پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
دین و تربیت
رابطه دین و حوزههای مختلف معرفتبشری نظیراقتصاد، حقوق، روانشناسی، جامعهشناسی، اخلاق وبویژه سیاست از مباحث مهم و مطرح در مجامع علمی ومطبوعات کشور در دو دهه اخیر بوده است و برایخوانندگان تا حدودی شناخته شده است اگر چه به حدلازم نرسیده است.
آنچه تاکنون بطور جدی مورد توجه پژوهشگرانواقع شده است رابطه دین و تربیت (۱) است. در مورد علتاین امر به نکات زیر میتوان اشاره کرد:
▪ نکته اول به چگونگی بیان قرآن و روایات در موردتربیت مربوط میشود. قرآن با صراحت تمام رسالتخود را ارائه برنامه برای هدایت انسانها (۲) و رسالتپیامبر(ص) را تلاوت قرآن و تعلیم کتاب و تزکیه انسانهااعلام میکند (۳) و لذا در نگاه اول جایی برای طرح اینپرسش که آیا دین برای تربیت انسانها برنامه ارائه کردهاست و این برنامهها چه نیازهایی را در قلمرو تربیتبرآورده میسازد؟ باقی نمیگذارد.
▪ نکته دوم. عدم انگیزه برای بحث از رابطه دین وتربیت در مقایسه با مباحثی از قبیل دین و سیاست و دینو اقتصاد است. مباحثسیاسی و اقتصادی بخاطر ویژگیخاص آنها و نیز ویژگی خاص جامعه کنونی ما مخاطبانزیادی را بخود جذب میکند، و بنابراین طبیعی استصاحبان اندیشه که خود نیز حساسیتهایی در باب حاکمیتدارند بیشتر به این دست مسائل بپردازند.
▪ نکته سوم به ماهیت دانش تربیتبرمیگردد.پژوهشگران عمدة تجربی بودن دانشهایی مثلروانشناسی، اقتصاد و جامعهشناسی را مسلم میانگارند وآنگاه رابطه دین با آنها را بررسی میکنند، در حالی کهچنین فرض مسلمی در مورد تجربی بودن دانش تربیتوجود ندارد و هنوز در مورد تجربی بودن تردید جدیوجود دارد.
به هرحال برای دستاندرکاران امر تربیت در کشوردر مقام تصمیمگیری درباره مسائل تربیتی و اجرایبرنامههای تربیتی همان پرسشهایی مطرح است که برایسیاستمداران و اقتصاددانان در مورد رابطه دین و سیاستو دین و اقتصاد. وقتی از اسلامی کردن دانشگاهها یاآموزش و پرورش و یا فرهنگ عمومی جامعه سخن بهمیان میآید باید نظام تربیت اسلامی و چگونگیتاثیرگذاری آن بر برنامهریزی تربیتی در سطح خرد وکلان، نظام مدیریتی و ساختار اجرایی مشخص شود تا درنتیجه سیاستگذاران و برنامهریزان و مجریان بتوانندسیاستها و برنامههای مناسب با آن را طراحی و اجراء کنند.
البته در اینجا متذکر میشویم که نگارنده ادعای پاسخنهایی و حتی قانع کننده بویژه با بضاعت کم علمی نداردآنچهدر اینجامطرح خواهدشد در حدطرح مساله و فراهمکردن زمینه برای تامل و پژوهش بیشتر برای کسانی استکه در پیاسلامی کردندانشگاههاو آموزش و پرورشاند.
در بررسی رابطه «دین و تربیت» یک مطلب مسلماست و آن این است که چگونه تربیتشدن و تربیتکردن بخشی از دین را تشکیل میدهد. مدلول صریحبسیاری از آیات و روایات، چگونگی عمل پیامبر(ص)در برخورد با مردم و حتی کیفیت نزول قرآن که همراه باملاحظات تربیتی بوده است مطلب فوق را اثبات میکند.آنچه مورد سؤال است و میتواند موضوع پژوهش قرارگیرد این است که مقدار بیان شده در دین چه نسبتی بامجموعه نیازهای موجود در قلمرو تربیت دارد، آیا دینهمه نیازهای موجود در قلمرو تربیت را بر آورده میسازدیا بخشی را خود به عهده گرفته و بخشی را به عقل وتجربه بشری واگذار کرده است؟ اگر چنین است که دینبرآورده کردن بخشی از نیازها را به عهده گرفته است، اینبخش چه ماهیتی دارد، چه سنخ نیازهای تربیتی را برآورده میسازد. قبل از ورود در اصل بحث و پاسخ بهپرسشهای مطرح شده توضیحی درباره مفهوم دین،تربیت و نیازهایی که در قلمرو تربیت وجود دارد راهگشاخواهد بود.
● دین
منظور از دین در اینجا دین اسلام است نه مطلق دین و هرگونه معرفتی که منشا الهی و شهودی دارد. دین اسلامعبارت است از آنچه از جانب خداوند بوسیله حضرتمحمد(ص) برای هدایتبشر فرستاده شده است ومجموعه قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) و ائمه علیهمالسلامکه به حکم حدیث ثقلین بخشی از دین بشمار میآید.
● تربیت
صاحب نظران در تعریف تربیتبسیار کوشیدهاند وتاکنون صدها تعریف ارائه کردهاند، این تعاریف را ازیک دیدگاه میتوان به دو دسته تقسیم کرد. دستهای کهصاحبنظران ابتدا به بررسی ریشه لغوی تربیت و تطورمفهومی آن پرداخته و آنگاه با توجه به بینش خاص خوددوباره ماهیت انسان و جهان و جامعه و معرفت مفهوممورد نظر خویش را از تربیت نتیجه گرفته است. فلاسفه،روانشناسان و جامعهشناسانی که در صدد تعریف تربیتبرآمدهاند و نیز عمده عالمان و فیلسوفان تربیتی درتعریف تربیت همین طریق را پیمودهاند.
دسته دوم تعاریفی است که صاحبنظران با نظر بهواقعیتهای متناظر با این مفهوم، به تجزیه و تحلیل عناصردخیل در عمل تربیتی و انواع ارتباطی که عناصر با همدارند پرداخته و آنگاه تعریف مورد نظر خویش را بدوناینکه قالب بینش خاصی را گرفته باشد و در عین حال، باهر بینشی میتوان به آن محتوی داد ارائه کرده است. شایدبهترین تعریف از این دست را گاستون میالاره بدست دادهاست. «امر تربیتی، عملی است که روی یک فرد یاگروهی از افراد اعمال میشود یا عملی است که فرد یاگروهی از افراد آن را میپذیرند و حتی در جست و جویآن هستند تا به تغییری آنچنان عمیق منتهی شود کهنیروهای زنده جدیدی در افراد پدید آید و این افراد خودبه صورت عناصر فعال این عملی که روی آنان اعمالمیشود در آیند.» (۴)
● رابطه دین و تربیت
اکنون باید مشخص کنیم که در اینجا دین را با کدامتعریف از تربیت مقایسه کنیم. از آنجا که غرض ما دراینجا بررسی رابطه دین با هر یک از اجزا و عناصر وروابط موجود در عمل تربیتبه صورت مجزا و یا درقالب یک برنامه و یک نظام است. بنابراین به مقایسه دینبا دسته اول از تعاریف که عموما تعریف به هدف تربیتاست، نخواهیم پرداخت. در مورد دسته دوم که در اینجابه مقایسه رابطه دین به آن خواهم پرداخت، همانطور کهاشاره شد بهترین تعریف را گاستون میالاره بدست دادهاست. با توجه به این تعریف، عناصر، اجزا و روابط زیردر تربیت قابل شمارش است. ۱ - روش تربیتی و آنعملی است که مربی برای رسیدن به هدف تربیت انجاممیدهد. ۲ - هدف تربیتی و آن تغییری است که قرار استدر متربی ایجاد شود. ۳ - مربی: مربی کسی است که تلاشمیکند تغییر را در متربی ایجاد کند. ۴ - متربی: متربی کسیاست که عمل تربیتبر روی او اعمال میشود.
