پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

مقاومت به مثابه روش


مقاومت به مثابه روش
سوم شعبان سال سوم هجری؛ کودکی در آل بیت رسول(ص) پا به جهان محسوس می‌نهد.
فرزند پسری که پیش از میلادش، ملائکه خداوند بر شهادت او گریسته بودند و نیز پدربزرگ و پدر و مادرش؛گریستنی نه اما از سر ترحم و دلسوزی؛ چه نشانه‌ای از آن نبود و نیز که از عهد آغازین نه کسی را قرار بر آن بوده تا در این زیستگاه گاهانی جاوید گردد و نه کسی را به جاودانی در آن تمایز و تهافتی می‌بخشند به دیگران و نه فخری. از این‌رو گریستن ایشان را باید حمل نمود براحساس افتخار و عزت؛ عزت و افتخاری که در این اراده خداوند که خواسته بود تا حسین علیه‌السلام را شهید ببیند متجلی می‌شد.
این اما تمام دستمایه این احساس نیست، یعنی نحوه مفارقت حسین علیه‌السلام با جهان محسوس که از قضا به خونین‌بارترین نحوه ممکن بوده است. آنچه پیش از آن و منطقا بر آن مقدم است و آنچه اهمیت وصف‌ناپذیری می‌یابد، شیوه وصول حسین است به در‌های جهان جاویدان؛ چه تمام ارزش در نفس تلاش است که هدف را میسور می‌کند. نام این روش سراسر محفوف تلاش نزد حسین، مقاومت نام دارد؛ مقاومت برای تغییر آنچه در نظر خداوند صواب نیست و تلاش جاهدانه برای اصلاح آن.
مقاومت اما در نزد حسین به منزله استراتژی نیست، چرا که آن جز کسب رضای الهی به واسطه ایمان و عمل صالح نیست بل مقاومت را نزد حسین باید به مثابه روش به شمار آورد. با این مقدمه و به مناسبت سالروز تولد آن سرچشمه خیر و آن امام مقاومت، لحظاتی از این زندگی مقاومت‌گونه را به نظاره می‌نشینیم.
پیش از پاسخگویی به پرسش اصلی این جستار و یا شاید همزمان با آن باید به یک پرسش فرعی دیگر نیز پاسخ گفت و آن چرایی سکوت ۱۰‌ساله امام حسین علیه‌السلام است از سال ۵۱ هجری که مقارن با شهادت امام حسن(ع) است تا سال ۶۱ هجری که سال مرگ معاویه‌بن ابوسفیان، اولین خلیفه اموی است.
به نظر ۳ عامل در این باره به صورت کلی قابل طرح است و شاید یکی از این عوامل یعنی اطاعت امام حسین علیه‌السلام از برادرش که در واقع او را امام خویش می‌دانسته است را بتوان عامل اصلی تلقی کرد. حسین خود در جریان تمام زمینه‌هایی بود که در سال ۴۱ هجری مقدمات امضای پیمان‌نامه صلح میان برادر و معاویه را فراهم آورد و گرچه مشهور است که معاویه ارزشی برای آن عهدنامه قائل نبود و حتی به روایتی آن را در نگاه مردم حیرت‌زده حاضر در مسجد کوفه تکه‌تکه کرد، اما این روایت معارضاتی دارد و حتی این عمل معاویه نمی‌توانسته پیمان امام حسن را لغو و بی‌ارزش کند. شاید بتوان این تفاوت عمل سیاسی را در تفاوت نوع نگاهی جست‌وجو کرد که هر یک- معاویه و امام‌حسن - نسبت به سیاست داشته‌اند.
امام حسن (ع) بی‌شک آن (سیاست)‌را ساحتی برای قدرت‌طلبی نمی‌دیده است و درست در نقطه مقابل، سیاست برای معاویه جز بازی برای کسب قدرت و ثروت فزون‌تر ماهیتی نداشته‌ و شاید هم سیاست رایج این‌گونه خود را به او نمایانده بوده است. به هر روی امام به عهد خویش پایبند بود و نقض آن را جایز نمی‌دید. امام حسین نیز به عهد خویش با برادر استوار بود و شکستن آن را به ذهن راه نمی‌داد. عامل دیگر را باید بیعت امام حسین علیه‌السلام با معاویه دانست، چرا که او شرط کرده بود هر یک از دو برادر جداگانه با او بیعت و اعلام سازگاری کنند.
عامل دیگری را که در حقیقت باید آن را علت قابلی داستان دانست مردم کوفه و ساختار شکننده قبیله‌محور آن است. پس از شهادت پدر به دست کوفیان و خیانت آشکار ایشان به برادر شاید امام به مصلحت نمی‌دید تا بی‌درنگ به وعده‌های ایشان پاسخ مثبت گوید. از سوی دیگر می‌توان در پس این ۳ عامل که معمولاً کتب کلاسیک تاریخ چون به شرح حوادث حیات حسین(ع) می‌رسند از آن یاد می‌کنند، عامل دیگری جست که با زمینه بحث یعنی مقاومت و نظریه ای که از درون آن قابل استخراج است، هماهنگی فزون‌تری داشته باشد.
اگر مقاومت حسین(ع) در برابر یزید را در واقع مصداقی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر که دو عنوان اصلی از فروعات دین هستند به شمار آوریم، آنگاه باید همان زمینه‌ها و شرایط را نیز برای مقاومت در نظر گرفت؛ شرایطی چون:
۱) تأثیر در مخاطب
۲) آشکارا بودن عمل نهی‌شده یا ترک عمل واجب
۳) نرسیدن ضرر قابل توجه از این فریضه به آمر به معروف و ناهی از منکر. با این مقدمه می‌توان دریافت که اصولاً شرایط مقاومت در عهد معاویه مهیا نبوده است. معاویه خویش را خال المومنین (= دایی مومنان)، کاتب‌الوحی (= نگارنده آیات قرآنی از دهان مبارک پیامبر(ص)) و خلیفه رسول خدا(ص) می‌نامید و در عمل نیز سعی می‌کرد به ظواهری که البته فریبکارانه خود او مروج آنها در میان شامیان بود، کاملاً پایبند باشد. او در ظاهر شراب نمی‌نوشید و نماز جماعت را ترک نمی‌کرد؛ از این‌رو گرچه غاصب خلافت بود اما عمل خلافی از او سر نمی‌زد.
از سوی دیگر او برخی از یاران امیرالمومنین(ع) را که قصد اجرای همین فریضه(امربه معروف ونهی از منکر) را داشتند (چون حجر بن عدی بن حاتم طایی و بسیاری از یارانش) در شام به قتل رسانیده بود؛ بنابراین شرط سوم اجرای این فریضه نیز مهیا نبود. البته بعداً خواهیم دید که امام در معنای شرط سوم، نوعی گستردگی ایجاد می‌کنند و نیز شرط اول. به هر روی امام در عهد معاویه با او روبه‌رو نشد. البته شاید بتوان نرم‌خویی و تسامح‌جویی معاویه با اصحاب رسول خدا(ص) را نیز یکی از این عوامل به شمار آورد. مشهور است که معاویه(به گونه ای کاملاریا کارانه) رعایت حرمت اصحاب و تابعان را می‌کرد و از ایشان با احترام یاد می‌کرد.
این روایت طبری را که در باب وصیت معاویه نقل است، شاید بتوان شاهدی محکم بر این مدعا دانست؛ او در این وصیت پس از سفارش رعایت حال مردم حجاز که آنان را اصل و نسب یزید دانسته و نیز مدارا با عراقیان و همراهی با شامیان که آنان را به‌عنوان دوستداران امویان یاد کرده است درباره اصحاب رسول خدا این گونه به یزید سفارش می‌کند: «من درباره ۳ نفر از قریش بر تو بیمناکم: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر. عبدالله بن عمر مردی است که دین او را از پای درآورده است. [یعنی به‌شدت دیندار است.] او از تو چیزی نخواهد خواست.
حسین بن علی مردی کم‌خطر است. امیدوارم خرد، تو را از او کفایت کند! و او را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را وانهادند از سر راه تو بردارد! او خویشاوندی نزدیک و حقی بزرگ و نزدیکی به محمد(ص) دارد. گمان آن دارم که عراقیان او را به قیام وادارند. اگر بر او پیروز شدی از او درگذر.» (طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، صص ۳۲۲-۳۲۳) پس از مرگ معاویه و خلافت یزید که معاویه از پیش مقدمات آن را فراهم کرده بود، اوضاع به کلی تغییر کرد.
دیگر معاویه ظاهرالصلاح که هر دم به نام رسول‌الله خطبه می‌خواند برسرکار نبود، بوزینه بازی شراب‌خوار بر تخت خلافت نشسته بود که از سویی در حال مستی در وصف زنان، اشعار مستهجن می‌سرود و از سوی دیگر در مجالس بزم و آواز، وحی و احکام اسلام را به باد انتقاد می‌گرفت؛«لعب هاشم بالملک فلاخبر جاء ولا وحی نزل/ و بنی‌هاشم با حکومت بازی ‌کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.» امام حسین در این شرایط رویکرد گذشته را دیگر منطبق بر مصالح اسلامی نمی‌دید.
اینک مقاومت واجب گردیده بود. ابتدا از بیعت با امیر یزید در مدینه که جویای بیعتی از او گردیده بود که در عهد معاویه امام با زیرکی از آن شانه خالی کرده بود، سر باز زد، آنگاه شبانه راهی سفری ‌گردید که بزرگانی چون ابن‌عباس، عبدالله بن‌عمر و نیز برادرش محمدحنفیه او را از آن برحذر داشتند. اما امام شرایط مقاومت را برایشان برمی‌شمرد که اینک امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح در دین رسول خدا (ص) واجب گردیده است. نکته اساسی را در این مقطع که به شهادت امام در محرم ۶۱ هجری نیز منجر می‌گردد باید در نوع نگاه امام به شرایط این فریضه الهی جست و جو کرد.
همانطور که گذشت شرط ابتدایی این فریضه تاثیر آن است. آیا امام این مسئله را در تصمیم‌گیری خویش لحاظ نموده بود؛ خصوصاً با توجه به پیش‌زمینه ذهنی مشخصی که امام از کوفیان داشت و می‌دانست چندان ایشان قابل اعتماد نخواهند بود؟ از سوی دیگر حتی اگر بپذیریم امام شرط اول را به گونه‌ای پذیرفته است، به این معنا که تاثیر فعلی و زودرس آن را ملاک قرار نداده است بل به تاثیر فرارو و فراتر آن اهمیت بیشتری داده است، اما در این نمی‌توان تردید کرد که شرایط سوم را به گونه‌ای خاص تأویل نموده‌اند چرا که معنای متبادر از ضرر قابل توجه، لزوماً ضرر دنیوی است. اما در این نوع نگاه خاص که احتمالاً و با توجه به سیره عملی امام علیه‌السلام، تنها در شرایط به خطر افتادن اصل اسلام و زیرپا نهاده شدن احکام آن موضوعیت می‌یابد، ضرر اصلی ملاک و محور این فریضه که اینک مقاومت نام گرفته است، ضرر اخروی است که در به فراموشی سپردن امر الهی در رفتار آدمیان متجلی می‌گردد.
بنا براین تأویل است که امام،کسان و اهل خویش را در برابر نظاره پروردگار اینگونه به ذبح جلادان شریعت‌گریز می‌سپرد تا جان فدای بقای شریعت گردد و اینگونه شریعت که در خدمت آدمیان آمده است، جان آدمی را در واقع در خدمت خویشتن می‌گیرد، البته از دریچه حفظ جاودانه شریعت و آنچه تلاش در راهش مقاومت نام گرفته است.
سهند صادقی بهمنی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید