پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سکوت در برابر منافقان جرم است


سکوت در برابر منافقان جرم است
متوجه باشند آنهایی که می آیند به گوش اینها این حرفها را می زنند، ببینند از کجا تعلیم می گیرند اینها. کی است که اینها را وادار می کند که «در ارتش نظم لازم نیست، در ارتش درجه لازم نیست» درجه لازم نیست، یعنی هیچ، یعنی ارتش نه. جامعه توحیدی - در - به آن معنایی که آنها می گویند جامعه توحیدی در ارتش، معنایش این است که ارتش نمی خواهیم. شهربانی هم معنایش این است که شهربانی نمی خواهیم. ژاندارمری هم معنایش این است که ژاندارمری نمی خواهیم. در هر جا که یک همچو مسئله ای آنها پیش آوردند معنایش این است که هرج و مرج باید باشد. باید ما یک نظمی در کارمان نباشد. مملکتمان بدون نظم. خوب، رئیس جمهور هم نمی خواهیم. جامعه توحیدی است به حسب آنطوری که آنها می گویند. درجه را بکنند که رئیس جمهور هم نمی خواهیم. دولت هم نمی خواهیم. وزرا هم
نمی خواهیم. این جز این نیست که بفهماند به دنیا به اینکه اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. من یادم است که در آن وقتی که محمدرضا اینجا بود و این گیرودارها و جنگ و نزاعها بود، کارتر در یکی از حرفهایش - ما پاریس بودیم - گفت که به اینها زیادی آزادی داده اند. او با آن نظر موذیانه اش می خواست بفهماند که این مملکت قابل آزادی نیست، نباید به آن آزادی داد. ما از این باید درس بگیریم که «این زیادی به آنها آزادی دادند» آن می خواست اینطور بگوید که باید با این ملت همان رفتار را کرد که محمدرضا در زمان قدرتش کرده. آزادی نباید داد به اینها. باید اینها در اختناق باشند تا بشود حفظشان کرد. به نظر او ماها یک حیوان سرکش هستیم که باید مهارمان کرد. به نظر باطل او، اگر - ما - مطلب آنی است که او
می گوید که گفت او که اینها قابل این نیستند که به آنها آزادی داد. حالا که دیده جلو برده اند اینها و پیش برده اند، حالا همان نقشه را می خواهد درست کند که این مملکت و این افراد مملکت زود است برایشان آزادی. زود است برایشان که کارشان دست خودشان باشد. شاهدش این است که در ارتشش می روند درجه ها را می کنند که ما نمی خواهیم. ما یک جامعه توحیدی می خواهیم. کدام اسلام گفته جامعه توحیدی به این معنا. اسلام می گوید نظم امور باید بشود. نظم امور با درجات است. نمی شود همین طوری. تو از برای خودت، من برای خودم. من برای خودم که جامعه توحیدی نمی شود. این ضد جامعه توحیدی است. اینکه نظم تو کار نباشد ضد جامعه توحیدی است. اگر بدن انسان این نظم را نداشت و این اطاعت مادون از مافوق را نداشت تمامش به هم می خورد. اگر مغز حکم می کرد دست اطاعت نمی کرد، به هم می خورد اوضاعش.
این برای این است که به دنیا بفهمانند امروزی که ما در مقابل قدرتها ایستاده ایم، قدرتمندها به دنیا بفهمانند که این جامعه قابل نیست از برای اینکه خودش را اداره کند. این نظامش دارد به هم می خورد و خورده است. این بازارش هم دارد به هم می خورد. این کشتش هم دارد به هم می خورد. این محتاج به این است که یک قیّمی بالای سرش باشد، آن قیم کار را اداره کند. یک نفر آدم را بگذارند بالای سر ما و پیش دنیا حجت داشته باشند به اینکه خوب، ما این وحشیها را خواستیم مهارشان بکنیم.
ای جوانهای عزیز من! گوش به این اشخاص ندهید که با برنامه دارند کار می کنند. آنهایی که با توطئه و برنامه دارند بین شما کار می کنند گوش به اینها ندهید. به خود بیایید. برای خود کار بکنید. تا گفتند جامعه توحیدی، هرج و مرج در ذهنتان نیاید. آنها به شما اینطوری می فهمانند. آنها وسیله اند از برای اینکه ما را نابود کنند. لازم است که همه بیدار بشویم. توجه کنیم به عمق مسائل. جوانهای ما به عمق مسائل به آنطوری که آنهایی که سالهای طولانی برنامه ریخته اند، سالهای طولانی مطالعه کرده اند در احوال همه ما، در احوال همه ملت ما مطالعه کرده اند آنها. می دانند در چه وقت باید چه بکنند برای اسارت ما. الآن وقت این است که باطن این نظم را به هم بزنند. این جامعه ما از باطن بپوسانند آن را. می بینند وقت این است. آنی که به اینها ضربه زده این انسجام بوده که ضربه زده، حالا این انسجام را از بین ببرند. جدا کنند از هم. به جان هم بریزند اینها را. هر کسی از آن دیگری تکذیب کند. هر کسی برای آن دیگری پرونده درست کند. هر کسی برای آن دیگری حرفی بزند. این معنایش این است که یک کشوری هست که یک نظامی ندارد که اگر یک کسی یک کاری کرد، اگر یک فرض کنید که نظامی یک کاری کرد این را بشود مجازاتش کرد، ندارد یک همچو چیزی. هر که هر کاری دلش می خواهد می کند. چهار تا تفنگ دستشان افتاده، هر کاری بخواهند می کنند. اینطور ما را به دنیا معرفی کنند که اینها یک جامعه ای هستند که نمی توانند خودشان را اداره کنند. جامعه ای که نتوانست خودش را اداره کند این جامعه سفیه است. جامعه سفیه محتاج به ولیّ است. یک ولیّ ای بیاورند، بالای سر ما بگذارند. خداوند ان شاءاللّه همه شما را مؤید و منصور قرار بدهد.(۴۹۷)
□□□
● سوء استفاده منافقان از قرآن و نهج البلاغه
مع الأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم می بیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفاده طرفداری کردند. اینها گول می زنند، همه را گول می زنند. اینها می خواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز - بعضیها می گفتند ۲۴ روز من حالا عددش را نمی دانم - بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می کنند، آمدند در نجف، ]یکی [شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را می خواهد اغفال کند. مع الأسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آنها واقع شده بودند - خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را - آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها ا نّهم ف تیهأ؛ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه می گویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرفها.
من یاد یک قصه ای افتادم که در همدان اتفاق افتاده بود. ظاهراً زمان مرحوم آسید عبدالمجید همدانی، یک یهودی آمده بود مسلمان شده بود خدمت ایشان. ایشان دیده بود که بعد از چند وقت این یهودی خیلی مسلمان است و اینقدر اظهار اسلام می کند که ایشان تردید واقع شده بود برایش که این شاید قضیه ای باشد. یک وقت خواسته بودش. گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفته بود که بلی، شما از علمای اسلام هستید و چطور ]هستید[. می دانید پدرهای من کی اند؟ بلی، پیغمبر از اجداد شماست. خودت را می شناسی؟ بلی، من پدرانم یهودی بودند و حالا خودم مسلمان شدم. گفته بود: سرّ این را به من بگو که چرا تو مسلمانتر از من شدی؟ مردک فهمیده بود که این آن چیزی را که می خواهد بازی کند، فهمیده است. فرار کرده بود.
این که آمد بیست و چند روز آنجا و تمامش از نهج البلاغه و تمامش از قرآن صحبت می کرد، من در ذهنم آمد که نه، این آقا هم همان است! والّا خوب، تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چیزهایی که داری، چرا می آیی پیش من؟ من که نه خدا هستم، نه پیغمبر، نه امام، من یک طلبه ام در نجف. این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آنها. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همه اش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت «ما می خواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمی توانید قیام مسلّحانه بکنید. بی خود خودتان را به باد ندهید.
اینها با خود قرآن، با خود نهج البلاغه می خواهند ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند. همان قضیه زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردن که این قرآن حکم ما باشد.(۴۹۸)
□□□
● مصیبت اسلام و مسلمین از دست منافقان
اینها در هر جایی می خواهند یک نفوذی بکنند و یک افسادی بکنند به اسم اسلام و این خطر است برای نهضت شما. با اسم «اسلام» می خواهند این اسلام را در بین مردم خود مملکت، مشوّه نمایش بدهند، بد صورتش نمایش بدهند. این یک جرم بزرگی است که آنها مرتکب می شوند. ما هم اگر ساکت باشیم جرم است برای ما. باید بگوییم. باید شماها عمل کنید.
کسانی که با اسم اسلام می آیند و می خواهند خرابکاری بکنند و مثلاً، یک کارهای زشتی بکنند و خلاف اسلام بکنند، بدانید اینها اسلامی نیستند، اینها ضد اسلام هستند، ضد انقلاب هستند، نفوذ کرده اند در بین جمعیتها. همه جا هست ملت ما باید هوشیار باشد. الآن هوشیاری بیشتر لازم است از اول. اول آن کسی که مخالف با اسلام بود می شناختندش مردم. سازمان امنیت را همه مردم می گفتند: اینها برخلاف ملت و اسلام هستند؛ می شناختند این را. این سردمدارها هم مردم می شناختندشان. چون می شناختندشان، با آنها مبارزه می کردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که می گوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل می کند و می خواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع می کند اوصافشان را می گوید.
اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. در صدر اسلام زیاد ]بودند. [در زمان حکومت امیرالمؤمنین - سلام اللّه علیه - زیاد اینها بودند. در زمان خود پیغمبراکرم - صلی اللّه علیه و آله - زیاد بودند و همین طور در طول تاریخ. اسلام گرفتار یک همچون مصایبی بوده است و گرفتار اینکه اشخاصی هم از خود مسلمانها] منافق بوده اند[ . مردم خوب، مردم اسلامی گول می خوردند از اینها، از این اشخاصی که با صورت اسلامی می آمدند و ]تظاهر به اسلام [ می کردند، گول می خوردند.
یکی از این ثروتمندها در یک زمانی آمد نجف پیش من. من که راجع به قضیه ایران صحبت می کردم، می گفت: می ترسیم بدتر بشود. نه آقا، شما نمی ترسید بدتر بشود. شما از خوبش می ترسید. آن وقتی که رضاخان عمامه های معمّمین را برمی داشت، بعد هم یک حوزه امتحانیه گذاشته بود - به اصطلاح خودش - یکی از علمای قم - خداوند رحمتش کند - به من فرمود که خوب، می خواهند بدها را از خوبها جدا کنند، چه اشکال دارد. من به ایشان عرض کردم که اینها با خوبهایش بدند، نمی خواهند بدها را بشناسند، می خواهند خوبها را بشناسند، کمر خوبها را بشکنند. حیله همیشه بوده است، از اول اسلام تا حالا، از اولی که بشر بوده تا حالا. یک اشخاص حیله باز، چهره های مختلف، بوده است در این ممالک اسلامی. چهره، چهره اسلامی، بسیار خوب و نماز هم می آیند می خوانند و روزه هم می گیرند در ظاهر. چهره، چهره اسلامی است، ]ولی [ باطنش ضد اسلام. شناخت اینها مشکل است. شناختن اینها مشکل است و لهذا، جوانهای ما از اینها گول می خورند.(۴۹۹)
پانوشت ها:
۷۹۴- سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی یزد
۸۹۴- سخنرانی در جمع اعضای شورای اسلامی کارگران و پرسنل ارتش
۹۹۴- سخنرانی در جمع اعضای شورای اسلامی کارگران و پرسنل ارتش
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید