جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


گاه گل، گاه نارنجک


گاه گل، گاه نارنجک
«محمود درویش»، «سمیح القاسم» و «معین بسیسو»، سه رأس مثلث شعر فلسطین را تشکیل می دهند و انسانی که در میان این مثلث گرفتار آمده است، انسانی است که به قول درویش، «سردش می شود، عاشق می شود، دیوانه می شود، می خوابد و می پرسد و تنها شعاری روی دیوار نیست.»(۱) محمود درویش و سمیح القاسم، نام هایی اند که از آغاز در شعر عرب به هم گره خورده اند. آن ها دوستانی بودند یگانه و تنها بعد از خروج درویش از فلسطین بود که دوستی شان خدشه دار شد. درویش در یکی از شعرهایش می نویسد: «ما قدم می زنیم
دست در دست هم
مثل دو دوست قدیمی
دوستانی که نان بیات را بین هم تقسیم می کنند
آیا می شود در یک جاده قدم برداریم با هم امروز
و روزهای دیگرمان
در جاده های جداجدا قدم بزنند » (۲)
شاید در این شعر، او ناخودآگاه به سرنوشت دوستی خود و سمیح القاسم اشاره دارد. دوستانی قدیمی که نان بیات را بین هم تقسیم می کردند و حالا فرسنگ ها از یکدیگر دورند. سمیح القاسم همچنین از دوستداران شعر و شخصیت معین بسیسو بود و پس از مرگ بسیسو به سال۱۹۸۴ در لندن، در یکی از شعرهایش می نویسد:
«ای دوست زنده و مرده من!
ای آزمند و خسیس!
در تابوت برای دو آسمان جل جا بود
چگونه تنها
- بی دوست کشته خود-
رفتی
زیتون توفان دلم
از آتش فشان نخل تو
گلایه می کند!
چه می شد اگر
دو دقیقه
دو بدمستی
یک شب بی بند و باری
منتظر می ماندی
‎/‎/‎/
هیچ روا نبود تو بروی
و ما
در بند زنجیر تانک ها باشیم» (۳)
و این شعر چقدر یادآور این قسمت از شعر درویش است:
«باور مکن مویه هاشان را
- هشدار می دهد شهید-
چهره پدرم را دریاب
وقتی به عکس من نگاه می کند
و به گریه می افتد
چگونه نقش هامان را معامله کردیم پسرم
چطور شد که تو پیشقدم شدی
اول من!
باید اول من می مردم!» (۴)
و این چهره واقعی فلسطین است. فلسطینی که در آن معلوم نیست چه کسی زودتر می میرد بستگی دارد به اینکه سربازها کدام دوست را زودتر هدف می گیرند کدام دوست زودتر در بمباران کشته می شود فلسطین آیا سرزمینی نیست که در آن پسر، زودتر از پدر می میرد
درویش می نویسد:
«دوستان همیشه شام آخری ترتیب می دهند برای من
و مقبره ای آرام در سایه درختان بلوط
و کتیبه ای مرمرین از زمان بر گورم
و همیشه این منم
که در مراسم تدفین پیش دستی می کنم
و سپس او کیست که مرده است
چه کسی است » (۵)
سمیح ا لقاسم؛ شاعر عرب، به سال۱۹۳۹ میلادی در «زرقاء» اردن به دنیا آمد و تحصیلات خود را در «رامه» و «ناصره» ادامه داد و از آن پس در فلسطین اقامت گزید. او شاعری پرکار است و هنگامی که تنها سی سال داشت، شش مجموعه شعر را منتشر کرده بود. نخستین مجموعه شعر او با نام «کاروان های خورشید» به سال۱۹۵۸ به بازار کتاب آمد و برخی دیگر از کتابهای او عبارتند از «آواز کوچه ها»، «خونم بر کف دستم است»، «دود آتشفشان ها»، «سقوط نقاب ها»، «مرگ بزرگ» «مرثیه های سمیح القاسم»، «تو را دوست دارم آن گونه که مرگ می پسندد»، «عنصر نامطلوب». از نگاه سمیع القاسم، «انسان» و «وطنی» در رابطه ای دیالکتیک با یکدیگر قرار دارند. «انسان بی وطن» همانند راز نگاه او غریب و بس مغموم مفهوم است که «وطن بی انسان». او «فلسطین» را «وطنی» می داند که از معنای «وطن» تهی شده است. انسان فلسطینی است که به خاک فلسطین هویت و معنا می دهد و «فلسطین» بدون «فلسطینی»، وطنی است بدون وطن. سمیح القاسم در شعر «برای مردن وقت نداریم» می نویسد:
«ای دوست
در تابوت برای دو ترانه جا بود
دو ترانه
که یکی می گفت: من کفنم
و دیگری:
خسته ام از کوچی به کوچی دیگر
و خسته ام از وطنی که بی وطن می میرد»(۶)
«اسلاووی ژیژک» عصر ما را عصری می داند که در آن کم کم همه چیز از معنای اصلی اش تهی می شود. عصری پر از قهوه های بدون کافئین، شکلات های بدون قند، روغن های بدون چربی و.‎/‎/! و عجیب نیست در چنین عصری اگر از سیاست بدون سیاست و «وطن» بدون «وطن» سخن برانیم.
انسان فلسطینی ازنگاه «سمیح القاسم»، انسانی است که نه جایی برای زیستن دارد و نه گوری برای مردن. او خطاب به معین بسیسو می گوید:
«آیا گوری مثل دیگران می خواهی
مگر چون دیگران زیستیم
مگر چون دیگران مردیم (۷)»
انسان فلسطینی، آن چنان که در غربت درون و برونش می زید و در غربت پیرامونش می میرد، در غربت خاک نیز دفن خواهد شد. محمود درویش زمانی گفته بود: «برادران ما وقتی می میرند، قبر دارند، آنها اطمینان دارند که به خاکشان خواهند پیوست، ما این اطمینان را نداریم.»(۸) سمیح القاسم در اشعارش بسیار به سازمان ها ونهادهای بین المللی معترض است. «شورای امنیت» و «مردان شیک پوش سازمان ملل» از نگاه او تنها حضوری کاذب اند. بسیار مردمی که در فلسطین کشته می شوند و بسیار خانه هایی که ویران می شوند و مردان شیک پوش سازمان ملل تنها از فاصله ای امن و از تصاویر شفاف تلویزیون هاشان به این وقایع می نگرند. تماشای آوارگی، گرسنگی و خشونت از صفحه تلویزیون برای آنها همانقدر سرگرم کننده است که تماشای فیلم های هالیوود! هالیوودی که به قول «الن گینزبرگ» به خاطر فیلم های سختش باید مجازات شود!
سمیح القاسم خطاب به «مردان شیک پوش سازمان ملل» می گوید:
«آقایان
- در هر کجا که هستید-
کراوات هایتان در گرمای روز
و نقشه های خیال انگیز
چه سودی دارند امروز
‎/‎/‎/
آقایان
- در هر کجا که هستید-
بگذارید ننگ من طاعون باشد
و غم هایم اژدها
ای کفش های سیاه براق
- در هر کجا که هستید-
خشمم
بزرگتر از صدای من است
اما روزگار ترسوست
و من دستی ندارم!» (۹)
سمیح القاسم، خشمش را بزرگتر از صدایش می داند. چرا که صدای او هر چقدر هم که بلند باشد در مقابل نحوه «رسانه ها» و سردمداران قدرت و سرمایه و خشونت، ناچیز است. رسانه هایی که از فلسطین تنها یک تفریح ساخته اند و سیاستمدارانی که تنها «سخنان عزا»یشان شنیده می شود که با ژست هایی به ظاهر انسانی از آن حرف می زنند. سمیح القاسم در شعری می نویسد:
«گاهی من
گلی یا سنبلی هستم
و گاهی، نارنجکی
رگ هایم، لوله های نفت و آبند
و شایسته ماندن
غم هایی که در کودکی ام
بر دوشم سخت سنگین بودند
از من سنگی ساختند
و رفتن به سنگلاخ رؤیاهای ناممکن
چون زه کمانم سخت و محکم ساخت» (۱۰)
از نگاه سمیح القاسم، فلسطینی انسانی است که گاهی همچون گلی سرشار زیبایی هاست و گاهی همچون نارنجکی است که نفرت می ورزد و نابود می کند. در عصری که انسان، بیش از هر زمانی متوجه «تن» خویش است و «تن» برایش به ابژه ای مقالی بدل گشته است، سمیح القاسم چهره انسانی را ترسیم می کند که «تن» خویش را به بازی می گیرد و چون نارنجکی آن را منفجر می کند. از نگاه او چیزهایی هستند که هنوز ارزش «مردن» دارند.«آلن بدیو»، فیلسوف بزرگ معاصر زمانی گفته بود که عاشق آن آثاری است که در آنها موضوعاتی همچون شجاعت، فداکاری و.‎/‎/ چونان ارزش های زنده اخلاقی جلوه کنند و ادبیات معاصر فلسطین سرشار از چنین آثاری است.
فرید قدمی
پانوشت ها:
۱- گنجشکان در الجلیل می میرند- محمود درویش- ترجمه؛ موسی بیدج- صفحه۹۲
۲- ترجمه؛ فرید قدمی (نویسنده)
۳- بادخانه من است گنجشک بهانه- شعر امروز فلسطین- ترجمه: موسی بیدج- انتشارات قصیده سرا- چاپ اول: ۱۳۸۱- صفحه: ۵۱
۴- ترجمه؛ فرید قدمی (نویسنده)
۵- ترجمه؛ فرید قدمی (نویسنده)
۶- باد خانه من است گنجشک بهانه- صفحه ۵۱
۷- همان- صفحه ۵۲
۸- گنجشکان در الجلیل می میرند- صفحه ۲۱
۹- باد خانه من است گنجشک بهانه- صفحه ۶۵
۰۱- همان- صفحه ۶۷
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید