پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چگونه انگلیس نوکر آمریکا شد


چگونه انگلیس نوکر آمریکا شد
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، بسیاری از معادلات پیشین جهانی نیز پایان یافت. در صحنه جهانی، ایالات متحده آمریکا-که کمترین آسیب را از جنگ دیده بود- به عنوان قدرتی نو ظهور کرد و به این ترتیب، عرصه بر ابرقدرت پیشین، یعنی بریتانیا تنگ شد. در واکنش به چنین شرایطی، این کشورتصمیم گرفت تا با اتخاذ رابطه ای نزدیک و ویژه با ایالات متحده، خود را از افول سنگین اقتصادی و سیاسی نجات دهد. اما این رابطه ویژه، انگلستان را به پایگاهی اروپایی برای آمریکا مبدل ساخت. آنچه می خوانید، در واقع گزارشی از چگونگی روابط سران سیاسی انگلستان و سازمان های جاسوسی آمریکا و به تبع آن، ایجاد رابطه ای رئیس و مرئوسی میان دو کشورمی باشد.
در دهه ۱۹۸۰، رونالد ریگان و مارگارت تاچر، هم پیمانان ایدئولوژیک، معمولاً در تصاویر، کنار هم نشان داده می شدند. همچون نمایش رونی و مگی! جانشینان کم تأثیرتر آنها، جورج بوش و جان میجر، نخست وزیر وقت انگلستان، این روند را همچنان دنبال کردند. با روی کار آمدن دموکراتها، این بار نوبت رهبران حزب کارگر انگلیس بود که برای گرفتن عکس یادگاری با بیل کلینتون به آمریکا سفر کنند. مقامات حزب کارگر دریافته بودند که چگونه با همکاری سیاست مداران حزب دموکرات، برنده انتخابات صد و یکم شوند. بنابراین، با تناسبی در دو سوی اقیانوس مواجه ایم: دموکرات های جدید و کارگرهای جدید؛ نمایش بیل و تونی! و به این ترتیب، مدل کارگری رسمی رابطه بیل - تونی مورد توجه قرار می گیرد. اما حقیقت بسیار جالب تر و پیچیده تر از اینهاست.
● مقدمه تاریخی
امپراتوری ها شکل می گیرند و نابود می شوند. مورخین در اینکه افول امپراتوری بریتانیا از چه زمانی آغاز شد، اختلاف نظر دارند؛ اما بر اینکه با پایان جنگ جهانی دوم این افول قطعی شده بود، متفق اند. جنگ ها پر هزینه هستند و همان طور که شکست هیتلر به رکود اقتصادی آمریکا پایان داد، نابودی اش برای انگلیس هم موجب تحقق ثروتی هنگفت شد.
در سال ۱۹۴۵، خبرهای داغ دنیا مربوط به ایالات متحده بود. در پایان جنگ، این کشور که به لحاظ اقتصادی از جنگ آسیب ندیده بود، در حدود نیمی از تولید ناخالص داخلی کل دنیا را تولید می کرد. با چنین قدرت عظیمی بود که ایالات متحده قادر شد تا بخش عمده ای از جهان را با تنظیم برخی معاهدات (و از جمله مهم ترین آنها پیمان ناتو) و ایجاد سازمان های بین المللی تحت نظارت خود ( همچون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، و بعدها گات GATT یا همان سازمان تجارت جهانی فعلی) که در تلاش برای کنترل اقتصاد جهانی در جهت تأمین منافع این کشور بودند، تحت سیطره امپراتوری جدید آمریکا درآورد. یکی از عجیب ترین موقعیت های سیاسی در آمریکای بعد از جنگ، اعتقاد راسخ برخی محافظه کاران به این مطلب بود که تأسیس این مؤسسات و سازمان های بین المللی مشابه، تهدیدی برای آمریکا به شمار می آیند؛ در حالی که این سازمان ها -با حمایت های آشکارا و مخفی خود- آمریکا را قادر می سازند که اساساً بیش از سهمش، از منابع و معادن جهانی بهره ببرد.
دولتمردان بریتانیا، تا پیش آمدن مسئله کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، از پذیرش از دست دادن وضعیت برتر پیشین خود، امتناع می کردند. در این زمان، آیزنهاور، رئیس جمهور، و دالس،وزیر امور خارجه آمریکا، قدرت سیستم مالی این کشور را جهت حمله به پوند مورد استفاده قرار داده و بدین وسیله، بلافاصله به حمله بریتانیا، فرانسه و اسرائیل به مصر (در زمان ناصر عبدالله) پایان دادند. روزهای عملیات نظامی مستقل بریتانیا به پایان رسید. پس از جریان سوئز، دولت بریتانیا تعمداً خود را درگیر همان چیزی کرد که به درستی "مدیریت افول" نام نهاده شده است؛ و با اتخاذ یک "رابطه سیاسی ویژه"، خود را به آمریکا و قدرت آن متصل نمود.
● رابطه سیاسی ویژه
رابطه ویژه آمریکایی-انگلیسی، چیزی است که تنها هدف دوگانه انگلیسی آن را توجیه می کند. از آنجا که دولت بریتانیا نمی تواند قدرت برابری با آمریکا را داشته باشد، می خواهد یار "ویژه" آمریکا شود. هم خویشی تمدنی علیه بربریت، وجود "آکسفورد" و "آیوی لیگ " (مجموعه ای از دانشگاه های معتبر آمریکا)، رهبران سفید جهان در گذشته و حال، همه و همه تفکرات نژاد پرستانه ای است که نمایانگر اساس سیاست های دولت بریتانیا در ایجاد یک "رابطه ویژه" با آمریکا است.
این قضیه در دوره بین دو جنگ جهانی نیز صادق بود: تئوری کارول کویگلی در مورد تأثیر شبکه "راوند تیبل"،در سیاست خارجی آمریکایی-انگلیسی، در این دوره به وضوح صادق به نظر رسیده و بخشی از حس "هم پیمانی" که در طول جنگ جهانی دوم شکل گرفت، در دوران پس از جنگ هم همچنان ادامه می یابد. اما از آنجایی که بریتانیا به تدریج به سمت افول اقتصادی و دیپلماتیک حرکت می کرد، با آنکه همچنان از جانب آمریکا به صورت دوست و متحد معرفی می شد، چنین به نظر می رسد که بیشتر، همچون یکی از کشورهای تک محصولی آمریکای مرکزی و جزایر کارائیب تلقی می گردید تا آنچه مقامات رسمی انگلیس سعی در القای آن داشتند.
بریتانیا مملو از نیروهای نظامی و شبکه های جاسوسی آمریکاست. در اواسط دهه ۱۹۸۰، تا آنجا که ما مطلعیم، در مجموع ۱۶۴ تأسیسات مربوط به تجهیزات هسته ای در این کشور وجود داشت. در دوران بعد از جنگ، وقتی استراتژی بازی نظامی، حمله فرضی شوروی به اروپا را مطرح ساخت، (که بهانه ای برای به وجود آوردن ناتو شد) واضح بود که استراتژی آمریکا، مقاومت علیه تهاجم شوروی به اروپا خواهد بود.
برای انگلیس ، "رابطه ویژه" اش، با آمریکا موجب شد تا به دومین حامی بزرگ ناتو تبدیل شود. هزینه ای که افول اقتصادی نسبی انگلیس را تسریع بخشید؛ و این رقم، به نسبت سایر اعضای اروپایی ناتو که کمتر هزینه نیروهای نظامی خود می کنند، بسیار بالا بود. این افول اقتصادی نسبی منجر به این شد که بودجه نظامی بریتانیا کم کم کاهش پیدا کند. لذا در زمان جنگ خلیج فارس، انگلیس تنها ۳% مشارکت هم پیمانان نظامی جنگ علیه عراق را تشکیل می داد.
امروزه، جدا از دستیابی به ناوگان هوایی غیر قابل خدشه اش، که فراتر از سواحل قاره اروپا امتداد یافته است، انگلیس به خصوص به عنوان یک حامی بین المللی و همتای دیپلماتیک برای آمریکا مفید است. این مسئله تا حدی می تواند به آمریکا کمک کند تا با وجود آنکه بدون دادن کمترین تاوانی خواسته های خود را به سایر کشورهای جهان تحمیل می کند، به عنوان یک کشور تبهکار و شرور شناخته نشود. این که واقعاً آمریکا تا چه حد بر انگلستان غلبه دارد، زمانی آشکار شد که بدون حتی یک مکالمه تلفنی با دولت بریتانیا، به گرنادا - یکی از کشورهای مشترک المنافع بریتانیا که در واقع زیر سلطه ملکه است- حمله کرد.
در طول سال های جنگ سرد، آمریکا جاه طلبانه ترین برنامه در جهت کنترل اوضاع جهانی را آغاز کرد. سرویس های اطلاعاتی رو به رشد آمریکا، کوچک ترین اطلاعات را نیز مهم تلقی می کردند؛ و حتی اتحادیه های تجاری کشور کوچکی چون نیوزیلند (با جمعیتی کمتر از ۲ میلیون نفر) نیز تا ریزترین بخش هایشان به این سرویس ها گزارش شده است. در همین راستا، عملیات تبلیغاتی وسیعی پایه گذاری شد.
در بریتانیا اصلی ترین تهدید برای نفوذ آمریکا، حزب کارگر و اتحادیه کارگری آن بود؛ حزبی که اخیراً توسط دوست بیل کلینتون (تونی بلر) رهبری می شد. تلاش های قابل توجهی جهت جذب اعضای این حزب صورت گرفت؛ صدها نفر از مقامات اتحادیه کارگری و اعضای پارلمانی حزب کارگر، در دهه ۱۹۵۰ به خرج ایالات متحده به این کشور سفر کردند.
اکثر مقامات برجسته حزب کارگری انگلیس در دهه ۵۰، به مانند سوسیال دموکرات ها، به این نتیجه رسیدند که اگر با آمریکا همکاری کنند، زندگی راحت تر - و گهگاه پر منفعت تر- خواهد شد. برای بسیاری، تصمیم گیری در این مورد چندان دشوار نبود: یک نفع شخصی منطبق با دیدگاه های سیاسی. در اوایل دهه ۵۰، برای اغوای سیاست مداران حزب کارگر بریتانیای سرکش، آسیب دیده از جنگ و دارای منابع محدود، آمریکا باید چون سرزمین شیر و عسل بوده باشد! علاوه بر این، مگر تمامی آنها ضد کمونیست نبودند؟
در دهه ۱۹۵۰، حزب کارگر به روشی که بعدها به نام رهبر آن زمان حزب (گیت اسکل) "گیت اسکلایت" نامیده شد، اداره می شد. اکنون و به گونه ای صحیح تر، باید گیت اسکلایت را "آمریکا گرایی" بنامیم. اگرچه سازمان سیا در این مسئله نقش داشت (به صورت پراکنده، منابعی از ملاقات های اعضای حزب کارگری و سازمان سیا در دست است)، اما دست های دیگری مثل تبلیغات و منابع مالی آمریکا نیز در کار بود.
جنکینز تا پیش از رفتن به کمیسیون اروپا (در سال ۱۹۷۶)، در حکومت های کارگری ۷۰-۱۹۶۴ و ۶-۱۹۷۴ حضور داشت. زمانی که از بروکسل بازگشت، مرکزیت تفکر آمریکا گرایی از حزب کارگر رخت بربسته و در سال ۱۹۸۱ به حزب کم دوام سوسیال دموکرات که توسط او و سه تن از اعضای حزب کارگری تأسیس شده بود و به نام گروه ۴ نام گرفته بود، منتقل شد.
این آمریکا گرایی، حاوی سه نکته پر اهمیت بود: طرفداران این روند، ضد کمونیست، حامی ناتو و از طرفداران پیوستن بریتانیا به شورای اقتصادی اروپا (اتحادیه اروپای فعلی) بودند.
● آقای تونی
حزب کارگری که اخیراً توسط تونی بلر نخست وزیر انگلستان، رهبری می شد، تا اندازه ای استمرار و تداوم حرکت حزب سوسیال دموکرات است. رابطه میان دسته بلر و سوسیال دموکرات ها، در تعاملات مستمر میان بلر و روی جنکینز(که حالا لرد هیل هد لقب گرفته) و نقش آفرینی اش در "واحد سیاسی راجر لیدل" (مشاور بلر در مسائل "اروپا و تجهیزات دفاعی")، آشکار می شود. پدر زن لیدل، لرد جرج تامسون (وزیر کار در دهه ۶۰) است که در سال ۱۹۷۳ به دلیل به عضویت درآمدن در کمیسیون اروپا، از نمایندگی پارلمان استعفا داد.
لیدل، حزب کارگر را برای پیوستن به حزب سوسیال دموکرات ترک کرد و به همراه پیتر ماندلسون، وزیر مختار ایرلند شمالی، کامل ترین گزارشی که تا امروز از پروژه مشهور به "پروژه بلر" (انقلاب بلر) در اختیار ماست را منتشر ساخت. اهمیت کار لیدل در این پروژه آن است که وی رسوایی مشهور به "پول برای دستیابی" را عیان نمود. این بخشی از لابی های سیاسی معمول مدل آمریکایی است: دستیابی به اطلاعات اعضای حکومت در ازای پرداخت پول. اما برای بریتانیا، و به خصوص برای حزب موسوم به چپی چون حزب کارگر، این یک رسوایی کامل بود. بدون حمایت های شخص نخست وزیر، هیچ بعید نبود که کار لیدل به استعفا کشیده شود.
در حقیقت، تمام چهره های برجسته هم دسته بلر، با ایالات متحده در ارتباط بودند. آنچه در پی می آید، نمونه هایی از روابطی است که تاکنون افشا شده: در سال ۱۹۸۶، تونی بلر، عضو کمیته خلع سلاح هسته ای در آن زمان، عازم یکی از همان سفرهایی شد که به خرج ایالات متحده برای نمایندگان خوش آتیه پارلمان فراهم بود و سپس به عنوان یکی از حامیان استفاده دفاعی از سلاح های هسته ای به انگلستان بازگشت. دیوید میلیباند، مدیر امور سیاسی بلر، یک دوره تکمیلی در مؤسسه تکنولوژی ماساچوست گذراند. گوردن براون به خبرنگارها می گفت که تعطیلات تابستانی خود را در کتابخانه دانشگاه هاروارد گذرانده است، و چنین به نظر می رسد که وی آموزش های اقتصادی و اجرایی خود را در ایالات متحده و از طریق ارتباطات مشاور اقتصادی اش اد بالز دریافت کرده است. بالز، فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد است. وی سرمقاله هایی برای "فایننشال تایمز" می نوشت و زمانی که براون این شغل را به او پیشنهاد داد، در تدارک پیوستن به بانک جهانی بود.
مارجری مولام وزیر مختار سابق ایرلند شمالی، از دانشگاه "آیوآ" دکترا گرفت و بعد در دهه ۱۹۷۰ مشغول به تدریس در آمریکا شد. شو نای مشاور ویژه گوردن براون وزیر دارایی، با گوین دیویز، یکی از مشاوران اقتصادی براون و یکی از مهم ترین مشاوران اقتصادی برترین بانکداران آمریکا در گلدمن سَکس زندگی می کرد. جاناتان پاول مشاور سیاست خارجی بلر، از مسئولان سابق سفارت امور خارجه و کشورهای مشترک المنافع است که پیش از آن در سفارت انگلستان در واشنگتن مشغول به کار بود. کریس اسمیت وزیر میراث فرهنگی فعلی، در برخی از ایالت های آمریکا از کمک هزینه های آمریکایی (مثل بورسیه کندی) استفاده می کرد. (همچنان که دیوید میلیباند و اد بالز هم از این امکان استفاده کرده بودند)
پس از خروج آرام وزیر امور خارجه، رابین کوک از کابینه، نزدیک ترین متحد بلر، وزیر مختار ایرلند شمالی، پیتر ماندلسون به سمت وزارت امور خارجه منصوب شد. درسال ۱۹۷۶، در پایان دوره دانشجویی خود در دانشگاه آکسفورد، ماندلسون بر کرسی شورای جوانان انگلستان تکیه زد. این سازمان بسیار مخفی، فرزند حقیقی جنگ سرد بود که به عنوان بخش بریتانیایی "مجمع جهانی جوانان" کار خود را آغاز کرد؛ مجمعی که مشترکاً از سوی سیا و سرویس جاسوسی بریتانیا (۶mi) در اوایل دهه ۱۹۵۰، و در مقابله با سازمان های اصلی جوانان اتحاد جماهیر شوروی، تأسیس و مورد حمایت مالی قرار گرفت. در زمان ماندلسون، در اواسط دهه ۱۹۷۰، شورای جوانان بریتانیا به لحاظ مالی ظاهراً توسط "سازمان امور خارجی" تأمین می شد؛ گرچه می توان چنین برداشت کرد که این عنوان، حسن تعبیری از mi۶ بوده است.
۲۰ سال بعد، دونالد مکینتایر، پس از نوشتن زندگی نامه خود در نشریه "ایندیپندنت" اذعان کرد که ماندلسون رکن اصلی گروه مشاوران دو نهاد برجسته امور خارجه یعنی دیچلی پارک و چتم هاوس می باشد. چتم هاوس، احتمالاً برای خوانندگان آمریکایی بیشتر به عنوان سازمان سلطنتی در زمینه امور بین الملل شناخته شده است: نزدیک ترین معادل انگلیسی شورای روابط خارجی (یک شبکه سیاست خارجی که محور اهداف بریتانیا در شبکه "روند تیبل" را تشکیل می داد). به نظر می رسد که پیتر ماندلسون، یکی از ارزشمندترین مهره های mi۶ باشد، اما هیچ مدرکی برای اثبات این نظر وجود ندارد.
برای هرچه محکم تر کردن روابط با آمریکایی ها، تمام وزرای کابینه، ازجمله پیتر ماندلسون، مرجری مولام، جورج رابرتسون، وزیر دفاع سابق بلر و دبیر کل ناتو، کریس اسمیت وزیر میراث فرهنگی، و الیزابت سیمسون، مسئول دفتر روابط خارجی مجلس اعیان، همگی از اعضای پروژه انگلیسی-آمریکایی (BAP) بودند که آخرین پروژه در میان خیل پروژه های آمریکایی ای بود که با هدف تأمین منافع آمریکا در میان نخبگان سیاسی انگلستان پا گرفته بود. خبرنامه ماه ژوئن و جولای سال ۱۹۹۷، دلایل خود را در پیروزی حزب کارگر در انتخابات عمومی ماه می سال ۱۹۹۷، ذیل چنین تیتری آورد: "جهش بزرگ به سوی پروژه انگلیسی-آمریکایی".
● گروه ناتو
تأثیر آمریکا بر حزب کارگر در زمینه دفاعی، به وسیله "شورای اتحادیه کارگری برای نیل به تفاهم اروپایی و فراقاره ای" (TUCETU) روشن می شود. این شورا در آغاز با عنوان "شورای کارگری برای نیل به تفاهم فراقاره ای" (LCTU) شروع به کار کرد که در سال ۱۹۶۷ به وسیله جو گادسن، وابسته حزب کارگر در سفارت ایالات متحده در لندن در دهه ۱۹۵۰، تأسیس شده بود. TUCETU که اکنون توسط دو تن از مقامات شورای آتلانتیک (وابسته ناتو) اداره می شود، وسیله ای برای برقراری صلح در میان اعضای ناتو بود - گروه کشورهایی که نقش محوری در مبارزه مایکل هزلتاین، وزیر دفاع محافظه کار، در مقابل شورای خلع سلاح های هسته ای در اواسط دهه ۱۹۸۰ داشتند- و سالانه بیش از صد هزار پوند از سوی دفتر روابط خارجی دریافت می کرد. آلن لی ویلیامز، رئیس TUCETU در دولت کارگری سال های ۷۹-۱۹۶۷ و پیش از مغلوب شدن توسط حزب سوسیال دموکرات، وزیر دفاع بود. در دهه ۱۹۸۰، ویلیامز و پیتر رابینسون، مدیر TUCETU، از اعضای گروه سیاسی اروپا در مرکز مطالعات بین الملل و استراتژیک واشنگتن بودند.
شبکه شورای آتلانتیک/ TUCETU دستگاه جدید وزارت دفاع حزب کارگر را آماده کردند. جورج رابرتسون، نخستین وزیر دفاع، از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ عضو شورای آتلانتیک بود؛ لرد گیلبرت، وزیر مشاور برای تدارک استحکامات دفاعی، از نائب رئیسان TUCETU بوده است و در یکی از اسناد زندگینامه ای چاپ شده توسط وزارت دفاع آمده که جان اسپلر، وزیر دفاع، "یکی از اعضای قدیمی شورای اتحادیه کارگری برای نیل به تفاهم اروپایی و فراقاره ای بوده است."
● حزب کارگر جدید و بیلدربرگ
اعضای اصلی حزب بلر، جدای از ورود به دستگاه سیاست خارجی بریتانیا، در جلسات سالانه گروه بیلدربرگ هم شرکت می کردند. این گروه که اکنون بیش از ۴۰ سال از تشکیل آن می گذرد، یکی از چندین اجلاس سالیانه ای است که نخبگان سیاسی و اقتصادی اروپا و آمریکا در آن موضوعات مبتلا به را به بحث گذاشته و می کوشند تا به چیزی چون توافق همگانی برسند. از آنجایی که جلسات به صورت خصوصی برگزار می شود- تا دو سال پیش، از رسانه های اصلی خواسته می شد که گزارشی از این جلسات تهیه نکنند- بیلدربرگ هاله ای از رمز و راز و دسیسه چینی پیرامون خود به وجود آورده، خصوصاً در جانب آمریکا که گمان می رود مرکز تصمیم گیری به اصطلاح نظم نوین جهانی شده است.
افسوس که بیلدربرگ هیات رئیسه ای برای سرمایه چندملیتی نیست که سرنوشت جهان را در جلسات سالیانه اش رقم زند؛ اما بخش مهمی از روند "دستور جلسه ساز" سرمایه جهانی، و رابط مهمی میان سیاست مداران و مدیران شرکت های چند ملیتی می باشد. بیلدربرگ مهم است، اما نه به آن اهمیتی که برخی محافظه کاران آمریکایی فکر می کنند.
سه عضو مهم دولت بلر - بلر، گوردن براون، وزیر دارایی، و پیتر ماندلسون، وزیر مختار ایرلند شمالی- به مانند جان مانکز، از مهم ترین متحدان بلر به عنوان رئیس کنگره اتحادیه های کارگری بریتانیا - نسخه بریتانیایی اتحادیه کارگری آمریکا- در جلسات بیلدربرگ شرکت می کردند؛ اما مهم ترین رابط اخیر حزب کارگر با بیلدربرگ، جان اسمیت، رهبر پیشین حزب کارگر بود که درگذشت. وی در سال ۱۹۹۴ منجر به انتخاب تونی بلر به عنوان رئیس این حزب شد.
در حافظه حزب کارگر، جان اسمیت، انسانی خوش مشرب، ویسکی نوش، تپه نورد و یک جناح راستی وفادار است. اما این واقعیت را نمی گوید که در همان زمان که براون، بلر و ماندلسون در خلال سال های ۱۹۹۲-۱۹۸۹در جلسات بیلدربرگ شرکت می کردند، جان اسمیت در زمان ریاستش بر حزب کارگر، از اعضای کمیته هدایت کننده بیلدربرگ-گروه داخلی آن- بود. این جان اسمیت بود که به همراه مرجری مولام، در سال های ۹۰-۱۹۸۹ به بانکدارهای شهر لندن اطمینان می داد که در صورت انتخاب وی (مولام) به سمت وزیر دارایی، حزب هیچ حرکتی در جهت کاهش سود یا قدرت آنان انجام نخواهد داد. این تغییری اساسی در سیاست حزب به شمار می آمد؛ و بخش مالی و رسانه های اصلی را متقاعد می ساخت که می توان به دوره حکومت حزب کارگر اعتماد کرد.
اسمیت دوست قدیمی بانوی بارون "متا" رمزی بود که پیش از بازنشستگی و عضویت در مجلس اعیان به عنوان یکی از اعضای حزب کارگر، از اعضای رسمی MI۶ به شمار می رفت. جنبه های نامعلوم شخصیت سیاسی اسمیت، حضور بیوه اش در هیئت رئیسه شرکتی "بنیاد هاکلیوت" که اگر جبهه جاسوسی بریتانیا نباشد هم، به وسیله مقامات ارشد MI۶ تأسیس شده و اداره می گردد.
دسته بلر، آخرین صورت آمریکا گرایی در حزب کارگر است. اطرافیان بلر یا با ایالات متحده در ارتباطند یا با نهاد روابط خارجی بریتانیا که هدف اصلی اش -از زمان پایان جنگ جهانی دوم- حفظ "رابطه ویژه" آمریکایی- بریتانیایی، برای کنترل سقوط بلند مدت اقتصادی و به تبع آن نظامی، سیاسی و دیپلماتیک بریتانیا بوده است. (به شما اطمینان می دهم که هیچ تفاوتی نمی کند که چه کسانی رهبران آتی بریتانیا و ایالات متحده خواهند شد، چرا که دو کشور "رابطه ویژه" ارباب و سگ دست آموز را دنبال خواهند کرد.)
حقایق - یا منتخبی از حقایق- درباره حزب کارگر جدید وجود دارد که هیچ کدامشان سری نیست و فقط تا به حال توسط رسانه های بریتانیا در کنار هم و به روشنی بیان نشده اند. چنانچه شما آنچه توسط شبکه سرمایه داری آمریکا در جهان رخ می دهد را بپذیرید، احتمالاً آنچه بیان شد را نه حیرت آور و نه پریشان کننده فرض می کنید .
نویسنده: رابین رمزی
منبع: www.lobster-magazine.co.uk
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۶۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید