جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


روشنفکران و انقلاب


روشنفکران و انقلاب
● مقدمه
در این مبحث ابتدا از ماهیت روشنفکر در معنای عام و خاص آن سخن می گوییم و در ادامه با بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران پیش از انقلاب درباره جایگاه روشنفکر در جامعه صحبت کرده و به نقش روشنفکر در تحولات اجتماعی ان دوران می پردازیم.
الف) روشنفکر در معنای عام و خاص
۱) روشنفکران در معنای عام ( انتلکتوئل ) : این دسته شامل اقشار تحصیلکرده ، کارمندان ، مدرسان ، وکلا ، شاعران ، وعاظ و بطور کل آنهایی می شود که اغلب به کار فکری اشتغال داشته و بعضا بدین طریق معاش زندگی روزانه شان را بدست می آورند. آنتونیو گرامشی از اندیشمندان وابسته به نحله مارکسیستی در نگرشی انتقادی از این اقشار تحصیلکرده و انتلکتوئل به عنوان « کارشناسان مشروعیت بخشی » یاد کرده است. یعنی افرادی که در خدمت نظام قرار می گیرند و به عنوان بخشی از سیستم در هت اهداف آن عمل می کنند.
۲) روشنفکر در معنای خاص ( کلرویان ) : منظور آنهایی هستند که در کنار کار فکری و تامین معاش روزانه ، اهل بینش و تعهد اجتماعی اند و برای دست یابی به آرمانهای انسانی و داشتن زندگی بهتر مبارزه می کنند. شریعتی از این روشنفکران خاص با عنوان کلرویان ( Clairoyant ) یعنی روشن بین یاد کرده است. و به زعم او کسانی هستند که زمان و موقعیت خویش را بخوبی درک کرده اند و می توانند تحلیل درستی از وضعیت موجود و چگونگی هدایت جامعه به آرمانهایش ارائه کنند.
بدین ترتیب روشنفکر کسی است که فراتر از ملاحظات قومی ، طبقاتی و نژادی هر چه بیشتر از واقعیت اجتماعی و آنچه در زندگی اجتماعی می گذرد به طور انتزاعی فاصله می گیرد تا سازو کارهای حاکم بر آن را دریابد. و در عین حال با داشتن بینشی روشن از حقیقت یا آن چیزی که باید باشد در پی تحقق آرمانهای نوعی بشر است. روشنفکر در پرتو گفتمان انتقادی دست به نقد وضعیت موجود می زند. تا جامعه را به وضعیت مطلوب نزدیک سازد. در معنایی دیگر آرمان زندگی روشنفکری جستجوی صادقانه حقیقت در پرتو نقد تیز واقعیت اجتماعی موجود است. اما برخلاف برخی که معتقدند کار روشنفکر هدایت و رهبری جامعه است ، شریعتی معتقد است که روشنفکر در پی رهبری جامعه نیست بلکه در کنار قدرت ، حرکت و فعالیت می کند و رسالتش خودآگاهی دادن به متن جامعه است.
▪ زمینه های تاریخی پیدایش انتلکتوئل ها و روشنفکران
۱) چگونگی پیدایش انتلکتوئل ها: اگر بخواهیم چگونگی پیدایش و گسترش نهضت روشنفکری در تاریخ معاصرمان را مورد بررسی قرار دهیم به نظر می ردس که باید به اواخر دوره قاجار بازگردیم . جایی که سایست های کلی مملکت به سوی مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی و فرهنگی هر چه بیشتر حرکت می کرد و اشراف تازه به دوران رسیده و ثروتمند ، فرزندان خویش را برای تحصیل به کشورهای اروپایی می فرستادند و آنها با چند سال سیر و سیاحت و تحصیل در دانشگاه های اروپایی و برخورد و تعامل با فرهنگ های متفاوت و پیشرفته با یاده های تازه از غرب بر می گشتند و بعضا با تحقیر فرهنگ بومی بر علم گیرایی , ناسیونالیسم , مارکسیسم و اسلام گرایی تاکید داشتند.
این تحصیلکردگان خام بازگشته از فرنگ ، در ابتدا از پایگاه اجتماعی قدرتمندی همانند روحانیان ، فرماندهین ارتش ؛ بزرگان بازار و ... برخوردار نبودند اما از آنجا که برنامه توسعه اقتصادی دولت هرچه بیشتر نیاز به وجود تکنسینها و متخصصین را در رشته های مختلف توجیه می کرد ، بتدریج در نظام اقتصادی و فرهنگی و در سطح بالای اداری و حکومتی نفوذ کردند و زمام امور را در دست گرفتند.
۲) کارکردهای مهم اجتماعی و تاریخی انتلکتوئل ها : این اقشار تحصیلکرده و یا انتلکتوئل دو کارکد تاریخی و اجتماعی مهم داشتند. از طرفی پل میان شرق سنتی و غرب مدرن محسوب می شدند که شیوه ی زندگی و آراء و عقاید آنها را در اینجا تبلیغ می کردند و به نوعی ناخواسته بازاریاب بنگاه های اقتصادی و شرکتهای اروپایی در ایران بودند و فضای لازم برای ورود کالاهای مصرفی خارجی را فراهم کردند.
و از سویی دیگر با آنکه برخلاف مرام روشنفکری از تعهد اجتماعی و درک صحیح و درست جامعه خویش و فرهنگ بومی ، عاجز بودند اما با طرح برخی از عقاید غربی و ترجمه آثار آنها توانستند زمینه های رشد نهضت روشنفکری را در ایران پی ریزی نمایند و مستقیم یا غیرمستقیم زمینه ساز شکل گیری گروه های مختلف چپ ، ملی گرا و مذهبی در کشور شدند که در جهت اصلاح و بازسازی وضعیت موجود مبارزه می کردند.
ب) وضعیت ایران قبل از انقلاب
▪ وابستگی به نفت : وضعیت ایران پیش از انقلاب و تحولات آنرا بیش از هرچیز باید تحت تاثیر درآمد نفت و تحولات قیمت آن درک کرد. این ماده ی سایه خام که از دل زمینهای گرم و کویری جنوب کشور استخراج می شد عمده ترین تاثیرات را بر شرایط اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی آن دوران برجا نهاد که تا به امروز نیز ادامه دارد. دولت محمدرضا شاه پهلوی از لحاظ اقتصادی به شدت متکی به درآمد نفت بود. آمارها نشان می دهد که میزان سود حاصله از درآمدهای نفتی با میزان قدرت و پیشرفت اقتصادی دولت پهلوی ارتباط نزدیک و تنگاتنگی داشته است. همزمان با افزایش درآمد نفت از ۵۵ میلیون دلار در سال ۴۳- ۴۲ به ۲۰ میلیارد دلار در سال ۵۵- ۵۴ سیر صعودی پیشرفت اقتصادی و افزایش پروژه های عمرانی در داخل کشور را نیز شاهد هستیم. می توان گفت این درآمد به عنوان درصدی از کل درآمد دولت از ۱۱ درصد در سال ۱۳۲۷ به ۴۱ درصد در سال ۱۳۳۹ و ۳/۸۴ درصد در سال ۵۴- ۱۳۵۳ افزایش یافت و بخوبی نشان می دهد که حکومت پهلوی تا چه حد به درآمدهای نفتی متکی بوده است.
▪ وابستگی به اجاره و بهره شرکتهای خارجی : از سویی دیگر شرکتهای خارجی نیز بمنظور سهم بری از فرآورده های نفتی ایران و استخراج و صدور آن دست به سرمایه گذاری های کلان در داخل می زدند و در مقابل به دولت ایران بهره و اجاره می پرداختند. بدین طریق دولت از دو سو درآمد کسب می کرد:
ـ درآمد نفت خام صادراتی.
ـ هزینه ی جاری از شرکتهای خارجی.
ـ پیامدهای اقتصاد نفتی
در اواخر حکومت پهلوی ، دولت به بزرگترین سرمایه دار ، بانکدار و کارخانه دار تبدیل شده بود و این درآمد سرشار در بلندمدت پیامدهای ناخوشایندی در بر داشت:
۱) شکاف بین دولت و جامعه مدنی : دولتی که اینچنین منابع مورد نیازش را از درآمد نفت و اجاره ی شرکتهای خارجی کسب می کرد خود را بی نیاز از ایجاد نظام مالیاتی قدرتمند احساس می کرد. طوریکه می بینیم شاخص کل مالیات مستقیم دولت بر حقوق ، املاک و شرکتهای خصوصی و دولتی بین سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴ یعنی بیش از بیست سال ، از ۵ درصد تنها به ۱۰ درصد افزایش یافته است. در حالیکه در همین مدت درآمدهای نفتی دولت نزدیک به هفتاد درصد افزایش داشت و همین امر باعث کاهش وابستگی دولت به ملت گردید که پیامد آن ، احساس بی نیازی از ملت ، و ایجاد شکاف و فاصله میان دولت و جامعه مدنی بود.
۲) تضعیف منابع داخلی : روی خوش دولت به سرمایه گذاری های خارجی و دلخوش کردن به اجاره بهای پرداختی از سوی آنها در بلندمدت باعث تضعیف اقتصاد داخلی و ضعف صنعتگران داخل شد. چرا که زمام امور کلان اقتصادی و پروژه های سود ده ، در اختیار شرکتهای بزرگ خارجی قرار گرفت.
۳) تبدیل شدن ملت به رعیت: درآمد نفت باعث فاصله میان دولت ثروتمند و مردم فقیر شد و مردم به نوعی جیره خوار دولت شدند. دولتی که از بالا به پایین فقط بخشش می کرد از نظر روانی روی مردم تاثیر می گذاشت. مردم این بخشش را لطف شاه می دانستند و نه حق خود چرا که مالیات نمی دادند. بدین ترتیب آنها حق خود نمی دانستند که در تصمیم گیریها مشارکت داشته باشند.
۴) استبداد نفتی : که پیامد عدم وابستگی دولت به ملت بود. برخی می گویند که پول ، قدرت و حیثیت ( منزلت اجتماعی ) را به بار می آورد و این امر برای دولت پولدار ایران اتفاق افتاد که در پناه پول ، صاحب اقتدار ، دیوانسالاری و قدرت بیشتر گردید. دولتی که مردم عامی را نوازش و مخالفان را شدیدا سرکوب می کرد. این همان مفهومی است که کاتوزیان با عنوان « استبداد نفتی » از آن یاد کرده است. در این استبداد نفتی کسانی که از امکانات دولتی بهره مند می شدند به حداکثر توانایی پولی و مالی دست می یافتند و موقعیت های بهتر اجتماعی را تصاحب می کردند و اکثریت فقیری نیز کاملا بی بهره بودند. آمارها نشان می دهد که در سال ۱۳۵۲ ، ۳۸ درصد از هزینه ها متعلق به ۱۰ درصد ثروتمند جامعه بوده و تنها ۷ درصد هزینه ها متعلق به ۳۰ درصد فقیر جامعه بوده است.
۵) افزایش بودجه نظامی : در دهه ۵۰ نزدیک به یک سوم بودجه کشور به طور منظم صرف هزینه های نظامی دولت می شد. بطوریکه بودجه نظامی از ۲۹۳ میلیون دلار در سال ۱۳۴۲ به ۸/۱ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۲ و ۳/۷ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسید که پیامد آن افزایش قدرت تخریب و توان سرکوب گری دولت بود.
۶) ایجاد نابرابری و نارضایتی عمومی
▪ بروز نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی : درآمدهای سرشار دولت نه تنها باعث شکاف میان دولت و جامعه مدنی گردید بلکه شکاف موجود میان طبقات اجتماعی را نیز تشدید نمود و باعث نابرابری اقتصادی و اجتماعی شد. دانیل لرنر معتقد است رشد اقتصادی سریع و مدرنیزه کردن جامعه نابرابری را تشدید می کند چرا که این ابزارها و تکنولوژی را عده خاصی در اختیار می گیرند. در آن دوران هم اقلیتی از اشراف زادگان ، درباریان و آنهایی که ارتباط نزدیکی با مسئولین دولتی داشتند از امکانات دولتی بیشترین بهره را می بردند و سرمایه هنگفتی به جیب می زدند. این تراکم سرمایه در بخشی از جامعه باعث نابرابری شدید طبقاتی گردید که در ادامه روند مدرنیزاسیون به درک هر چه بیشتر این فاصله اجتماعی کمک کرد و در نهایت باعث نارضایتی شدید و طغیان محرومین گردید. کرین برینتون در کتاب « کالبد شکافی چهار انقلاب » نشان می دهد که در انقلابهای فرانسه ، آمریکا ، روسیه و انگلستان جامعه با اقتصادی رو به نزول و یا کساد اقتصادی گسترده و درازمدت روبرو نبوده بلکه آنچه باعث تنش میان جامعه و دولت شده ، شکاف تحمل ناپذیر میان آنچه مردم می خواهند و آنچه مردم بدست می آورند ، بوده است. او ادامه می دهد که حداقل در سه انقلاب انگلستان ، فرانسه و روسیه ( غیر از آمریکا ) ، در آستانه ی انقلاب زندگی اشراف بسیار تجملی تر و پر زرق و برق تر شده و میل به داشتن خانه های بهتر ، لباس های آراسته تر ، هنرهای تزئینی ، مجسمه سازی ، نقاشی ، موسیقی و ... نیز در آنها افزایش یافته است. بدین ترتیب فساد اخلاقی و مالی که همراه این وضعیت بوده باعث نارضایتی طبقات محروم و طغیان آنها گردیده است.
همین وضعیت در دهه ۵۰ بخصوص در ایران به شدت دیده می شد. اشرافی که به لحاظ دستیابی به منابع دولتی درآمدهای هنگفتی به جیب می زدند و کاخ نشین بودند و در مقابل آنها اکثریت بی سوادی وجود داشتند که در فقر و تنگدستی زندگی می کردند.
▪ ادراک و دیدن نابرابریها از سوی مردم : اما این که چه مکانیزمی در ایران باعث شد که توده مردم نابرابریهای موجود را درک کنند نیاز به توضیح بیشتری دارد. در واقع هم ادراک نابرابری و هم دیدن آن از طریق پیشرفت مدرنیزاسیون در کشور فراهم گردید.
ادراک هر چه بهتر از وضعیت اجتماعی موجود از طریق آموزش همگانی که سپاه دانش مسئولیت آنرا به عهده داشت ، ممکن شد. سپاه دانش جمعیت با سواد کشور را که در سال ۱۳۳۵ بالغ بر ۴/۱۵ درصد بود به ۱/۴۷ درصد در سال ۱۳۵۵ رساند ، که این آموزش عمومی باعث افزایش آگاهی و ادراک توده مردم از نابرابریهای اجتماعی گردید.
اما دیدن نابرابری از طریق تسهیل شبکه حمل و نقل درون شهری و بین شهری ممکن شد. روستائیانی که در گذشته به لحاظ دور بودن از مرکز و نبود وسائل حمل و نقل مناسب امکانی برای حضور در شهرهای بزرگ نداشتند ، با ایجاد وسائل حمل و نقل بین شهری و درون شهری و بهبود وضعیت جاده ها و آسفالت خیابانها امکان تردد بیشتری برایشان فراهم شد و برخی نیز از روستاها جدا شده و به طور کامل به شهر نقل مکان کردند و تحت تاثیر فرهنگ و سبک زندگی شهری قرار گرفتند.
عامل دیگر در ادراک بهتر نابرابریهای موجود , خصلت انتقادی تفکر مدرن بود. واکنش سنتی در برابر نابرابریهای اجتماعی القاء این تفکر به فرد بود که بگوید « هر چه خدا خواسته است » اما مدرنیزاسیون و توسعه هدفش مستقیم یا غیر مستقیم از بین بردن ارزشها و گرایش های تقدیرگرایانه است. همین امر باعث گردید که مردم به واقعیت های اجتماعی از منظر انتقادی و حق طلبانه نگاه کنند.
▪ پیامد نابرابریها ؛ مقایسه اجتماعی و محرومیت نسبی : این ادراک و دیدن نابرابری باعث ایجاد احساس « محرومیت نسبی » در میان اقشار ضعیف تر و بخصوص طبقه متوسط شد. در تعریف ، محرومیت نسبی عبارت است از ایجاد فاصله میان انتظارات فرد و امکانات موجود او ( تد گور , ۱۹۷۰ ) .
در واقع سبک زندگی جدید و ورادات کالاهای مصرفی از غرب ، رشد مراکز تفریحی و ... باعث ایجاد انواعی از مشاغل خدماتی و آزاد گشته بود که درآمدهای سرشار ناشی از آن حتی کارمندان دولت را نیز ترغیب کرده بودک ه زودتر از موعد بازنشسته شده و شغل های آزاد را دنبال نمایند. آمارها نشان می دهند که تعداد بازنشسته ها که در سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ بین ۴۴۰۷ تا ۵۸۵۹ نفر بود در سال ۱۳۵۳ به یکباره به ۱۰۶۶۸ نفر رسید. بدین ترتیب گسترش مشاغل آزاد ِ پردرآمد و همچنین گسترش آموزش همگانی از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ باعث رشد سریع طبقه متوسط گردید که به عنوان حلقه واسطی میان طبقه پایین و بالای جامعه عمل می کرد. این طبقه متوسط شامل مدیران ، کارمندان سطح بالا و متوسط ادارات ، صاحبان مراکز تفریحی و سینمایی و ... بودند که کم کم و بتدریج خود را با سبک زندگی جدید و بورژوایی همگام می کردند. از اینجا می توانیم رفتار این بازیگران اجتماعی متعلق به طبقه متوسط را بر اساس نظریه های تقلید ، محرومیت نسبی و مقایسه اجتماعی توضیح دهیم. توین بی با واژه « تقلید » رابطه طبقه پایین و بالا را تبیین می کند. از نظر او پایین ترها همواره می کوشند سبک زندگی بالاترها را تقلید کنند اما نظریه بهتر بمنظور تحلیل وضعیت اجتماعی آن دوران ، نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر است. از منظر نظریه مقایسه اجتماعی ، انسانها همواره خود را با نزدیکانشان مقایسه می کنند و همواره سعی دارند که وضعیت خود را در مقابل وضعیت دیگری مشخص کنند.
در گذشته که ساختار جامعه تشکیل یافته از اقلیتی از طبقات بالا و اکثریتی از طبقات پایین بود ، امکان مقایسه اجتماعی وجود نداشت چرا که هیچگاه طبقات پایین خود را با طبقات بالا مقایسه نمی کنند بلکه با افرادی از درون خودشان دست به مقایسه می زنند. اما رشد طبقه متوسط به عنوان حلقه واسط میان این دو طبقه ، امکان مقایسه اجتماعی را میان طبقات پایین با متوسط ، و متوسط با بالایی ها را فراهم آورد. در اثر تعمیم این مقایسه های اجتماعی میان خود و دیگری ، در سطح جامعه تکاپو و عطش شدیدی برای کسب درآمد بیشتر و موقعیت اجتماعی بهتر و ... بوجود آمد. هر کسی امکانات زندگی خود را با دیگری مقایسه می کرد و به هر طریقی سعی داشت به او برسد. اما مسئله این است که همواره با رفع یک نیاز ، ان نیاز کاهش نمی یابد بلکه بیشتر می شود. آدمها به سطحی از رفاه و زندگی اجتماعی عادت می کنند و بعد خواهان امکانات بیشتری هستند. و در این میان آنهایی که انتظاراتشان از زندگی و امکانات موجودشان فاصله زیادی افتاده بود احساس « محرومیت نسبی » می کردند. این احساس از سویی نیاز تحرک اجتماعی را بیشتر کرد و عطش کسب درآمد و امکانات بیشتر را در میان مردم گسترش داد ، و از سویی دیگر باعث نارضایتی عمومی میان طبقات محروم جامعه گردید.
ت) رابطه روشنفکران و دولت
۱) تغییر بیعت روشنفکران: حکومت پهلوی به لحاظ در پیش گرفتن سیاست توسعه اقتصادی بطور اجتناب ناپذیری نیازمند روشنفکران و تحصیلکردگان ِ متخصص بود و از سویی دیگر به دلائلی به آنها اعتماد نداشت. چرا که روشنفکران به خاطر تجربه تلخ برکناری مصدق در سال ۱۳۳۲ به او بدگمان شده بودند و این حادثه را مرگ زودهنگام دموکراسی و حکومت ملی در ایران می دانستند. از سویی دیگر دستگاه خوفناک ساواک ، سانسور مطبوعات و نشریات و کتابها , فساد داخلی ( اقتصادی و مالی ) , فساد اداری و ... همگی باعث رویگردانی روشنفکران از نظام شده بود.
دولت در ابتدا تا اندازه ای کوشید بوسیله اعطای بورسیه های تحصیلی , کمک هزینه های تحصیلی , موقعیت های شغلی و ... مخالفان را با خود همراه سازد اما به لحاظ عدم توفیق در این امر موضع خویش را تغییر داد و به سرکوبی مخالفان برخاست. که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ , و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اوج فعالیتهای سرکوبگرانه دولت بود.
از سال ۴۲ به بعد بود که روشنفکران دریافتند دیگر روشهای قانونی و مسالمت آمیز کارساز نیست. در نتیجه به فعالیتهای چریکی , زیرزمینی و گروهکی روی آوردند.
این امر به تعبیر کرین برینتون نشان از « تغییر بیعت روشنکفران » داشت. یعنی اندیشمندان و متفکرین اجتماعی که تا بدان زمان در خدمت نظام و اهداف آن قرار داشتند کم کم و بتدریج از هر راهی با اهداف نظام سر باز زدند و اهداف خاص خودشان را دنبال کردند . در این زمینه نقش گروه های فشار بیش از پیش قابل تامل و اهمیت بود. گروه های فشار شامل مردان و زنانی است که در انجمنهای ویژه ای سازمان می یابند و و این انجمنها برای رسیدن به اهدافشان همه نوع فشار از تبلیغات و درخواستهای قانونی تا ارعاب بکار می برند.
۲) ظهور گروه های فشار : به زعم برینتون در حکومتهای ناپایدار و متزلزل , همچون حکومت پهلوی , این گروه های فشار که بیشتر از اقشار روشنفکر جامعه هستند , بیشتر حضور دارند. از نظر او روشنفکران همچون گلبولهای سفید خون هستند که برای محافظت از جامعه در مقابل حملات خارجی بوجود می آیند ولی اگر تعدادشان بیش از حد گردد , خطرناک می شوند.
از جمله گروه هایی که در این دوران به مخالفت با دولت برخاستند « ستیزه جویان غیرمذهبی » بودند. شامل سازمانهای چریکهای فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق ایران.
سازمان فدائیان خلق ایران در سال ۱۳۳۹ تشکیل شد که بنیانگذاران آن بیژن جزنی ( عضو پیشین حزب توده ) و مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان ( اعضای سابق جبهه ملی ) بودند. آنها در اعتقاد به کار انقلابی , فداکاری و قهرمانی , تحت تاثیر چه گوارا , مائوتسه تونگ و ... قرار داشتند.
۳) حادثه سیاهکل و شکل گیری جنبش های دانشجویی: در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ سیزده تن از چریکهای فدایی به یک پایگاه ژاندارمری در سیاهکل حمله کردند. دولت ارتش بزرگی را برای نابودی آنها فرستاد و آنها را بشدت سرکوب کرد. این حادثه با آنکه شکستی برای فدائیان خلق محسوب می شد از طرفی بار تبلیغاتی فراوانی برایشان در پی داشت و موجب انگیزه در دانشجویان گردید. حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و واکنش نامتناسب دولت در اعزام ارتشی بزرگ نشان از آسیب پذیری دشمن می داد و این پیام خوبی برای چریکها و دانشجویان بود.
دانشگاه ها مراکز اصلی عضوگیری سازمان فدائیان خلق بود و در استانهایی که دانشگاه های بیشتری داشت ، سازمان فعالیت بیشتری می کرد. بدین ترتیب از سال ۱۳۴۲ به بعد نقش دانشگاه ها در تحولات سیاسی بیشتر شد.
روی آوردن به دانشگاه ها به لحاظ آسیب پذیری کمتر آنها نسبت به کارخانه ها بود. کارگر در نهایت اخراج می شود اما دولت نمی توانست دانشگاه را برای همیشه تعطیل کند. پاسخ دولت به مخالفان آمیزه ای از تهدید و دلجویی بود. عوامل تهدیدآمیز شامل زندان ، گرفتن خوابگاه ، رد شدن امتحانات ، و اخراج بود و دلجویی شامل بورس خارجی , کمک هزینه تحصیلی و شغلی و ... می شد.
http://social-me.blogfa.com/
علیرضا عزیزی
منابع :
روشنفکران ایرانی و غرب , مهرزاد بروجردی , ترجمه : جمشید شیرازی , تهران : نشر فروزان , چاپ چهارم ۱۳۸۴.
توسعه و تضاد , کوششی در تحلیل انقلاب اسلامی و مسائل اجتماعی ایران , فرامرز رفیع پور , تهران : شرکت سهامی انتشار , چاپ پنجم ۱۳۸۰.
چه باید کرد؟ , علی شریعتی , دفتر تدوین و تنظیم آثار , چاپ اول زمستان ۱۳۶۰.
کالبد شکافی چهار انقلاب , کرین برینتون , ترجمه : محسن ثلاثی , تهران : نشر نو , چاپ دوم ۱۳۶۳.


همچنین مشاهده کنید