علاوه بر چهار امر فوق که به طور صریح از تعریفبدست میآید نیازمندیهای دیگری نظیر تعیین محتوی وبرنامه درسی و مراحل تربیت در ضمن عمل تربیتی پیشمیآید که در تعریف به آن اشاره نشده است.
قبل از ورود در اصل بحث و بررسی رابطه دین با هریک از اجزاء و عناصر ذخیل در عمل تربیتی به تفکیک ویا در قالب یک برنامه و نظام تربیتی اشارهای به روشهایتعیین عناصر فوق و ارائه آنها در قالب یک برنامه و نظامتربیتی و انواع برنامه و نظام تربیتی و نیز مفهوم برنامهنظامند تربیتی ضروری بنظر میرسد.
تعیین عناصر فوق و ارائه آن در قالب یک برنامه ونظامتربیتیدر معارفتربیتی به دو روش انجام گرفته است.
۱) روش تحلیلی: منظور از روش تحلیلی این است کهعالم و فیلسوف تربیتی با نظر به دیدگاههایش دربارهماهیت هستی، انسان، جامعه، معرفت و ارزشها (تحلیلمحتوای مکتب) نیازهای تربیتی را معین میسازد. ازویژگیهای برنامه تربیتی که به این صورت تدوین میگردداین است که ناظر به زمان، مکان و جامعه خاصی نیست ولذا از نوعی کلیت هم برخوردار است. به عنوان نمونهمیتوان از برنامهها و نظریههای تربیتی که با استفاده ازتحلیل محتوای مکتب رئالیسم یا ایدهالیسم یا پراگماتیسمبدست میآید و همچنین از مکاتب تربیتی که نلر (۵) درفصل سوم و چهارم و پنجم از کتاب آشنایی با فلسفهآموزش و پرورش بیان میکند نام برد.
لازم به ذکر است که مجموعه اندیشه منتظم دربارهتربیت که ثمره روش تجربی باشد هنوز تدوین نگردیدهاست (۶) و آنچه به عنوان نظریههای منتظم درباره تربیتمطرح است محصول روش تحلیلی است.
۲) روش دوم این است که عالم تربیتی علاوه بر توجهبه دیدگاههای هستی شناسانه خود، به امکانات مادی ونیازها و شرایط عینی جامعه خود توجه میکند و به طوردقیق و جزیی برنامه تربیتی را جهت رسیدن به اهدافارائه میکند.
عالم تربیتی در تدوین اینگونه برنامهها، برنامههایآموزشی، نظام مدیریت و سلسله مراتب مشاغل ومسؤولیتها، ساختمان و تاسیسات فیزیکی، بودجه وروشهای ارزشیابی را بر اساس سیاستها و اولویتهای تعیینشده، معین میسازد. برنامهریزی و تعیین موارد یاد شدهگاهی برای یک کشور یا چند کشور و گاهی برای سطحمحدودتر مثل یک استان و شهرستان و حتی یک دبستانانجام میگیرد. امروزه، همه کشورها دارای برنامه و نظامتربیتی به این معنا هستند و اصولا وقتی از چگونگیطراحی نظامهای تربیتی بحث میشود طراحی نظام بههمین معنا مراد است.
برنامهها و نظریههای تربیتی را علاوه بر تقسیمبندیفوق (یعنی تقسیم به برنامههای مختص به جامعه خاص وغیرمختص به جامعه خاص) میتوان به برنامهها ونظریههای نظامند یا غیرنظامند تقسیم کرد. مقصود ازبرنامههای نظامند، برنامههایی هستند که با توجه به هدفدر نظر گرفته شده، شروط (۷) زیر را دارا هستند:
۱) همه اجزا و عناصر و انواع روابط بین اجزاء وعناصر مورد توجه قرار گرفته است.
۲) اجزا و عناصر از نوعی انسجام و هماهنگیبرخوردارند. منظور از انسجام عدم تناقض و تعارض اجزابا هم است.
۳) مجموعه عناصر و مجموعه روابط عناصر با همبوسیله نظریهای توصیف و تبیین میشود.
نظامهای هنجاری که از آن جمله نظام تربیتی استعلاوه بر شرایط فوق که شرایط عام نظامند و هر نظامیباید آن را دارا باشد، چهار شرط دیگر که دو شرط اول ازشروط مقوم نظام و دو شرط بعدی از شروط یک نظامهنجاری مطلوب استباید دارا باشد:
ـ شرط اول این استکه در مقام عمل، وقتی مکلف بین انجام دو یا چند امرمتحیر میماند به او کمک میکند تا وظیفه خود راتشخیص دهد. مثلا در یک نظام اخلاقی بیان میشود کهراستگویی خوب است و دروغگویی بد اما مکلف درمقام عمل در راستگویی بخاطر ویژگی خاصی مثل اینکهراستگویی منجر به قتل شود تردید میکند. در اینجاوظیفه نظام اخلاقی است که معیاری را برای رفع تردیدبیان میکند.
شرط دوم توان مقابله با مسائل مستحدثه است، یکنظام هنجاری علاوه بر بیان مسائلی که تاکنون پیش آمدهباید راهکارهایی برای برخورد با وضعیتهای جدید دردرون آن تعبیه شده باشد.
ـ شرط سوم این است که اهداف و مطلوبهای آن برایمخاطب محسوس و ملموس باشد.
ـ شرط چهارم این است که نظام بتواند به وجهی ازوجوه رجحان خود را بر نظامهای دیگر اثبات کند.
با نظر به مطالبی که در مورد برنامهها و نظامهای تربیتیگذشت، پرسشهای تحقیق را به صورت واضحتری بهشرح زیر میتوان مطرح کرد:
۱) آیا در دین مجموعهای از اصول و روشهاینظاممند که به روش تحلیلی بدست میآید و در عینحال، اختصاص به جامعه خاصی ندارد ارائه کرده است؟به تعبیر دیگر، آیا دین مشتمل بر برنامه نظاممند جاودانهبرای خودسازی و دیگرسازی در سطح جامعه و خانوادهو آموزشگاه میباشد؟
۲) آیا دین در باب تربیتبرنامه نظاممند ناظر برمسائل و نیازهای تربیتی جامعه خاصی ارائه کرده است؟اگر دین به علت جاودانگی، چنین برنامهای را ارائهنمیدهد آیا مفهوم آن این است که چنین برنامهای بهصفت دینی متصف نمیشود؟ اساسا چه رابطه و نسبتیبین نظام تربیتی جاودانه دینی و برنامه نظاممند تربیتیمختص به جامعه خاص است؟ چگونه میتوان نظامتربیتی دینی را به پیکره یک برنامه تربیتی خاص تزریقکرد تا واجد صفت دینی شود.
۳) آیا دین تشکیلات اداری و اجرائی نظاممندخاصی را برای اجرای برنامههای خود طراحی کردهاست؟ اگر چنین نیست آیا دین برای اجرای برنامههایخود هر نوع تشکیلات اجرائی و اداری را میپذیرد یاتعدیلاتی را در آن بعمل میآورد و ساختار اجرائیخاصی ایجاد میکند.
● دین و نظام تربیتی
همانطور که اشاره شد اثبات یا نفی ارائه نظام تربیتیبوسیله دین و پاسخ به پرسشهای فوق بطور مستقل وتفصیلی مدنظر صاحبنظران نبوده و لذا استدلالی در تاییدیا رد آن نیز به طور مستقل ارائه نشده است.
آنچه بعنوان مقدمه و زمینه ورود در این مبحثمیتوان از آن کمک گرفت مباحث و استدلالهایی استکه در مورد حدود قلمرو دین و اثبات یا نفی نظامدهیبوسیله دین بطور عام یا در حوزههای خاص دیگرصورت گرفته است.
متفکران عموما بحث را با تعیین قلمرو دین به یکی ازدو روش دروندینی یا بروندینی یا هر دو شروع میکنندو آنگاه با توجه به دیدگاه مورد تایید مشخص میکنند کهچه نیازهایی بوسیله دین برآورده میشود و با چه مدلیمیتوان آن را از دین استکشاف کرد.
ما نیز در اینجا با تعیین حدود قلمرو دین و تعیین نوعانتظار خویش از دین از دو منظر دروندینی و بروندینیبه سؤالهای مطرح شده در مورد رابطه دین و تربیت ونظام تربیتی پاسخ میگوییم.
۱) تعیین قلمرو دین به روش درون دینی: منظور ازروش درون دینی این است که وظایف دین را در ارتباطبا برآوردن نیازهای تربیتی یا غیرتربیتی، با رجوع به آیاتو روایاتی که در مقام بیان وظایف دینی هستند معلومسازیم.
در این رابطه آیات و روایات فراوانی هست کهمیتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد، دسته اول آیات وروایاتی است که قلمرو وسیعی را برای دین اثبات میکنندو بر این مطلب که در قرآن چیزی فروگذار نشده و بیان هرچیزی در قرآن و سنت آمده دلالت دارند. مانند دو آیه«تبینا لکل شیء (۸) » و تفصیل کل شیء (۹) که دلالت دارد براین که قرآن نسبتبه هر چیزی حالت روشنگری دارد وچیزی از مسائل فردی و اجتماعی و دانشهای مختلفنیست مگر اینکه قرآن آنرا معلوم ساخته است.
البته روشنگری قرآن نسبتبه همه چیز به اینصورت تبیین میشود که بخشی در خود قرآن آمده وبخشی بوسیله پیامبر(ص) و ائمه علیهمالسلام بیان شدهاست. این مطلب را میتوان از آیه «لتبین للناس ما نزلعلیهم» (۱۰) که وظیفه پیامبر(ص) را بیان و روشن کردن قرانمیداند و دو روایت زیر استفاده کرد «آیا هر چیزی درکتاب و سنت پیامبر(ص) وجود دارد یا چنین میپندارند؟گفت پندار نیست هر چیزی در کتاب سنت پیامبر- صلیالله علیه و آله - وجود دارد (۱۱) » «من خبر از آسمان وزمین و گذشته و آینده دارم. آنچه را میدانم از قرآنگرفتهام، زیرا قرآن است که میگوید: تبینا لکل شی (۱۲) »
دسته دوم آیات و روایاتی است که قران را کتابهدایت معرفی میکنند و هدف از نزول قران را معلوممیسازند مانند آیات بقره / ۲ و مائده ۱۵ و ۱۶.
علامه طباطبایی(ره) بعد از بیان اختلاف لغویین ومفسرین در مورد معنای هدایت میگوید «هدایتبهمعنای نشان دادن غایت و راه رسیدن به غایت است نهایصال الی المطلوب (۱۳) » بنابراین، وقتی گفته میشود که قرانمایه هدایت تقواپیشگان استیا قران انسان را به سوی نورو صراط مستقیم هدایت میکند، مراد این است که قرانهم غایات و هم روشهای رسیدن به غایات را نشانمیدهد.
بین دسته اول که قرآن را بیانگر همه چیز و دسته دومکه قرآن را کتاب هدایت معرفی میکند میتوان گفت درجمع دسته اول ناظر به کمیت مسائل بیان شده در قرآن ودسته دوم ناظر به محتوای کتاب است. مثل اینکه گفته شوداین کتاب درباره علم فیزیک است و بعد گفته شود که اینکتاب، همه چیز را بیان کرده است، مفهوم این دو جملهاین است که این کتاب درباره علم فیزیک جامع و کاملاست. به تعبیر اصولیون دسته اول عام و دسته دوم خاصاست و عمومیت کل در «تبینا لکل شی» محدود به مسائلمربوط به هدایت انسانها میشود. بنابراین جمع بین دودسته آیات و روایات این است که بگوییم قرآن در قلمروهدایت انسانها همه چیز را بیان کرده است.
آیاتی که وظایف پیامبر(ص) را در مقابل مردم بیانمیکند نیز چیزی بیش از تلاوت کتاب و تزکیه و تعلیمکتاب و حکمتبه غرض خارج کردن آنها از ضلالتاثبات نمیکند (۱۴) . اما پرسشی مهمی که در اینجا مطرحمیشود این است که آیا قرآن همه چیز را در قلمرومسائل مربوط به هدایت انسانها بیان کرده استیا نه؟
عمده صاحبنظرانی که به این مبحث پرداختهاند بخاطرآگاهی از پیامدهای قول به جامعیت دین در همه علومو در همه مسائل فردی و اجتماعی و نیز آیاتی که قرآنرا کتاب هدایت معرفی میکند جامعیت قرآن را به مسائلمربوط به هدایت انسانها محدود کردهاند ولی بعد متوجهشدند که حتی قرآن در همین محدوده نیز بسیاریاز مسائل مورد نیاز را بیان نکرده است. مثلا فخر رازیدر ذیل آیه «تبینا لکل شیء» و در توجیه اینکه چرا درقرآن بسیاری از فروع احکام ذکر نشده است در حالی کهقرآن ادعای جامعیت دارد به برائت ذمه تمسک میجویدومیگوید هر چیزی که در قرآن بیان نشده است اصلاولیه در مورد آن برائت ذمه است. برخی دیگر ازمفسرین به عدم بیان برخی مسائل مهم کلامی یا بیان غیرواضح در مورد مسائلی مثل جبر و اختیار و قضا و قدراشاره کردهاند.
صاحب المیزان در ذیل آیه ۸۹ نحل در توضیح تبیانبودن قرآن برای هر چیزی معتقد استبیان قرآن در موردمسائل مربوط به هدایت انسانها در جایی ضروری استکه مردم به آن نیاز داشته باشند و اگر مساله مربوط بههدایت است و مردم با عقل خود میتوانند آن را درکمیکنند ضروری نیست که قرآن آن را بیان کند.
مطلبی که فهم آن تا اندازهای مشکل است این استکه قرآن گاهی از مسائلی مثل طلاق یا اختلاف زوجینو امور عقلانی دیگری بحث کرده است ولی مسائلبسیاری در قلمرو هدایت مطرح است که یا به ذکر کلیاتیا به بیان ایهام گونهای اکتفاء کرده و یا اصلا بیاننکرده است.
بنابراین، آنچه به طور قطع میتوان ادعا کرد این استکه قرآن هر چیزی را که در قلمرو هدایت انسانها بیان آنلازم است و از غیرطریق وحی ممکن نیست معلوم کردهاست ولی موارد دیگر را بعضی معلوم کرده و بعضی را بهانسانها واگذار کرده تا با تلاش و کوشش عقلانی خود آنرا دریابند.
البته برخی نه با تمسک به آیات و روایات بلکه باتمسک به سیره پیامبر(ص) در تشکیل حکومت و ادارهامور اقتصادی، تربیتی و سیاسی معتقد میشوند که دینباید در عرصههای مختلف حیات اجتماعی نظام خاصیرا ارائه کند، همانطور که پیامبر(ص) با توجه به شرایطمکانی و زمانی آن روز و نیز اصول و مبانی دینی، نظامیرا برای اداره امور اجتماعی جامعه اسلامی آن زمانسامان داد. در مورد این دلیل و مراد کسانی که از این دلیلبرای اثبات نظامدهی بوسیله دین استفاده کردهاند، توضیحخواهم داد.
بعد از معلوم کردن دیدگاه خود درباره قلمرو دیننوبتبه بررسی رابطه دین با هریک از اجزا و عناصرموجود در عمل تربیتی برنامهها و نظامهای تربیتیمیرسد ولی از آنجا که همین بررسی و سنجش را پساز تعیین قلمرو دین از نگاه بروندینی نیز خواهیم داشتو احتمالا بعضی مباحث تکرار خواهد شد بحث را به بعداز تعیین قلمرو دین از نگاه بروندینی موکول میکنم.
۲) تعیین قلمرو دین به روش بروندینی:
منظور از روش بروندینی این است که قلمرو دین باسنجش عقلانی و داوری عقل نه با رجوع به متون دینیمعین سازیم. سنجش و داوری عقل با درنظر گرفتننیازهای متنوع و متکثر انسان و تجزیه و تحلیل آنهاصورت میگیرد. عقل با مشخص کردن انواع نیازها ونیازهایی که عقل و حس از فهم آن ناتوانند قلمرو دین رامعین میسازد. در این زمینه نظریههای مختلفی ارائه شدهاست.و به طور میتوان آنها را به دو دسته اقلی و اکثریتقسیم کرد. با توضیح اجمالی و نقد و بررسی چند نظریهکه بعضی اکثری و بعضی اقلیاند، دیدگاه خود را در اینباره معلوم خواهم کرد.
نظریه شهید صدر و شهید مطهری: شهید صدرضمن تقسیمبندینیازهایانسان بهنیازهایی که عقل ازساماندهی به آن عاجزان و نیازهایی که عقل انسان درساماندهی به آن توانمند است نیازها و مسائل زیر را بهعنوان مسائلی که عقل از ساماندهی به آن عاجز است نامبرد.
«۱) انسان بر حل تعارض منافع شخصی خویش بامنافع جامعه توانا نیست.
۲) انسان به تمامی استعدادهایخود از مهالک خویش آگاهی ندارد و اگر به حال خویشرها شود در چاه شهوات حیوانی خویش غرق میشود.
۳) انسان در تشخیص نظام اصلح اجتماعی عاجز است واگر هم آنرا درک کند از تطبیق آن عاجز است.
شهید صدر با لحاظ این امور کارکردهای زیر را برایدین بر شمرده است.
۱) دین نظام به عنوان راهنمایمطمئن و آگاه انسان را به سوی کمال مطلق و عالم معناهدایت میکند
۲) دین نظام اصلح اجتماعی را به مامیشناساند و در تطبیق آن به ما یاری میرساند.
۳) دینباید حاکم و شیوه حکومت را بر اساس مبنای دینی معلومکند». (۱۵)
با نظر به این باورها شهید صدر میکوشد نظاماقتصادی دینی را توضیح دهد. به نظر وی نظام اقتصادیاز دو رکن اساسی تشکیل شده است:
۱) اصول ثابت نظامکه از طریق نصوص یا مراجعه به احکام فقهی و کشفزیربنای آنها بدست میآید.
۲) منطقة الفراغ: یعنی جاییکه شارع در آنجا حکمی ندارد و حاکم اسلامی با نظر بهاصول ثابت و شرایط زمانی و مکانی حکم آنها را معلوممیدارد. ثمره این دیدگاه بیان روشهای کلی حل مسائلاقتصادیاست. روشهایی که در ارتباط با عدالت اجتماعیدیده میشوند و عدالت اجتماعی را تامین میکند. (۱۶)
نتیجهاینکه شهید صدر در مقام استدلال حضور جدیو همهجانبه دین را در عرصههای مختلف حیات اجتماعیاثبات میکند ولی در مقام بیان آنچه دین در حوزه اقتصادمشتمل بر آن استبه بیان جهتگیریهای کلی که بخشی ازآن از نصوص دینی و بخشی دیگر با توجه به اصول ثابتدینی و زمان و مکان بدست میآید اکتفا کرده است.شهید مطهری با تجزیه و تحلیل نیازهای انسان معتقدمیشود «یک سلسله حقایق و یک راههایی هست کهانسان به آنها احتیاج دارد، نه غریزه به آن حقایقراهنمایی میکرد نه حس و عقل میتواند راهنمایی بکند،اینجاست که وحی به کمک انسان میآید و او راراهنمایی میکند» (۱۷) به نظر ایشان دین، متمم و مکمل عقل،حس و غریزه است; یعنی مرز دین از جایی شروعمیشود که عقل، حس و غریزه از رهنمودن به آنجا عاجزو ناتوانند. ایشان دو مساله مشخص را به عنوان مسائلمتعلق به قلمرو دین ذکر میکند: مساله اول شناساندنمصالح اجتماعی است و مساله دوم شناساندن اموریاست که انسان را در رسیدن به سعادت معنوی و کمالاتانسانی یاری میرساند «انبیاء برای [دو] کار آمدهاند هم اورا به مصالح اجتماعی راهنمایی کنند و هم یک قدرتی بروجودش سلطه میکند به نام «ایمان» که به حکم اینقدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا میکند» (۱۸) . شهیدمطهری در تلاش برای تفکیک قلمرو دین از قلمرو حسو عقل نیازهای انسان را به دو دسته نیازهای ثابت ونیازهای متغیر و تابع شرایط زمان و مکان تقسیم میکند وآنگاه بیان میکند که وظیفه دین معلوم کردن نیازهایثابت و لایتغیر است «از خصوصیات دین اسلام این استکه همیشه روی حاجات ثابت انسانی مهر زده است، اماحاجتهای متغیر را تابع حاجتهای ثابت قرار داده است» (۱۹) شهید مطهری این مطلب را که دین اسلام چون امعاستباید در جزئیات هم تکلیف معینی معلوم کرده باشدرد میکند و میگوید «اتفاقا جامعیت دین ایجاب میکندکه اساسا در بسیاری امور دستور نداشته باشد نه اینکه هیچدستوری نداشته باشد بلکه دستورش این است که مردمآزاد باشند». (۲۰)
بنابراین شهید مطهری وظیفه دین را بیان مسائل فردیو اجتماعی در محدوده احتیاجات ثابتبشری در بخشیکه عقل و حس و غریزه نمیتوانند انسان را راهنمایی کندمیداند.
آنچه دیدگاه شهید مطهری را بیشتر روشن میکندتلاش وی برای کشف نظام اقتصادی اسلام است. وی درکتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام تلاش میکند کهروشهای اقتصادی اسلام را در یک نگاه تطبیقی باسرمایهداری و مارکسیسم نشان دهد. روشهایی که وی درفصل آخر کتاب تحت عنوان روشهای اقتصادی اسلامذکر میکند چیزی بیش از روشهای کلی حل مسائلاقتصادی اسلام که شهید صدر بیان میکند نیست که البته بامبنای وی هماهنگ است.
از بین نظریههای مطرح شده در سالهای اخیر، دونظریه که یکی جانب افراط را پیموده و دیگری جانبتفریط، بیان خواهم کرد. تفاوت این دو نظریه با نظریهشهید مطهری و شهید صدر در این است که ابعاد وجوانب مختلف مساله بیشتر برای اینها روشن شده و دقیقاناظر به سؤالهایی است که ما در آغاز بحث مطرح کردیم.
▪ نظریه آقای سروش
سروش همانند شهید مطهریمعتقد است که خداوند دین را برای تعطیل کردن عقولبشر نفرستاده استبلکه دین برای تکمیل و جبران نقصانعقل و حس آمده است. وی دو مساله را به عنوان مسائلمتعلق به قلمرو دین ذکر میکند، اول مسائلی است که فهمآنها از تجربه بشری بیرون است نظیر مساله معاد و جهانپس از مرگ که اگر انبیاء از آن خبر نمیدادند به هیچ وجهتجربه بشری نمیتوانست آن را درک کند.
دوم مسائلی است که تجربه کردن و فهم آن به نابودیتجربه کننده منتهی میشود. در غیر این دو مساله که درواقع مسائل مربوط به سعادت اخروی است، تدبیر حیاتبشری به عهده عقل انسانها واگذار شده است. مراد از عقلانسانها تجربه تاریخی و فعلی بشر است. (۲۱) بر اساس این مبناوی معتقد میشود که چگونه باید حکومت تشکیل داد،اداره کومتباید به چه روشی انجام گیرد، با مشکلاتو مفاسد اجتماعی چگونه دست و پنجه نرم کرد، قدرتسیاسی را در جامعه دینی چگونه مهار کرد، عدالتاجتماعی را چگونه بوجود آورد پرسشهایی است که بهشرع و دین مربوط نیست. باید روش و نظام آنها را ازاندیشه و تجربه بشری و به کارگیری خرد سود بجوئیم ونظام عقلانی متکی بر استعدادها و حضور بیوقفه مردمیفراهم ساخت. (۲۲)
▪ نظریه آیةالله جوادی آملی
این نظریه که نظریهحداکثری در باب قلمرو دین است. قلمرو بسیارگستردهای را برای دین اثبات میکند. دین از سویی همهنیازهای ثابت و متغیر فردی و اجتماعی را برآوردهمیسازد و از سوی دیگر تفسیر و تبیین همه علوم اعم ازعلوم فلسفی و علوم تجربی طبیعی و تجربی انسانی را بهعهده گرفته است.
وی برای اثبات نظریه خود به برهان ابنسینا در شفا وتوضیح تکمیلی محقق طوسی در این باره استناد میکند.خلاصه برهان با بیان و تقریر خود صاحب نظریه چنیناست «انسان نمیتواند همانند دیگر حیوانات به صورتمستقیم از طبیعتبهرهبرداری کند. او برای حداقل زندگینیازمند خوراک، پوشاک و مسکنی است که از طریقتصرف و دخالت در طبیعت تهیه میشود و این همه،بدون همکاری و همیاری و هماهنگی با دیگران آمادهنمیشود، همیاری و هماهنگی افراد نیازمند به اجرایقوانین معین و مشخص است و این قوانین برای اینکهزندگی اجتماعی را تامین کند باید بر اساس آگاهی نسبتبه مصالح همگانی بوده و همچنین به دور از هوی وهوسهایی باشد که به دنبال کسب منافع شخصی و گروهیباشد و... و قانون معصوم از خطا، مصون از هوس تنهاتوسط انسان معصومی که متکی به وحی الهی است ازذات اقدس پروردگار دریافت میشود». (۲۳)
محقق طوسی میگوید اگر ما آخرت را بر سر دنیاکنیم و زندگی دنیوی و اخروی را با هم لحاظ کنیم برهانابنسینا تمام است و الا برای نظم دادن به زندگی دنیوینیازی بهقانون معصوماز خطاو مصون از هوس که از طریقوحی دریافتشود نداریم. دلیل آن توانمندیهای ملتهایغیرمسلمان در نظم دادن به زندگی دنیوی خویش است.
صاحب نظریه درباره شیوه برآوردن نیازهای مختلفبوسیله دین در حالی که بسیاری از آنها در دین بیان نشدهاست دو راه پیشنهاد میکند. یک راه بکارگیری روشاجتهادی و قول به اجرای حدیث «علینا القاء الاصول وعلیکم بالتفریع» در همه علوم است. (۲۴) راه دوم اثباتحجیتشرعی برای احکام عقلی است.
● نتبجه
به اعتقاد ما در بررسی مساله از منظر بروندینی به همان نتیجهای میرسیم که در بررسی مساله ازمنظر درون دینی رسیدیم و آن این است که بیان همهنیازها در دین نیامده و با رجوع به متون دینی نمیتوانهمه نیازها را برآورده کرد. برای اثبات مدعای فوق تقریردقیق محل نزاع بین نظریههای مختلف در ابتدا ضروریبنظر میرسید. نظریههایی که تاکنون بیان شد بر این مطلبکه دین متمم و مکمل عقل است و وظیفه دین بیان مسائلیاست که انسان بوسیله عقل و حس نمیتواند آن را درککند یا اگر درک کند راههای رسیدن به آن را نمیتواندنشان دهد اتفاق نظر دارند، به تعبیر دیگر بین نظریههایمختلف نزاع کبروی وجود ندارد و این قضیه کلی (هرنیازی که برآوردن آن از عهده عقل برنمیآید بعهده دیناست) مورد قبول آنهاست.
همچنین نزاعی در صغرای استدلال در بعضی مواردوجود ندارد. همه نظریهها بر این باورند که مسائلی نظیرمساله معاد و راههای رسیدن به سعادت اخروی و برخیمصالح اجتماعی بوسیله حس و عقل درک نمیشود وبنابراین معلوم نمودن آنها وظیفه دین است.
اختلاف نظریهها در مورد اثبات قلمرو وسیعتری بیشاز مقدار فوق برای دین است مثلا شهید صدر ارائه نظاماصلح اجتماعی و آیةالله جوادی آملی علاوه بر آن، بیانهمه علوم تجربی انسانی و طبیعی را وظیفه دین میداند.
برای داوری درباره ادعاهای فوق باید بین مقاماستدلال و استکشاف تفکیک کرد.
در مقام استکشاف بین نظریههای اقلی و اکثریتفاوت چندان محسوسی مشاهده نمیشود، زیرا کهنظریههای اکثری در مقام استکشاف نظام دینی یا ادعاهایدیگر با این مشکل مواجه میشوند که بسیاری از مدعاهابطور صریح یا ضمنی در متون دینی یافت نمیشود و بهاین خاطر بعضی قائل به منطقة الفراغ و بعضی معتقد بهاجرای حدیث «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع» وبرخی قائل به حجیتشرعی احکام عقلی و دینی بودنآنها میشوند که مفهوم دقیق آن واگذاری حل برخی ازمسائل اجتماعی و دنیوی به عقل بشری است.
در مقام استدلال نه برهان ابنسینا و نه بیان شهید صدردلالتبر مدعا ندارد اینکه دنیا مزرعه آخرت است (الدنیامزرعة الاخره) و سعادت اخروی از خلال زندگی دنیویبدست میآید و اینکه انسان از همه مهالک خویش آگاهنیست و یا ناتوان بر جمع بین منافع شخصی و اجتماعیاست تنها مطلبی که اثبات میکند این است که دین بایدبرخی مصالح فردی و اجتماعی که در زندگی اخرویتاثیر دارد توضیح دهد.
اگر ادعا شود چنانکه ادعا کردهاند که هیچ عملیخالی از یکی از احکام شرعی (وجوب، حرمت، مکروه،مستحب، مباح) نیست و بنابراین وظیفه دین است که آنرا مشخص کند، تفکیک بین مفهوم برنامهریزی جهتبهبود وضعیت فردی و اجتماعی و مفهوم خالی نبودنافعال انسان از یکی از احکام شرعی، مساله را روشنمیکند. مفهوم خالی نبودن افعال انسان از یکی از احکامشرعی این نیست که دین به ما برنامه میدهد و راه حلبرآوردن همه نیازها و مسائل و مشکلاتی که جامعه امروزهما با آن درگیر است نشان میدهد، مفهوم آن این است کهبعد از ارائه راه حل و برنامه، از آنجا که برنامه بوسیله انسانبه مرحله اجرا در میآید و در واقع فعلی از افعال انساناست، دین میتواند حکم به جواز یا عدم جواز آن راصادر کند. بعلاوه ادعاهای فوق همانگونه که برخی ازمتفکران متذکر شدهاند با جاودانگی دین و اینکه خداونددین را برای شکوفایی عقل بشر فرستاده نه تعطیلی آنمناقات دارد.
تا اینجا انتظار برآورده شدن همه نیازها بوسیله دیننفی گردید ولی نیازهایی که بوسیله دین برآورده میشودبه طور دقیق مشخص نشد. بیان شهید مطهری در اینکهدین نیازهای ثابت انسانی را برآورده میسازد یا بیانآقای سروش در اینکه دین به دنیا در جایی که دنیا ممد یامزاحم سعادت اخروی است توجه دارد با نوعی ابهامهمراه است و وظیفه انسان را در مقام عمل معلومنمیسازد. مشکل از آنجا ناشی میشود که وجوه دنیوی واخروی با هم آمیخته است و هر وجهی که به عنوان وجهفقط دنیوی یا وجه فقط اخروی نام ببریم اثبات آن دشواراست و جای چون و چرا دارد و همچنین است تفکیکنیاز ثابت از متغیر. به نظر ما لازم است ابتدا نیازهای انساندر ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، تربیتی به طور دقیقتعریف، شود (چنانچه ما در آغاز بحث نیازهای تربیتی رابرشمردیم) و آنگاه رابطه دین با آنها سنجیده شود. بیانملاکهای کلی مثل اینکه دین حاجات ثابت انسانی رابرآورده میسازد گرچه تا حدودی در تعیین مرز بینوظیفه دین و عقل مفید است ولی کافی نیست.
بررسی رابطه دین با نظام تربیتی و با هریک از اجزا و عناصر موجود در عمل تربیتی:
در این قسمت تلاش خواهم کرد پرسشهای مطرحشده درباره نسبت دین با نظام تربیتی (به سه مفهومی کهقبلا توضیح داده شد) و نیز نسبت دین با هر یک از اجزا وعناصر موجود در عمل تربیتی را (مربی، متربی، اصول وروشهای تربیتی و...) توضیح دهم.
از مباحث گذشته درباره قلمرو دین روشن شد کهدین بیان و توضیح همه نیازهای انسان را بعهده نگرفتهاست، دین تنها توضیح مسائلی را بعهده گرفته استکه اولا مربوط به هدایت انسان باشد و ثانیا بیان آنبوسیله عقل و حس ممکن نباشد. بنابراین، نباید از دینارائه نظام تربیتی به معنای بیان همه عناصر و بیان انواعروابط بین عناصر و توجیه آنها و یا توضیح کامل و جامعهر یک از اجزا و عناصر دخیل در عمل تربیتی را انتظارداشت. اگر یک نظام تربیتی یا توصیف هر یک از عناصرنظام به جدولی که از مربعهای خالی متعددی تشکیل شدهاست تشبیه کنیم دین تنها بعضی از مربعهای خالی را پرمیکند و پر کردن بقیه بوسیله دین ضرورتی ندارد.«ضرورت ندارد» به این معنا است که ممکن استمربعهای خالی به وسیله دین پر شود و ممکن استپر نشود و در این صورت نیاز به کمک گرفتن از عقلو تجربه بشری باشد.
با توجه به مطلب فوق دو سؤال مطرح میشود. سؤالاول درباره چگونگی دخالت دین در تدوین نظام وتوضیح هر یک از اجزا و عناصر است. آیا دین در تدویننظام و توضیح عناصر همیشه به یک صورت دخالتمیکند و مربعهای خالی مشخصی را پر میکند یا صورمختلفی برای آن امکان دارد، اگر صور مختلفی امکاندارد، در هر صورت کدام بخش از یک نظام و چه نوعتوضیحی درباره هر یک از اجزا و عناصر به عهدهمیگیرد؟ سؤال دوم این است که آیا نظامی که بخشی ازآن با کمک گزارههای دینی و بخشی دیگر با کمکمعرفتبشری تدوین میگردد به صفت دینی متصفمیشود و آیا میتوان آن را نظام دینی نامید؟
در مورد سؤال اول صاحبنظران صور مختلفی رادرباره چگونگی دین در تدوین نظام مطرح کردهاند:
صورت اول این است که بگوییم در دین یک نظامتربیتی نهان است و وظیفه ما کشف آن است. گاهی اینفرض به این صورت بیان میشود که ورای گزارههایتربیتی به ظاهر پراکندهای که در متن کتاب و سنت وجوددارد، اصول کلی نظاممندی وجود دارد که بر اساس آنها،این گزارهها بیان شده است. ظاهرا مقصود شهید صدر ازنظام دینی چنین معنا و مفهومی است. تلاش وی دراقتصادنا این است که با استفاده از نصوص دینی و احکامفقهی که در باب تجارات و معاملات بیان شده بهزیربناهای آنها که به نظر ایشان نظامند است و نظاماقتصادی اسلام را تشکیل میدهد برسد.
صورت دوم این است که دین مواد خام نظامسازی رافراهم کرده و ما با گردآوری و صورتبندی آنهامیتوانیم نظام تربیتی بدست دهیم. تفاوت این فرض بافرض قبلی در این است که در فرض قبلی در جستجوینظامی باشیم که خداوند در ورای گزارههای تربیتی لحاظکرده است و در این فرض اجزا و عناصر از دین گرفتهشده است و صورتبندی و نظامدهی کار ذهن و عقلماست و لذا نظامهای متفاوت بر حسب اهداف مورد نظرمیتوانیم داشته باشیم.
صورت سوم این است که نظامسازی کار عقل وتجربه بشری است ولی بیرابطه با دین هم نیست دین یاپیش از نظامسازی پیشفرضهای تدوین نظام را تامینمیکند یا پس از نظامسازی سازگاری یا ناسازگاری آن رابا اصول پذیرفته شده دینی معلوم میسازد. جدول زیرفروض مختلف مساله را با توجه به صور مختلف دخالتدین از یک سو و معانی مختلف نظام و انواع عناصر واجزا موجود در عمل تربیتی که در آغاز بحثبه آنهااشاره شد نشان میدهد.
در مورد سؤال دوم پاسخ مثبت است و ظاهرا مقصودبسیاری از متفکران که مدعی نظام دینی هستند اینمعناست که ما به اندازهای که از دین انتظار کمک میرودکمک بگیریم نه اینکه دین همه اجزا، عناصر و روابطعناصر را با هم توصیف و با کمک نظریهای تبیین کند.بنابراین همه صور مطرح شده به دینی بودن متصفمیشوند ولی مقدار و چگونگی دخالت دین در تدوینآنها متفاوت است، نکتهای که از مطالب فوق استفادهمیشود این است که نزاع در اثبات یا نفی نظام دینی تاقبل از تعیین انتظار از نظام دینی و مقدار دخالت دین درنظامسازی نزاع لفظی است و متاسفانه چنین نزاعی فراوانپیش آمده است.
در بررسی چگونگی دخالت دین در تدوین نظام وتوضیح اجزا و عناصر همانطور که از جدول معلوممیشود ۳۵ صورت قابل بحث و بررسی است. اما بخاطراینکه نوشتار حاضر قرار است در حد یک مقاله در مجلهآماده شود و چنین زمینهای اجازه بحث و بررسی همهصور را نمیدهد، از بین صور مختلف دینی کردن نظام ویا اجزا آن، صورت دوم (دین مواد خام نظامسازی رافراهم کرده است و...) و از بین نیازهای موجود در قلمروتربیت، نظام تربیتی به سه مفهومی که گذشت در نظرمیگیریم و به مقایسه و بررسی آنها میپردازیم. منظور ازبررسی و مقایسه، معلوم ساختن این مطلب است که دیندر تدوین کدامیک از سه صورت تدوین نظام تربیتیبیشتر دخالت میکند و بخش بیشتری از آن را توضیحمیدهد و چگونه این دخالت (توضیح و تبیین اجزا وعناصر) صورت میگیرد.
به طور قطع دین بیشترین نقش را در تدوین نظامتربیتی جاودانه و غیرناظر به مسائل و نیازهای زمان یامکان خاص بازی خواهد کرد. این مطلب از لوازم قول بهجهانی بودن و جاودانگی دین اسلام است. زیراجاودانگی اسلام قرآن (و ما هو الا ذکر للعالمین. ۵۲ قلم)و پیامبری(ص) که مایه رحمتبرای جهانیان است (ماارسلناک الا رحمة للعالمین. ۱۰۷ انبیاء) مقتضی است کهدستورات هدایتی قران چه در ارائه غایات و چه در ارائهطریق برای رسیدن به غایات، دستوراتی باشد که با قطعنظر از ویژگیهای زمانی و مکانی، نیازهای انسانها رابرآورده و مشکلات او را برطرف کنند.
مطلب فوق به این معنا نیست که دین در تدوین نظامبه معنای دوم (نظام تربیتی تدوین شده برای جامعه خاص)و سوم (نظام تشکیلاتی و اداری تربیتی) دخالت نمیکند.دین بخشهایی از نظام به معنای دوم و سوم را تامینمیکند ولی در مقایسه با نظام به معنای اول دخالت دینکمتر و دخالت عقل بیشتر میشود. برای روشن شدنمطلب لازم است رابطه نظام به سه مفهومی که برای آنذکر شد توضیح داده شود: نظام به سه مفهومی که برای آنذکر شد، در واقع، سه مرحله تکوین و تولید اندیشهتربیتی، تبدیل شدن اندیشه به برنامه و ظهور برنامه دریک قالب اجرایی را نشان میدهد. نظام تربیتی به معنایاول مرحله تکوین و تولید اندیشه تربیتی (مکتب تربیتی)استبه این معنا که فیلسوف و مربی تعلیم و تربیتبا توجهبه بینشهای کلی خویش درباره هستی، انسان و جامعه،اهداف، اصول و روشهای تربیتی را به روش تحلیل محتوادر حالی که ناظر به زمان، مکان و جامعه خاصی نیستمعلوم میکند. نظام تربیتی به معنای دوم مرحلهای است کهبا توجه به امکانات مادی و نیازها و شرایط عینی جامعه وبا توجه به مکتب تربیتی مورد قبول دین، روشهای دقیق وجزئی رسیدن به اهداف مشخص میشود. نظام تربیتی بهمعنای سوم تجلی عینی و خارجی نظام به معنای اول ودوم است. حال اگر در تدوین نظام به معنای دوم وطراحی نظام به معنای سوم، به مکتب تربیتی موردنظر دینتوجه شود، آنها به دینی بودن متصف میشوند. منظور ازتوجه به مکتب تربیتی موردنظر دین این است کهبرنامهریز در مرحله تعیین اهداف و اولویتهای تربیتی واقدامات بعدی یعنی تعیین برنامههای آموزشی، نظاممدیریت و سلسله مراتب مشاغل و مسؤولیتها، ساختمان وتاسیسات فیزیکی، بودجه و روشهای ارزشیابی، ازمقداری که دین به طور صریح یا غیرصریح به آنها اشارهکرده کمک بگیرد. در واقع عالم دینی و فرد متدین دریک مرحله مکتب تربیتی دینی را معین میسازد و درمرحله بعدی آن را با وضعیت عینی جامعه خویش تطبیقمیدهد و مکتب تربیتی دینی را به پیکره برنامه تربیتیتزریق میکند. درباره اینکه دین در تدوین کدام مرحله ازمراحل فوق بیشتر نقش دارد نیاز به پژوهش است ولیآنچه با نظر ابتدایی به محتوای دین میتوان گفت ایناست که حضور دین در تعیین اهداف و اولویتهای تربیتیو نیز در ارائه روشها برای تنظیم رابطه مربی و متربی و بیانویژگیهای مربی و متربی گستردهتر است.
محمود نوزری
پینوشتها:
۱) منظور از تربیت در اینجا امری غیر از اخلاق است. اخلاق به بیان مطلوبهاو خوبیها و بدیها میپردازد و تربیت راههای رسیدن به مطلوبها را نشانمیدهد.
۲) انزل فیه القرآن هدی للناس ...، بقره/۱۸۵.
۳) لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ءاتیهویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلل مبین. (العمران / ۱۶۴)
۴) میلاره، گاستون; معنی و حدود علوم تربیتی، ترجمه علیمحمد کاردان،ص ۲۹.
۵. George F. Kneller
۶) ر. ک. نلر، جرج ف، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش ترجمه فریدونبازرگان، ص۴۶.
۷) شروط اول و دوم و سوم از تعریفی که در دائرةالمعارف بینالمللی علوماجتماعی برای نظام (system) ذکر شده استفاده میشود، و بقیهشروط را از سخنرانیهای استاد ملکیان در تاریخ ۲۶/۱۱/۷۶ و ۲۳/۹/۷۶ کهدر دفتر همکاری انجام شده استفاده کردهام.
۸) یوسف / ۱۱۱
۹) نحل / ۸۹
۱۰) نحل/۴۴
۱۱) تفسیر نور الثقلین / جلد ۳ حدیث ۱۸۴
۱۲) همان/ حدیث ۱۷۴
۱۳) تفسیر المیزان ج۱عربی ص۳۲
۱۴) آل عمران / ۱۶۴
۱۵) ر. ک، احمدی، محمد امین، انتظار از دین از دیدگاه متفکران مسلمان دردو قرن اخیر، قم، مؤسسه تحقیقات استراتژیک، فصل انتظار از دین ازدیدگاه شهید صدر.
۱۶) ر.ک. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، جلد دوم، مکتب اقتصادی و اسلام.
۱۷) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲.ص۲۰۸
۱۸) مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد ۴، چاپ دوم، قم، انتشارات صدرا،۱۳۷۴، ص۳۵۱.
۱۹) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۸، ص۲۸۱
۲۰) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۲، ص۱۶۵
۲۱) ر.ک. سروش، عبدالکریم، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان، ش۳۱.
۲۲) ر.ک. سروش، عبدالکریم، فربهتر از ایدئولوژی
۲۳) جوادی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت، چاپ اول، قم، نشر فرهنگیرجاء، ۱۳۷۲، ص۱۱۵ و ۱۱۶.
۲۴) همان، ص۱۶۲
پینوشتها:
۱) منظور از تربیت در اینجا امری غیر از اخلاق است. اخلاق به بیان مطلوبهاو خوبیها و بدیها میپردازد و تربیت راههای رسیدن به مطلوبها را نشانمیدهد.
۲) انزل فیه القرآن هدی للناس ...، بقره/۱۸۵.
۳) لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ءاتیهویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلل مبین. (العمران / ۱۶۴)
۴) میلاره، گاستون; معنی و حدود علوم تربیتی، ترجمه علیمحمد کاردان،ص ۲۹.
۵. George F. Kneller
۶) ر. ک. نلر، جرج ف، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش ترجمه فریدونبازرگان، ص۴۶.
۷) شروط اول و دوم و سوم از تعریفی که در دائرةالمعارف بینالمللی علوماجتماعی برای نظام (system) ذکر شده استفاده میشود، و بقیهشروط را از سخنرانیهای استاد ملکیان در تاریخ ۲۶/۱۱/۷۶ و ۲۳/۹/۷۶ کهدر دفتر همکاری انجام شده استفاده کردهام.
۸) یوسف / ۱۱۱
۹) نحل / ۸۹
۱۰) نحل/۴۴
۱۱) تفسیر نور الثقلین / جلد ۳ حدیث ۱۸۴
۱۲) همان/ حدیث ۱۷۴
۱۳) تفسیر المیزان ج۱عربی ص۳۲
۱۴) آل عمران / ۱۶۴
۱۵) ر. ک، احمدی، محمد امین، انتظار از دین از دیدگاه متفکران مسلمان دردو قرن اخیر، قم، مؤسسه تحقیقات استراتژیک، فصل انتظار از دین ازدیدگاه شهید صدر.
۱۶) ر.ک. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، جلد دوم، مکتب اقتصادی و اسلام.
۱۷) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲.ص۲۰۸
۱۸) مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد ۴، چاپ دوم، قم، انتشارات صدرا،۱۳۷۴، ص۳۵۱.
۱۹) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۸، ص۲۸۱
۲۰) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۲، ص۱۶۵
۲۱) ر.ک. سروش، عبدالکریم، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان، ش۳۱.
۲۲) ر.ک. سروش، عبدالکریم، فربهتر از ایدئولوژی
۲۳) جوادی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت، چاپ اول، قم، نشر فرهنگیرجاء، ۱۳۷۲، ص۱۱۵ و ۱۱۶.
۲۴) همان، ص۱۶۲
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا کارگران رهبر انقلاب حجاب دولت پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم
شهرداری تهران تهران کنکور سیل هواشناسی سلامت پلیس فراجا فضای مجازی قتل وزارت بهداشت قوه قضاییه
قیمت خودرو خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا دلار بانک مرکزی ایران خودرو بورس سایپا تورم قیمت سکه
تلویزیون سریال مهران مدیری کتاب تئاتر فیلم سینمایی سینمای ایران رادیو شعر سینما انقلاب اسلامی نمایشگاه کتاب
دانشگاه فرهنگیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا فلسطین روسیه جنگ غزه چین طوفان الاقصی عملیات وعده صادق ترکیه اتحادیه اروپا
پرسپولیس فوتبال استقلال باشگاه پرسپولیس بازی باشگاه استقلال فوتسال تراکتور تیم ملی فوتسال ایران رئال مادرید بارسلونا لیگ برتر
هوش مصنوعی مریخ فیلترینگ تسلا تبلیغات وزیر ارتباطات ایلان ماسک ناسا اپل فناوری نخبگان سامسونگ
سلامت روان داروخانه دوش گرفتن یبوست