چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


دادائیسم


دادائیسم
«دادا» یا «دادائیسم»، یکی از جنجالی ترین جنبش های هنری نیمه اول قرن بیست بود که پیروان آن با خلق آگاهانه آثار هنری بی مایه و مضحک و اشعار پوچ و نامعقول و با دیدگاهی پوچ گرا و گرایشی ضد هنری و اعتراضی به تمسخر و ریشخند تمدن و فرهنگ ادبی و هنری عصر خویش پرداختند.کارهای به دور از عقل،غیر عادی و متضاد دادائیست ها در واقع واکنشی بود به خشونت و وحشیگری های غیر قابل فهم و بی سابقه جنگ جهانی اول(۱۹۱۸ـ ۱۹۱۴). همچنین محرک اصلی آنان این عقیده بود که ارزش های اخلاقی ریشه دار اروپائیان (همچون ملی پرستی، نظامی گرایی و حتی سنت دیرینه فلسفه عقلانیت)در دهشت ناشی از جنگ دلالت داشتند.این بود که تمام ارزش ها بایستی از ریشه قلع و قمع می شدند. «دادا با همه چیز مخالف است، حتی با دادا»؛ این شعار هنرمندانی بود که آشفتگی روزگار خویش را برنمی تافتند و به نفی هر گونه زیبایی در هنر می پرداختند. برخی دادائیسم را به مکتب پوچ گرای «نیهیلیسم» نسبت می دهند . البته تأثیر این مکتب بر دادائیسم غیر قابل انکار است اما دادائیست ها از جنبش خود به عنوان «تصدیق زندگی در چهره مرگ» سخن می گفتند.
در سال ۱۹۱۶ بود که جنبش دادا، توانست نام و هویت مشخصی کسب کند. با وجود این، آثار پراکنده هنرمندانی از چند سال پیش فضا را برای چنین جنبشی مهیا کرده بود.در سال ۱۹۱۳ هنرمندی فرانسوی به نام مارسل دوشامپ (Marcel Duchamp) اولین نمایشگاه آماده های (readymades) خود را برپا کرد که در آن وی پیش پا افتاده ترین لوازم روزمره از قبیل لاستیک دوچرخه و قفسه بطری را بر پایه های مجسمه ها قرار داده و با معرفی آنها به عنوان «هنر» آنها را در معرض دید عموم گذاشته بود. دوشامپ و دیگر هنرمند فرانسوی، فرانسیس پیکابیا(Francis Picabia)در سال ۱۹۱۵ در شهر نیویورک اقامت دائم برگزیدند و در آنجا به خلق آثار بازیگوشانه ای از نقاشی، طراحی و مجسمه سازی به شکل ماشین آلات عجیب و غریبی پرداختند.این آثار توجه برخی از اجتماعات کوچک اما فعال حامیان دلسوز، نویسندگان و هنرمندانی از جمله عکاس معروف من ری(Man Ray) را برانگیخت.
جریان دادائیسم از فوریه ۱۹۱۶ با افتتاح کافه ولتار توسط شاعر و موسیقیدان آلمانی هوگو بال(Hugo Ball) و همسرش در شهر زوریخ، سوئیس به طور جدی آغاز شد. سوئیس به عنوان کشوری بی طرف در جنگ جهانی اول،همواره پناهگاهی برای آوارگان جنگ بود و کافه ولتار از آغاز، به مکانی برای گردهمایی گروه های هنرمندان و متفکران از سراسر دنیا تبدیل شد. جنگ جهانی اول هنرمندان اروپا را در یأس عمیقی فرو برده بود. آنان که روزی دستاوردهای جهان مدرن را بی چون و چرا می پذیرفتند، به ناگاه به مبارزه با آن درآمدند. این گروه ها به تدریج در زیر پرچم مکتب جدیدی به نام دادائیسم گرد هم آمدند، نامی که مأخذ آن نامعلوم ماند.
تریستان تزارا (Tristan Tzara)شاعر فرانسوی رومانیایی الاصل که از مروجان برجسته این نهضت به شمار می رفت،خود ادعای تألیف آن را داشت.عده زیادی نیز اظهار کردند که این نام به صورت کاملاً اتفاقی از یکی از صفحات یک فرهنگ لغت فرانسوی در کافه ولتار انتخاب شده است. به هر روی، نام دادا که واژه ای فرانسوی به معنای «اسب گهواره ای» بود، با ابهام و پوچی آشکارش در آغازین مراحل حمایت عموم جامعه را از آن خود کرد. در بیانیه دادائیسم ۱۰۱۸ زارا اظهار کرد که «دادا به معنای هیچ است.» وقایع عصرهای کافه ولتار همگی به قصد،خشم برانگیز بودند و عموماً گردانندگان آن شاعران عضو جنبش هنری ایتالیایی «فوتوریست» بودند که تاحدودی به این جنبش نزدیک بود و پیروان آن جنبه هایی از دنیای مدرن همچون ماشین آلات و سرعت را تمجید می کردند. در این جلسات، قابلیت فهم در حداقل بود و اعضا عموماً لباس های عجیب و بیگانه وار به تن می کردند.هنرمند فرانسوی «ژان آرپ» که یک شب به صورت اتفاقی در یکی از جلسات داداها حضور یافته بود جمع آنها را اینچنین توصیف می کرد:«در آنجا یک هیاهوی کامل حکمفرماست...مردم در اطراف ما فریاد می کشیدند، می خندیدند و با اشاره های سر و دست با هم صحبت می کردند. هنری که دادائیست ها سعی در ترویج آن داشتند هنر کودکان، دیوانگان، غیرغربی ها و هر شخص دیگری بود که از نرم های رایج جامعه اروپایی تبعیت نمی کرد.
در سال ،۱۹۱۶ یک سال پس از پایه گذاری دادائیسم کانون آن تغییر یافت و «بال» در ۱۹۱۷ این جنبش را خاتمه داد. « تزارا » با انتشار مجله «دادا» در زوریخ همچنان به فعالیت خود ادامه می داد،اما «هولسنبک» در ۱۹۱۷ به پایتخت جنگزده آلمان، برلین بازگشت، مکانی که دادا در آن رنگ سیاسی تری به خود گرفته بود. او در آنجا به سوسیالیسم که فلسفه سیاسی دادا و عقیده محوری آن بود متعهد شد و اعلام کرد که «هنرمندان و بورژواها دو قطب مخالف هستند که در صورت عشق به یکی باید قید آن دیگری را زد.» دادائیست های آلمانی دیگر با تلفیق سبک های نوین دیگر در این جنبش بیش از پیش آن را وسیله ای برای هجوم به دولت و اجتماع آلمان قرار دادند (تکنیک «فوتومونتاژ» توسط هنرمندان این جنبش ابداع شده است) و آثار دادائیستی این دوره به نمایش بی نظمی های اجتماعی و سیاسی این کشور جنگزده پرداختند.
مراکز دیگر فعالیت داداها در آلمان شهرهای کلن و هانوور بود. ماکس ارنست و اسکوویترز(Schwitters) در این شهرها با نقاشی ها و مجسمه هایشان در بقای این جنبش در آلمان کوشیدند. آخرین مأمن دادائیسم شهر پرآوازه پاریس بود. شهری که لقب پایتخت هنری را سال ها پیشتر از فلورانس و دیگر شهر های ایتالیا ربوده بود. این شهر که مرکز تمام جنبش های نوین محسوب می شد بین سال های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ برجسته ترین هنرمندان دادائیسم از جمله زارا، ارنست، پیکابیا، دوشان، من ری و آلپ را اسکان داد. در اواخر سال ۱۹۲۲ جنبش دادائیسم رو به انحلال گذاشت. اختلافات متعدد و پی در پی در میان برخی از اعضای داخلی این گروه و تألم ناشی از مقاومت در برابر موضعگیری های خشم آلود سیاسی و اجتماعی بیرون از عوامل اصلی فروپاشی آن در این دوره بودند. در پاریس تعدادی از نویسندگان برجسته از جمله آندره برتون(Andrژ Breton)، لوئیس آراگون(Louis Aragon) و پائول الورد(Paul Eluard) به این جنبش ملحق شدند و هنرمندی به نام فیلیپ سوپالت
(Philippe Soupault) با ایجاد تغییراتی در برخی علایق دادائیست ها در «غیر منطقی گرایی» و «تصادف»، به ظهور نهضت جدیدی به نام «سوررئالیسم» یا «وهم گری» منجر شد . علاوه بر آن، تأثیرات دادائیسم در بسیاری از جنبش های پسین آشکارا به چشم می خورد که از آن جمله می توان به جنبش های «فلوکسوس»، «پاپ آرت» و جنبش «هنر تعقلی» اشاره نمود.
مترجم: زهره فرجی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید