چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مشروطه یعنی ستارخان


مشروطه یعنی ستارخان
متنی که ذیل می اید نقدی است بر نوشتار توهین امیز احسان رشیدی با عنوان {ستارخان سردار ملی} که در شماره ۷۷۷جریده شرق منتشر شده است.
دکتر زرینکوب محقق ومورخ سترگ معتقداست:یک مورخ به هر میزان نیز بی طرف وپاک باشد باز ناخوداگاه وناخواسته نظرواحساسات شخصی وی درامر ثبت ونگارش وقایع تاریخی بی تاثیر نیست. پس هیچ مورخی را از نقد منصفانه گریزی نمی توان یافت. بهترانکه با عینک دکارتی به بازخوانی و نقد علمی وقایغ تاریخی بپردازیم وصدالبته به گفته امانوئل کانت گستاخی دانستن داشته باشیم {که البته این از اصول اولیه لیبرالیسم نیز می باشد}لاکن برای بازخوانی ونقد علمی وقایع وعملکرد شخصیت های تاریخی باید ابزار ومنابع مورد لزوم را دراختیار داشته وبا متد های کاردرچنین فضاهایی اشنا بود. پس نتیجه اینکه همه کس صلاحیت ورود به چنین حیطه هایی را دارا نمی باشند . سخن کوتاه کرده سروقت اصل موضوع می رویم !
اقای رشیدی در قسمتی از این مقاله اورده اند :{ در اواخر کارکه اهل تبریز به واسطه محاصره ونرسیدن اذوقه به شدت در فشار بودند با توافق کنسول روس وانگلیس:عده ای از قشون روس از راه جلفا به تبریز امده: به مقاومت ستارخان پایان دادند! ستارخان وباقرخان به همراه جمعی دیگر از روسای ازادی خواهان به کنسول گری عثمانی پناهنده شدند!}} در این رابطه یکی از قابل استناد ترین وموثق ترین کتب ومنابع کار ارزنده {قیام اذربایجان وستارخان}می باشد که توسط یک شاهد عینی یعنی اسمائیل امیرخیزی {مشاور وامین ستارخان به نگارش درامده است وی ضمن تائید صحت ماجرای پناهندگی ستارخان وباقرخان به شهبندرخانه عثمانی در بیان دلایل این اقدام وتوضیح شرایط خاص ان زمان چنین می نویسد: که ما فهرست وار می اوریم!
۱) درابتدای امرستارخان وباقرخان قصد وتصمیم هیچگونه تحسن یا پناهندگی در شهبندرخانه عثمانی را نداشته واین اقدام را عملی سیاه می پنداشتند .
۲) مداخلات خودسرانه وناستوده قشون روس در تبریز روز به روز بر شدت خود می افزود تا کار به جایی رسید که مردم نگران شدند مبادا روس ها قصد ازار واذیت سردار و سالار را نیز در سرداشته باشند واتفاقاتی چون دستگیری حاج شیخ علی اصغر وفرستادن وی به کشور روسیه همچنین اقدام به انفجار خانه یوسف حکم ابادی بر شدت نگرانی ها می افزود .
۳) اعضای انجمن ایالتی وشخص نایب الایاله وکلیه ازادیخواهان به سردار وسالار توصیه کردند برای مصلحت چند روزی را در شهبندرخانه عثمانی اقامت کنند ولی ان دو بزرگوار زیر بار نمی رفتند وحاضر به پذیرش چنین درخواستی نبودند امیر خیزی که خود در این جلسات حظور داشته می افزاید اعضای انجمن عاقبه الامر از راه دیگری وارد شده گفتند: شما این همه فداکاری ها وجانبازی ها رامگر برای ان نکردید که مملکت اباد گردد وبر استقلال کشور صدمه ای وارد نشود؟؟ امروز ازادی واستقلال ایران ایجاب می کند که شما چند روزی را به نام ازادی واستقلال ایران در شهبندرخانه اقامت کنید بنابر نوشته امیرخیزی ستارخان در حالی که اقامت درکنسول گری راناگوارمی دانست بنابر مصلحت کشور پذیرفت . در همین رابطه دکتر رئیس نیا نیز چنین می نگارد : از انجا که ستارخان بزرگترین مظهر قدرت ملی وقیام ازادیخواهی ایران بود: دستگیر شدن واز بین رفتن اوبزرگترین ضربه را بر پیکر جنبش تازه پا گرفته ایالات می زد. مردم تبریز و.انجمن ایالتی به این نتیجه می رسند که برای جلوگیری از هر نوع پیش امد ناگواری ستارخان وچند تن دیگر از سران جنبش مدتی را در شهبندرخانه {کنسول گری} عثمانی اقامت کنند.
البته به استنباط ما جناب رشیدی در نقل غالب روایات امده در این مقاله بیشتر منبع مورد نظرشان کتاب انقلاب ایران به قلم مستشرق غربی ادوارد بروان می باشدوجالب تر انکه این شخص خود بیشترین تحریف را راجع شخصیت وزندگی جناب ستارخان دارد وجای بسی تاسف است که هنوز چنین کتبی به عنوان منبع وماخذ در نگارش مقالات مورد استفاده قرار می گیرد. حتی احمد کسروی مورخ برجسته تاریخ مشروطیت در کتاب تاریخ هجده ساله اذربایجان دلیل عمده پناهندگی سرداربه شهبندرخانه عثمانی را نگرانی شدید اعضای انجمن ایالتی از به خطر افتادن جان سردار می داند بنابر نوشته وی انها با فرستادن میانجی : واسطه: وافرادی که خاطرشان برای سردار گرامی بود ویا اینکه از ان شخصیت ها حرف شنوی داشت سردار را به پذیرش درخواستشان مجبور نموده اند با این همه چنانکه کسروی نیز اشاره می کند سردار سخت دلتنگ بوده ودو یا سه بار بی اطلاع شهبندرخانه را ترک کرده به خانه امده است. در ان سو سید حسن تقی زاده نیزبه این مسئله اشاره کرده و دلیل پناهندگی سردار را نه از ترس جان{که بنا بر شهادت دوست ودشمن خداوند چیزی به نام ترس در وجود ستارخان نیافریده بود}بلکه بنابر مصلحت هایی می داند و از این مسئله دفاع می کند . راجه این مطلب دیگر گمان نمی رود نیاز به جمع بندی مطالب ویا توضیح بیشتر وجود داشته باشد زیرا انچه نقل شد بی شک روشن ومعلوم است .
اقای رشیدی در قسمتی دیگر از نوشتار خود می اورد: {{ ستارخان همراه باقرخان در سال۱۳۲۸قمری وتحت فشار روس ها وبه دعوت تلگرافی اخوند خراسانی وارد تهران شد.}} در این رابطه طبق شواهد دلایل واسناد معتبر موجود چنین می توان نظر داد:
۱) تلگراف هایی از سوی سفرای انگلستان و روسیه به دولت وقت مخابره شد : که در انها سفرای روس وانگلستان از حظور سردار وسالار در تبریز سخت بیمناک می باشند واعلان نموده اند تا این دو از شهر اخراج نشوند امیدی به برقرای صلح وامنیت در ان شهر به هیچ وعنوان وجود ندارد .
۲) طبق دلایل محکم خروج سردار وسالار از تبریز حالت تبعید گونه داشته است و هیچ اختیاری در کار نیست.
۳) اخوند خراسانی برخلاف نوشته جناب رشیدی : به درخواست چند تن از مجاهدین تبریز که از رفتن دو سردار به تهران سخت نگران بوده وگمان می بردند نقشه ای در کار باشد طی تلگرافی ان دو مبارز را برای زیارت به نجف فرا می خواند نه با تهران !لازم به ذکر است بنابر نوشته مرحوم کسروی سردار اسعد بختیاری وسپهدار نیز که از امدن این دو قهرمان تبریزی به تهران ناخشنود بودند قبلا همین درخواست را از مرحومین اخوند خراسانی و ایت الله مازندرانی کرده بودند.
اقای رشیدی در بخشی دیگر از مقاله خود اورده اند:{{سردار ملی در جریانات سیاسی به سمت اعتدالیون متمایل شد. مدتی بعد نزاع بین اعتدالیون و دمکرات ها بالا گرفت که دولت مجبور شد با کسب اجازه از مجلس هر دو گروه را خلع سلاح کند . عده ای از اعتدالیون از جمع ستارخان حاضر به خلع سلاح نشدند . در نهایت اودر جریان محاصره محل اقامتش تیر خورد وتسلیم شد!!ستارخان با گذشت راستگو و ساده دل بود اما از ان جهت که معنی مشروطه را نمی دانست!! پس از موفقیت مشروطه حاضر به اطاعت از قانون مصوب مجلس وتسلیم اسلحه نشد!!}}اما پاسخ این قسمت: ستارخان پس از بازگشت از مجلس که در انجا موضوع خلع سلاح تصویب گردیده بود به نیروهای خود دستور می دهد تفنگ وگلوله خود را جمع اوری کنند وبرای تحویل انها به دولت اماده باشند وی اضافه می کند {کاری نکنید که کاسه ها بر سرما بشکند} بنابر نوشته کسروی که امیرخیزی نیز نزدیک به همین مطلب را اورده عده ای از افراد ضمن ابراز ناخشنودی از این اقدام به بیان پاره ای از دلایل خود می پردازند یکی انکه با این دشمنی که میان ستارخان و یپریم خان ودیگران وجود دارد بعد از گرفتن سلاهها با سردار و سالار رفتار دیگری از سوی دشمنان خواهد شدو دیگر اینکه مجاهدین از عقب افتادگی چند ماهه پرداخت حقوق خود ابراز نارضایتی می کردند . با این همه سردار معتقد بود{ این دولت را ما خود مان برانگیخته ایم و شایسته نیست که با او نافرمانی کنیم} میرهدایت حصاری می نویسد : دولت قصد داشته در عوض هر اسلحه مبلغی را به دارنده ان پرداخت کند! وی ادامه می دهد برای خلع سلاح از سوی دولت فرصت ۴۸ساعته تائین گردید و یپریم خان ارمنی که ریاست نظمیه تهران را بر عهده داشت مامور انجام این کار شد.بنابر نوشته های متواتر ونقل شاهدان عینی سردار ملی به دلیل حرمتی که بر مشروطه و مجلس قائل بود به شدت خواهان این بود که نیروهایش سلاح های خویش را تحویل ماموران دولتی نمایند اما بسیاری از مجاهدین به دلایلی که در ذیل مطلب می اید زیر بار این کار نرفتند .
۱) مجاهدین حقوق چند ماهه خود را که به تاخیر افتاده بود از دولت طلبکار بودند ولازم به ذکر است دولت هیچ اقدامی در جهت پرداخت حقوق معوقه انان تا ان تاریخ نکرده بود.
۲) شایعات زیادی وجود داشت یکی اینکه شایع کرده بودند دولت قصد دارند پس از خلع سلاح به قلع وقمع وزندانی کردن مجاهدان بپردازند
۳) بنابر نوشته های متواتر بسیاری از دشمنانی که به خون ستارخان تشنه بودند نه تنها توسط دولت خلع سلاح نشدند بلکه لباس سپاهی برتن انها کرده به خدمت دولت در امدند و این بسیار خطرناک می نمود.۴- شایع کرده بودند عده ای از دشمنان که به خون سردار وسالار تشنه بودند نقشه ای ریخته وقصد جان این دو بزرگوار را خواهند کرد.۵-مجاهدین قفقازی وگرجی که در قشون ستارخان حظور داشتند در صورت تحویل اسلحه امکان بازگشت به وطن برایشان مقدور نبود زیرا در ان صورت به شدت از سوی دولت روسیه با این عده برخورد می شد.
مرحوم کسروی از واقعه پارک اتابک به عنوان اندوهناک ترین داستانهای تاریخ مشروطیت یاد می کند وغالب مورخان از خشونت ها و غارتگری های ارامنه و بختیاری ها در ماجرای پارک داستانها نوشته اند البته اغلب مورخان مطفق القول اند ستارخان به هیچ وجه به جنگ رضا نداشته چنانکه تا لحظات پایانی درگیری از اتاق خود خارج نشده است وگرنه محال بود کار به این اسانی تمام شود.درگیری صورت گرفته حدود هجده تن کشته و چهل زخمی {از نیروهای ستارخان}برجای ماند . ارمنی ها وبختیاری ها به خشونت وغارت وچپاول پرداختند چنانکه بیشتر مجاهدین ونزدیکان ستارخان را دستگیر کردند وجز این انکه همه چیز را از جمله دو لوح زرین که مجلس شورای ملی برای تقدیر به سردار و سالار اعطا نموده بود یه غارت بردند.
راجع مطلب بعدی جناب رشیدی: نوشته اند ستارخان معنی مشروطه را نمی دانست } اما برطبق انچه به دست ما رسیده واطلاعاتی که در اختیار ماست اگر کسی وجود داشت که معنی مشروطه را می دانست همین جناب ستارخان است مستند می کنیم به این موارد:
۱) به هنگامی که مجلس خلع سلاح مجاهدین را تصویب نمود اول کس که برای تحکیم موقعیت مجلس اعلان کرد ما پیشتر از همه به این کار دست خواهیم زد شخص سردار ملی بود.
۲) وی در پاسخ مجاهدینی که او را به عدم موافقت با مسئله خلع سلاح فرا می خواندند به این نقطه اشاره کرد که این دولت ومجلس را ما خود برانگیخته ایم پس شایسته نیست با ان نافرمانی کنیم .
۳) دکتر ماشاالله اجودانی در کتاب گران سنج مشروطه ایرانی با نقل جملاتی از کسروی ایستادگی مجاهدین تبریز به هنگام استبداد صغیر در مقابل سپاه حکومتی را موجب به وجود امدن روزنه امیدی در دلها می داند ودر ان سو سید حسن تقی زاده نیز بزرگترین نقش انقلاب مشروطه را از ان جناب ستارخان می شمارد با این همه چگونه ممکن است سردار ملی که خود زهر چشیده حکومتن سلطنت مطلقه بود وبرادرش اسمائیل توسط نیروهای حکومتی به قتل رسیده معنی ومفهوم مشروطیت را نداند.! ۴-ستارخان طی تلگرافی به یکی از مقامات حکومتی چنین اورده است:متاسفم از اینکه تمامی فداکاری وخدمات این خادم ملت فقط برای ایجاد اتحاد معنوی مابین افراد ملت واحاد اهالی مملکت ودر حفظ شئونات مجامع وایالت قانونی است. حال حظرات اقایان که این خادم ملت را را به اتحاد و موافقت توصیه می فرمایند موجب بسی تحسر می شود . صریحا اظهار می دارم که این خادم ملت موفقیت ملت وازدیاد شوکت دولت ورفاه رعیت را خواهانم ! خود را ابداا رقیب مسند متکیان والوده ریاست نمی دانم }
اقای رشیدی در ادامه نوشتار خود به نقطه خوشمزه تره سناریو می رسند :کردار وی { ستارخان} پس از رفع محاصره تبریز به رسوایی گرایید. مسئولیت شورش شاهسون ها که سرکردگانش برای انقیاد واطلاعت به اردبیل امده بودند به عهده اوست. ستارخان به انها ناسزا گفت ! وانان را رنجاند تا انها به سپاه رحیم خان بپیوندند . سردار ملی ان شهر بینوا را ترک کرد و به تبریز گریخت. در تبریز نیز مشروطه خواهان را از خود خشمناک کرد ! و خدمات او را به فراموشی کشاند!! مخبر السلطنه در مورد او می گوید!! :اگر ستارخان سواد داشت وان گرفتاری را نداشت ! مردی بود که به کار مملکت می خورد!}}و اکنون پاسخ این یاوه گویی ها :
۱) قبل از عظیمت ستارخان به اردبیل شاهسون ها به قتل وغارت روزگار می گذراندند واز اردبیل تا سه فرسنگی تبریز همه جا را تاراج کرده روز به روز بر شدت اعمال بیرهمانه انان افزوده می شد .
۲) اولا ستارخان به دستور مخبرالسلطنه {محمد قلی خان هدایت} والی تبریز به اردبیل اعزام شد ثانیا چه در میان راه یا حتی خود اردبیل سردار ملی هرچه کرد و در رفتار خود با سایرین طریقی که پیش گرفت تنها اجرای دستور می نمود و خواسته های والی را به جای می اورد.
۳) عده ای از مردم اردبیل با رحیم خان مکاتبه داشته وپنهانی اسباب حظور وی در اردبیل را فراهم نمودند
۴) رفتار ستارخان هرگز به رسوائی نگرائید .سردار نسبت به برخورد و رفتار قشون خود با مردم وسواس فراوان داشت از دستورات او در این زمینه می توان به یک.کسی حق بد رفتاری با مردم یا غارت اموال رعیت را ندارد
۲) وی صریحا امر کرده بود اگر کسی از مجاهدین پس از فتح نقطه ای به غارت اموال مردم اقدام کنند دیگر مجاهدین سریعا او را هدف قرار داده بزنند.
۵) در جنگ و درگیری پیش امده ما بین قشون رحیم خان ونیروهای کم تعداد سردار مردم وافراد اداری اردبیل کنار کشیده با سکوت خود عملا راه را برای حظور قشون رحیم خان باز کردند.
۶) سردار به هیچ عنوان حاظر به ترک شهر وسپردن اردبیل به قشون مخالف که سودای غارتگری در سر داشتند نبود پس مجاهدین شور کرده به تشریع و بررسی موقعیت پیش امده پرداختند وتصویب شد به دلیل نرسیدن قشون کمکی :کم تعداد بودن نیرو : پایان یافتن ذخیره فشنگ و کمبود دارو مصلحت ایجاب می کند اقدام به عقب نشینی نمایند تا از افزایش جان باختگان جلوگیری شود . سردار باز رضا نداده وخواستار مقاومت تا حد مرگ شد با این حال یاران ستارخان که خودکشی را دیوانگی می دانستند با وی تندی کرده به زور و اسرار فراوان سوار اسبش نموده اند و به زحمت از شهر خارج شدند. لازم به ذکر است ستارخان در ابتدای امر طی تلگرافی به تبریز از مخبر السلطنه درخواست سلاح و قشون کمکی می نماید که وی ضمن رد این درخواست پاسخ می دهد{ رحیم خان بیمار است و از تبریز برایش پزشک و دارو فرستاده شده و محال می نماید او در چنین وضعیتی قصد اردبیل کند. { پس مقصر اصلی ماجرای اردبیل کسی جز مخبرالسلطنه نمی تواند باشد.}
و اما مطلب بعدی: دلیل عصبانیت ستارخان پس از بازگشت از سفر اردبیل به چه دلیل وعنوان بود:استادم دکتر علی شریعتی در کتاب تحلیلی از مناسک حج جملاتی اورده اند که اگر درست ودقیق بنگریم توسط ان می تونیم به ریشه دلخوری سردار ملی نیز پی ببریم. استاد چنین می نویسند:هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیس بی جان شده غافل مباش ! که انقلاب : پس از پیروزی نیز هماره در خطر انهدام است : در خطر ضد انقلاب است . مارهای سرکوفته : در گرمای فتح وغفلت جشن وغرور قدرت :باز سربرمی دارند : رنگ عوض می کنند . نقاب دوست می زنند ! از درون منفجر می کنند : غاصب همه دست اورد های انقلاب می شوند و میراث خوار خون مجاهدان وتعزیه خوان شهیدان}! بله! ستارخان چنین فضای الوده ای را تجربه می کرد او به چشم خود می دید کسانی میوه چین دست اوردهای انقلاب شدند که در حقیقت هیچ سهمی در مجاهدتها وجانفشانی هایی که برای مشروطیت صورت گرفته نداشته وچه بسا مخالفت ها می کردند واز سنگ اندازی در مسیر انقلاب مشروطه دریغ نمی ورزیدند. امثال محمد قلی خان هدایت{مخبرالسلطنه } که بعدها دستان کثیفش به خون شیخ محمد خیابانی نیز الوده شد میوه چین جانبازیها ی ستارخان و سایر مجاهدین شده بودند. حتی شایع شده بود گروهی از دولتیان معتقدند اکنون که جنگ پایان یافته باید کار سردار وسالار را یکسره کرد وقبر انها را امام زاده نمود !
در پایان مقاله اوردن چند توضیح ضروری می نماید:
۱) اقای رشیدی نوشته اند{ستارخان برای امرار معاش مدتی را به راه زنی پرداخت}باید عرض شود این سخن نابجا وغیر مستند است وماجرا چیز دیگری می باشد ما برای اطلاع خوانندگان محترم ازاصل موضوع انان را به خاطره ای از زبان سرکار خانم سلطان سرداری {دختر ستارخان} در کتاب پدرم ستارخان ارجاع می دهیم.
۲) ومورد اخر راجع عضویت ستارخان در فرقه شیخیه اذربایجان : در این رابطه شاید اوردن توضیحی کوتاه راجه این فرقه خالی از لطف نباشد : بنیانگذار فرقه شیخیه اذربایجان شفیع الدین ثقه الاسلام تبریزی وجانشینان او به ترتیب موسی ثقه الا سلام و بعد از وی علی ثقه الا سلام {ثقه الا سلام معروف} می باشند {لازم به ذکر است پیروان این فرقه را در اذربایجان ثقه الاسلامیه نیز می خوانند . این فرقه دوازده امامی بوده با این حال عقاید خاصی را دارا می باشند یکی انکه اصول دین را منحصر در چهار اصل توحید نبوت امامت و رکن رابع یا{باب امام} می دانند مقصود از رکن رابع شخصی است که واسطه مابین شیعیان با امام عصر باشد. از دیگر عقاید این طایفه انکار معاد جسمانی می باشد انها معتقدند پس از مرگ ادمی جسد متلاشی شده انچه باقی می ماند و روز محشر برانگیخته خواهد شد وجودیست لطیف یا {هورقلیایی}البته ذکر دو نمونه از باورهای این فرقه کافی به نظر می رسد.لازم به ذکر است ما هرچه گشتیم سند یا مدرک مستند یا مستدل یا معتبری !که اثبات کند سردار ملی در حلقه مریدان این فرقه بوده اند نیافتیم با این حال منطقا با استناد بروجود رکن رابع ماجرای عضویت سردار در این فرقه درست به نظر نمی رسد زیرا ستارخان همواره اعلان می کرد من دستورات مراجع نجف را اجرا می کنم وصریحا شخص مورد نظرش شخص مرحوم اخوند خراسانی بوداین در حالیست که به واسطه اعتقاد شیخیه بر ارتباط این رئیس این فرقه باامام عصرانها تنها تقلید از وی را می توانند جایز بدانند.
اگر نوشتار بلند ما خارج از وقت وحوصله خوانندگان بوده باشد عذر تقصیر اورده اشکالات متعدد موجود در مقاله مورد بحث را دلیل طولانی بودن این یاداشت بلند می دانیم در پایان تنها به اوردن چند سطر از دکتر رضا براهنی کفایت نموده امیدواریم این سطور نافع افتد لاکن از نقد محروم نماند .
{ایا مشروطیت بدون اذربایجان : که دران زمان:طبق اسناد موجود در مکاتبات وتلگراف ها ی مبادله شده{ملت اذربایجان } خوانده می شد :امکان داشت به دست بیاید؟؟ قهرمان ان انقلاب ستارخان اگر به تهران نمی رفت ایا به ان زاری و در نتیجه خدعه و خیانت کشته می شد؟؟…
نویسنده: وحید انزابیان
وبلاگ : ماهی شنی
ذبیح تبریزلی


همچنین مشاهده کنید