پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بازآفرینی خوارج و روافض در دنیای امروز


بازآفرینی خوارج و روافض در دنیای امروز
لحظاتی در تاریخ هست که انسان احساس می کند، واقعه ای به شکلی دگرباره تکرار می شود. این امر در تاریخ دینی و معنوی بسیار روی می دهد، چرا که در جهان بینی شان تغییرات تنها مختص جامعه ای خاص نیست، بلکه هر رهرو و مشتاقی باید، خود هر مرحله از آن را تجربه کرده و از آن بگذرد و آن آزمونی است که برای تک تک افراد جهت نیل به کمال ضروری است. این امر به مباحثِ بازآفرینی و دگرآفرینی اندیشه ها و به ویژه رفتارهای دینی و معنوی مربوط می شود که با نگاه به تجارب مشابه در گذشته، امکان آن را برای همه فراهم می آورد تا هر نوع اشتباه یا لغزشی را که مرتکب شدند، از آن طریق اصلاح کنند.
اهمیت طرح مسایلی از این دست نیز در آن است که هر فرد با یادآوری شان و مقایسه اش با عملکرد خود، به "بازنگری" و "بازاندیشی" در باورها و رفتارهایش بپردازد، نه این که بهانه ای برای اتهامات جدید افراد به یکدیگر شود و نه تنها مشکلی را حل نکند، بلکه بر آن ها بیافزاید.
اینک ما در دوره ای هستیم که نوعی تشابه را میان برخی از پیروان اسلام در دوران حضرت علی با مسلمانان باورمند به مهدی و امام زمان در دوران کنونی شاهدیم. در دوران حضرت علی دو گروه در جهتی کاملاً در تقابل و تضاد با یکدیگر ظاهر شدند با نام خوارج و روافض که هر دو جریان از طرف متفکران دینی و حتی احادیث و روایاتی که محفوظ مانده، مردود شناخته و ارزیابی شدند. مشخص ترین آن ها به حدیثی مربوط می شود که پیامبر اسلام خطاب به حضرت علی فرموده بودند و ایشان را با عیسی مسیح شبیه دانسته اند که دو گروه در راهشان هلاک خواهند شد؛ آنانی که راه افراط در پیش گرفته و آنان را تا مقام خدایی رساندند و کسانی که راه تفریط پیشه کردند و حقانیت آن دو را انکار کرده و به جنگ و کشتن شان همت گماردند. اکنون ما مشخصاً با مشکل افراط و تفریط در اعتقادات و اعمالِ باورمندان به امام دوازده ام شیعیان رو به روییم و وظیفه مان است که آن را گوشزد و مطرح کنیم و حداقل از این طریق ادای وظیفه کرده باشیم.
در زمان حضرت علی، عده ای که بخش قابل ملاحظه ای از آنان نیز از پیروان پیشین ایشان بودند، نه تنها مصالحه که حتی مذاکره امام شان با معاویه را نپذیرفتند و کنار آمدن حق علیه باطل را دلیلی بر به باطل رفتن حضرت دانسته و جهاد علیه ایشان و مسلمانان تحت امرشان را که بسیاری از صحابه پیامبر بودند، بر خود و دیگران واجب شمردند و به جنگیدن با خلیفه وقت (از منظر اهل تسنن) و امام وقت (از نظر شیعیان) و مسلمانان دیگر نیز جامه عمل پوشاندند که خوارج لقب گرفتند. در حالی که وضعیتی مشابه و حتی دشوارتر در زمان حیات پیامبر وجود داشت و ایشان حتی با مشرکان صلح کردند که حدیبیه شاهد زنده آن بود و خوارج می توانستند از آن واقعه درس گرفته و برای زمان خود به نتیجه گیری مطلوب دست یابند که متأسفانه تعصب و تحجر، آنان را نادان و ناآگاه ساخته بود. در آن دوران هم این عده تفریطی ها زودتر از افراطیان ظهور کردند. اما افراطیان، علی را تا بدانجا بالا بردند که بر او حکم خدایی زدند و با چنین خوانشی بسیاری از اصول دین شان را زیر پا گذاردند! اینک نیز ما با همین افراط و تفریط در مورد امام دوازدهم شیعیان مواجه ایم که باید آن را به نوعی بازآفرینی خوارج و روافض در زمانه ما ارزیابی کرد. تفریطیان در این مورد نیز زودتر از افراطیان ظاهر شدند و عمل به فساد و ظلم را بدین سبب که در ظهور و فرج آن حضرت تعجیل ایجاد می کند، جایز دانستند! غافل از این که اهمیت منجی، نه در ظهورش و حتی فرجش (چرا که در تاریخ جه بسیار که ظالمان بر مظلومان و حق طلبان پیروزی یافتند و فرج صرف ضرورتاً با ارزش نیست)، بلکه در نفس "عدالت پروری" و "انصاف گستری" است و گرنه چهره یا قامت آن حضرت به صرف ظهور، واقعه دینی بارارزشی نیست، بلکه عملِ "حق مدار" و نتیجه "عدالت گستری" برای جهانیان در تمام طول تاریخ که از طریق ایشان و کسانی که با قرار گرفتن در میان عدالت پروران و ظلم ستیزان در طول تاریخ (نه تنها کسانی که در زمان ظهور حضرت با ایشان اند) تحقق می یابد، واقعه ای بار ارزش در دنیای دینی و معنوی است و اگر آن ها را از باور به حضرت مهدی و منجی حذف کنیم، تنها می ماند مقداری اسطوره سازی و حتی شخصیت پرستی؛ که مورد اخیر به خصوص در دین اسلام بسیار مورد نکوهش است و اتفاقاً امروزه که به سبب گسترش علم و افزایش آگاهی عمومی تقریباً بت پرستی به شیوه های کهن از بین رفته و منسوخ شده و بت پرستی جدید، در قامت همان شخصیت پرستی ظاهر می شود و بزرگترین اجحافی که در حق بزرگان دینی می توان کرد، آن است که به جای درس گرفتن از یکتاپرستی و ظلم ستیزی ایشان که تمام زندگی خود را در آن راه گذاردند، از هویت شان در جهت عکس، یعنی شخصیت پرستی و فسادگستری استفاده کنیم؛ اجحافی که حتی دشمنان شان در حق آنان انجام ندادند، ما شاید به سبب جهل و ناخواسته نسبت به ایشان انجام دهیم!؟ استدلال تفریطیان مانند آن است که حکم دهیم، چون شهادت یکی از والاترین جایگاهی است که انسان به آن می رسد، چنان که در قرآن نیز آمده است، بنابراین ما (خدای ناکرده) با کشتار بی گناهان و پیامبران، آنان را وارد بهشت خواهیم کرد و از این روی چنین عملی ثواب دارد!! در این صورت، آیاتی که در قرآن درباره کسانی که یاران صدر اسلام را شهید کردند، نازل شده است باید به جای توبیخ و وعده عذاب، مژده پاداش در این یا آن جهان می داد!؟ کمی به خودمان بیایم، چه کسی را می خواهیم فریب دهیم؛ آن کس که از کنه وجودمان بهتر از خودمان آگاه است؟
در مقابل به تازگی عده ای دیگر پیدا شدند که خبر از زمان ظهور حضرت مهدی می دهند! در حالی، چنان که از آن حضرت روایت شده، زمان ظهورشان را هیچ کس نمی داند و اگر هر کسی چنین ادعایی داشته باشد، دروغگوست. عدم آگاهی از زمان ظهور منجی در بسیاری از ادیان آمده و مختص اسلام نیست و مثلاً حضرت مسیح نیز سفارشی مشابه دارد و در پاسخ به باورمندان می گوید تنها خداست که از زمان آن مطلع است. دلیل آن هم برای عدم انحراف باورهای دینی به سوی خرافه گرایی و اوهام پرستی است. البته چنین افرادی را نه باید تشویق و نه به سختی تنبیه کرد، تنها می بایست ایشان را آگاه ساخت و در صورتی که استمرار ورزیدند، تنها هشدار داد و تکفیر و آزارشان خود گناه دیگری است که نباید در تله آن افتاد. برخی از باورمندان آنقدر در اهمیت ظهور آن حضرت افراط می ورزند که انگار تنها باور به ظهور حضرت مهدی کفایت می کند و با ظهورشان تمامی اصول دینی دیگر و معیارهای انسانی تعطیل می شود. برخی نیز بسیاری از خواسته های شخصی و اقدامات فردی شان را به ایشان نسبت می دهند که آن نیز افترا و گناهی بزرگ است.
باورهای خرافی پیرامون این موضوع متأسفانه افزایش یافته و با توهمات و اوهام در هم آمیخته است، به طوری که خبر از بازآفرینی همان روافض امام اول را در زمان امام آخر می دهد. البته باز تأکید می کنم، که طرح این مباحث نباید به شکلی تأویل شود که گروه و طیف یا حتی فردی، گروه و جریان یا افرادی دیگر را متقابلاً به خوارج و روافض امروز منتسب کند و فضای افترا یا درگیری بین مردم را به وجود آورد. مخاطب بازنگری در این بازآفرینی، "خودنگری" است. هر فردی باید باور و رفتار خود را مقایسه کند تا در صورت تشخیص هر گونه گناه، خطا یا لغزشی، خویشتن را اصلاح کند. اگر تا پیش از این، نادانسته به افراط و تفریط در آن زمینه روی می آوردیم، اکنون که از آن آگاهی یافته ایم، اگر بر تکرارشان استمرار ورزیم، گناه مان بزرگ تر است و مسؤول تر از قبل ایم. آگاهی بخشی به کسانی نیز که از آن اطلاع ندارند، نباید به صورت انگشت گذاشتن به روی آنان باشد، بلکه می بایست موضوع و مسأله را به شکلی کلی مطرح نماییم، ولی داوری و تشخیص مصادیق مشخص را به خودشان واگذاریم، چرا که هر اصلاح دینی و معنوی تنها در مواجهه صمیمانه هر فرد با حضور وجدان در محضر خدایش است که تحقق می یابد و ما تنها "متذکر شونده ایم" و مهمتر از آن مشخص نیست که خود ما نیز از آن خطا و لغزش مبرا باشیم و تنها با خودکاوی و بازنگری صادقانه است که می توانیم به اشتباهات خویش پی برده و آن را اصلاح کنیم. خوشبختانه اقدامات و هشدارهایی که در سال پیش برای رفع و جلوگیری از خرافه پرستی در ایام مذهبی صورت گرفته بود، بسیار مناسب و نکته به نکته درخور بود و در صورت پیگیری، امید به اصلاح و توجه به نفس دین و زدودن آن از خرافات و اوهام می دهد که پسندیده است.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا


همچنین مشاهده کنید