جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق در دوران مدرن


اخلاق در دوران مدرن
اخلاق به چه معناست، آیا اصلا گزاره های اخلاقی نظیر این که نباید دروغ گفت، معنا و مفهوم دارند، آیا این نوع گزاره ها از عالم واقع حکایت می کنند یا تنها بیانگر احساسات آدمیان هستند.
برخی فیلسوفان غربی معتقدند که گزاره های اخلاقی، گزاره هایی بی معنا هستند و نمی توان برای صحت آنها استدلالی ارایه کرد.
فیلسوفان اسلامی به حسن یا قبح گزاره های اخلاقی معتقدند و این گزاره ها را معنادار می دانند.
این موضوع در گفت وگو با حجت الاسلام علیرضا قائمی نیا مورد بررسی قرار گرفته است.
▪ لطفا درباره چیستی و دامنه ارزش ها توضیح دهید.
ـ چیستی و دامنه ارزش ها بحثی است که دامنه آن بسیار وسیع می باشد.
لفظ ارزش به یک معنا ارزش های اخلاقی را در برمی گیرد و به معنای دیگر شامل ارزش های اجتماعی و فرهنگی می شود که این مفاهیم خود با یکدیگر رابطه دارند.
▪ ارزش های اخلاقی چیستند و از چه زمانی بیشتر مورد توجه قرار گرفتند؟
ـ در دوران مدرن، ارزش های اخلاقی به صورت جدی برای اولین بار مورد توجه کانت قرار گرفت.
اینکه ارزش های اخلاقی را چگونه می توان تفسیر و توجیه نمود، همچنین ارزش های اخلاقی چه رابطه ای با دین دارند، در فلسفه کانت مطرح شد.
کانت بر این باور بود که جوهره و ماهیت اصلی دین اخلاقیات است و مفهوم خدا پیش فرض این موضوع است. یعنی اگر از قبل حدود وجودی خداوند تعریف نشود مفهوم اخلاق قابل تعریف نخواهد بود.
پیامد مستقیم نظریه کانت این بود که با نفی وجود خدا، کم کم حقایق اخلاقی از میان می روند و زندگی ای که کانت آن را مترادف با ارزش های اخلاقی می دانست، بی معنی می شود.
کانت اخلاق را مساوی با دین می دانست، در حالی که دامنه دین وسیع تر از اخلاقیات است و شامل اعتقادات، اعمال و فقه نیز می شود.
بنابراین این که دین فقط مساوی با ارزش های اخلاقی نیست، نقدی بود که فلسفه کانت وارد شد.
واکنش دیگری در برابر نظریات کانت مطرح شد این بود که برای ارزش های اخلاقی چه جایگاه معرفتی باید قایل شد.
▪ فلاسفه اخلاق پس از کانت، چه جایگاه معرفتی ای برای ارزش های اخلاقی در نظر گرفتند؟
ـ در آغاز قرن بیستم میلادی، مکتب پوزتویسم منطقی رشد کرد. پوزتویست های منطقی که دل مشغولی اکثر آنها رشته های علوم پایه بود، حلقه ای در شهر وین تشکیل دادند و سلسله جلسات علمی بنا نمودند.
آنها در حلقه بحث شان که به حلقه وین شهرت یافت به مطالعه و بررسی برخی اصول مشغول نشدند.
یک بحث کلی که آنها مورد بحث قرار دادند این بود که ملاک معناداری گزاره ها چیست و معناداری آنها به چه معناست.
▪ در واقع شرایط و ملاک های معناداری گزاره چیست؟
ـ پوزتویست های منطقی معتقد بودند که فقط گزاره هایی که مورد تجربه حسی مستقیم قرار گیرند و یا آن که گزاره های تحلیلی باشند، معنادار هستند.
آنها گزار ه ها را به دو دسته تجربی و تحلیلی تقسیم می نمایند.
گزاره های تجربی به وسیله تجربه و مشاهده حاصل می شوند، اما گزاره های تحلیلی نتایج تحلیل عقلانی موضوع و محمول یا مقدم و تالی قضایا هستند.
به عنوان مثال گزاره های ریاضی گزاره های تحلیلی اند، زیرا ریاضیدان برای تحلیل مسایل ریاضی به ابزار تجربی نیازی ندارد.
▪ به نظر پوزتویست های منطقی، گزاره های اخلاقی تجربی هستند یا تحلیلی؟
ـ پوزتویسم منطقی در غرب، در دهه دوم قرن بیستم رشد کرد و ده سال بعد هم افول نمود و این افول به دلیل نقدهای بسیار جدی ای بود که بر این مکتب وارد شد.
شاید بتوان گفت همین بحث چیستی ارزش ها به طور جدی پوزتویسم منطقی را به چالش کشید.
اینکه ماهیت و هویت گزاره های اخلاقی چیست، سوالی بود که در برابر پوزتویست های منطقی قرار گرفت. به عنوان مثال وقتی می گوییم نباید دروغ گفت. این گزاره ، گزاره ای است نه تجربی و نه تحلیلی، اما می دانیم این گزاره معنادار است.
▪ به اعتقاد آنان چه ملاکی برای معناداری گزاره های اخلاقی معتبر است؟
ـ پاسخ پوزتویست های منطقی این است که اصلا گزاره های اخلاقی را گزاره نمی دانند. در نظر آنها مهم ترین ویژگی یک گزاره این است که محدوده خاصی از عالم را توصیف نموده و خبری از آن بدهد. گزاره های تجربی و تحلیلی، عالم خارج را توصیف می کنند، اما سرشت گزاره های اخلاقی به گونه ای است که آنها توصیفی از عالم ارایه نمی دهند و تنها احساسات را بیان می کنند. وقتی شما به کسی می گویید که دروغ نگوید، منظور شما خبر دادن از یک واقعیت نیست، بلکه منظور شما بیان احساستان نسبت به عمل دروغ گفتن است.
این دیدگاه پوزتویست های منطقی را در برخی از آرای جامعه شناسان یا روانشناسان نیز ملاحظه می کنید.
برای مثال فروید می گفت هنگامی که غریزه جنسی انسان ارضا نشده بلکه سرکوب می شود، این سرکوب در ضمیر ناخودآگاه انسان به صورت یک عقده درمی آید.
فروید اعتقاد داشت که ارزش های اخلاقی همان عقده های واپس زده شده اند و واقعیت ندارند.
پوزتویست های منطقی هم می گفتند که ارزش های اخلاقی واقعیتی ندارند و تنها بیانگر احساسات اند، فروید هم می گوید این ارزش ها واقعیت ندارند و فقط بیانگر عقده های سرکوب شده می باشند.
در بین جامعه شناسان نیز امیل دورکهایم، جامعه را مساوی خدا می دانست.
او می گفت خدا چیزی بیش از جامعه نیست. جامعه برای این که هویت خود را کنترل و هویت خویش را حفظ نماید، مفهومی به نام خدا خلق کرده است تا بتواند هویت خویش را حفظ نماید.
نقطه اشتراک دورکهایم و پوزتویست های منطقی در اینجا است که او هم اخلاقیات را واقعی نمی داند، بلکه آنها را بیانگر احساسات جامعه برمی شمارد.
▪ مکاتب دیگری که پس از کانت مطرح شدند، چه دیدگاه هایی درباره ارزش های اخلاقی داشتند؟
ـ دیدگاه دیگری که در قرن بیستم تقریبا به موازات طرح آرای پوزتویست های منطقی ارایه شد، به شهود گرایی شهرت یافت. جی مور انگلیس و هم برتراند راسل، کسانی بودند که این دیدگاه را مطرح ساختند.
از دیدگاه مور، گزاره های اخلاقی، گزاره هایی توصیفی اند و از عالم خارج گزارش می دهند. از دیدگاه او عالم خارج محدود به عالم تجربه نمی شود، بلکه واقعیت های دیگری چون واقعیت های اخلاقی نیز در عالم خارج وجود دارند.
واقعیت های اخلاقی واقعیت های تجربی نیستند که حاصل علوم تجربی باشند، بلکه واقعیت هایی شهودی و بدیهی اند.
البته بنا بر نظر مور تمام ارزش های اخلاقی بدیهی نیستند، اما به نحوی بر همان ارزش های بدیهی مبتنی می باشند.
مور باور داشت که ارزش های اخلاقی، از عالم واقع خبر می دهند و ساخته ذهن انسان و صرفا بیانگر احساسات انسانی نیستند.
در مقابل مکتب شهود گرایی مور، مکتب نسبی گرایی اخلاقی پدید آمد. نسبی گرایی معتقد است که ارزش های اخلاقی نسبی اند و نمی توان به طور مطلق آنها را درست دانست. ممکن است ارزش های اخلاقی در یک محیط راست و درست باشند و در محیطی دیگر دروغ و نادرست.
عمده ترین اشکالی که مکتب نسبیت گرایی دارد این است که دامنه نسبی گرایی خیلی وسیع نیست و شامل همه ارزش های اخلاقی نمی شود.
برای مثال مفهوم عدالت که در مکاتب گوناگون تلقی های متفاوتی از آن وجود دارد، در تمام فرهنگ ها و جوامع مختلف و حتی جوامع غیردینی، واژه های پسندیده است.
دیدگاه دیگری نیز در قرن بیستم با عنوان دیدگاه تجویزی یا هدایت گرانه شکل گرفت.
این دیدگاه را اولین بار فیلسوفی به نام هیر مطرح نمود.
او بر این باور بود که گزاره های اخلاقی برخلاف آنچه پوزتویست های منطقی می گفتند، توصیفی اند. مثالی که او می زند این است که وقتی به شما بگویم در را ببندید در اینجا هیچ واقعیتی نیست که این گزاره از آن گزارش دهد.
من با این قضیه احساسات خود را نیز بیان نمی کنم، بلکه می خواهم شما را به انجام عمل خاصی هدایت کنم.
از منظر دیدگاه هدایت گرایانه، سرشت ارزش های اخلاقی در این است که انسان را به انجام یک عمل خاص هدایت کند.
▪ چگونه می توانیم دیدگاه فیلسوفان غربی را نقادی کنیم؟
ـ به نظر من دیدگاه پوزتویست های منطقی بسیار تنگ نظرانه است. ما نباید واقعیت های عالم را در واقعیت های تجربی خلاصه کنیم.
عالم واقعیات بسیار وسیع تر از آن چیزی است که تاکنون با حواس و یا تئوری های علمی بدان رسیده ایم. در صحنه علوم تجربی واقعیت های زیادی داریم که با ابزارهای امروزی نمی توان بدان رسید، چه برسد به واقعیت هایی که فراعلم هستند.
به عنوان مثال اکنون موضوع فراروان شناسی مطرح شده است. روانشناسی یک علم تجربی بالینی است که ابزارها و لوازم آزمایش مشخصی برای خود دارد، اما فرا روانشناسی علم تجربی نیست.
موضوعاتی چون هیپنوتیزم، تله پاتی، خواب مصنوعی یا تاثیر بر ذهن از راه دور در فرا روانشناسی مطرح اند.
پوزتویست های منطقی که شعبه ای از مکتب مادی گرایانه بودند، می خواستند خیلی راحت و آسان ارزش های اخلاقی را نفی کنند.
وجود ارزش های مطلقه ای که همه انسان ها در جوامع گوناگون آنها را قبول دارند نیز شاهدی بر رد مدعای پوزتویست های منطقی است.
واقعیت هایی در عالم انسانی وجود دارند که ارزش های اخلاقی از آنها خبر می دهند و با ابزار های علم مادی نیز نمی توان به آنها دست یافت.
بنابراین ارزش های اخلاقی کارکرد بسیار بالاتری از بیان گری احساسات جامعه، عواطف و غرایز جنسی دارند.
نکته دیگر این که ارزش های اخلاقی یا مربوط به ساحت فردی انسان اند، یا به ساحت زندگی اجتماعی او؛ یعنی بعضی ارزش ها متعلق به خود انسان است، چه در اجتماع باشد و چه نباشد.
برای مثال این که انسان نباید عمر خود را تضییع کند یا به خود ضرر رساند از ارزش های فردی است و به زندگی اجتماعی ربطی ندارد، اما بسیاری از ارزش های اخلاقی، ارزش های اجتماعی اند، انسان نباید به دیگران دروغ بگوید یا به اجتماع و جامعه خود خیانت کند.
ارزش های اخلاقی اجتماعی در واقع حافظ اجتماعات انسانی اند و حیات آنها را تضمین می نمایند. این ارزش ها نیز از واقعیت های فیزیکی و تجربی هستند و محدود کردن واقعیت ها مراتب دارند، یعنی دسته ای از آنها مخصوص همین عالم ماده است و دسته ای دیگر در ساحت های غیرمادی یافت می شوند.
▪ فیلسوفان اسلامی در خصوص گزاره های اخلاقی چه دیدگاهی دارند؟
ـ از منظر فلاسفه اسلامی گزاره ها به دو ساحت حکمت نظری و حکمت عملی متعلق اند؛ حکمت نظری هست ها و یا نیست ها را توصیف می نماید.
برای مثال علم ریاضیات یا فیزیک، متعلق به حکمت نظری است. در ریاضیات بیان می شود که مجموع زوایای مثلث ۱۸۰ درجه است یا نیست.
در فیزیک اعم از نظری یا تجربی، صحبت از بودن یا نبودن پدیده ها و رابطه های فیزیکی در میان آنهاست. اما دسته ای از گزاره ها وجود دارند که متعلق به حکمت نظری نیستند. آنها از هست ها و نیست ها و از وجود و عدم گزارش نمی دهند، بلکه از بایدها و نبایدها بحث می نمایند. این گزاره ها به ساحت حکمت عملی تعلق دارند.
چه در حوزه حکمت نظری، گزاره هایی بدیهی وجود دارند. البته میان بدیهیات در حکمت نظری و حکمت عملی تفاوتی وجود دارد.
در حکمت نظری اگر انسان باشد یا نباشد، بدیهیات معتبر هستند. اگر در عالم هیچ ریاضی دانی وجود نداشته باشد، دو مقدار مساوی با مقدار سوم، با هم مساوی اند. اما بدیهیات حوزه حکمت علمی وابسته به عالم رفتار انسانی اند.
اگر انسان ها موجود نباشند، نمی توانید بگویید دروغ گفتن امری زشت و ناپسند است، چون دروغ گفتن مربوط به عالمی است که عقل و عمل و رفتار انسانی وجود داشته باشد.
از دیدگاه روانشناختی نیز گفته می شود که این گزاره های بدیهی در ضمیر ناخودآگاه انسان هستند و ممکن است در اثر عواملی پنهان شوند و در بعضی جاها نیز بروز نمایند. علما این بدیهیات را «حسن و قبح عقلانی» نامیده اند.
وقتی شما می گویید ظلم قبیح است این مطلب را همه انسان ها می پذیرند.
زشت بودن ظلم را نمی شود ثابت کرد، بلکه ظلم قبح ذاتی دارد یا بدون آن که استدلالی داشته باشیم، می پذیریم که عدالت دارای حسن ذاتی است. ارزش های اخلاقی که حسن و قبح ذاتی دارند، مبنای تمام ارزش های اخلاقی دیگر هستند.
اگر شما به بدیهی بودن دسته ای از ارزش های اخلاقی قائل نباشید، نمی توانید بگویید که خدا باید در روز قیامت افراد نیکوکار را به بهشت و بدکاران را به جهنم ببرد.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید