چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


و من هر دفعه گریه کردم...


و من هر دفعه گریه کردم...
مصطفی قربان پور با تجربه تئاتر، بازیگری، کارگردانی و طراحی صحنه پا به عرصه هنرهای دراماتیک گذاشت، و با نویسندگی در شبکه های ۱، ۲، ۳ و ۵ و همکاری با برنامه های «سینما یک» و «مستندها» در ساختن چند فیلم کوتاه تجربه هایش را در این حوزه تثبیت کرد.
و حالا هم ساخت مجموعه ۲۰۰ قسمتی «ایستگاه» را به عنوان تهیه کننده و کارگردان برای شبکه اول سیما دنبال می کند.
مجموعه «ایستگاه»، تجربه تازه ای برای تلویزیون کشورمان است و البته عرصه ای برای آخرین هنرنمایی زنده یاد خسرو شکیبایی، قربان پور در طی تولید این مجموعه و همکاری با شکیبایی در این پروژه، خاطرات زیادی از روند کار با این هنرمند فقید کشورمان در ذهن دارد.
اما قبل ازهرچیز از او می خواهیم که از مجموعه «ایستگاه» و حال و هوای آن بگوید: «ایستگاه در ۲۰۰ قسمت تولید می شود که در آن ۷ تکنیک هنری به نمایش در می آید که انیمیشن عروسکی، شن انیمیشن، موشن گرفیک (گردنیک متحرک)، ویدئو آرت، کلیپ، فیلم کوتاه و تله تئاتر مجموعه این دسته بندی ها هستند.
«شن انیمیشن» یعنی تصویرسازی با شن که ۵۰ قسمت این مجموعه را به خودش اختصاص داده، تکنیکی است که تا به حال در عرصه انیمیشن ایران تجربه نشده است. مجموعه ای از حکایات گلستان سعدی با شن تصویرسازی شده و با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی روایت می شوند که البته قرار بود ۵۰ قسمت دیگر با ایشان کار کنیم که زمان محدود به ما این اجازه را نداد. هر چند که همکاری من و آقای شکیبایی به یک رابطه عمیق دوستانه تبدیل شد و حالا فقط در حسرتی ماندگار در وجودم برای همیشه زندگی می کند. من نزدیک به ۱۵ سال است که کار می کنم، اما احساس می کنم کار کردن با خسرو شکیبایی خیلی چیزها را به من یاد داد.
او انرژی فوق العاده ای داشت. با تمام توان تمرین می کرد و با تواضع بی نظیر آنها را اجرا می کرد و با همه وجود در اختیار کار بود. روی هر کاری دقت داشت.»
قربان پور در ادامه می گوید: «ماجرا از این جا شروع شد که من از ایشان برای کار در مجموعه دعوت کردم. ایشان قبل از شروع کار، بخشی از ساخته های من را دید و البته کلی استقبال کرد، ولی گفت: اگر قرار است من کار کنم، باید ابتدا سعدی را مال خودم کنم.
معلمی می خواهم که با او حکایتهای سعدی را مرور کنم. بعد بخشی را اجرا کنم و اگر مورد قبول تو بود، با هم کار کنیم.» چند روز گذشت. یک روز با هم نشستیم تا بر سر مسائل مالی صحبت کنیم که البته این موقعیت برای ایشان چندان جالب نبود و به آن می گفت: «اتاق داغ» !وقتی شرایط پیشنهادی را گفتم، چون با شرایط مد نظر او متفاوت بود، ناراحت شد و در همان حالت بلند شد که بیرون برود و گفت: «ببین، بعد از ۴۴ سال کار کردن، چه اتفاقی دارد می افتد؟!»
اما خودم تصور کردم با خسرو شکیبایی نمی شود کار کرد، بخصوص با توجه به برآورد هزینه ای که داشتیم و آن وقت باید سه برابر کل بودجه صدای مجموعه را به ایشان می دادم، آن هم فقط برای ۵۰ قسمت!مرحوم شکیبایی تصور می کرد دستمزدهای تلویزیون مثل سینماست !
اما آن روز که با ناراحتی از دفتر خارج شد، سعی کردم با او همراه شوم، البته با کلی اصرار !در طول راه فقط بین من و ایشان سکوت برقرار بود، اما از آنجا که می دانستم آقای شکیبایی به بستنی علاقه زیادی دارد، گفتم: «آقای شکیبایی، دوست دارید بستنی بخوریم»؟ !گفت: من دیابت دارم». گفتم: «خب، پس نمی خوریم»!
ملیحه پژمان
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید