پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


اینک آخرالزمان


اینک آخرالزمان
اگر سری به منابع کتابخانه ملی ایران بزنید و نام «اچ. جی. ولز» را جست‌وجو کنید، خواهید دید که از سال‌ها پیش ترجمه آثار او به فارسی رونق داشته و بسیاری از کتاب‌هایش، از جمله «ماشین زمان»، «جنگ دنیاها»، «جزیره دکتر مورو»، «مرد نامرئی» و...، به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. جالب آنکه اکثر این کتاب‌ها، یا در واقع همه آنها، چندین ترجمه مختلف دارند اما متاسفانه معضل همیشگی آثار علمی – تخیلی گریبانگیر کتاب‌های «اچ. جی. ولز» هم شده. به علت بازار فروش نسبتا خوب این کتاب‌ها اکثر کسانی که به ترجمه آثار ولز پرداخته‌اند نگاهی تجاری به آنها داشته‌اند و به همین دلیل ترجمه‌های این آثار معمولا ترجمه‌های بدی است. شاید به همین دلیل است که این کتاب‌ها آنچنان که باید و شاید دیده و خوانده نشده‌اند. امسال اما، ۶۲ سال پس از مرگ هربرت جرج ولز، اتفاق خوشایندی رخ داد. نشر چشمه دو کتاب معروف از «اچ. جی. ولز» با نام‌های «ماشین زمان» و «سرزمین کورها» را با ترجمه مترجمی شناخته‌شده به نام «عبدالحسین شریفیان» و با سر و شکل و ویرایشی آبرومند به بازار فرستاد. به این مناسبت نگاهی کوتاه داشته‌ایم به این دو کتاب. ماشین زمان
داستان‌های علمی – تخیلی در پاسخ به نیاز و گرایش انسان به شگفتی‌ها پدید آمدند. این نوع از داستان سابقه‌ای بس طولانی دارد.
از اولین داستان‌هایی که در این ژانر منتشر شدند می‌توان به رمان «سفرهایی در ماه» نوشته «سیرانو دو برژراک» اشاره کرد که در سال ۱۶۵۷ منتشر شد و شرح سفرهایی خیالی به خارج از زمین و گشت‌وگذار در عالم و کشف آن است. اگر توجه کنیم که رمان «دن کیشوت» (که از آن به‌عنوان نخستین رمان مدرن نام می‌برند) در دو دهه ابتدایی قرن هفدهم به چاپ رسید، خواهیم دید که داستان‌های علمی – تخیلی تقریبا قدمتی به اندازه قدمت رمان دارند. با وجود این، نیمه دوم قرن نوزدهم را سال‌های شکوفایی اصلی این ژانر می‌دانند؛ سال‌هایی که «ژول ورن» نامدار ظهور کرد و با آثار درخشانی نظیر «پنج هفته در یک بالون» (۱۸۶۳)، «مسافرت به مرکز زمین» (۱۸۶۴)، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (۱۸۷۰) و... توجه بسیار زیادی را به داستان‌هایی که در آنها خیال‌پردازی‌های علمی حرف اول را می‌زدند، جلب کرد. با ژول ورن داستان‌های علمی – تخیلی از کارکرد صرفا سرگرم‌کنندگی خارج شدند و پای به دنیای جدیدی گذاشتند. شکی نیست که جذابیت اصلی رمان‌های ورن بر پایه همان اصل شگفت‌انگیز بودن و سرگرم‌کنندگی استوار بود اما در این رمان‌ها آرزوها و رویاهای انسانی نیز نقش مهمی ایفا می‌کردند. بشر در طول قرن‌های متمادی، پیش از پیشرفت‌های خارق‌العاده علمی در قرن بیستم، همواره آرزومند کشف و دستیابی به افق‌هایی بود که در آن زمان‌ها بسیار دوردست به نظر می‌رسیدند.
لذت دستیابی به آرزوهای دیرینه، حتی روی صفحات کاغذی و فضاهای خیالی، بسیار دلپذیر و فریبنده بود؛ مسئله‌ای که می‌توان آن‌را علت عمده توجه به داستان‌های علمی – تخیلی در قرون گذشته و نیز پس از آن تا زمان حال، دانست. باری، داستان‌های ورن منبعی برای تحقیقات و پیشرفت‌های علمی شدند و دانشمندان کوشیدند تا به آنچه در آثار ورن رویایی بیش نبود و در اصل انعکاس رویای دسته‌جمعی بشریت بود، جامه عمل بپوشانند. درواقع، ژول ورن یک پیشگوی بزرگ بود که در عین حال خود نیز در به واقعیت پیوستن پیشگویی‌هایش نقش ایفا کرد. اچ. جی. ولز را نیز می‌توان، به‌خصوص به‌خاطر شاهکارش «ماشین زمان»، همطراز ژول ورن قرار داد. «ماشین زمان» برای اولین بار در سال ۱۸۹۵ منتشر شد، یعنی زمانی که علم فیزیک هنوز در ابتدای راه قرار داشت و آلبرت آینشتاین و اسلاف‌اش با نظریه‌های‌ شگفت‌انگیزشان، که دید بشر نسبت به جهان را تغییر اساسی داد و پیشرفت‌های خارق‌العاده‌ای را سبب شد، هنوز ظهور نکرده بودند.
در برخورد با رمان «ماشین زمان» باید پا را فراتر از جذابیت ظاهری و هیجان‌برانگیز آن گذاشت و به دو نکته اساسی توجه کرد؛ اول جنبه پیشگویانه اعجاب‌انگیز این رمان و دوم جنبه اجتماعی و سیاسی آن. در زمان ولز بشر هنوز نتوانسته بود راهی به فضا بیابد و اختراع یک ماشین زمان که بتوان با آن به گذشته و آینده سفر کرد در تاریک‌ترین زوایای مخیله نخبه‌ترین دانشمندان عصر نیز نمی‌گنجید. با وجود این، ولز با نگاهی پیامبرگونه به آینده می‌نگرد و اختراع ماشین زمان و گذر بشر از ورای روزها و سال‌ها را پیش‌بینی و روایت می‌کند.
«زمان پیما» یا همان «مسافر زمان» دانشمندی انگلیسی است که برای اولین‌بار در جمع دوستانش خبر از کشف بزرگ خود و اختراع ماشین زمان می‌دهد. همان‌طور که قابل پیش‌بینی است او با ناباوری و حتی تمسخر دیگران مواجه می‌شود اما می‌کوشد با توجیهات علمی، کشف خود را تبیین کند. او معتقد است فضا چهار بعد داد؛ یعنی علاوه بر طول، عرض و ضخامت که شناخته شده است، بعد دیگری به نام «زمان» نیز وجود دارد که البته «ما با ناتوانی جسمی که داریم، بدمان نمی‌آید آن را نادیده بگیریم». انسان در سه بعد شناخته‌شده فضا قادر به حرکت است و حرکت در بعد چهارم آن، زمان، همان «اختراع بزرگ» زمان‌پیماست. زمان‌پیما نمونه‌ای کوچک از اختراع خود را برای مهمانانش به نمایش می‌گذارد اما اتفاق اصلی در هفته پس از آن روز رخ می‌دهد. مهمانان دوباره در خانه زمان‌پیما جمع‌اند اما از خود او خبری نیست. پس از ساعتی زمان‌پیما با چهره‌ای غبارآلود و خسته و تنی رنجور و زخمی پیدایش می‌شود و خبر می‌دهد که با «ماشین زمان» به مسافرتی چندین روزه به سال‌ هشت‌صد و دو هزار و اندی و سپس سال‌های پس از آن رفته است. بخش عمده رمان شرح وقایعی است که در سفر پرماجرا به زمان برای زمان‌پیما رخ داده است و او اتفاقات عجیب و دیده‌های باورنکردنی‌ اما واقعی‌اش را برای دوستانش تعریف می‌کند.
تصویری که ولز از ماشین زمان و دنیای آینده ارائه می‌دهد بس شگفت‌انگیز است. سال‌های بسیاری پس از نوشته‌شدن «ماشین زمان»، با نظریه‌های جدید علمی و پیشرفت فیزیک، رویای ساخت واقعی چنین ماشینی گرچه بسیار دور قلمداد شد، اما ناممکن نبود. امروزه دست‌کم یک تئوری در علم فیزیک وجود دارد که امکان سفر در زمان را امکانی قابل بررسی و احتمالا تحت شرایطی خاص قابل تحقق، می‌داند. «استیون هاوکینگ»، فیزیکدان برجسته، در کتاب معروف‌اش «جهان در پوست گردو» که در هفته‌های پایانی سال ۲۰۰۱ منتشر شد به تفصیل از امکان سفر در زمان توسط ما انسان‌های روی کره زمین و اینکه آیا تمدنی پیشرفته‌تر از ما می‌تواند به چنین قابلیتی دست یابد یا خیر، صحبت کرده است. او چنین امکانی را بسیار بسیار بعید می‌داند اما رد نمی‌کند. در جایی اشاره می‌کند که «سفر در زمان به راستی در مقیاس میکروسکوپیک در حال انجام است اما ما متوجه آن نمی‌شویم» اما در ضمن تاکید می‌کند که «احتمال اینکه کسی بتواند به گذشته بازگردد و پدربزرگ‌اش را بکشد یک در ده به توان شصت است»! فراتر از اینکه سفر در زمان نهایتا امکان‌پذیر باشد یا خیر، که بحثی است در تخصص علم‌پژوهان و فیزیک‌شناسان، آنچه اهمیت دارد تخیل ناب و هوشمندی ولز است که در سال‌هایی به طرح چنین مسئله‌ای و تصویر کردن کرات و سیارات پرداخت که انسان هنوز نتواسته بود از جو زمین خارج شود. برای اینکه بیشتر به نبوغ ولز ایمان بیاوریم کافی است تا جزئیات تصویری را که او از سیاره‌های دیگر،‌ سرزمین‌هایی خشک و بدون حیات، ارائه می‌دهد با تصاویری که ده‌ها سال بعد ساخته‌های بشر از کرات دیگر به زمین مخابره کردند، مقایسه کنیم.
دومین نکته مهم در بحث راجع به «ماشین زمان»، که فراتر از جنبه‌‌های بیرونی و ظاهری آن قرار می‌گیرد، این است که این اثر علمی – تخیلی به شدت نمادین است و دغدغه انسان و اصلاح جوامع انسانی را دارد. زمان‌پیما با ماشین‌زمانش در سال هشت‌صد و دو هزار و اندی در سرزمینی فرود می‌آید که در آن نسل بشر هنوز به حیات خود ادامه می‌دهد. زمان‌پیما در ابتدا با انسان‌هایی مواجه می‌شود که «الوا» نام دارند. الواها موجوداتی کوتاه‌قامت، زیبا و فاقد هوش و تعقل قابل‌توجه و بسیار تنبل و تن‌پرور هستند و صرفا از میوه‌ها تغذیه می‌کنند. تمایز بین زن و مرد در آنها تقریبا از بین رفته و ضمنا آنها هیچ صنعت و کارخانه‌ای هم ندارند. زمان‌پیما، با دیدن لباس‌ها و کفش‌هایی که الواها بر تن دارند و نیز ساختمان‌های پرشکوهی که در آنها به‌طور دسته‌جمعی ساکن‌اند، بسیار متعجب می‌شود زیرا، همان‌طور که گفته شد، الواها نه کارخانه‌ای برای ساخت این نوع وسایل دارند و نه فروشگاهی برای خرید و فروش آنها و هر چیز دیگر. اندکی بعد او درمی‌یابد نوع دیگری از انسان نیز در زمین ساکن است.
این انسان‌ها «مارلاک» نام دارند. مارلاک‌ها در تاریکی زیر زمین زندگی می‌کنند و نور خورشید و هر نوع نور دیگر آنها را عاجز و کور می‌کند. آنها ماشین‌آلات بسیار بزرگی در زیرزمین دارند و درواقع مسوول تامین مایحتاج الواها هستند. نیز مارلاک‌ها، برخلاف الواها، سر و وضعی به غایت کریه و چندش‌آور دارند. درواقع طی هزاران سال نوع بشر به دو گونه جداگانه تبدیل شده است. مشکل اینجاست که با گذشت زمان مارلاک‌ها در پی کمبود غذا و گرسنگی به خوردن الواها روی آورده‌اند و از این جهت طبقه آسوده و رفاه‌مند که قرن‌های متمادی به‌واسطه بیگاری‌کشیدن از همنوعان ضعیف‌تر، در رفاه و امنیت به سر برده ـ و از دست دادن هوش و فرهنگ و ویژگی‌های جسمانی‌اش هم از نتایج همین آسودگی و عدم‌نیازش به آنها بوده است ـ دوباره با احساس قدیمی عدم‌امنیت مواجه شده و می‌رود که اندک‌اندک منقرض شود.
می‌دانیم که اچ. جی. ولز گرایش‌های شدید سوسیالیستی و کمونیستی داشت. «ماشین زمان» را می‌توان یک بیانیه کمونیستی دانست. شکی نیست که «الواها» همان طبقه بورژوازی هستند و «مارلاک‌ها» نمایندگان پرولتاریا. ولز از اختلاف طبقاتی انتقاد می‌کند: از اینکه عده اندکی کارفرما بر بی‌شمار کارگر حکمرانی کنند، کارگران در نهایت ذلت و فقر و بی‌چیزی زندگی کنند و کارفرمایان از دست‌رنج آنها بهشتی روی زمین برای خود فراهم آورند. ولز آینده نظام سرمایه‌داری را نابودی خفت‌بار نوع بشر پیش‌بینی می‌کند. «ماشین زمان» در سال‌هایی نوشته‌شده است که هنوز پرچم کمونیسم بر فراز کشورهای متعدد به اهتزاز درنیامده بود و به‌تبع این مسئله، ناکارآمدی و سیستم خوف‌انگیز، توتالیتری و جنایت‌خیز نظام‌های کمونیستی جلوه ننموده بود. پس ولز نمی‌توانست چشم‌انداز روشنی از ایجاد جامعه ظاهرا بدون طبقه داشته باشد. مهم این است که نگاه عدالت‌محور و انسان‌دوستانه ولز در «ماشین زمان» نکته‌ای است که هنوز پس از این همه سال جایگاه و ارزش خود را از دست نداده است و کهنگی نخواهد پذیرفت.
سرزمین نابینایان
«سرزمین نابینایان» یکی از مشهورترین داستان‌های کوتاه اچ. جی. ولز است. این داستان برای اولین بار در سال ۱۹۰۴ در «استاندارد مگزین» منتشر شد و سپس در سال ۱۹۱۱ ولز نام آن‌را برای مجموعه‌ای از داستان‌هایش، که به‌صورت کتاب منتشر شدند، برگزید. کتاب «سرزمین نابینایان» شامل ۹ داستان کوتاه است. آنچه برای مخاطب حرفه‌ای این کتاب جالب توجه به نظر خواهد رسید نه قدرت داستان‌ها، که موضوع دیگری است. ولز در «سرزمین نابینایان» دو سه داستان خوب دارد و باقی داستان‌ها متوسط هستند. این داستان‌ها در سال‌هایی منتشر شده‌اند که غول‌های ادبیات مدرن جهان یا به دنیا نیامده بودند یا هنوز کودک بودند. نکته جالب همین‌جاست: در «سرزمین نابینایان» با داستان‌هایی مواجهیم که به‌طرزی شگفت‌آور طلیعه‌دار ظهور داستان‌های مدرنی هستند که بعدها به کمال رسیدند و مخاطبان و دوستداران بسیاری یافتند.
اولین داستان کتاب داستانی است با عنوان «امپراتوری مورچگان». در این داستان مورچه‌ها به «باداما، واقع در بخش باتموی گوارامادما» حمله کرده‌اند. «ناخدا جریلو» با چند نظامی دیگر و به همراه قایق توپدارش عازم آن منطقه می‌شود تا با «طاعون مورچه‌ها» مقابله کند اما در کمال شگفتی درمی‌یابد که این مورچه‌ها «حشره‌های خیلی بزرگی هستند. پنج سانتی‌متر! بعضی‌هاشان از اینهم بزرگ‌تر هستند!» و هیچ راهی بر مقابله با‌ آنها نیست. آنها موجوداتی باهوش‌اند و مثل مار سمی اگر کسی را نیش بزنند، آن شخص جان سالم به در نخواهد برد. این مورچه‌ها یک کشتی را نیز به‌طور کامل تصرف کرده و ساکنانش را کشته‌اند و وقتی ستوان ـ به دستور ناخدا جریلو ـ برای تفحص به آن کشتی می‌رود، او را هم می‌کشند. هیچ راهی برای مقابله با قدرت ویرانگر این امپراتوران جدید زمین نیست و فقط می‌توان منتظر ماند تا لشکر میلیاردی آنها وجب به وجب و متر به متر پیشروی کنند و احتمالا روزی سراسر زمین را صاحب شوند.
دو داستان دیگر نیز در «سرزمین نابینایان» آمده‌اند که مشابه داستان «امپراتوری مورچگان» هستند، یکی داستان «دره عنکبوت‌ها» و دیگری در داستان نمادین و خواندنی «سرزمین نابینایان». در «دره عنکبوت‌ها» با عنکبوت‌هایی مواجهیم که «از پاهای جلو تا پاهای عقب حدود یک متر درازا» دارند و بدنی «به اندازه نصف کف دست یک مرد». این عنکبوت‌ها همچون یک ارتش منظم یک دره بزرگ را در تصرف خود دارند و پرواز‌کنان بر فراز این دره هر موجودی را که در حال‌گذار از قلمروشان باشد با تارهای شگفت‌انگیزشان از پای درمی‌آورند. در داستان «سرزمین نابینایان» هم با شهری مواجهیم که ساکنان آن از قرن‌ها پیش کور شده‌اند و اکنون چیزی به نام بینایی برایشان مفهوم نیست. این دره سال‌هاست که به علت ریزش کوه از دسترس آدمیان دور مانده است. روزی بر حسب یک اتفاق یک کوهنورد از قله سقوط می‌کند و با غلتیدن در برف‌ها و کوه‌ها به‌طرزی معجزه‌آسا جان به درمی‌برد اما خود را در سرزمین کورها می‌یابد. جایی که مردمانش فکر می‌کنند دنیا به اندازه دره کوچک خودشان است و سقفی دارد که حداکثر به اندازه ایستادن چند مرد روی دوش هم است. آنها روزها می‌خوابند و شب‌ها به فعالیت می‌پردازند.
یک‌بار دیگر فضای این سه داستان‌ را در ذهن مرور کنید. این داستان‌ها یادآور داستان‌هایی هستند که بعدها با نام «رئالیسم جادویی» شناخته شدند و با آثار نویسندگان آمریکای لاتین به اوج رسیدند. به‌عنوان مثال، داستان «امپراتوری مورچگان» را در نظر بگیرید و آن‌را با رمان «صد سال تنهایی» (معروف‌ترین رمان ژانر رئالیسم جادویی) نوشته گابریل گارسیا مارکز مقایسه کنید. علاوه بر فضاسازی‌ها و روایتگری‌های مشابه، در صد سال تنهایی با داستانی مواجه می‌شویم که شباهت قریبی به ماجرای «امپراتوری مورچگان» دارد. در صفحات انتهایی «صد سال تنهایی» شاهد حمله مورچه‌ها به ماکوندو هستیم؛ مورچه‌هایی که آخرین عضو خاندان ِ ـ زمانی بزرگ ِ ـ آئورلیانو را طعمه خود می‌کنند. خواننده حرفه‌ای بی‌شک قادر خواهد بود مشابه بسیاری از فضاهایی را که در این سه داستان و نیز در داستان «دری در دیوار» آمده در داستان‌های نویسندگان آمریکای لاتین ردیابی کند. کیست که بتواند شباهت داستان «دری در دیوار» ـ با آن جهان رویایی پشت یک دیوار خیال‌انگیز ـ را با چندین داستان از داستان‌هایی که بعدها «خورخه لوئیس بورخس» آرژانتینی نوشت، منکر شود؟
علاوه بر داستان‌هایی با ژانری مشابه داستان‌های رئالیسم جادویی ـ که از آنها سخن رفت ـ در «سرزمین نابینایان» با سه گروه داستان دیگر نیز مواجهیم، نکته‌ای که تنوع جالب توجه داستان‌های این کتاب را به رخ می‌کشد. این سه گروه داستان را، با اندکی سهل‌گیری، می‌توان در سه زیر مجموعه دسته‌بندی کرد؛ داستان‌های علمی – تخیلی، داستان‌های کمیک و یک داستان روان‌شناختی. دو داستان «سوداگر شترمرغ» و نیز «دزد میکروب» جزء داستان‌های کمیک هستند و با پایان‌های ناگهانی و ماجراهای دم‌دستی‌شان هنری جز آوردن یک لبخند، آن هم نه چندان پررنگ!، بر لبان خواننده ندارند. داستان «پروانه» یک داستان روان‌شناختی است. «هپلی» حشره‌شناسی است که مجادلات طولانی مدتی با همکارش «پاوکینز» دارد، مجادلاتی که طی سال‌ها به درگیری‌های شدید و دشمنی انجامیده است اما در نهایت با مرگ پاوکینز دشمن‌اش هپلی نیز به‌گونه‌ای دیگر به پایان می‌رسد. مرگ پاوکینز نه تنها به شادی هپلی نمی‌انجامد که او را تبدیل به فردی روان‌رنجور و نهایتا روانپریش می‌کند که مدام در فکر پاوکینز است و پروانه‌ای را می‌بینید که همه‌جا و همه‌وقت دور سرش چرخ می‌زند. «پروانه» از گروه داستان‌هایی است که نمونه اعلای‌شان را در نوشته‌های «آرتور شنیتسلر» آلمانی ـ نظیر «گریز به تاریکی» ـ می‌بینیم. مشاهده می‌کنید که اچ. جی. ولز از انواع و اقسام داستان‌ها شناخت و به آنها علاقه دارد و در ژانرهای مختلف زورآزمایی می‌کند. تنها دو داستان «سیاهچال» و «الماس‌ساز» به آن ژانری تعلق دارند که اچ. جی. ولز از جریان‌سازترین نویسندگان آن است. درواقع شاید فقط این دو داستان ـ به‌خصوص «سیاهچال» ـ باشند که به یادمان بیاوردند نویسنده «سرزمین نابینایان» همان نویسنده «ماشین زمان» است.
سخن کوتاه، تجربه خواندن «ماشین زمان» و «سرزمین نابینایان» تجربه‌ای است لذت‌بخش. برای علاقه‌مندان حرفه‌ای‌تر ادبیات شناخت بهتری از خاستگاه‌های ادبیات علمی – تخیلی و نیز برخی ژانرهای دیگر در قرن بیستم به همراه می‌آورد، و برای خواننده عام ساعاتی دلچسب در دنیاهایی که فقط خیال می‌تواند به آنها را ببرد.
حسین جاوید
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید