پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


صدای بچه هادرشعرکودک شنیده نمیشود!


صدای بچه هادرشعرکودک شنیده نمیشود!
دیدن کتاب «بادبادک به شرط چاقو»ی علی اصغر سید آبادی باعث درگیری ذهن چند ماهه ای برایم شده همان روز اول که کتاب به دستم رسید، آن را خواندم، اما تا امروز که با آقای سیدآبادی گفتگو کردم، این درگیری ذهنی ادامه داشت. حالا بعد از انجام گفتگو آن درگیری کمتر شده، اما هنوز تمام نشده است.
سید آبادی مجموعه ای از شعرهای سپیدش را برای کودکان به چاپ رسانده و این یعنی به چالش کشیدن شعر کودک کلاسیک ما. شعری که مهمترین مشخصه آن، موزون بودن و مقفی بودن آن است و بیشتر ظاهر شدن در قالبی به نام «چهار پاره». حالا شاعر به تجربه ای متفاوت دست زده است و برای کودکان شعر سپید گفته. توجه کنید که شاعر حتی شعر نیمایی هم نگفته، بلکه یکراست به سراغ شعر سپید رفته است. اینکه نتیجه و بازتاب این تجربه نو چه خواهد بود، باید به انتظار گذشت زمان نشست و خوانده شدن این اثر.
با سید آبادی که چهره ای شناخته شده در روزنامه نگاری امروز است و همچنین صاحب آثاری همچون «خانم معلم و آقای نقاش»، «ملاصدرا»، «چمران»، «اسم تو چیست دختر کوچولو»، «روزها دیوها از آدمها می ترسند» و به انگیزه چاپ این کتاب به گفتگو نشستیم که می خوانید.
▪ برای شروع بفرمایید چرا شعر سپید برای کودکان؟!
ـ فکر کنم برای پاسخ به این سؤال باید بپرسیم که چرا شعر سپید برای کودکان، نه؟!
به نظرم اگر به این سؤال پاسخ بدهیم، می شود به بحث بیشتری پرداخت، اما استدلالهایی که برای سرودن شعر وزن دار برای کودکان می شود این است که کودک، وزن و ریتم را دوست دارد و این مهمترین استدلال محوری دوستان است، برای اینکه نباید شعر سپید برای کودکان گفت !و البته اگر ما این منطق را بپذیریم، می شود این موضوع را مطرح کرد که پس چون کودک ریتم و وزن را دوست دارد، باید با او ریتمیک هم حرف زد!
و باز من این را اضافه می کنم که مگر شعر سپید گفتن برای کودکان به معنی این است که دیگر نباید شعر موزون برای کودکان گفت؟ !حرف من این است که برای بچه ها هر دو نوع شعر را می شود گفت. چون بچه ها ریتم را دوست دارند، می شود برای آنها موزون سرود و شعر سپید را هم برای آنها سرود، چون در این شعر چیزهایی وجود دارد که ممکن است آنها را در شعر ریتمیک نشود آورد، از جمله یک نوع تخیل کودکانه ای که فکر می کنم می شود اسم آن را گذاشت «بازی» یا «شیطنت»! قالب شعر موزون ما به نظر من، ظرفیت لازم برای تخیل شخصیت آمیز را ندارد.البته منظورم از شیطنتی که از آن حرف می زنم، طنز نیست. وقتی شما می خواهید شعر طنز بگویید آن وقت است که ناتوانایی های این قالب ها را می بینید.تخیل شیطنت آمیز و تخیلی را که شیطنت کودکانه ایجاد می کند نمی توان در قالبهای کلاسیک دید. من در این بحث بیشتر از تکثر دفاع می کنم و این که می شود برای کودکان شعرهای متفاوتی گفت و البته نتیجه کار را باید داوری کرد که آیا کار موفق بوده است یا خیر؟
▪ شما از تخیل شیطنت آمیز صحبت کردید و از اینکه این نوع تخیل در کارهای سپید بهتر نمود پیدا می کند.
اگر این تخیل در قالبهای کلاسیک وجود ندارد و یا کم هست مشکل کجاست؟ قالب، ظرفیت لازم را ندارد و یا ناتوانی از شاعران ماست؟
ـ بحث ناتوانی شاعر نیست، مشکل این است که ذهنیت شاعر ما اصلاً به این سمت نرفته است. من بیشتر به ذهنیتها توجه می کنم و ارزش گذاری هم نمی کنم و نمی گویم کسی که چهارپاره می گوید، لزوماً شعرش شعر ضعیفی است و یا کسی که شعر سپید می گوید، شعر او، شعر خوبی است !منتها یک بحث دیگر هم هست که باید در آن تأمل کرد و آن این است که چهار پاره در شعر ایران که به لحاظ شرایط تاریخی تولد آن در چه شرایطی اتفاق افتاده است؟ به این نکته که توجه کنید متوجه می شوید که این قالب دارای چه وضعیتی است.
چهارپاره پلی است بین شعر قدیم و شعر جدید و بیشترین کسانی که در این قالب شعر گفته اند با این قالب بیشتر در یک حوزه شعر گفته اند؛ یعنی سرودن شعرهای رمانتیک و عاطفی و به همین دلیل هم هست که در ادبیات کودک هم سراغ این قالب رفته اند. یعنی اگر کیانوش این قالب را وارد شعر کودک می کند، گرایش رمانتیک دارد، فریدون توللی، نادر نادرپور، ناتل خانلری و... چنین گرایشی داشته اند.
با اینکه خیلی های دیگر هم در این قالب شعر گفته اند که از آن جمله می شود به سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، اخوان و... اشاره کرد، اما شما نمی بینید که از این گرایش رمانتیک، نئوکلاسیکها خارج شده باشند، مگر در معدود کارهای اخوان که او به دنبال روح حماسی بوده است و البته ناموفق!
▪ البته قالب چهار پاره به دلیل دارا بودن شرایطی این ظرفیت را هم داشته است که در آن کارهای درخشانی هم تولید شود.
ـ بله چهارپاره ظرفیت بیان عاطفی و رمانتیک یا به قول بعضی ها شعر معتدل و شعر دوره گذار را داشته است و این مشابه مثنوی است که ظرفیت داستان پردازی را دارد، چون قافیه بندی آن طوری است که می توانیم برای آن داستان بگوییم. در حالی که این داستان گفتن در قالبی مثل قصیده ممکن نیست و سخت است و البته تاریخ هم این را گزارش می دهد و تأکید می کند، چون همه داستانهای بزرگ ما، در قالب مثنوی است. پس با توجه به آن چه درباره چهار پاره گفتیم، قالبی است که به درد سرودن شعر رمانتیک و عاطفی می خورد و نه به درد سخن شیطنت آمیز. در تجربه شاعران بزرگسال ما هم که در این قالب حرف زده اند شما شعر طنز نمی بینید، با اینکه مثلاً کسی مثل اخوان گرایشهای طنز آمیز دارد، اما باز حاصل کار در چهارپاره ها به سمت طنز نمی رود و این اتفاق بعدها در شعر شاعرانی دیگر هم می افتد. مثلاً چهار پاره های یوسفعلی میرشکاک، اما به هر صورت در همه این کارها بار عاطفی و احساسی و رمانتیک قوی است.
▪ شعری از ناصر کشاورز به ذهنم رسید که شروع آن این گونه است:
مرا یک دایناسور درسته قورت داده
ـ من فکر می کنم این شعر نیست، شعریت این کار در وزن و قالب نیست، این را به نثر بنویسید و ببینید چه تفاوتی ایجاد می شود و چه چیزی به آن شعریت می بخشد؟ آیا وجود قالب چهاره پاره باعث شعریت است؟ !من فکر می کنم این کار از شعرهای ضعیف آقای کشاورز است و اگر چه بعضی ها از این مجموعه به خاطر حرفی که زده است، استقبال کردند، اما فکر می کنم این حرفها در این وزن نمی نشیند. اگر خواسته باشیم از کارهای آقای کشاورز مجموعه خوبی را انتخاب کنیم، من مجموعه «گربه به من میو داد» را انتخاب می کنم که متأسفانه به آن مجموعه بی توجهی هم شد.
▪ که یک مجموعه کار خردسال است...
ـ بله و شعرهای پیشرفته ای نسبت به شعرهای موجود بود، اما به دلیل همین پیشرفتگی دیده نشد و گفتند مجموعه «بازاری» است !اما به نظر من، مجموعه خیلی خوبی بود.
▪ پس شما آن نوع شعرهای آقای کشاورز را موفق نمی دانید؟
ـ بله، خیلی از اینها شعر نیست، مثلاً آن شعر ماهی که در ماهیتابه افتاده و سرخ می شود.
▪ فکر کنم شعر این گونه شروع می شود
توی ماهیتابه ای
توی حوضی از فلز
یک وری افتاده ای
می کنی جز و ولز
ـ بله و شعرهای دیگری هم از این دست وجود دارد که انگار همه با استفاده از یک فرمول اجرا شده. در مورد این شعرها یک چیز دیگر را هم می شود اضافه کرد که همان گرایشهای ضد مدرن این شعرهاست و علاقه شدید به روستا مثلاً شاعری می گوید:
خوشا به حالت
ای روستایی
چه شاد و خرم
چه با صفایی
من می گویم اگر قضیه «خوش به حالی» است، خوب شمای شاعر هم به روستا برو !چرا نمی روی؟!
▪ البته الان این نوع شعرها که گرایش شدید به روستا دارد در ادبیات کودک ما کمتر شده...
ـ بله (با خنده)
▪ آقای سیدآبادی !من کارهای اخیر شما را نخوانده ام. برای نوجوانان هم کار سپید سروده اید؟
ـ واقعیت این است که من مدتها بود شعر نسروده بودم!
▪ پس شعرهای کتاب «بادبادک به شرط چاقو»...
ـ قصد شعر گفتن نداشتم و این شعرها حاصل بازی من با دختر ۹ ساله ام بود و به نظر خودم اهمیت این کار هم در همین است که بیشتر از این که سپید بودن شعرها یا غیر سپید بودن آنها مهم باشد، ذهنیت کودکانه موجود در کار مهم است.
▪ شما کار را دیده اید؟
ـ بله.در کار به نظر خودم یک صدای کودکانه وجود دارد و یک ذهنیت کودکانه،نه یک آدم بزرگی که برای بچه ها شعر گفته است، چون در بیشتر شعرهای کودک ما یک آدم بزرگ است با یک تاریخ و زندگی مشخص که برای بچه ها شعر می گوید و این آدم دارای یک ذهنیت مشخص است که تغییر نمی کند و این آدم وقتی می خواهد نوآوری هم بکند، نوآوری اش می شود از جنس نوآوری های «ملک الشعرای بهار» که مثلاً «ترن» وارد شعرش می شود یا ابزارهایی دیگر، اما ذهنیت همان ذهنیت است !این اتفاق در شعر کودک و نوجوان ما هم می افتد.حالا در مجموعه «بادبادک به شرط چاقو» هم مهمترین ویژگی، شنیده شدن یک صدای کودکانه است و دارا بودن یک ذهنیت کودکانه.
▪ الان در نشریات ما و یا در کتابها گاهی با شعرهای سپیدی برخورد می کنیم که برای نوجوانان سروده شده اند. به نظر شما مناسبتر نیست با توجه به تلقی و برداشتی که از شعر کودک داریم، در شروع برای «نوجوان» شعر سپید کار کنیم؟
ـ نه موافق نیستم. چون قائل به این مرحله بندی ها نیستم که ابتدا برای نوجوان شعر سپید کار کنیم و در ادامه برویم به سمت سرودن شعر سپید برای کودک.
البته در این شعرها هم گاهی وزن دیده می شود. شعری هست که وزن دارد و در ادامه شعر، وزن شکسته می شود. من این پیش فرض را که شعر بچه ها یا کودک باید حتماً وزن و قافیه داشته باشد، قبول ندارم و حتی این استدلال که کودک به وزن و ریتم علاقه دارد هم برای من قابل قبول نیست که بهانه ای شود برای اینکه فقط شعر موزون برای کودکان سروده شود !
حرف من این است، دوستانی که می گویند بچه ریتم را دوست دارد، شعر ریتمیک و وزن دار بگویند و بنده یا امثال بنده هم شعر سپید را برای کودک تجربه کنیم شاید بچه ها از این نوع شعرها خوششان آمد !چون ما آنها را با شعر سپید ارتباط نداده ایم. پدر و مادر بچه ها همیشه با او ریتمیک حرف نمی زنند. آنها می گویند: بیا غذا بخور و بچه هم متوجه می شود. یا قصه می خوانند و بچه می شنود و می فهمد و لذت می برد...
▪ البته بعضی قصه ها هم ریتمیک شده اند؟
ـ بله، بعضی ها قصه ها را ریتمیک کرده اند و مبهم کرده اند، یعنی قصه ای صاف و ساده ای که کودک می فهمد را تبدیل به شعر کرده اند که بعضی وقتها بچه ها آن را نمی فهمند.
«وزن زدگی» برای شعر کودکها تبعاتی داشته، مثلاً کتابهایی چاپ می شود که آموزش حمام رفتن است و این را به شعر آموزش می دهند. این شعر شدن، کتاب را از هدف اصلی اش دور می کند.
▪ این اتفاق زمانی به معضل شدیدتری تبدیل می شود که این کارها را شبه شاعرانی انجام می دهند که هیچ شناختی از شعر و ادبیات کودک ندارند و از بعضی کمبودها و کاستی ها در صنعت نشر ما و ادبیات کودک سوء استفاده می کنند.
ـ بله، البته در این بین دوستانی هم هستند که جزو شاعران توانای ما هستند. به نظر خودم، در کتاب «بادبادک به شرط چاقو» باید غیر از نام بنده، نام دخترم هم می آمد، چون این شعرها حاصل همراهی او و ذهنیاتش بود و تلاش من، بیشتر روی فرم کارها بوده است.
▪ بچه های دیگر هم کتاب را دیده اند؟
ـ بله بچه ها هم استقبال کرده اند، اما این را هم نمی شود به همه تعمیم داد. البته من هم این ادعا را ندارم که همه بچه ها این کار را بپسندند و هر کس این ادعا را داشته باشد هم غلط است. این کار اگر مخاطب محدودی هم داشته باشد، کفایت می کند که خودش را اثبات کند و به رسمیت بشناسد.
▪ برخورد اهالی ادبیات کودک و نوجوان با کار چگونه بوده؟
ـ متفاوت. در ابتدا، کار را به آقای «رضی هیرمندی» و «عموزاده خلیلی» نشان دادم.
این دو بزرگوار خیلی تشویق کردند که برای چاپ کتاب اقدام کنم. کار به ناشر سپرده شد و ناشر هم کار را به دوستان شاعر نشان داده بود و آنها گفته بودند که: «مجموعه خوبی است، اما «شعر» نیست و به اینها نباید شعر بگوییم» !من گفتم نه، اینها شعر است و اگر خواستید می توانید کار را چاپ نکنید. باز گفتند چاپ می شود، اما روی جلد کتاب ننویسیم «مجموعه شعر سپید کودک»، که باز مخالفت کردم و کار چاپ شد و بیشتر از این از نظرات دوستان اطلاع ندارم.برخی به اعتبار اینکه اعتقاد دارند شعر کودک باید حتماً وزن داشته باشد، این کار را شعر نمی دانند.
▪ شما کارها را به آقای هیرمندی نشان داده اید که برای اولین بار شعر «استاین» را در ایران ترجمه کرده و از لحاظ فرم هم، شعرهای شما شباهتی با این کارها دارند...
ـ به موضوع خوبی اشاره کردید. وقتی کار را برای بررسی به ناشر داده بودم، بررسی کننده هم به این نکته اشاره کرده بود که فلان شعر مجموعه، شبیه کارهای استاین است. من در جواب گفتم این کار به قصد انجام شده برای اینکه ممکن است که بعد از چاپ کتاب بعضی از دوستان بگویند این شعر شبیه بعضی از کارهای «شل سیلور استاین» است. دقیق نگاه کردم و این را هم با آگاهی می گویم که یکی از این کارها را گذاشته ام که بگویم کار «استاین» یعنی این و بقیه کارها در ساختار، هیچ شباهتی با کار استاین ندارد. بعضی از اینها، موسیقی خاص خود را دارد. تغییر موسیقی دارد، بازی های این شکلی در کار من هست که در کارهای استاین وجود ندارد.
▪ با دوستانی که شعر موزون کودک می گویند هم مشورت نکردید؟
ـ ببینید کار من با آنها تفاوت دیدگاهی دارد...
▪ من هم در ادامه دو سؤال قبلم می خواستم به همین موضوع بپردازم که اگر شاعرانی که شعر موزون می گویند، اثر شما را می دیدند چه برخوردی با کار داشتند؟
ـ حقیقت این است که با همه احترامی که برای دوستان قائلم، دیدگاه آنها را در این زمینه قبول ندارم. هر کدام از ما در ادبیات یک سلیقه داریم و این اختلاف سلیقه ایدئولوژیک در میان ما وجود دارد و طبیعی است که بعضی از دوستان از این کارها خوششان نیاید و آنها را شعر ندانند، اما این مسأله برای من چیزی را عوض نمی کند.
▪ برای شما حفظ کردن شعرهایتان توسط بچه ها اهمیتی دارد و آیا این ملاکی برای خوب بودن شعر می شود؟!
ـ به نظر من، حفظ شدن شعر یا حفظ نشدن آن ملاکی است برای شعر کلاسیک، شعر مولوی حفظ می شود، زیرا دارای نکات حکمی است و شعر حافظ و خیلی دیگر از شاعران. مثلاً شعر شاعران سبک هندی خیلی به درد حفظ کردن می خورد، چون در گفتگوها از ابیات شعر استفاده می کردند، مثلاً طرف صحبت می کرد و در میان آن می گفت:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
▪ یعنی معتقدید، کارکرد شعر در دوره معاصر عوض شده است؟
ـ بله، معتقدم کارکرد شعر فقط این نیست.
▪ مثلاً شما به لذت بخش بودن شعر معتقدید؟
ـ بله، بچه باید همان دم که شعر را می خواند از آن لذت ببرد و در این میان چه بسا کودک از همین شعرها هم خوشش بیاید و شعر را حفظ کند.در آن شعر کلاسیک حفظ کردن معمولاً به خاطر این است که می گوییم پیام مهمی دارد و فکر می کنیم چگونه آن را مطرح کنیم که در ذهن بماند. اما درباره این شعرها این طور نیست، چون من فقط دنبال انتقال پیام مهمی نبودم، اما دنبال ایجاد لذت برای کودک بوده ام و کودک برای لذت بردن از این شعرها لازم نیست آنها را حفظ کند.
▪ وقتی برای کودک شعر می سرایید مهمترین نکته ای که در شعر لحاظ می کنید، چیست؟
ـ این کارها، یک کارآگاهانه که با تصمیم قبلی انجام شده باشد، نیست.اینها حاصل بازی نوشتن من و دخترم بود و در این بین دیدم شعرهایی درآمده که کمی دست کاری شد و شد این مجموعه!
▪ بعد از این مجموعه هم کارهای دیگری سروده اید؟
ـ بعد از این مجموعه حقیقتاً نتوانستم ادامه بدهم، با اینکه خیلی هم تلاش کردم، البته چند وقت پیش دو، سه شعر دیگر هم گفته ام که البته نمی دانم چی از آب درآمده است!
▪ به عنوان آخرین سؤال، هنوز هم معتقدید که کتاب «شعر کودک در ایران» آقای «محمود کیانوش»، خودآموز شاعران کودک ایران است؟
ـ متأسفانه بله، اما فکر می کنم این اتفاق تقصیر آقای کیانوش نیست. تقصیر بعد از آقای کیانوش است که هیچ اتفاقی در شعر نیفتاده است!گاهی در این ادبیات رگه هایی دیده شده است که نشانه ای از تحول بوده، اما متأسفانه با بی اعتنایی مواجه شده و باعث شده است که شاعران به سمت دیگری بروند.مثلاً همان کار آقای کشاورز، اثری بود که داشت از خودآموز آقای کیانوش عبور می کرد، اما از بس به این کار بی اعتنایی شد کشاورز به همان کارهای قبلی برگشت. در آن کار ذهنیت آقای کشاورز خیلی نو شده بود.از استعداد غریبی مثل آقای کشاورز برگشتن به نوع شعر قبلی بعید است. البته تقصیر شاعر هم نیست. وقتی به کارهای خوب شاعر بی اعتنایی می شود، او راهی را می رود که بقیه می روند!
▪ امیدوار هستید که از این بن بست خارج شویم؟
ـ نه. در داستان پیشرفته تریم.
▪ چرا؟
ـ یکی از دلایل به نشر ما برمی گردد. خود من با اینکه در «نشر افق» شناخته شده بودم و به هر دلیلی قبولم داشتند، محبت کردند و کار چاپ شد، البته با آن حرفهایی که قبلاً درباره چاپ کتابم گفتم و بحثهایی که بر سر شعر بودن یا شعر نبودن کارها بود و...
حالا اگر صاحب اثر یک شاعر جوانتر و گمنامتر بود یا حتی از من مشهورتر بود، اما با او رودربایستی نداشتند و او در نشر نفوذی نداشت، کار چه بسا چاپ نمی شد.از طرف دیگر نسل ما، آژانس بچه هاست، یعنی همه در خدمت بچه ها هستیم.یعنی صدای بچه ها آن قدر بلند است که نمی شود آن را نشنید، اما این اتفاق در شعر کودک ما نیفتاده و صدای بچه ها شنیده نمی شود.
عباسعلی سپاهی یونسی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید