پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


عوامل ناکامی برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران


عوامل ناکامی برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران
ایران ما که با داشتن بیش از نیم‌قرن تجربه برنامه‌ریزی ۱۳۸۳۳-۱۳۲۷) در زمره باسابقه‌ترین کشورهای در حال توسعه جای می‌گیرد، نه فقط به هدف‌های متعارف‌رشد و توسعه اقتصادی دست نیافته بلکه به نظر می‌رسد اکنون در مقایسه با آغاز دوره برنامه‌ریزی و اجرای برنامه‌های اقتصادی در کشور، کفه ترازوی عوامل همسو و مغایر با الزامات توسعه اقتصادی، به نفع عوامل مغایر سنگین‌تر شده باشد. اگر ادعای مغایرت روزافزون جهت‌گیری عوامل و نهادهای اجتماعی با الزامات توسعه اقتصادی مورد تردید قرار گیرد در مورد عوامل اقتصادی، اثبات فاصله روزافزون بین امکانات و الزامات توسعه اقتصادی کشور آسان خواهد بود.
در ادبیات اقتصاد توسعه، همواره کمبود سرمایه تا اواسط دهه ۱۹۶۰ با تاکید بر سرمایه‌های مالی و فیزیکی و پس از آن با تاکید بر سرمایه انسانی به عنوان مهم‌ترین مانع رشد اقتصادی مستمر در کشورهای در حال توسعه قلمداد شده است. چه در نخستین دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم که نظریه‌های غالب در رشته نوظهور اقتصاد توسعه قلت پس‌انداز و در نتیجه عدم کفایت میزان انباشت سرمایه مالی و سرمایه‌گذاری فیزیکی را مانع اصلی افزایش تولید در کشورهای در حال توسعه می‌دانستند و چه در دهه‌های اخیر که اغلب نظریه‌پردازان اقتصاد، توسعه سرمایه انسانی را کلید طلا‌یی دروازه توسعه تلقی کرده‌اند. ایران از نظر این سرمایه‌ها کم و بیش وضعیت خوبی نسبت به دیگر کشورهای در حال توسعه داشته است. از آن جمله منابع نفتی است که به روشنی امنیت خاطر سیاستگذاران و برنامه‌ریزان اقتصادی ایران را داشته، به قدری که هیچ‌کس نگران تمام شدن آن برای چند دهه بعد نیست. در دو دهه اخیر که در پی پیدایش نظریه سرمایه انسانی، توجه کشورهای در حال توسعه به تمرکز سرمایه‌گذاری روی منابع انسانی جلب شده، ایران به لحاظ اغلب شاخص‌های ذیربط وضعیت کم و بیش خوبی در مقایسه با دیگر کشورهای در حال توسعه داشته است. مخارج نسبتا عظیم دولت در بخش آموزش شاخص گویای حجم عظیم سرمایه‌گذاری جامعه ایران در منابع انسانی است. این همه سرمایه‌گذاری‌های فیزیکی و انسانی برنامه‌های اقتصادی در کشور چه نتایجی به بار آورده است؟ ترکیب جمعیت کشور از نظر جغرافیایی، سنی (فعال و غیرفعال) و نوع اشتغال (مولد و غیرمولد) و مهم‌تر از آن میزان بهره‌وری شاغلا‌ن نشان می‌دهد که حجم عظیم سرمایه‌گذاری جامعه ایران در منابع انسانی نه فقط فاقد بازده مورد انتظار بوده بلکه به همراه سایر سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی نگرش‌ها و عادت‌هایی را در جامعه پدید آورده که چشم‌انداز دستیابی به توسعه اقتصادی را بیش از پیش تاریک کرده است. شکست برنامه‌ریزی اقتصادی را به چه عواملی می‌توان نسبت داد؟ صاحب‌نظران در تبیین این پدیده عمدتا دو دیدگاه یا پاسخ را مطرح کرده‌اند.
۱) دیدگاهی که ناکامی برنامه‌ریزی اقتصادی در کشور را ناشی از عوامل فنی یا به عبارت دیگر، ناشی از اشتباهات فنی سیاستگذاران و برنامه‌ریزان در انتخاب اهداف و ابزار اجرای این برنامه‌ها می‌داند. این دیدگاه تحولا‌ت اقتصادی ایران و کشورهای تازه صنعتی شده جنوب شرق آسیا مانند کره‌جنوبی را با هم مقایسه می‌کند و رشد جهشی کشورهای فوق را در چارچوب یک تحلیل اقتصادی محض به عواملی چون انتخاب استراتژی تشویق صادرات و در مقابل ناکامی برنامه‌های توسعه در ایران را به خطاهای سیاسی ۲) دیدگاهی که برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران و سایر کشورهای در حال توسعه را، نه به منزله تلا‌ش آگاهانه دولت در این کشورها برای بهبود وضعیت اقتصادی خود، بلکه ابزار مدرن سرمایه‌داری مسلط بر استمرار روند استثمار اقتصادهای پیرامونی یا عقب افتاده می‌داند. این دیدگاه که به نظر می‌رسد از نظریه‌های معروفی در اقتصاد توسعه چون نظریه وابستگی الهام می‌گیرد ناکامی برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران را به دخالت نیروهای خارجی نسبت می‌دهد یا این تلا‌ش‌ها را غیراصیل و برخاسته از نیات قدرت‌های اقتصادی بزرگ تصور می‌کند.
ـ دیدگاه اول: دولت را موجودی خنثی و بی‌طرف می‌داند که تنها عامل اجرای نظرات و توصیه‌های فنی برنامه‌ریزان است بنابراین، شکست برنامه‌های توسعه، معرف انتخاب نادرست هدف‌های این برنامه‌ها یا نادرستی ابزار پیش‌بینی شده برای دستیابی به این هدف‌ها است. به نظر می‌رسد این دیدگاه قادر نباشد شکست برنامه‌های توسعه در ایران را توضیح دهد. واقعیت این است که خود برنامه‌ریزان و اقتصاددانان درباره هدف‌ها و سیاست‌های اجرایی برنامه‌های توسعه وحدت نظر ندارند به عبارت دیگر، بعضی توسعه صنعتی را بحران دستیابی به توسعه اقتصادی می‌دانند و بعضی دیگر توسعه کشاورزی را؛ یا اینکه عده‌ای اتخاذ استراتژی جانشینی واردات را توصیه می‌کنند و عده‌ای دیگر استراتژی تشویق صادرات را؛ حال دولت‌ها کدام گزینه را انتخاب می‌کنند؟
ـ دیدگاه دوم: این دیدگاه دولت در ایران و به‌طور کلی دولت‌های کشورهای در حال توسعه را عنصر بی اختیاری می‌داند که هر اقدامی از جمله برنامه‌ریزی اقتصادی را دولت‌های قدرتمند بر آنها دیکته کرده‌اند (نظریه معروف توطئه) ضمن آنکه حضور تعیین‌کننده نیروهای قدرتمند خارجی در تحولا‌ت اقتصادی کشورهای در حال توسعه را نمی‌توان انکار کرد.
ـ دیدگاه سوم: مطابق این دیدگاه در ایران همچون کشورهای دیگر سیاست اساسا صحنه مبارزه برای کسب قدرت است. این مبارزه در جوامع توسعه‌یافته نهادینه شده و در آن نیروهای سیاسی مشخص، احزاب سیاسی سازمان یافته، دیدگاه‌ها و فلسفه‌های قابل فهم و نسبتا سازگار وجود دارد. همه این عناصر و نهادها کم و بیش در چارچوب قواعد پذیرفته شده و نظام حاکم بر مبارزه سیاسی عمل می‌کنند. البته بخشی از این عناصر شاید با اثربخشی کامل عمل نکنند. با وجود این بدبینی، در سیاست نوعی اخلا‌ق عمومی حاکم است که سیاستمدار را به قبول جدا دانستن رفاه عمومی و رفاه شخصی از یکدیگر وامی‌دارد. زندگی سیاسی در هر جامعه در صورت فقدان ساختار نهادی توسعه یافته و مقبول، آن را به صحنه مبارزه علنی برای پیشرفت شخصی و کسب قدرت بدل می‌کند. علا‌وه بر این، اگر عرصه مناسبی برای این مبارزه سیاسی که نهادهای چنین ساختاری آن را مهیا می‌کنند وجود نداشته باشد مبارزه فوق به حریم دیوان‌سالا‌ری کشانده می‌شود. در چنین جامعه‌ای دیوان‌سالا‌ری، یگانه شاهد محسوس موجودیت زندگی سیاسی سازمان یافته است. در این حالت ایجاد هر گونه تمایز مفهومی بین سیاست و مدیریت دولتی ناممکن می‌شود. بقای هر صاحب‌منصب‌ دولتی، دیگر نه به صلا‌حیت مدیریتی وی، بلکه به توانایی و مهارت او به عنوان یک سیاستمدار بستگی پیدا می‌کند. دیوان‌سالا‌ری دیگر دائما با خود در حال جنگ است حتی می‌توان گفت که اگر در چنین جامعه‌ای دیوان‌سالا‌ری نیز موجودیت داشته و در حال عمل باشد معرف مجموعه‌ای از قرار و مدارها و توافقات سیاسی است نه یک ساختار سازمانی.
کاظم سلیمی‌
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید