سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

کدام مبارزه، با کدام آمریکا؟


کدام مبارزه، با کدام آمریکا؟
واژه <آمریکا> در ادبیات سیاسی امروز ایران در نسبت با دیگر واژه‌های سیاسی، منحصر به‌فرد و کم‌بدیل است. شاید کمتر مفهوم و واژه‌ای مانند آن، مورد بحث و گفت‌وگو و مضمون‌سازی بوده است. در اشعار سیاسی و زبان رسمی و اخبار و تحلیل‌های رسانه‌های تبلیغی این واژه همه روزه به فراوانی به‌کار می‌رود و تکرار می‌شود تا حدی که مرز میان تبلیغ و ضدتبلیغ، اثرگذاری و کلیشه‌سازی، تازگی جذب‌کننده یا عادت خسته‌کننده فروریخته و مخدوش می‌شود و تمایز میان آنها دشوار. واژه آمریکا واژه‌ای آمیخته با زندگی ما ایرانیان شده و در جای‌‌جای این زندگی، اثرها و نشانه‌های آن در کوچه، خیابان، خانه و تلویزیون دیده می‌شود و گاه هم دیده نمی‌شود!
این واژه چنان بار سیاسی نیرومندی دارد که حتی با رعایت ملا‌حظات رسمی و قانونی، سخن گفتن و نوشتن درباره آن سخت و دشوار و گاه ناممکن شده است. برخی به‌دلیل اظهارنظر درباره آن دچار گرفتاری‌ها و مصائب شدند، برخی مانند ماجرای پرونده نظرسنجی درباره رابطه با آمریکا، به زندان رفتند. برخی از موقعیت اجتماعی خود محروم شدند. در گذشته دورتر دولت بازرگان به دلیل اعتراض فزاینده به دیدگاه‌ها و مناسبات برخی اعضایش با سفارت آمریکا، استعفا داد. ‌
تسخیر سفارت آمریکا به اوج رسیدن مفهوم‌سازی درباره آمریکا در ایران بود. در حول و حوش سفارت آمریکا در خیابان طالقانی تمامی گروه‌ها و جریان‌های سیاسی رنگارنگ بساط ضدآمریکایی بودن و حمایت از این رخداد پهن کرده بودند و این ماجرا از صبح تا شب با بحث‌ها و گفت‌وگوهای خیابانی ادامه می‌یافت. فضای کشور و جهان از موضوع این تسخیر و دستگیری اتباع آمریکایی آکنده شده بود و مفهومی به نام آمریکا در اذهان عمومی داخلی و خارجی، رسمی و مدنی و دولتی پروریده و غنی‌سازی و معادل‌یابی‌می‌شد و نیز لا‌یه‌های درونی آن واکاوی.
مضمون و محتوایی که در این سال‌های پس از انقلا‌ب اسلا‌می در خیابان طالقانی ساخته و پرداخته می‌شد، تلنگری بود بر خاطره‌سیاسی مردم ایران در زمانی نه‌چندان دور. دههِ ۵۰، دهه ضدآمریکایی در ایران بود و گروه‌های چپ مارکسیستی و سوسیالیستی تحت تاثیر و الهام جنگ سرد، واژه آمریکا را در حد امپریالیسم غارت‌گر و جنگ‌طلب می‌نکوهیدند و به آن پروبال می‌دادند. ۲۸ مرداد و دخالت سازمان سیا در کودتای ضددولت ملی مصدق، این خاطره‌ها و یادها را روشنی و جلا‌ی بیشتری می‌بخشید و غلیان آن در مشت‌های گره‌خورده مردم در دوران انقلا‌ب نمایان می‌شد. در دیگر سو و در این سال‌ها؛ مفهوم <آمریکا> در ادبیات سیاسی جهان همواره مترادف بوده است با جنگ، چپاول، استثمار،‌استعمار نوین، امپریالیسم و قدرت فرا <اقتدارگرا.> برای این ترادف و مفهوم‌سازی اسناد و شواهد تاریخی و سیاسی بسیاری منتشر و آشکار شده است تا جایی‌که سینمای هالیوود بخشی از این وقایع و نشانه‌های بسیاری از این قدرت مافیای سازمان‌یافته قرن‌های بیستم و بیست‌ویکم را در فیلم‌های خود به تصویر کشیده است. از این منظر و نیز آنچه در فیلم‌های هالیوودی نیز می‌توان آن را مشاهده کرد، آمریکا یک دولت یا کشور معمولی نیست. آمریکا یک <نماد> است. اسطوره قدرت صنعتی و فوق تکنولوژیک و نظامی در صد سال اخیر. آمریکا <ابردولت> و <ابرمرد> نیچه‌ای و <لویاتان> هابزی است که نه‌تنها بر کل جهان، بلکه بر کل گیتی و جهان ماورای زمین <سلطه> یافته است. امروز این سیادت با پایان جنگ سرد، بی‌منازعه و بی‌حریف شده است. این قدرت فرا زمینی و <روئین‌تن> تمامی مخالفان و دشمنان خود را به زیر کشیده و نقشه و طرح خود را در سراسر جهان به انجام رسانده است. آمریکا نماد همان سرمایه‌داری و بورژوازی‌ای است که مارکس وعده داد که در ستیز نهایی میان <بنده و خدایگان>، برده و ارباب جهان متمدن صنعتی و پرولتاریا و سرمایه‌داری، مغلوب <کار> و نیز روزی مقهور جبر تاریخ خواهد شد. این وعده مارکس، در دیگر مکاتب مهم و شبه‌مارکسیستی نیز موثر افتاد و جریان‌های مخالف <وضع موجود> در جهان به‌گونه‌ای دیگر به <مفهوم‌سازی> این وعده تاریخی پرداختند؛ نماد مصرف در <صنعت فرهنگی> آدورنو و مکتب فرانکفورت همان آمریکا است و هالیوودی که مظهر تمام و کامل آن است. نماد <تکنولوژی> و <عقل ابزاری> که همه چیز را به <شی> و <کالا‌> تبدیل می‌کند، هم او است. تکنولوژیای که انسان را مسخر خود می‌کند و او را به تباهی و پوچی و نهیلیسم می‌کشاند. نماد <فردگرایی> مضمحل‌کننده اخلا‌ق، اصول و قرارداد جمعی هم اوست و مظهر سودانگاری و نفع‌طلبی و فایده‌انگاری بشر جدید.
به تعبیر ژان بودریار در کتاب آمریکا؛ آمریکا نه رویا است و نه واقعیت، نوعی حاق واقعیت )hyperreality( است. زیرا آرمانشهری است که از همان ابتدا طوری رفتار کرده که انگار پیشاپیش تحقق یافته است... آمریکا یک تصویر تمامنگار (‌)hologram غول‌پیکر است. از این جهت که در تک‌تک عناصرش اطلا‌عات مربوط به کل وجود دارد... (صفحه ۴۰، آمریکا) بودریار درباره تصور سینمایی و اسطورهای بودن آمریکا و رابطه میان آمریکا و سیاست و رئیس‌جمهور شدن ریگان (هنرپیشه وسترن آمریکایی) به‌عنوان رئیس‌جمهور می‌نویسد: <اینجا در آمریکا... فرهنگ عبارت است از فضا، سرعت، سینما و فناوری. این فرهنگ اصیل است... سینما یا سرعت یا فناوری، چیزهای اضافی اختیاری‌ای نیستند... در آمریکا سینما حقیقی است، زیرا کل فضا و کل شیوه زندگی سینمایی‌ است. میان آن دو هیچ شکافی، همان جداسازی مورد تقبیح ما، وجود ندارد. زندگی سینما است (صفحه ۱۳۲، آمریکا۱۱))
بنابراین آمریکا دو صورت و چهره دارد؛ یکی چهره واقعی، دوم چهره حاق واقعیت. چهره حاق واقعیت آمریکا همانی است که هالیوود از آمریکا به تصویر می‌کشد و ترویج می‌کند؛ دولتی <ابرزمانه> و <آرمانشهری>، با <قدرت فرازمینی> و بلا‌منازع و اسطوره شکست‌ناپذیری که با روش‌ها و طرح‌های ساده این زمانی و این جهانی قابل فروریختن و هزیمت نیست. این نیروی افسانه‌ای یا به تعبیر ژان بودریار، <هلوگرام> و نیروی منسجم و یکپارچه، فقط در تنازع نهایی میان خیر و شر، بنده و خدایگان و طبقه پرولتاریا و سرمایه‌داری به قهر و جبر تاریخ و اراده‌ای ماورای ‌قدرت‌های کنونی شکست‌خواهد خورد. بنابراین در زمان معین و مکان مشخص این قدرت آسیب‌پذیر نیست و در تمامی جنگ‌های گرم و سرد پیروز خواهد بود. این تصویر خاص طرفداران <وضع موجود> یا تسلیم‌شدگان کنونی جهان امروز و خاص اردوگاه لیبرالیسم از هر نوع آن نیست، بلکه مخالفان افراطی و ستیزه‌جویان مخالف و دشمن آمریکا هم همین تصویر را از آمریکا دارند و می‌کوشند همین تصویر را نفی و انکار کنند و هیبت و قدرت افسانه‌ای او را به چالش کشند. تصویر القاعده‌ای و طالبانی از آمریکا هم همین است و حمله ۱۱ سپتامبر آنان به برج‌های دوقلو از همین نگرش و تصویر از آمریکا نشات می‌گرفت. در منطق بیان نشده و مستور القاعده، آمریکا موجود افسانه‌ای است که باید با عملیات و اقدامات محیرالعقول و ماورای ‌خرد و مافوق توان و تصور بشری او را شکست داد؛ با شیوه حمله با هواپیمای مسافربری به برج‌های دوقلو در قلب آمریکا (نیویورک.) حمله ۱۱ سپتامبر تهاجم و حمله‌ای بر مبنای طرح و نقشه و اهداف استراتژیک نظامی یا حتی چریکی نبود، اقدامی <نمادین> برای زخمی کردن چهره اسطوره‌ای و نمادین آمریکا در جهان امروز بود. عجیب آن است که این تصویر از قبل هم وجود داشته و در برخی فیلم‌های اکشن هالیوودی به تصویر کشیده شده بود و گویی اقتباسی از همان‌ها بود. این اقدام، نمادین و به یک معنا <هالیوودی> بود و از این منظر معلوم نیست القاعده ادامه تفکر <هالیوودی> بوده است و <هالیوود< >سرمشق> آن یا هالیوود ادامه تخیل القاعده‌ای. آنچه مهم است اینکه در این ‌سال‌ها این دو همدیگر را دائما و به‌طور مستمر به نمایش گذاشته‌اند و القاعده تصویر هالیوودی حمله به برج‌ها را و هالیوود تصویر القاعده را در تمامی فیلم‌های خود درباره اسلا‌م،‌دشمنان آمریکا و مردم جهان و تروریست‌های قرن بیستم و مظهر بنیادگرایی اسلا‌می و مخالفان امنیت و آسایش جهانی. از این منظر القاعده و طالبانی‌ها <کاراکترهایی> هالیوودی دارند، مهم نیست شخصیت اصلی یا فرعی، مثبت یا منفی، نقش خوب یا نقش بد. القاعده همان هالیوود است و ادامه آن.
در این صورت می‌توان باور کرد که اگر القاعده حتی هیچ نسبت فکری و سازمانی با آمریکا و <سیا> ندارد، اما در چارچوب فکر و منطق و مطابق میل و خواست آنها عمل می‌کند. آمریکا می‌خواهد که چهره دشمن مطلوب او، القاعده نوعی و <مثالی> باشد و راه مبارزه با او هم، همان سبک و سیاق <نمادین> و <حمله به برج‌ها> زیرا در این صورت و در هر شرایطی که پیش آید، باز شکست‌ناپذیری آمریکا در نهایت اثبات می‌شود. کما اینکه در ماجرای <حمله القاعده به برج‌های دوقلو> در بخش اول و ابتدای این فیلم بلند و سریال (باز با اقتباس از فیلم‌های اکشن هالیوودی) ابتدا چهره بد و قهرمان منفی پیروز مطلق و غالب می‌شود و بعد <سوپرمنی> و <رمبویی> وارد می‌شود و همه‌چیز را به نقطه تعادل و بازگشت به حاکمیت خیر برمی‌گرداند. این بار پس از حمله پیروزمندانه القاعده، <ارتش آمریکا>؛ این <سوپرمن> زمان، در افغانستان و عراق وارد شد تا <قهرمان بد و منفی> را که همچون خود آمریکا او هم <نمادین> است و کمتر از چهره، زندگی، حرف‌ها و حتی زنده‌بودن یا نبودنش خبری واقعی در دست است، شکست می‌دهد تا اسطوره شکست‌ناپذیری آمریکا همچنان ادامه یابد و این‌بار در چهره <خوب مروج دموکراسی در جهان>، <سوپرمن نو.> از این حیث ژان بودریار حق داشت که می‌گفت: <جنگ خلیج‌فارس> و حمله ارتش آمریکا به صدام در تجاوز به کویت <واقعی> نبود بلکه <جنگ رسانه‌ای> بود و در عالم واقع چنین جنگی رخ نداد. تفسیری از عبارت این است که جنگ‌های آمریکا در خلیج‌فارس، افغانستان، عراق و... حقیقت واقعی ندارند بلکه <حقیقت رسانه‌ای> یا به تعبیری حقیقت اسطوره‌ای و نمادین دارند، نه اینکه ارتش آمریکا در دفاع از کویت وارد خلیج‌فارس نشد. تصویر نمادین آمریکا که به دست قدرت‌های رسانه‌ای‌اش ساخته و پرداخته می‌شود، همواره سریع‌تر و جلوتر از خود واقعی آمریکا در جهان حرکت دارد و تاثیر می‌گذارد یا می‌خواهند که چنین باشد. ‌
در الگوی هالیودی آمریکا پیروز قطعی و نهایی و بی‌منازعه جنگ اسطوره‌ای و نمادین است، در هر شرایط و هر وضعیتی، زیرا او از قدرت رسانه‌ای و تصویرسازی در جهان برخوردار است و با اتکای بنیادین به آن و نه ارتش و نیروی نظامی خود، پیام اسطوره‌‌ای و نمادین‌ بودن خود را حتی در رفتار، کلا‌م و کنش دشمن نمادینش مانند القاعده، در سراسر جهان منتشر، تبلیغ و ترویج می‌کند. القاعده در حمله به برج‌های دوقلو ثابت کرد که مخالفت با آمریکا و دشمنی با او چه کار سخت است و لذا مبارزه با آمریکا را بی‌معنی و ناشدنی نشان داد.
مهم‌ترین خصلت و ویژگی مبارزه <نمادین> با آمریکا نامشخص بودن و قابل سنجش نبودن اهداف و به عبارت دیگر واقعی نبودن اهداف و مهمتر از آن، تقدیس خود <مبارزه> است. مبارزه اگر برای هدفی معلوم، معین و انضمامی و در زمان مشخص و مکان مشخص باشد، مبارزه و جنگ و نبرد واقعی است. اما اگر مانند مبارزه القاعده و پیکار تاریخی مارکسیسم فاقد ‌هدف واقعی باشد و راهبردی برای همه زمان‌ها و در همه مکان‌ها، <نمادین> می‌شود و دیگر هدفی ندارد جز هدف مبارزه کردن. این نگرش اگر آمریکایی و هالیوودی نباشد و منشأ آن از القائات رسانه‌های آمریکا، در چارچوب اهداف ‌و امیال اسطوره‌ای و نمادین شدن آمریکا است.
جنگ سرد نمونه تاریخی و بارز این جنگ اسطوره‌ای است و شوروی مارکسیست با فریب خوردن در این جنگ، خود را نابود کرد زیرا شوروی مارکسیست به اتکای اصل مبارزه نمادین و اسطوره‌ای پرولتاریا و بورژوازی، تمامی سرمایه و نیروهای انسانی و فکری و توان عملی و صنعتی خود را به پای این مبارزه گذاشت، تا این اسطوره سرمایه‌داری و <امپریالیسم موجود> را از پای درآورد. در این مبارزه مقدس و نامعلوم کل کشور پهناور و قاره‌ای شوروی را به <زرداخانه و پادگان< >شرق> علیه <غرب>، بسیج کرد و آرایش داد و سازمان بخشید و نظامی‌گری را محور اصلی برنامه خود قرار داد و مردم را زیر زندگی <امنیتی> و <ضدجاسوسی> مورد فشار و محدودیت و اقتصاد را فلج و با حاکمیت مطلق و دیکتاتوری نمایندگان پرولتاریا، سیاست و احزاب را تعطیل کرد و همه چیز را با معیار این دشمنی اصلی و تاریخی و ایدئولوژیک تفسیر و تبیین و توجیه می‌کرد و در نهایت بازنده شد و ایدئولوژی ‌رهایی‌بخش مارکسیسم و تمامی امیدها و وعده‌های آن در این جنگ اسطوره‌ای و نمادین سوخت و فرو ریخت. از این منظر مارکسیسم بیشتر قربانی <جنگ نمادین سرد> شد تا منطق و فلسفه مادی‌گرایانه و حمایت از کارگر و سوسیالیسم. با آگاهی از همین تجربه تلخ و زیانبار و تفسیر درست از <جنگ سرد> بود که روسیه کنونی و <چین اصلا‌ح شده> می‌کوشند تا فریب <جنگ‌آوری> و <عربده‌کشی> غرب را نخورند و راه خود را بروند تا به‌جای رودررویی نامحدود و بی‌انتها و سرمایه‌سوز و فلج‌کننده جنگ هم استراتژی هم تاکتیک، به آبادانی و رونق اقتصادی خود بپردازند و عملا‌ ثابت کنند راه غرب و شرق در واقعیت از هم جدا است،‌ ‌نه در نگرش <اسطوره‌ای> و رودررویی و جنگ بی‌پایان و بی‌زمان و مکان.
چهره دیگر آمریکا، صورت واقعی آن است که خود آمریکا سعی دارد تا این <پاشنه آشیل> و نقطه ضعف صورت روئین‌تن خود را از دید دیگران پنهان کند و آن خصلت <شیطانی> آمریکا است. شیطان تا جایی و تا وقتی حضور و نفوذ دارد که انسان از غایت و مقصود اصلی و الهی خود غافل است. کار ویژه <شیطان> غفلت است، غفلت از خود، مقصود، غایت و راه خود. شیطان <غیر> است، <غیر از خود> و سرگرم ماندن و غافل شدن از خود و توجه به غیرخود و مهمتر از آن فروماندن در شیطان و حتی متوقف‌ ماندن در مبارزه و صرفا نفی شیطان. برخلا‌ف اسطوره که عدم و وهم است. وهم خیالین و گمان صوری است. اسطوره مقابل حق نیست، مقابل <واقع> است، تا واقعیت را به چهره خود درآورد و آن را سایه خود بپندارند.
بر این اساس و در نسبت میان انقلا‌ب اسلا‌می و شیطان بزرگ، آمریکا تا جایی سلطه و استیلا‌ دارد که انقلا‌ب اسلا‌می از اصول و غایت و راه خود (حق) غافل است و از پیمانی که با مردم دارد، منحرف می‌شود و به <غیر> می‌پردازد، حتی از سر دشمنی و مبارزه و نبرد. انقلا‌ب اسلا‌می چیزی جز اصول و مبانی آن نیست. این مبانی و اصول در شعار <آزادی، استقلا‌ل و جمهوری اسلا‌می> ظهور و تجسم یافته است. این کعبه آمال و آرزوهای امام و مردم بود که با انقلا‌ب اسلا‌می گشایشی برای نایل‌ شدن به آن و تحقق آن آرزوهای تاریخی پدیدار شد، تمامی دشمنی تاریخی و خاص آمریکا از ۲۸ مرداد تاکنون هم همین بود که استقلا‌ل، آزادی و نظامی مبتنی بر آرا و نظر و خواست مردم شکل نگیرد. این <هدف واقعی>، روش و راهبردی <واقعی> دارد و آن اجرا و تحقق قانون اساسی به‌عنوان تنها سند و نقشه راه انقلا‌ب اسلا‌می و طرح مدون جمهوری اسلا‌می ایران است؛ نقشه و طرحی که استقلا‌ل و آزادی مردم را تضمین می‌کند و نظام جمهوری اسلا‌می را به مثابه یک الگو و مصداق همین ایده آرمانی خود فعلیت بخشد. خواست روشن و واضح آمریکا عملی‌نشدن این تحقق و آرزو است و برای غفلت از آن <چهره نمادین> خود را با قدرت رسانه‌ای و ابزارهای دیپلماسی به کار می‌گیرد و تبلیغ می‌کند تا دشمن خود یعنی نظام جمهوری اسلا‌می را با غافل و منحرف کردن از مسیر و راه خود به مبارزه‌ای نمادین و نبردی کور و هالیوودی و القاعده‌ای بی‌انتها و جنگ سردگونه سرگرم سازد. القاعده و طالبان وقتی در داخل نظام خود، آموزش را تعطیل کرد، مطبوعات را بست، همه را به اجبار به ریش ‌داشتن واداشت و مخالفان خود را در ملا‌ءعام گردن ‌‌زد و در عین حال با عملیات محیرالعقول خود به برج‌های دوقلو در قلب آمریکا حمله کرد و مردم بی‌گناه را کشت، از همان ابتدا در هر دو جبهه در برابر آمریکا شکست خورده بود. در جبهه داخل، چون ثابت کرد آنچه هالیوود درباره اسلا‌م می‌گوید که ضدتمدن، سواد، آزادی، ‌دموکراسی و مردم‌سالا‌ری و کرامت انسانی است، ‌درست است و این تصویر هالیوودی از اسلا‌م را برای نه‌تنها مردم جهان، ‌بلکه برای مردم افغانی هم بازسازی کرد و به نمایش گذاشت و در جبهه خارجی هم به مردم جهان نشان داد که مبارزه با آمریکا چقدر ابعاد احمقانه، ‌وحشیانه و ضدانسانی دارد. آمریکا می‌داند جهان امروز جهان رسانه است و در جنگ شعار و مشت و نبرد نمادین و اسطوره‌ای او به اتکای قدرت رسانه‌ای تمامی مخالفان خود را شکست خواهد داد. اما آمریکا در برابر نرخ رشد و تورم تک‌رقمی، ‌آزادی سیاسی و فرهنگی، انتخابات آزاد و حاکمیت بی‌چون و چرای مردم در کشورهای مخالف خود شکست ‌واقعی را تجربه می‌کند. لذا در مبارزه واقعی با چهره واقعی آمریکا، پیروزی انقلا‌ب اسلا‌می در گرو تحقق اصول و نقشه خود است. عمران، آبادانی و آزادی مردم ایران عین شکست <آمریکای واقعی> است. آمریکا از <آزادی> و مردم‌سالا‌ری مردم ایران شکست واقعی را لمس می‌کند.
زمانی که نظام ایران درگیر جنگ با عراق بود و رزمندگان ایران در تلا‌ش برای عقب ‌راندن دشمن واقعی از سرزمین واقعی با روش‌های واقعی و نبرد معنادار نظامی بودند، آمریکا کوشید تا با باز کردن جبهه‌ای دیگر در لبنان، انقلا‌ب اسلا‌می را از <مبارزه واقعی> به <مبارزه‌ای نمادین> سوق داده و منحرف کند و فریب دهد. این طرح فریب در منطق و تفکر امام خمینی و شیطان دانستن آمریکا قابل درک و رمزگشایی بود و اعلا‌م کرد <راه قدس از کربلا‌> می‌گذرد. امروز که آمریکا می‌کوشد با ارائه برگ‌های گوناگونی از مبارزه <نمادین> و اهداف نمادین خود علیه انقلا‌ب اسلا‌می، نظام جمهوری اسلا‌می را در موضوعات ریز و درشت منطقه‌ای و جهانی، سرگرم و غافل سازد، تنها راه مبارزه واقعی با آمریکا نیز همان منطق است که <راه مبارزه با شیطان بزرگ از قانون اساسی> می‌گذرد. هر سطر و واژه‌ای از این قانون که میثاق مردم و انقلا‌ب اسلا‌می و سند پیوست شعار <آزادی، استقلا‌ل و جمهوری اسلا‌می> است، در ذات خود مبارزه <واقعی> با آمریکای واقعی است. تحقق آزادی احزاب، مطبوعات، انتخابات سالم و متکی بر رای مردم و عدم دخالت <اغیار> و نهادها، عین مبارزه با آمریکا است و ما بعدالحق الا‌الضلا‌ل. بعد از آن دیگر مبارزه واقعی با آمریکا نیست و هر اسمی و نامی داشته باشد، حتی نام <مبارزه با آمریکا> کوفتن بر طبل <هالیوود> و بازنمایی و بازتولید <نمادین> آمریکا است. آمریکا از <وجود> انقلا‌ب اسلا‌می و نظام جمهوری اسلا‌می بدون ماهیت و خصلت‌های بنیادین آن، یعنی آزادی و استقلا‌ل و جمهوری اسلا‌می، بیمناک و هراسناک نیست و مشکلی با آن ندارد، همچنان که با جمهوری اسلا‌می پاکستان یا حکومت اسلا‌می عربستان و اعراب هیچ دشمنی ندارد اگرچه به مصالحی به این مخالفت تظاهر می‌کند یا خود را ناخشنود می‌داند. آمریکا از انقلا‌ب و نظام جمهوری اسلا‌می ایران مبتنی بر آرای مردم و احزاب و مطبوعات و فرهنگ و سیاست می‌هراسد و <فعلیت> آن را در <جهان واقع>، مبارزه‌ای <واقعی> علیه موجودیت <واقعی> و اهداف <واقعی> خود می‌داند و الا‌ اسلا‌م و دین صوری و منهای آزادی و مردم عین خواست آمریکا است و همان تصویر و کاراکتر <هالیوودی> بن‌لا‌دن و طالبان است که هر دو مقوم هم و در خدمت یک هدفند.
نویسنده : خسرو طالب‌زاده
پی‌نوشت:
۱- آمریکا، ژان بودریار، قانعی‌فرد، ققنوس، ۱۳۸۱.
منبع : دیپلماسی ایرانی


همچنین مشاهده کنید