پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


از این خواننده سالاری تا آن خواننده سالاری


از این خواننده سالاری تا آن خواننده سالاری
حالا دیگر نسل جوان آواز ایرانی خود را برای مخاطب موسیقی سنتی ایران تعریف کرده اند و علیرضا قربانی از مهم ترین چهره های این نسل جوان محسوب می شود. در این سال ها هر جا صحبت از آوازخوانی و آواز ایرانی شده، بلافاصله از خوانند ه سالاری در موسیقی سنتی ایرانی هم صحبت شده است. «نظر شما درباره خواننده سالاری چیست» به سوال ثابت اکثر گفت وگوهایی که در حوزه موسیقی ایرانی انجام می شود، تبدیل شده. اما آنچه از آن به عنوان آسیبی تحت عنوان خواننده سالاری یاد می کنند به هر بخش و تاریخی از آواز ایرانی که مربوط باشد، ارتباطی با نسل جوان آواز ایرانی ندارد. برای نمونه علیرضا قربانی را به عنوان یکی از مهم ترین چهره های این نسل جوان در نظر داشته باشید. او خواننده یی برای ارکسترهای بزرگ است. حضور او در کنار ارکسترهای بزرگ (چه سمفونیک و چه ملی) نتیجه درخشان تری نسبت به حضور او در ارکسترهای سنتی داشته است.خواندن با ارکسترهای بزرگ شرایط ویژه خود را دارد از جمله اینکه ناخودآگاه خواننده از جایگاه ویژه و مطلق خود در ارکسترهای سنتی جدا می شود و در قامت یکی از اعضای گروه نشان می دهد. در این ارکسترهای بزرگ دیگر جایی برای ساز و آوازها و در نتیجه تحریرهای آنچنانی که خواننده را قهرمان ارکسترهای سنتی می کند، نیست. نکته دیگر اینکه آنچه به عنوان خواننده سالاری از آن یاد می شود در جاهایی نیز در شمایل بهانه های الکی نشان می دهد آهنگساز و نوازنده معترضند چرا خواننده را بیشتر از ما می شناسند و می بینند. اما این نکته هیچ ارتباطی با خوانندگان ندارد که رفتار آنها سبب شکل گیری مشکلی به نام خواننده سالاری شده باشد. آهنگسازی که از کلام و صدای حنجره انسان بر اثرش استفاده می کند باید بپذیرد که کلام و صدای انسان شکل دهنده بخش مهمی از ساختمان اثر اوست و این ناخودآگاه باعث دیده شدن مجری این صدای انسانی خواهد شد. این خیلی طبیعی است که در یک کنسرتوپیانو نوازنده پیانو بیشتر از ارکستر مورد توجه و دقت قرار بگیرد. آنچه در ایران از آن به عنوان خواننده سالاری یاد می شود، این روزها دیگر شکل و شمایل غرغرهای بی اساس را به خود گرفته است. مورد توجه قرار گرفتن خواننده از سوی مخاطب یک عادت طبیعی است و ارتباطی به موسیقی ایرانی و اخلاق های ایرانی ندارد. این عادت را در همه جای جهان و در گونه های مختلف موسیقی می بینیم.
اما خواننده سالاری که در گروه های موسیقی و میان دست اندرکاران موسیقی سنتی ایران می بینیم، خود حکایت دیگری است که البته بخش عمده یی از این تقصیر بیش از آنکه مربوط به آوازخوانان باشد بر گردن آهنگسازان و عوامل دیگر گروه های موسیقی سنتی است که زمینه بروز چنین آسیبی را فراهم کرده اند.
● درباره پدیده خواننده سالاری
خواننده سالاری که همواره یکی از مسائل بحث برانگیز در میان موسیقیدانان و منتقدان بوده، از قدمتی بسیار طولانی برخوردار است و شاید بتوان برآوردی حدوداً ۴۰۰ ساله برای آن متصور شد، یعنی دقیقاً از دورانی که اپرا و نمایش در ایتالیا و بعد از آن در اروپا شکل گرفت و جامعه غربی خود را از قید و بند موسیقی کلیسایی رها شده یافت. با کمترین مطالعه در تاریخ اپرا می توان دریافت که سفارش دهندگان اپرا و سرمایه گذارانی که برای به روی صحنه بردن آن تلاش می کردند، در درجه اول به دنبال جذب «معروف ترین» خوانندگان بوده اند چرا که حضور آنها تضمینی برای سودآوری مالی به حساب می آمد. در واقع خلاقیت ادبی - موسیقایی همواره در درجه بعدی قرار داشت و شاید به همین دلیل در میانه سده ۱۷ شاهد افول کیفی این ژانر (اپرا) بودیم، چرا که لزوم حضور تفکری خلاق در میان آهنگسازان و نویسندگان متن های اپرا (لیبرتیست) به هیچ وجه احساس نمی شد و نویسندگان تنها به فکر خلق طولانی ترین مونولوگ ها و آهنگسازان نیز به دنبال نوشتن ملودی های روان و مردم پسند برای «خواننده» یی خاص بودند تا بتوانند نیاز مخاطب را ارضا کنند.
اینکه در تاریخ موسیقی غرب، چه تحولاتی در زمینه اپرا به وقوع پیوست از دایره بحث ما خارج است اما باید به خاطر داشت که پدیده توجه به مخاطب و استفاده از «خوانندگان نامی» هیچ گاه پای خود را از اپرا بیرون نگذاشت و هنوز هم در غرب بر سر اینکه اجرای دومینگو از توسکای پوچینی بهتر است یا اجرای پاواروتی، بحث های زیادی درمی گیرد. همین مورد در میان آثاری که حاوی قسمت های سولیستی هستند نیز صادق است، به طوری که اجرای هایفتز و منوهین از کنسرتو ویولن مندلسون می تواند بسیار متفاوت باشد (مساله ارکستر و رهبر ارکستر را نیز اضافه کنید). در واقع مخاطب عام به هنرمندی که «خاص» و «متفاوت» از دیگران است اهمیت بیشتری می دهد تا خود اثر و این طرز تفکر، درست یا غلط، در ذهنیت شنونده نهادینه شده است.
به طور کلی، توجه و جبهه گیری منتقدان در برابر پدیده خواننده سالاری از زمانی بیشتر شد که ماندگاری اثر موسیقایی از ثبت نوشتار به ضبط صدا تغییر جایگاه داد. اگر برای اجرای فلان سمفونی از بتهوون باید پارتیتور آن را منبع قرار داد، برای شنیدن آخرین تصنیف محمدرضا لطفی، کافی است سی دی صوتی آن را در دستگاه پخش گذاشت. در واقع استناد به تولید موسیقایی یک اثر رفته رفته دستخوش تغییراتی بنیادین شد و همان اتفاقی که در تئاتر و سینما افتاد، پس از ظهور دستگاه های ضبط صدا در مورد موسیقی نیز به وقوع پیوست و به تناسب آن، انتظار مخاطب را نیز دستخوش تغییراتی اساسی کرد؛ درست به شیوه یی که هنرپیشه سینما را از کارگردان همان فیلم بیشتر می شناسند و خواننده یک ترانه یا تصنیف را از آهنگساز آن بیشتر مورد توجه قرار می دهند که البته این توجه بیش از اندازه در مورد موسیقی بسیار بیشتر است تا سینما. نکته یی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که این پدیده، در کشور ما بسیار بیشتر از کشورهای اروپایی نمود دارد؛ به طوری که مخاطب ایرانی همواره به دنبال این است که نام یک «فرد» را مورد استناد قرار دهد و جایگاه او را بالا یا پایین ببرد، در حالی که از اواسط دهه ۶۰ میلادی در غرب، رفته رفته مخاطب موسیقی به گروه ها و کارهای گروهی توجه و حساسیت بیشتری نشان داد و کمتر شاهد حضور تک ستاره ها بودیم؛ اما در ایران سند همان آثاری که به طور گروهی نوشته و اجرا می شدند، به نام یک نفر زده می شد. در واقع تفکر ایرانی بیشتر به دنبال این است که یک هنرمند و نه کلیت اثر هنری را مورد توجه قرار دهد و از همین طرز تفکر اشتباه است که جریان های فکری افراطی و دسته بندی های فکری مخالف (بخوانید مضر) به وجود می آیند، به طوری که مثلاً در دهه ۷۰ کسانی که خود را دنبال کننده جدی موسیقی سنتی به حساب می آوردند یا به سمت محمدرضا شجریان گرایش داشتند یا دنباله رو آثاری بودند که خوانندگی آنها را شهرام ناظری به عهده داشت؛ جبهه گیری هایی که اثرات منفی آن را حتی امروزه هم می توان یافت. یکی از نکات دیگری که کمتر مورد توجه قرار می گرفت و در شکل دادن این نوع از خواننده سالاری بسیار موثر بوده است، پخش رسانه یی موسیقی در صدا و سیما بود که با کمترین توجه به پدیدآورندگان و اجرا کنندگان آن اثر، تنها نام خواننده ذکر می شد و خواسته یا ناخواسته ذهنیت مخاطب را به این باور سوق می داد که صاحب اثر کسی است که صدایش را می شنویم. این رفتار غلط صدا و سیما با پیگیری جمعی از موسیقیدانان و منتقدان تا حد کمی دچار تغییر شد و گاهی اوقات شاهد این هستیم که نامی از آهنگساز نیز روی صفحه تلویزیون نقش می بندد یا در برنامه های رادیویی ذکر می شود، اما فقط گاهی اوقات. در واقع پدیده خواننده سالاری را نباید به طور محض مورد اتهام قرار داد چرا که یک جریان فکری خاص با دیدگاهی نسبتاً عوامگرایانه و تا حدی اقتصادی آن را هدایت می کند؛ به طور مثال اگر فلان موسسه فرهنگی روی آلبومی که در دست انتشار دارد نام و تصویر خواننده محبوب را چاپ می کند، به فروش بیشتر می اندیشد که در جایگاه خود به هیچ وجه نمی توان ایرادی به آن گرفت. اما اینکه این رفتار اجتماعی - اقتصادی، چه تاثیری روی ذهنیت مخاطب دارد به هیچ وجه از سوی صاحب نظران مورد بررسی قرار نمی گیرد تا شاید بتوان ترفندی برای بالاتر بردن سطح فرهنگی آن دسته از مخاطبانی پیدا کرد که همه چیز را در صدای این یا آن خواننده محبوب خلاصه می کنند.
باربد اعلایی
امیر ملوک پور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید