جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

حکومت و سیاست در سیره امام حسین (ع )


حکومت و سیاست در سیره امام حسین (ع )
نقطه ی بارز در زندگی حضرت امام حسین (ع ) آفرینش حادثه ی کربلا است . این حادثه بدون شک یکی از عوامل تعیین کننده و مهمترین عامل تشکیل شیعه در تاریخ است . مبانی فکری شیعه بویژه اساسی ترین آن که مسئله ی امامت است , پس از حادثه ی کربلا بیشتر جان گرفت , و خط سیر فکری و سیاسی امیرالمؤمنین (ع ) که عبارت بود از دین محوری ومبارزه با انحرافات و همچنین دست یابی به سلطه ی سیاسی و اداره ی بلاد پهناور اسلامی از نو زنده شد.
هر چند امام حسین (ع ) در حادثه ی کربلا, شکست نظامی خورد و نیروی رزمی خود را از دست داد, و مصایب بالاتر از آن را متحمل گردید, اما باید این قضیه بدور از جنبه های غیبی و معنوی آن , و صرف نظر از علم گسترده ی امام به وقایع و پیشگویی هایی که پیامبر اسلام (ص ) از وقوع حادثه ی کربلا کرده بود, مورد ارزیابی قرار بگیرد و به این سؤال پاسخ داده شود که چرا آن حضرت به جانب عراق حرکت کرد و در نتیجه خود و نیروهایش را از دست داد؟ چه اشکال داشت که کار به کار یزید نمی داشت و آرام و بی درد سر در مدینه می ماند؟ باید گفت تاریخ سیاست چه کسی را به یاد دارد که او در فعالیت های سیاسی خود با هیچ مانعی برنخورده باشد];ک ک نا و هیچ خسارتی را متحمل نشده باشد, و بدون کوچکترین مانعی و با قاطعیت تمام به آرمان های سیاسی خود رسیده باشد؟ کسانی که برای دست یابی به قدرت و حاکمیت سیاسی و یا هر هدف مثبت یا منفی دیگر فعالیت می کنند, چاره ی نیست که همیشه در معرض خطراتی از قبیل : ترور, حبس , تبعید و ... قرار بگیرند , هر چند سیاستمدار پخته و موفق هم باشند. این تصور, که حرکت سیاسی تنها موقعی صحیح و جایز است که نیل به هدف قطعی و مسلم باشد, و احتمال هیچ گونه شکست و ناکامی در آن راه نداشته باشد, یک تصور ایده آلیستی است , و چنین فکری نشانه ی سادگی بینش سیاسی او است , زیرا واقعیات تاریخ هرگز چنین تصوری را تجویز نکرده , و هر که به کار سیاسی اقدام می کند با احتمالات سروکار دارد.
در این جا نیز نباید چنین تصور واهی داشته باشیم که امام می بایست به پیروزی این سفر قطع می داشت و کمترین احتمال شکست بخود راه نمی داد. با توجه به این امر که محور تفکر سیاسی امام (ع ) این بود که به هیچ وجه نمی توانست با یزید و حاکمیت او موافقتی داشته باشد هر چند که مخالفت , به شهادت او منجر شود. چنان که پدر بزرگوارش علی (ع ) در حاکمیت خود معاویه را به عنوان والی شامات نپذیرفت و در این راه پافشاری کرد تا آن که شد آن چه شد. زیرا در صورت سازش علی (ع ) با معاویه , دیگر علی (ع ), علی نبود; چون برای مردم چنین مفهوم می گردید که دعوا, دعوای شخصی بخاطر ریاست و مقام است , نه بخاطر آرمان و مکتب . بدینسان امام حسین (ع ) اگر در برابر یزید, بی تفاوت می ماند, دیگر حسینی باقی نمی ماند. نکتهء دیگر هم این است که امام (ع ) در صورت عدم بیعت , هر چند اگر قیام هم نمی کرد, یزید او را می کشت . چنان که امام حسین (ع ) این سخن را در مسافرت خود بارها گفته است , و شواهد تاریخی نیز آن را تایید می کند و از نظر مقتضیات سیاسی معمول آن روز, یزید هرگز اجازه نمی داد که شخصی چون حسین با او بیعت نکرده و آرام به زندگی خود ادامه دهد, زیرا یزید کاملاً می شناخت که حسین (ع ) کسی نیست که کاری به کار او نداشته و غیر مسئولانه به زندگی عادی خود بپردازد , بنابراین چرا امام (ع ) در پی چاره ای نباشد که در صورت امکان , انقلابی علیه یزید راه انداخته ,و جامعه ی اسلامی را چنگال خونین آل امیه نجات دهد؟ حالا که باید حرکت اعتراض آمیزی از خود نشان دهد, چه نقطه ی را پایگاه سیاسی و نظامی خود قرار دهد؟ مکه , مدینه , یمن و کوفه از مراکز عمده ی تجمع شیعی است , اما مکه و مدینه و یمن بستر مناسب برای مقاومت ودفاع در برابر یزید نبود, و آمادگی دفاع از حسین (ع ) و جلوگیری از کشته شدن وی را نداشتند. و تنها نقطه ی که بیشتر احتمال مقاومت و دفاع در آن وجود داشت , همان کوفه بود درست است که کوفه , سوابقی که بتوان به آن اطمینان کرد نداشت . اما بی تابی کوفه برای تشریف فرمایی امام به آن جا, و سرازیر شدن سیل نامه های اشراف و سران و مردم عادی به سوی امام و قول به مقاومت در برابر بنی امیه , و پشتیبانی از آن حضرت این ضعف را از میان می برد , و هر چند مردم کوفه بر اصرار خود دایر برحمایت از امام می افزودند, درصد احتمال پیروزی امام (ع ) در مقابل دستگاه یزید افزوده می شد, ولی احتمال خطر و شکست هم بود.
حالا اگر امام این راه را انتخاب نمی کرد, چه می کرد؟ آیا یزید کسی بود که در صورت عدم بیعت امام (ع ) به زنده ماندن وی راضی می شد؟ آیا امام کسی بود که با یزید بیعت کرده و در مقابل جریان های ضد اسلام و کفر آمیز حاکم بر کشورهای اسلامی , تنها به صورت یک تماشاگر بی تفاوت و شخصیت غیر مسئولی که فقط به جان خود و زندگی و منافع خود می اندیشد, زندگی می کرد؟
اگر امام به کوفه نمی رفت و در همان مکه و جاهای دیگر هدف سوء قصد قرار می گرفت و به شهادت می رسید, نمی گفتند چرا امام (ع ) در مقابل آن همه نامه های کوفی ها و اصرار آنان در رابطه به دعوت از او, بی اعتنایی کرد و به آن جا نرفت , تا در پناه شمشیر زن های مردم کوفه از خطر ترور درامان می ماند, و پیروزمندانه به اهداف سیاسی خود نایل می شد؟
اما از نظر تاریخی , گفته شده که چهل هزار نفر بعد از آن که هلاکت معاویه , و مخالفت امام حسین (ع ) از بیعت کردن یزید را شنیدند , برای آن حضرت نامه نوشتند بدین مضمون :
<بسم الله الرحمن الرحیم . درود بر تو بعد سپاس خدا را که دشمن غدارت را نابود کرد, کسی که به زور بر امت مسلط شده و دارایی ها را غصب کرد , و بدون رضایت مردم بر مردم حکومت کرد, خوبان را کشت و بدان را باقی گذارد, و بیت المال را سرمایه ی شخصی و خانوادگی اش درست کرد, خداوند او را چون قوم ثمود از رحمتش دور کرد . ما امام و قیم امر نداریم , بیا به کوفه , شاید خداوند بوسیله ی تو, ما را بر محور حق گرد آورد, و اینک نعمان بن بشیر والی کوفه در دارالاماره است , ما از او اطاعت نکرده و در هیچ جمعه و عیدی با او نماز نمی خوانیم , اگر بشنویم بطرف کوفه می آیی , او را از کوفه بیرون کرده و به شام می رسانیم >. بعد از دو روز قاصد دیگری فرستادند که حاصل صد و پنجاه نامه ی دعوت بود, امام به این نامه ها وقعی نگذاشت و پاسخی نداد, بعد از آن در یک روز ششصد نامه به آن حضرت رسید و بدین سان نامه های متواتر رسید تا به دوازده هزار نامه بالغ گردید. نامه ی دیگری نوشتند:
<بسم الله الرحمن الرحیم . از طرف شیعیان و مؤمنین مردم کوفه برای امام حسین (ع ) و بعد, اماما! هر چه سریعتر تشریف بیاورید که مردم انتظار قدوم شما را دارند, و جز به شما به کسی رأی نمی دهند, تعجیل کن , تعجیل کن , تعجیل والسلام >.
تا آن که قیس ابن مصهر و عبدالله ابن وال به نمایندگی از مردم کوفه برای دعوت شفاهی از امام (ع ) و مذاکره پیرامون آن در مکه حضور آن حضرت رسیدند بار دیگر هانی ابن هانی از آگاهان کوفه در مکه از امام دیدار بعمل آورد, و از آمادگی اشراف و مردم کوفه اطمینان داد.
آیا امام (ع ) می توانست با این همه دعوت نامه های کتبی و شفاهی بی توجهی نشان دهد؟ و چه مجوز شرعی و سیاسی وجود داشت که امام با این همه الحاح و اصرار و اعلام آمادگی , پاسخ مثبت ندهد؟ آنان که در هیچ جمعه و عیدی دور نعمان ابن بشیر والی کوفه جمع نمی شدند و از او فرمان نمی بردند و یک ارتش مجهزی برای امام بودند, اگر امام اجابت آن ها را نمی کرد, قضاوت تاریخ چگونه بود؟ و آیا هر سیاستمدار دیگری که خواهان تغییر اوضاع سیاسی باشد, و چنین نیروی آماده ای در اختیار داشته باشد, دست به اقدام نمی زند؟ آیا صحیح بود امام (ع ) در پاسخ می فرمود: به شما اعتماد و اطمینان ندارم ؟ و با این اصرار و الحاح و مخالفت علنی از والی کوفه و آمادگی برای هرگونه مقابله آیا می توان گفت که آنان از اول قصد خیانت و بی وفایی را داشته اند؟ امام آخرین درجه ی دقت و احتیاط را بکار برد, و برای کسب اطمینان بیشتر مسلم ابن عقیل را فرستاد و بدو خطاب کرد که :
<و ان رأیت الناس مجتمعین علی بیعتی فعجل لی بالخبر حتی اعمل علی حسب ذلک > .
<اگر دیدی مردم یک پارچه بیعت می کنند, بسرعت گزارش بده و خبر آن را به من برسان تا براساس آن عمل نمایم >.
گزارش مسلم مثبت بود و نوشته بود بیش از بیست هزار نفر به تو بیعت کرده اند بیدرنگ حرکت کن . نامه های مردم کوفه و اظهارات نمایندگان آن ها, و گزارش مسلم از اوضاع کوفه , همگی نشان می داد که در آن جا مقاومت و مبارزه ی سرسختانه , علیه سلطه ی اموی در حال شکل گرفتن است و نمی شود گفت مردم قصد خیانت و بی وفایی را دارند, زیرا این قضاوت بسیار عجولانه بود, از ین رو امام برای تغییر اوضاع کوفه , تأخیر در رفتن را صواب نمی دید, و اگر حرکت نمی کرد در برابر تاریخ چه جوابی داشت ؟ امام در طول راه با کاروانی از یمن برخورد کرد که بطرف شام حرکت می کرد و هدایایی برای یزید می برد, امام (ع ) کاروان را توقیف و هدایا را مصادره کرد, و از افراد آن نیز دعوت کرد که تا در صورت تمایل همراه او به عراق بیایند, و در غیر این صورت باز گردند و این هم نشان می دهد که امام برای ایجاد یک تحول سیاسی مصمم بوده است . آن حضرت وقتی که خبر شهادت مسلم را شنیدظ, هر چند از اعتماد و خوشبینی آن حضرت نسبت به مردم کوفه کاسته شد, ولی هنوز احتمال نیل به پیروزی در کوفه صددرصد از بین نرفته بود, زیرا وقتی که با یاران مشاوره کرد, آن ها گفتند شما مانند مسلم نیستید, اگر مردم کوفه شما را ببینند شاید به سوی شما بیایند, و با توجه به نامه های کوفه این احتمال بعید نبود.
اما وقتی امام (ع ) پیام شفاهی مسلم را دایر بر انصراف از کوفه توسط عمر سعد شنید, تصمیم به بازگشت گرفت ولی حر از بازگشت آن حضرت ممانعت نمود. از آن به بعد امام (ع ) همواره در دیدارهای خود با فرماندهان سپاه دشمن و فرستادگان آن ها و حتی خطاب به مردم کوفه تصمیم به بازگشت خود را تکرار می کرد و می فرمود: <یا ایها الناس اذا کرهتمونی فدعونی انصرف عنکم الی مأمن الارض >. <ای مردم اگر مرا خوش ندارید, مرا واگذارید تا از نزد شما به سوی امن ترین مکان یعنی مکه بروم >. ببینیم خود امام مسئله را چگونه توجیه کرد, و شواهد تاریخی این مطلب را چگونه نشان می دهد؟ امام حسین (ع ) در موارد متعددی فرموده است که یزید و عمالش اجازه ی ادامه زندگی برای آن حضرت در مکه را نداده و به هر صورت او را به قتل می رساند:
در جواب اعتراض ابن عباس فرمود:
<لان اقتل خارجاً من شبرین احب الی من اقتل خارجاً من شبر>.
<اگر به فاصله ی دورتر از دو وجب کشته شوم , بهتر است که به فاصله ی یک وجب کشته شوم >.
در جواب اعتراض دیگری فرمود:
<ان القوی لا یترکونی ... فلا یزالون حتی ابایع و انی کاره فیقتلونی >.
<این قوم پیوسته از من بیعت می خواهند و من چنین نخواهم کرد, در نتیجه مرا می کشند>.
و درجواب اعتراض دیگری نیز فرمود:
<لو کنت فی حجرهامة من هوام الارض , لا ستخرجونی و یقتلوننی > .
<اگر در سوراخ حشرهء از حشرات زمین باشم , مرا بیرون کرده و به قتل می رسانند>.
در مورد دیگر که سبب عجله ی آن حضرت را پرسیدند, فرمود:
<لو لم اعجل لاخذت > .
<اگر عجله نکنم دستگیرم می کنند>.
این برداشت امام (ع ) از مسئله بود, و یقین داشت که در صورت بیعت او را می کشند, حال وقتی که قرار شد حضرت از مکه بیرون رود, در کدامین نقطه ی از نقاط کشور اسلامی باید کوچ نماید تا در امان بماند؟ در مدت اقامت امام در مکه نامه های که از کوفه به آن حضرت رسید آن قدر زیاد و با قاطعیتی نوشته شده بود که بعدها بصورت دلیل عمده ی امام برای سفر به عراق درآمده بود و آن حضرت در موارد بسیاری که از علت سفر به عراق سؤال می شد, در جواب نامه های مردم کوفه را مطرح می کرد.
بالاخره قیام عاشورا, سرفصلی بود برای نهضت هایی که بعد از آن علیه حکام ظالم بوقوع پیوست , عینیت شیعه را شفاف تر کرد, و به امتی که حیات فکری , سیاسی و شخصیت اسلامی خود را از دست می داد, حیات تازه و شخصیت نو آفرید, و چهره های تزویر و کفرهای پنهان را که در نقاب دین ظاهر شده بودند, بر ملا و افشاء نمود. چنان که حکام ظالم برای دوام حاکمیت و استحکام پایه های حکومت خود, مسئله ی جبر را پیش کش می کرد, و لزوم حفظ جماعت و اطاعت از ائمه و حرمت نقض بیعت را دستاویز اساسی خود قرار می دادند, و با بکارگیری این مفاهیم , بشکل تحریف شده ی آن , مردم را وادار به پذیرش حکومت خود می کردند, چه آن که حفظ جماعت , اطاعت از حاکمیت و التزام به بیعت , حاوی مفاهیم اساسی دینی , سیاسی و اسلامی است که از نظر عقل نیز, دوام جامعه و حفظ نظام اجتماعی از تزلزل بر این سه اصل استوار است . اما امام (ع ) با قیام خود ثابت کرد که اطاعت از هر نظامی , و فرمان بردن از هر امامی لازم نیست , و اعتراض و مقاومت علیه حکومت های جائر, مسرف , فاسق و منحرف از دین را نباید بحساب تفرقه افکنی و اغتشاش و مایه ی بهم خوردن جماعت گرفت , زیرا آن حضرت از زبان جدش پیامبر (ص ) روایت کرد که : <کسی که پادشاهی ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می داند, و عهد خدا را می شکند, مال خدا را بخود اختصاص می دهد و حدود خداوندی را محترم نمی شمارد, بر او واجب است که قیام نماید و با سکوت و بی تفاوتی خود بر چنین نظامی مهر تایید نزند و بدانید که یزید چنین کسی است >. و ما الامام الا القائم بالقسط و... امام و زمامدار امت کسی است که عدالت خواه باشد, و کتاب خدا را بداند و همه ی سعی و تلاشش برای خدا باشد, و یزید چنین کسی نیست , پس براندازی حکومت چنین کسانی یک وظیفه ی الهی است .
نتیجهء روشن قیام عاشورا و درسی که باید از آن گرفت , پیوند ناگسستنی دین و سیاست و مداخلهء قاطع دین مداران در سرنوشت سیاسی جامعه و حرکت دادن جامعه به سمت و سوی سیاست دینی و الهی است .
پی نوشت ها:
۱ شذرات سیاسیه من حیاة الائمه : شبر, حسن , ص ۳۱۳۳ چاپ اول , ۱۴۱۸; حیات فکری و سیاسی امامان
شبعه : جعفریان , رسول , ج ۱ ص ۱۱۶ چاپ اول , قم , مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی , ۱۳۷۱به نقل
از تاریخ ابن اعثم کوفی : ج ۵ ص ۴۹
۲ پیشین , جعفریان , ج ۱ ص ۱۱۷به نقل از تاریخ ابن اعثم : ج ۵ ص ۵۵ـ ۵۳
۳ همان , ج ۱ ص ۱۷۷به نقل از تاریخ ابن اعثم : ج ۵ ص ۵۰
۴ همان , ج ۱ ص ۱۱۷به نقل از انساب الاشراف : ج ۲ ص ۱۶۴
۵ همان , ج ۱ ص ۱۴۸به نقل از طبری : ج ۴ ص ۳۲۳
۶ همان , ج ۱ ص ۱۴۵به نقل از انساب الاشراف : ج ۲ ص ۱۶۴; طبری : ج ۴ ص ۲۸۹ ابن اعثم : ج ۵ ص
۱۱۳ ابن عساکر: ص ۱۹۰والمعرفة و التاریخ : ج ۱ ص ۱۴۱ مجمع الزواید: ج ۹ ص ۱۹۲; مروج الذهب : ج ۳
ص ۵۵
۷ همان , ج ۱ ص ۱۴۵به نقل از تاریخ ابن اعثم کوفی : ج ۵ ص ۱۱۶
۸ همان , ج ۱ ص ۱۴۶به نقل از طبری : ج ۴ ص ۲۹۰
منبع : پژوهه دین


همچنین مشاهده کنید