پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


امپراتوری خواننده


امپراتوری خواننده
اولین آثار بارت بیشتر عکس‌العملی به فلسفه اگزیستانسیالیست رایج در دهه ۱۹۴۰ بودند. سارتر در «ادبیات چیست؟» (۱۹۴۷) در برابر صورت‌های رایج نوشتار و صورت‌های آوانگارد مطرح موضع می‌گیرد. بارت در واکنش به این نظر سعی در یافتن ویژگی اصیل و منحصر به فرد نوشتار دارد. وی در «درجه صفر نوشتار» (۱۹۵۳) تصریح می‌کند زبان و سبک کاملا خلاقانه نیستند چراکه بر هر دو قواعدی حاکم است. صورت یا آنچه بارت نوشتار می‌نامد (شیوه خاصی که هر فرد برای دستکاری قواعد حاکم بر سبک انتخاب می‌کند تا تاثیری خاص ایجاد کند) کنشی خلاقانه و منحصربه‌فرد است. به اعتقاد بارت یک صورت ممکن است تبدیل به قاعده شود و این در صورتی است که عموم به آن دسترسی پیدا کنند. بر این اساس خلاق بودن، فرآیندی از تغییر و عکس العمل مداوم است. او رمان «بیگانه‌»ی آلبر کامو را نمونه‌ای مناسب برای این مفهوم می‌داند.
بارت نوشتار آوانگارد را به خاطر حفظ فاصله میان مخاطب و اثر مورد تمجید قرار می‌دهد. نویسنده‌های آوانگارد با حفظ نوعی مصنوعیت مشهود به جای ادعای حقیقت‌های نظری، اطمینان حاصل می‌کنند که مخاطبشان در خواندن این آثار دیدگاهی عینی اختیار می‌کند.
مقالات بارت برای مجله ادبیات نو درباره جزئیات اسطوره‌های فرهنگ عامیانه که از سال ۱۹۵۲ نگارش آنها آغاز شده بود، نهایتا در «اسطوره‌شناسی» (۱۹۵۷) به چاپ رسیدند. در این اثر چگونگی استفاده جامعه بورژوا از عناصر فرهنگی برای ارزش‌گذاری توصیف می‌شود. بارت اسطوره‌های فرهنگی بورژوا را دلالت‌ها یا نشانه‌های مرحله دوم(second-order) می‌داند. به این معنی که در مورد این نشانه‌ها هر دالی به یک مدلول مربوط می‌شود. اما بورژوازی آن مدلول را دال جدیدی تلقی می‌کند که به مدلول متفاوت و جذابی اشاره دارد. این فرآیند یا با انگیزه فروش محصولی خاص یا با هدف عمده‌تر حفظ شرایط موجود صورت می‌گیرد.
بارت در نظام مد نشان می‌دهد چطور این تقلب درباره نشانه‌ها به کلمات ترجمه می‌شود. در دنیای مد، هر کلمه می‌تواند با تاکید بورژوازی آرمان‌گرا رمزگذاری شود. اگر در نظام مد یک نوع بلوز برای موقعیتی خاص مناسب در نظر گرفته شود، این ایده بلافاصله طبیعی شده به عنوان حقیقت پذیرفته می‌شود هر چند ممکن است بلوز را با دامن یا جلیقه جایگزین کنیم.
بارت در «مقدمه‌ای بر تحلیل ساختاری روایت» به تناظرهای ساختار جمله و ساختار روایت می‌پردازد و از این رو بررسی روایت را به حوزه زبان‌شناسی نزدیک می‌کند. وی این بررسی را در سه سطح سلسله مراتبی خلاصه می‌کند: نقش‌ها، کنش‌ها و روایات. نقش‌ها اجزای ابتدایی اثر هستند. مثل کلمه‌ای توصیفی که می‌تواند برای شناساندن یک کاراکتر به کار گرفته شود. آن کاراکتر یک کنش تلقی می‌شود و در نتیجه یکی از اجزای تشکیل‌دهنده روایت خواهد بود.
کلماتی مانند تیره، مرموز و عجیب (به عنوان نقش) وقتی در کنار هم قرار گیرند نوع خاصی از کاراکتر(یعنی کنش) را به وجود می‌آورند. بارت با تجزیه هر اثر ادبی به این اجزا میزان رئالیست بودن نقش‌ها در ایجاد کنش‌های متناظر و در نتیجه میزان اعتبار یک روایت در انعکاس دادن واقعیت را مورد بررسی قرار می‌داد.
بارت در بیشتر آثارش دیدگاه سنتی آکادمیک به نقد ادبی را به چالش کشیده است. وی در «نقد و حقیقت» (۱۹۶۶) نقد بورژوایی را به خاطر عدم‌توجه به جنبه‌های ظریف زبان و انکار مفاهیمی چالش‌برانگیز چون مارکسیسم متهم می‌کند.
از اواخر دهه ۱۹۶۰ آرای پساساختارگرایان و به طور خاص مفهوم واسازی به تعبیر دریدا مطرح شده، مفهوم مدلول متعالی زیر سوال رفت. این دیدگاه بر آرای بارت نیز تاثیر گذاشت. مقاله سال ۱۹۶۷ وی تحت عنوان «مرگ مولف» تأثیر نظریه واسازی ژاک دریدا و ‌گذار وی از تفکر ساختارگرا به پساساختارگرایی را نشان می‌دهد.
وی در سال ۱۹۶۶ امپراطوری نشانه‌ها را درباره فرهنگ ژاپنی نوشت. چنانکه بارت اشاره می‌کند در ژاپن هیچ تاکیدی بر مفهومی که معیارها نسبت به آن سنجیده شوند (و هیچ جست‌وجویی برای یافتن مدلول متعالی) وجود ندارد. در این جامعه نشانه‌ها به خاطر خود، ارزش دارند و تنها به طور طبیعی و از طریق دال‌هایشان دلالت می‌کنند. این جامعه به طور خاص در تقابل با فرهنگی قرار می‌گیرد که بارت در اسطوره‌شناسی معرفی کرده بود؛ فرهنگی که همواره دلالتی پیچیده‌تر از دلالت طبیعی را رمزگذاری می‌کرد. بارت در مرگ مولف(۱۹۶۸) حضور مولف در متن یا قائل شدن به این مفهوم را تلاش برای تحمیل معنا به متن می‌داند. اما او معتقد است تکثر معنا و عدم‌آگاهی از ذهن نویسنده دستیابی به معنایی غایی برای متن را غیرممکن می‌کند. درحقیقت قائل شدن به معنای مشخص برای یک اثر ادبی به معنای مصرفی کردن آن است؛ تبدیل شدن اثر ادبی به چیزی که در بازار سرمایه‌داری مصرف و تمام می‌شود.
با کنار گذاشتن مقصود نویسنده به عنوان منشا معنا، بارت به دیگر منابع تولید معنا یا دلالت در ادبیات می‌پردازد. از آنجا که معنا در ذهن نویسنده نیست می‌بایست پیوسته از طریق پروسه تحلیل متن و از سوی خواننده ایجاد گردد. بارت در S/Z (۱۹۷۰) این مفهوم را در خوانش نقادانه داستان کوتاهی از بالزاک تحت عنوان سارازین به کار می‌گیرد. وی به انواع رمزگان برای تعیین دلالت‌ها اشاره کرده، معتقد است، متن آرمانی باید به تفسیرهای متنوع امکان وجود دهد و معنای آن محدودیت نداشته باشد. بارت میان دو نوع متن نوشتنی و خواندنی تفاوت قائل می‌شود. در متن نوشتنی خواننده در فرآیندی خلاق درگیر می‌شود اما در متن خواندنی صرفا به خواندن آنچه نوشته شده محدود می‌گردد(وی این نوع متن را مشخصه رئالیسم کلاسیک می‌داند).
بارت در «از اثر تا متن» (۱۹۷۷) تعامل پست مدرن با متن را فعالانه و تعامل مدرن را منفعل می‌داند. متون خواندنی عرف عام را بر هم نمی‌زنند. درحالی‌که در مورد متون نوشتنی خوانش نه به عنوان مکمل گریزناپذیر نوشتار بلکه به مثابه خلق اثر تلقی می‌گردد. با وجود این دید جدید نسبت به خوانش، بارت نسبت به وجود نوشتاری که کاملا خنثی باشد و هیچ عنوانی باعث نشود نوعی معنای ضمنی با آن انتقال یابد، اطمینان کامل نداشت و معتقد بود حتی نوشتاری که عامدانه به طور خنثی تولید شده باشد ممکن است به واسطه کاربرد تصادفی کلمه‌ای که به لحاظ اجتماعی بیش رمزگذاری شده، کیفیتی متفاوت بیابد.
تقابل دیگری که بارت مطرح می‌کند میان «مولف» و «نویسنده» است. مولف برداشت سنتی ما از کسی است که اثری ادبی خلق می‌کند و در این کار تحت‌ تاثیر تخیل خویش است. برای بارت چنین شخصیتی دیگر وجود ندارد. به جای مولف در دنیای مدرن شخصیتی پدید آمده که بارت آن را «نویسنده» می‌خواند. نویسنده صرفا می‌تواند متون از پیش موجود را در کنار هم قرار دهد. نویسنده هیچ گذشته‌ای ندارد و در متن متولد می‌شود. در غیاب مولف که معنای اثر را کنترل کند، افق‌های تفسیری برای خواننده باز خواهند بود. مرگ مولف به مثابه تولد خواننده است.
از آنجا که آثار بارت به مفهوم تفکر فردگرا و انطباق‌پذیری در برابر توافق شکل دادند، هر نظریه‌پرداز یا متفکری که رویکردی تقابلی با معنای ضمنی گریزناپذیر (مدلول متعالی) در فرهنگ اتخاذ کند، دنباله‌رو بارت به شمار می‌آید. وی در سال ۱۹۸۰ درگذشت.
تینا امراللهی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید