جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


تارانتینوستیزی با چشمان بسته


تارانتینوستیزی با چشمان بسته
روزنامه اعتماد روز پنجشنبه گذشته به بهانه ترجمه و چاپ کتاب «سینمای کوئنتین تارانتینو؛ پرونده یک خوره فیلم»، پدیده کوئنتین تارانتینو - و نه فقط سینمای او - را مورد بررسی قرار داده بود. از جمله مطالب این مجموعه، نوشته یی تحت عنوان «ببخشید، دستشویی کجاست» بود که برخوردی چنان عصبی، مغرضانه و نامنصفانه با موضوع داشت که منجر به پاسخی به قلم امیر قادری در روزنامه دوشنبه شد.
هر چند طی بیش از یک دهه فعالیت مطبوعاتی و نقد فیلم، هرگز وارد هیچ جدال قلمی- سینمایی نشده ام و هرگز پاسخی به هیچ مطلبی نداده ام، اما دنباله دار شدن بحثی که به بهانه کتابی به ترجمه این قلم به راه افتاده، باعث احساس این نیاز شد که توضیحاتی در این باره ارائه کنم. تارانتینو اصولاً و ذاتاً پدیده یی بحث برانگیز است و این موضوع تنها به فیلم ها و فیلمنامه هایش هم برنمی گردد و بخشی از آن به خاطر شخصیت، غرور و صراحت اوست. مطلبی که در هفته نامه اعتماد درباره او و فیلم هایش چاپ شد، نخستین مخالفت با او و سینمایش نیست و پیش از این هم حرف های زیادی علیه تارانتینو زده شده است. اما نکته تعجب برانگیز این بود که این بار هیچ نشانی از نقد تارانتینو و سینمایش دیده نمی شد و بیشتر نوعی عقده گشایی نسبت به اقبالی بود که نسبت به این
نابغه/ دیوانه جنجالی دیده می شود. نویسنده محترم در گام اول تارانتینو را با اسلاوی ژیژک مقایسه کرده و به بهانه پدیده بودن آنها، از خجالت هر دویشان درآمده اند. حتی اگر بپذیریم تارانتینو و ژیژک هر دو افرادی متظاهر و سطحی هستند که ما تنها به خاطر «فقدان پژوهش»مان «مرعوب و مقهور» آنها شده ایم، باز هم نمی توان «پدیده» بودن را دلیلی بر ضعف و
«تاریخ مصرف»دار بودن بدانیم. نگاهی مختصر به تاریخ سینما، موسیقی، ادبیات و نقاشی یک قرن اخیر به خوبی نشان دهنده جایگاه ماندگار و تاثیرگذار بعضی از همین پدیده هاست. ضمن اینکه ادعای تاریخ مصرف دار بودن آثار تارانتینو هم با نگاهی به جایگاه ششم «قصه های عامه پسند» و شصت و هفتم «سگ های انباری» در رده بندی بهترین فیلم های تاریخ سینما در imdb رد می شود. همین قیاس مع الفارق، برای کوبیدن آثار اولیه تارانتینو به بهانه ضعف سه ساخته اخیرش هم به کار رفته است. از نویسنده محترم باید سوال کرد آیا کارگردان های محبوب شان، یکسره آثار درخشان ساخته اند و آیا چند اثر ضعیف در کارنامه شان ندارند؟
آیا با این استدلال، باید به خاطر «جک» و «باران ساز»، توهین و تحقیر نثار فرانسیس فورد کاپولا کرده و ارزش های «پدرخوانده»، «پدرخوانده ۲» و «اینک آخرالزمان» را فراموش کنیم؟ آیا شکست «ضدمرگ» به معنای «شکست ایده یافتن الماس در دل خاکستر» است؟ حتی اگر همین یک مطلب را ملاک قرار بدهیم و سایر نوشته های نویسنده محترم را هم فراموش کنیم، باز هم باید با امیر قادری موافقت کنم که ایشان «عکس خودش را می اندازد روی آنچه قبولش ندارد و با این تصویر موهوم می جنگد». متاسفانه اکثر چیزهایی که در این نوشته درباره طرفداران آثار تارانتینو گفته شده، در مورد خود آن یادداشت هم صدق می کند. به عنوان مثال نویسنده محترم تنها اشاره به «لحظه ها»ی فیلم های تارانتینو می کند و از کلیت آنها غافل می ماند. برخورد خصمانه و تکفیر متعصبانه تارانتینو توسط ایشان به جایی می رسد که حتی این دلیل را می آورند که «همین شگردهای روایی با رویکردی هوشمندانه تر» در فیلمی دیگر هم به کار رفته است. آیا این طرز تفکر باعث نمی شود بخش اعظمی از فیلم های تحسین شده دهه های اخیر را نیز هم رده آثار «بی ارزشی» مثل «قصه های عامه پسند»، «سگ های انباری» و «جکی براون» قرار بدهیم؟
البته همه این موارد را می توان به حساب اختلاف سلیقه و نظر گذاشت که طبیعی و قابل پذیرش است و می توان این حق را قائل شد که نویسنده محترم از فیلم های تارانتینو بدشان بیاید، امیر قادری حتی «بیل رو بکش - جلد ۱ و ۲» را هم دوست داشته باشد و من هم سه فیلم اول تارانتینو را بارها و بارها مرور کنم و فیلم های بعدی اش را پس از یک بار دیدن کنار بگذارم. اما مشکل اصلی در لحن و نگاه یادداشت چاپ شده است.
بغض و غرض ورزی نویسنده تا حدی است که بیشتر به فکر عقده گشایی بوده اند تا نقد و تحلیلی که شاید به درد خواننده مطلب بخورد. آیا اینکه ایشان به بهانه بررسی پدیده تارانتینو، فرصت را مغتنم شمرده و پنبه مترجم کتاب اسلاوی ژیژک را می زنند، شأن شناخته شده و اظهر من الشمس آن مترجم را پایین می آورد یا تنها نشانه انگیزه های واقعی نوشتن چنین مطلبی است؟ آیا نواختن کسانی که به هر دلیلی تارانتینو و سینمایش را دوست دارند و به کار بردن لغاتی مثل «موج سواری»، «لاپوشانی ناتوانی مان در نقدنویسی»، «چرندیات من درآوردی»، «زباله ساز»، «سرگرمی های نفرت انگیز» و... نشانه نقد و تحلیل است یا خصومت و تحقیر؟همین غیظ و نفرت حجابی بر چشمان مان می شود و دیگر وقتی در برابر فیلمی از کوئنتین تارانتینو می نشینیم، به جای قالب و محتوا فقط اسم منفور کارگردان را می بینیم و فیلم را از یاد می بریم. به این ترتیب است که یادداشتی هر چند کوتاه درباره تارانتینو و فیلم هایش، سرشار از غلط های فاحشی می شود که اصلاح شان حتی نیازی به معلومات سینمایی و تحلیل فیلم هم ندارد و فقط کافی است داستان و دیالوگ ها را درست متوجه شده باشیم. به این ترتیب است که می نویسیم اسم مایکل مدسن در «سگ های انباری» «وینسنت وگا» بوده و همین نام در «قصه های عامه پسند» به جان تراولتا رسیده و متوجه نمی شویم که «ویک وگا»ی فیلم اول و «وینسنت وگا»ی فیلم دوم، دو شخصیت مجزا بوده و برادرند.
به این ترتیب است که می نویسیم جکی براون «مهماندار فقیری است که دلیل فقرش اصلاً معلوم نیست» و علت این فقر را که در فیلم به وضوح توضیح داده شده و یکی از نکات کلیدی آن و از انگیزه های اصلی جکی برای همکاری با اوردل و بعد هم همکاری با پلیس و در آخر هم به جیب زدن ۵۰۰ هزار دلار است را متوجه نمی شویم. همان طور که نویسنده محترم فرموده اند، تارانتینو و آثارش «مایه بحث های شفاهی بسیاری است. اما وقتی پای نوشتن در کار باشد موضوع کاملاً فرق می کند»... و مهم ترین اثبات این حرف، نوشته خودشان است.
به هر حال نوشته شدن چنین مطلبی نشان می دهد که هنوز هم چه ابهام ها و سوءتفاهم های فراوانی، «پدیده» کوئنتین تارانتینو را دربرگرفته و امیدوارم که ترجمه کتاب «سینمای کوئنتین تارانتینو» قدم کوچکی برای کمک به رفع این سوءتفاهم ها باشد و روایت ها، مصاحبه ها، تحلیل ها و جزییات این کتاب، بتواند چراغ راه موافقان و مخالفان تارانتینو بشود. هر چند که برای دیدن واقعیت و پذیرش آن، چراغ کافی نیست و باید چشم ها را هم بگشاییم.
افشین ابراهیمی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید