرترین مبارزان علیه لشگریان چنگیزخان، عامه مردم بخصوص قشرهای پایین ساکنان شهر بودند، که متحد‌تر و متشکل‌تر بودند، نه ساکنان روستاها … نقش رهبری شهرنشینان در دفاع از شهرها معروف عامه است. مردم شهرها بارها علی رغم اراده فرمانروایان فئودال خویش، از شهرهای زادگاه خویش دلیرانه در برابر مهاجمان دفاع کردند. حتی شهرهایی که یک بار به زیر فرمان فاتحان در آمده بودند، غالباً بار دیگر عَلَم عصیان بر می‌افراشتند، هم چنانکه مردم «مرو»، «هرات» و همدان چنین کردند.» (۲۸)
بدین ترتیب علویان همدان چه با نام علوی، علویان یا علاء الدوله چه سادات حسینی، حسینی و … در مجموع شیعه و پیروان آل علی (ع) بودند که توانستند از تاریخ ۳۰۱ هـ.ق تا ۶۱۸ هـ.ق در حدود ۳۲۰ سال فریاد رسای علوی را در فلات مرکزی ایران بلند کنند، گرچه با فرجامی نه چندان نیکو حکومت سیاسی آنان پایان یافت، لیکن در گسترش نهضت سرخ علوی نقشی تعیین کننده در ایران مرکزی را داشتند. نباید فراموش کرد در همان سه قرن مورد بحث، نهضت علوی در خطه مرو و خراسان و شامل ایران قلبی تپنده داشت، امّا حرکت نهضت در ایران مرکزی پایگاهی استوار، مطمئن و پر قدرت می‌طلبید که آن پایگاه در گنبد علویان» همدان استقرار داشت و در راه اعتلای شیعه علوی از هر نظر بویژه از نظر تغذیه، اقتصادی و معنوی پایگاهی پر توان و پایدار به شمار می‌رفت.
جالب توجه این که، اگر فردی از همدان در دنیای ظلمانی که بنی‌امیه و بنی‌عباس بوجود آورده بودند، توانست با قدرت و شهامت فریاد حق طلبی و راست اندیشی بلند نماید و بکوشد تا پرچم اسلام را بدست آل علی بدهد ناکام ماند وجان خود را در این راه فدا کرد، دیدیم فرزندان شهر و دیار همان (ابو سلمه خلال همدانی) با حرکتی فراگیر راه او را پیش گرفتند و آنچنان ادامه دادند تا، در اوایل قرن هشتم هـ.ق فردی دیگر از تبار علویان همدان قدم پیش نهاد و پرچم دین مبین اسلام را همراه با نهضت خونبار علوی بدوش کشید تا جاییکه امروز پس از هفت قرن نام او چون قائدی بزرگ در سرزمین‌های شمال شرقی و شرق ایران حتی شبه قاره هند قابل احترام است. «میر سید علی همدانی (۷۱۴ – ۷۸۵ هـ.ق) معروف به امیرکبیر شاه همدان نامی آشنا از تاجیکستان تا کشمیر تا سیلان و سراندیب است که جا دارد از او در پیشبرد نهضت علوی حقی داشته نام می‌بریم.
«میر سید علی همدانی در پایگاه نهضت علویان همدان یعنی «گنبد علویان» به تدریس علوم اسلامی و فقه جعفری مشغول بود، در سن ۲۲ سالگی، راهی سرزمینهای شرق ایران زمین گردید تا، مانند اسلاف خود بقیه عمرش را به ترویج شیعه علوی و اسلام راستین بپردازد.
از قراین موجود در گنبد علویان همدان چنین بر می‌آید که نمازگاه و خانقاه ویژه بزرگان علوی بوده است. اگر بگفته زنده یاد محیط طباطبایی نگاهی دیگر داشته باشیم که بنای گنبد را احتمالاً به قرن سوم هجری مربوط می‌کند، بیش از هزار سال است که آجرهای آن بنای باشکوه روی هم چیده شده‌اند و اثری منحصر به فرد در برابر دیدگان بازدید کنندگان قرار داده‌اند. باستان شناسان بنای گنبد علویان را به اوایل قرن ششم می‌رسانند. در کتاب «ایران در گذشته و حال» می‌خوانیم:
«گنبد علویان یا مسجد علویان بنایی چهار ضلعی از قرن ششم هجری قمری که مربوط به دوره سلجوقیان می‌باشد، که در دوران مغول تزیین و مرمت شده است. تزیینات داخلی آن از لحاظ گچ‌بری و خطوط کتیبه‌های فوق‌العاده جالب است. تا آنجا که از زیباترین بناهای تاریخی ایران به شمار می‌رود. در سردابه آن چند تن از سادات علوی همدان مدفون هستند.» (۲۹) اگر صاحب نظران در تاریخ احداث بنا نتوانسته‌اند متفق‌القول شوند علت این است که بنا کنندگان آثار علویان در همدان در اندیشه ماندگاری نام و حتی تاریخ احداث بنا نبوده‌اند، بلکه کار خود را تنها برای خدا و اشاعه نهضت دانسته‌اند.
«بقعه خضر»، «گنبد علویان» که به نظر می‌رسد همزمان ساخته شده‌اند مرکز تدریس علوم اسلامی و فقه جعفری بوده‌اند. می‌بینیم از همین پایگاه‌ها در قرون بعد سادات گلستانه، به اصفهان، حرکت تاریخی «میر سید علی همدانی» به سرزمین‌های همسایگان شرقی ایران صورت می‌گیرد.
«سادات گلستانهکه گروهی از سادات علوی همدان هستند که با پشتیبانی پایگاه گنبد علویان همدان بسوی اصفهان رفتند و در مدتی کمتر از حد تصور علویان اصفهان را پایه نهادند. در کتاب فرمانروایان گمتام آمده: « سادات گلساتانه اصفهان تا سده هشتم و نهم هم اخبارشان در دست است نیز به همان محمد بطحایی می‌پیوندد، منشاء آن از علویان همدان است و بقول تبار شناسان «منتقله‌اند» یعنی از جایی به جای دیگر رفته‌اند» (۳۰)
حرکت «ابوالفتوح محمد معروف به گلستانه» به اصفهان و گروهی دیگر به قم و رونق علویان قم به نسبت نزدیکی با همدان و پشت گرمی علویان همدان کارشان روز به روز بالا گرفت. بنا به تایید کتاب تاریخ قم گروهی از علویان همدان به قم رفته با شیعیان آن ناحیه به ترویج و اشاعه نهضت علوی پرداخته‌اند.
«آنهایی که از همدان نقل مکان کرده‌اند، «عبداله بن حسن بن علی بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علی (ع) بوده است» (۳۱)
بحث ما پیرامون میر سید علی همدانی است که از لحاظ مروجین نهضت علوی در سرزمینهای خارج از محدوده ایران بسیار موفق بوده است، لازم است در این خصوص کمی بیشتر صحبت گردد.
حرکت شیعه علوی از همدان تا کشمیر( ایران صغیر):
اصولاً یک مکتب و یک تئوری و اندیشه‌ای که متکی بر فکر و منطق است، هرگز در یک جا نمی‌ماند، پیوسته مستقیم، یا غیر مستقیم در جامعه‌های اطراف خود ریشه زده رشد و نمو می‌کند و به حرکت خود ادامه می‌دهد.
در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم (هـ.ق) نهضت شیعه علوی در تمامی نقاط ایران برای خود جایی باز کرده و شیعیان ایرانی تقریباً بصورت آزاد در جامعه مراسم خاص مذهبی خود را انجام می‌دادند و وقت آن رسیده بود که این نهضت از مرزهای ایران خارج شده و در سایر کشورها خود را مطرح نماید.
یکی از افرادی که عهده‌دار این رسالت شد و مستقیماً اسلام و شیعه علوی را از مرزهای آنروز ایران خارج نمود و با نفوذ کلام و اندیشه خود به ترویج آن همت گماشت، میر سید علی همدانی معروف به «شاه همدان» است.
«سید علی بن سید شهاب الدین حسن همدانی» (۷۱۳ – ۷۸۶ هـ.ق) ملقب به «امیرکمبیر علی ثانی، شاه همدان» و از همه معروفتر «میر سید علی همدانی» در سال ۷۱۴ و بقولی ۷۱۳ هجری قمری در همدان متولد شده است. آنگونه که مورخان نوشته‌اند وی ۷۳ سال عمر نمود و در سال (۷۸۶ هـ.ق) دارفانی را وداع گفته است. پدر وی امیر شهاب الدین همدانی از محترمان و بزرگان علمی شهر بود و از سادات حسینی بوده است. از طرف مادر آنطور که خود می‌گوید نسبت به سادات داشته است. در «روضه الجنان» می‌نویسد: «از جانب والده به هفده پشت به رسول اکرم (ص) نسبم می‌پیوندد». (۳۲)
«علی اصغر حکمت» در این مورد می‌نویسد:
«میر سید علی همدانی، از افراد برگزینده خاندان علویان بوده، با ۱۶ فاصله به حضرت اما زین العابدین رسیده». (۳۳)
به قول اکثر مورخان وی از هوش سرشاری برخوردار بوده، در خورد سالی نزد دایی خود به نام «سید علاء الدین صوفی» خواندن و نوشتن را یاد گرفته سپس در نزد استادانی «چون شیخ محمد مزدقانی (۶۹۸ – ۷۶۱ هـ.ق)» و «اخی علی دوستی سمنانی» به تکمیل دانش خود پرداخته است. در نفحات الانس جامی آمده: «استاد وی شیخ محمد مزدقانی به او، امر نمو.د که در اطراف جهان سیاحت نماید» و علی اصغر حکمت در مقاله «از همدان تا کشمیر» در همین مورد می‌نویسد: «و به حقیقت سید از سیاحان بزرگ اسلام، که در مدت ۶۱ سال در غالب ممالک اسلامی مسافرت کرده و چند مرتبه به زیارت کعبه رفته است». (۳۴) سید از سیر و سفر هدفی ویژه را دنبال می‌کرده و هرگز سفرهای او جهت تنوع و بهره‌گیری از لذایذ زندگی نبوده و بلکه هدف اصلی او اشاعه و ترویج دین مبین اسلام و شیعه علوی بوده است و در این راه هرگز یک لحظه از پای ننشست و او در طول تاریخ از این نظر یکی از موفق‌ترین افراد است. او سفارش استادش را که فرمود: «به سیر و سیاحت بپرداز» را همیشه در خاطر داشت و بدان عمل می‌نمود. هر جا می‌رفت گروهی از یاران و دوستانش او را همراهی می‌کردند و در هرجا که وارد می‌شد مجالس متعدد بحث و گفتگو و تدریس را تشکیل می‌داد و در همان حرکت‌های اول ورود مجذوبین و طرفداران فراوان می‌یافت و هر روز بر تعداد یاران و طرفدارانش افزوده می‌شد. از زندگی نامه او بر می‌آید که سید از همان اوایل جوانی، به سیر و سیاحت علاقه داشت. در پیش از بیست سالگی نقاط اطراف همدان را دیده بود.
خود در روضه الجنان به اشاره در این مورد می‌نویسد: « کرّات به حج رفته‌ام و به هر کیفیتی که قضا برده است» (۳۵) با توجه به مقتضیات زمان و دشواریهای سفر در قرنهای هفتم و هشتم هـ.ق بی تردید انجام سفرهای پی در پی و طولانی کاری ساده نبوده و برای او نه بی خطر بوده و نه راحت و بسیار خطرات و دشواریها را نیز در راه دیده و آزموده است. تنها اعتقاد راسخ به راهی که انتخاب نموده بود سید را در سفر و حضر یاری داده و توان آنرا چندین برابر افزون می‌کرده، تا بتواند در محل مورد نظر بکار خود بپردازد. آنچه مورخان گذشته و معاصر ضمن کاوش در حالات سفر او نوشته‌اند و بطور مجمل جاهایی را که میر سید علی همدانی در سفرهای خود از آنها دیدن نموده از این قرار است: حداقل سه بار به سفر حج رفت.
– در اسفراین با نجم الدین ادکانی هم نشین بود و از او احادیث شنیده است. به ماوراءالنهر رفت و در آن دیار مدتی ساکن بود – در مسیر همدان به ختلان شهرها و بلاد زیادی را دیده از جمله: یزد، مشهد، طوس، هرات یک بار به تبریز مسافرت کرد برای دیدن نظام الدین یحیی غوری به روم نیز مسافرت داشته است. ظاهراً از مسیر دریا قصد سراندیب داشته و در دریا گرفتار سانحه می‌شود. در نهایت بلخ و بدخشان را دیده و در کشمیر مدتی اقامت داشته و در اواخر عمر در ختلان ساکن گردیده است. این سفرها نه به منظور سیاحت و دیدنیهای تازه بود و نه به منظور تجارت و کسب درآمد، آنچه او را در این راه به حرکت وا می‌داشت همانطوریکه ذکر شد ترویج مکتب اسلام و شیعه علوی بوده که سخت به اشاعه آنها علاقمند بوده است. در هر سفر با افراد صاحب نام و گفتگو و مباحثه می‌پرداخت و با سحر بیان خود آنان را مجاب و مجذوب می‌نمود. در دوران کهولت که یارای سفر را نداشت دست از دعوت دیگران بر نداشت پیوسته با فرستادن نامه و مکتوبات به جلب و دعوت آنان می‌پرداخت.
مکتوبات او در این راستا جالب توجه است میر سید علی همدانی نمونه خوب و روشن یک مرشد و شیعه مخلص مولای متقیان است و هرگز اجازه نمی‌داده اطرافیانش از سیره واقعی یک مومن خارج شوند. عقیده ثابت و ایمان واقعی به او اراده‌ای محکم و استوار بخشیده بود بطوریکه هیج فردی قادر به مقاومت و پایداری در مقابل منطق کوبنده او نبود. امیر تیمور گورکانی مقتدرترین و سفاک‌ترین فرمانروای مغول در مقابل او به خواهش و تکریم متوسل شد و جالب است شاه همدان بر او وقعی ننهاد و راهی را که خود برگزیده بود پیش گرفت و تیمور لنگ چاره‌ای جز تسیلم در رضای سید ندید.
داستان ملاقات سید همدان، با تیمور گورکانی از کتاب روضه الجنان بدین گونه است که مختصراً ذکر می‌شود: «امیر تیمور از موقعیت شاه همدان در ماوراء النهر بیمناک می‌شود. ترتیبی می‌دهد تا در اردوگاه خود با سید ملاقات نماید. تیمور شنیده بود سید همدانی هرگز طوری نمی‌نشیند که پشت به قبله باشد لذا محل استقرار او را طوری ترتیب می‌دهند که ناچار پشت بقبله بنشیند. حضرت میر وارد می‌شود، پس از نشستن سید، تیمور با کنایه می‌پرسد: می‌گویند تو هرگز پست بقبله نمی‌نشینی؟ سید جواب می‌دهد آنکه باید روبروی تو باشد باید پشت به قبله بنشیند … تیمور با خشم می‌پرسد: این چه وضعی است که ایجاد نموده‌ای؟ بدنبال چه چیزی هستی؟ میر سید علی با خونسردی می‌گوید: نه در خواب و رویا بلکه در خلسه و جذبه حکومت جهان را در طرفی و ایمان آخرت را در جهتی دیگر پیشم آوردند تا انتخاب نمایم من آخرت را از آن سفره پذیرفتم سگی لنگ آمد و سفره را ربود من با حکومت زمین کاری ندارم از جانب من آسوده خاطر باش. ادامه می‌دهد: الدنیا جیفه و طالب کلاب تیمور با هوشیاری فهمید کارش بالا می‌گیرد و از سید نباید ترس داشت به ناچار از او خواهش کرد تا در ختلان برای همیشه بماند … سید گفت: مامورم تا به کشمیر روم و مردم آندیار را به اسلام دعوت نمایم تیمور دوباره از او خواست و سید بدون اعتنا راه کشمیر را در پیش گرفت» (۳۶)
با توجه به شرح ملاقات نکات جالب توجهی مشاهده می‌شود از جمله سید می‌گوید: «مامورم که به کشمیر روم و اهل آن دیار را به اسلام دعوت کنم» نکته دیگر سرپیچی از دستور خونخوارترین خان مغول چون تیمور لنگ آنهم در جمله‌ای با آن قاطعیت و صراحت که از هر فردی ساخته نیست. و در نهایت تسیلم و رضای تیمور بر خلاف میل درونیش در مقابل تصمیم میر سید علی همدانی.
میر سید علی همدانی هر جا وارد می‌شد، نمازگاهی بنا می‌کرد و در همانجا به نماز می‌ایستاد و ارشاد و راهنمایی مردم را عهده دار بود و پایه‌های شیعه علوی را محکم می‌ساخت. به نمازگاه ومسجد او نیز خانقاه گفته می‌شود و در حقیقت واژه نمازگاه و خانقاه و مسجد سه واژه مترادف در سلک سید هستند بزرگترین خانقاهی که از او بیادگار مانده خانقاه معلی در شهر « سرینگر کشمیر» است. آقای علی اصغر حکمت می‌نویسد: «خانقاهی که در سرینگر کشمیر به نام خانقاه شاه همدان (معلی) برپاست و از آثار تاریخی اسلامی آن شهر است مکانی است که میر سید علی در آنجا به عبادت مشغول بوده و نماز جماعت می‌گذارده و اینک جنبه قدیمی دارد و هندو و مسلمان هر دو آنرا زیارت می‌کنند» (۳۷) اگر امروزه به گنبد علویان همدان خانقاه گفته می‌شود باید روی همین اصل باشد.
ارزش و اثر کار شاه همدان میر سید علی همدانی فراگیر همه دورانها است و همیشه از او به نام یک انسان موفق در راه اشاعه دین مبین اسلام یاده شده است آنچه در حرکت تبلیغی او قابل توجه است این است که اسلام و تشیع را در راستای هم قرار داده و هر دوی آنها را با هم تبلیغ و اشاعه می‌داده.
میر سید علی همدانی در اثر سیاحت بسیار و ملاقات با بزرگان و داشتن هوش سرشار سیاستمداری آگاه به مسایل زمان خود شده بود. بطوریکه بیست سال قبل از بقدرت رسیدن تیمور گورکانی فتنه و آشوبی بزرگ را پیش بینی کرده است. در «معجم البلدان» آمده است: «شبی به اطرافیان خود گفت، ای مردم امروز را بخاطر بسپارید طولی نخواهد کشید آشوبی در اقطار عالم بویژه در همین نزدیک شما بپا خواهد شد که بسی مردم بی گناه یکبار دیگر نمونه یورشهای چنگیز مغول را خواهند دید. من این خطر را از طرف ملک و غرجستان و سرزمین غور احساس می‌کنم» (۳۸)
میر سید علی همدانی در حقیقت حرکتی را که ابو سلمه خلال همدانی در اوایل پای‌گیری بنی‌عباس در راه انتقال قدرت خلافت به آل علی (ع) در کوفه شروع کرده بود او پس از سیصد سال فعالیت علویان همدان دنبال نمود و فعالیت برون مرزی خود را در سرزمینهای همسایگان شرقی و شمال شرقی ایران شروع نمود. تا جاییکه مردم آن دیار با تمام وجود شیفته معنویت و روح عرفانی او هستند و آرامگاهش امیرکبیر، میر سید علی همدانی شب چهارشنبه ششم ذیحجه سال ۷۸۶ هـ.ق وفات نمود و بنا به وصیت او، جنازه‌اش را در شهر کولاب و در ملک شخصی او بخاک سپردند.
او وصیت کرده بود بعد از مرگش جنازه او را ختلان بخاک بسپارند. زیرا شبی حضرت رسول (ص) در خواب، خوابگاه ابدی او را تعیین کرده بودند. بدخشی در این باره می‌نویسد: «علی همدانی شبی در ختلان حضرت رسول خدا را در خواب می‌بیند. آن حضرت به او می‌گوید که مزار تو در ختلان خواهد بود». (۳۹)
آنچه گذشت فشرده‌ای از نقش همدان در پایگیری و گسترش نهضت علوی در ایران بود که به شهادت تاریخ بارها ایران زمین را از مهلکه و محو حتمی نجات داده است. و چون هویتی درخشان و انکار ناپذیر همراه نام درخشان ایران ثبت تاریخ روزگار است.
پیوست‌ها:
۱ – حکمت یغمایی، عبدالکریم – مقاله: ابو سلمه خلال – نشریه بررسیهای تاریخی، ش ۱، سال ۱۲، ص ۶۷.
۲ – محیط طباطبایی، محمد – نقش وزراء در حکومت ایران بعد از اسلام – به نقل از کتاب هفتاد مقاله، ج ۲، ص ۱۵۹، انتشارات اساطیر، به کوشش یحیی مهدوی و ایرج افشار.
۳ و ۴ – همان ماخذ.
۵ – دهخدا، علی اکبر – لغتنامه – زیر واژه ابو سلمه.
۶ - ابن اثیر عزالدین – تاریخ الکامل: ترجمه محمد حسین روحانی – ج ۷، صص ۳۱۹۹ – ۳۲۹۰، انتشارات اساطیر تهران.
۷ – مقدسی: کتاب تاریخ و آفربنش، ترجمه شفیعی کدکنی، ج ۲، ص ۹۴۳، انتشارا آگه.
۸ - تاریخ و آفرینش، همان ماخذ و صفحات.
۹ - مسعودی: کتاب مروج الذهب – ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۲، صص ۲۵۷ – ۲۵۸، انتشارات علمی.
۱۰ - تاریخ و آفرینش، همان ماخذ.
۱۱ - مروج الذهب همان ماخذ.
۱۲ - رضایی، عبدالعظیم. تاریخ ده هزار ساله ایران، ج ۲، ص ۲۰۳.
۱۳ - ماسینیون، لویی. سلمان پاک و نخستین شکوفه‌های معنویت اسلام در ایران.
۱۴ - طبقات ناصری، ج ۱، ص ۲۱۰.
۱۵ - تاریخ الکامل، همان ماخذ.
۱۶ - زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، ج ۲، ص ۱۵۱.
۱۷ - تاریخ مردم ایران همان ماخذ.
۱۸ - مروج الذهب، همان ماخذ، ج ۲، ص ۲۰۳.
۱۹ - ابن شادی اسد آبادی همدانی. مجمل التواریخ و القصص، ص ۴۵۹. به نقل از کتاب: فرمانروایان گمنام. تالیف دکتر اذکایی.
۲۰ - منتهی الآمال، ج ۱، ص ۲۴۵، به نقل از همان ماخذ.
۲۱ - اذکایی پرویز. کتاب فرمانروایان گمنام. ص ۱۶۷.
۲۲ - محیط طباطبایی محمد نقل از مجله آموزش و پرورش. سال نهم، شماره ۲، ص ۳۲ الی ۳۶.
۲۳ - الفوطی. تلخیص مجمع الآداب. ج ۲، ص ۱۰۱۸، به نقل از فرمانروایان گمنام. همان ماخذ ص ۱۸۸.
۲۴ – راوندی محمد بن علی: راحه الصدور و آیه السرور محمد اقبال – انتشارات امیرکبیر – مقدمه.
۲۵ - شبانکاره محمد بن علی بن محمد. مجمع الانساب، ص ۱۳۹. به تصحیح میر هاشم محدث، انتشارات امیر کبیر ۱۳۶۳ تهران.
۲۶ - لغتنامه همان ماخذ.
۲۷ - تاریخ الکامل همان ماخذ.
۲۸ - فرمانروایان گمنام همان ماخذ ص ۲۵۷.
۲۹ - و، ویلیام جکسن ابراهیم. ایران در گذشته و حال. انتشارات خوارزمی، ص ۲۵۷.
۳۰ - فرمانروایان گمنام. همان ماخذ. ص ۱۶۸.
۳۱ - حسن بن محمد بن حسن قمی. تاریخ قام . ترجمه حین بن عبد الملک قمی، تصحیح و تحشیه جلال همایی، انتشارات توس. ص ۲۰۸.
۳۲ - میر سید علی همدانی. معروف به امیر کبیر شاه همدان. روضه الجنان. ج ۱، ص ۲۵۱. به نقل از محمد ریاض پاکستانی. احوال و آثار میر سید علی همدانی.
۳۳ - حکمت، علی اصغر. مقاله از همدان تا کشمیر به نقل از مجله یغما، جلد ۴. شماره ۸.
۳۴ - همدان تا کشمیر. همان ماخذ.
۳۵ - روضه الجنان. همان ماخذ. ص ۲۸۳.
۳۶ - نقل کوتاه شده از ریاض پاکستانی، محمد. احوال و آثار میر سید علی همدانی، مرکز تحقیقاتی فارسی ایران و پاکستان.
۳۷ - از همدان تا کشیر همان ماخذ.
۳۸ - معجم البدان – به نقل از احوال و آثار میر سید علی همدانی. همان ماخذ.
۳۹ - بدخشی کتاب مستورات، ص ۷۱.
منابع:
۱ – ایران در گذشته و حال
۲ – تاریخ الکامل
۳ – تاریخ ده هزار ساله ایران
۴ – تاریخ قم
۵ – تاریخ مردم ایران بعد از اسلام
۶ – تاریخ و آفرینش
۷ – تلخیص مجمع الآداب
۸ – خلاصه المناقب
۹ – راحد الصدور و آیه السرور
۱۰ - روضه الجنان
۱۱ – سلمان پاک
۱۲ – طبقات ناصری
۱۳ – فرمانروایان گمنام
۱۴ – کتاب مستورات
۱۵ – لغتنامه دخدا
۱۶ – هفتاد مقاله ایرج افشار
۱۷ – مجمل التواریخ و القصص
۱۸ – مجله آموزش و پرورش سال نهم
۱۹ – مجله بررسیهای تاریخی. سال ۱۲، ش ۱.
۲۰ – مجله یغما – ج ۲ – ش ۸.
۲۱ – مروج الذهب
۲۲ – منتهی الآمال
۲۳ – معجم البلدان
منبع : ایراس


همچنین مشاهده کنید