پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دین و تربیت


دین و تربیت
رابطه دین و حوزه‏های مختلف معرفت‏بشری نظیراقتصاد، حقوق، روانشناسی، جامعه‏شناسی، اخلاق وبویژه سیاست از مباحث مهم و مطرح در مجامع علمی ومطبوعات کشور در دو دهه اخیر بوده است و برای‏خوانندگان تا حدودی شناخته شده است اگر چه به حدلازم نرسیده است.
آنچه تاکنون بطور جدی مورد توجه پژوهشگران‏واقع شده است رابطه دین و تربیت (۱) است. در مورد علت‏این امر به نکات زیر می‏توان اشاره کرد:
▪ نکته اول به چگونگی بیان قرآن و روایات در موردتربیت مربوط می‏شود. قرآن با صراحت تمام رسالت‏خود را ارائه برنامه برای هدایت انسانها (۲) و رسالت‏پیامبر(ص) را تلاوت قرآن و تعلیم کتاب و تزکیه انسانهااعلام می‏کند (۳) و لذا در نگاه اول جایی برای طرح این‏پرسش که آیا دین برای تربیت انسانها برنامه ارائه کرده‏است و این برنامه‏ها چه نیازهایی را در قلمرو تربیت‏برآورده می‏سازد؟ باقی نمی‏گذارد.
▪ نکته دوم. عدم انگیزه برای بحث از رابطه دین وتربیت در مقایسه با مباحثی از قبیل دین و سیاست و دین‏و اقتصاد است. مباحث‏سیاسی و اقتصادی بخاطر ویژگی‏خاص آنها و نیز ویژگی خاص جامعه کنونی ما مخاطبان‏زیادی را بخود جذب می‏کند، و بنابراین طبیعی است‏صاحبان اندیشه که خود نیز حساسیتهایی در باب حاکمیت‏دارند بیشتر به این دست مسائل بپردازند.
▪ نکته سوم به ماهیت دانش تربیت‏برمی‏گردد.پژوهشگران عمدة تجربی بودن دانشهایی مثل‏روانشناسی، اقتصاد و جامعه‏شناسی را مسلم می‏انگارند وآنگاه رابطه دین با آنها را بررسی می‏کنند، در حالی که‏چنین فرض مسلمی در مورد تجربی بودن دانش تربیت‏وجود ندارد و هنوز در مورد تجربی بودن تردید جدی‏وجود دارد.
به هرحال برای دست‏اندرکاران امر تربیت در کشوردر مقام تصمیم‏گیری درباره مسائل تربیتی و اجرای‏برنامه‏های تربیتی همان پرسشهایی مطرح است که برای‏سیاستمداران و اقتصاددانان در مورد رابطه دین و سیاست‏و دین و اقتصاد. وقتی از اسلامی کردن دانشگاهها یاآموزش و پرورش و یا فرهنگ عمومی جامعه سخن به‏میان می‏آید باید نظام تربیت اسلامی و چگونگی‏تاثیرگذاری آن بر برنامه‏ریزی تربیتی در سطح خرد وکلان، نظام مدیریتی و ساختار اجرایی مشخص شود تا درنتیجه سیاستگذاران و برنامه‏ریزان و مجریان بتوانندسیاستها و برنامه‏های مناسب با آن را طراحی و اجراء کنند.
البته در اینجا متذکر می‏شویم که نگارنده ادعای پاسخ‏نهایی و حتی قانع کننده بویژه با بضاعت کم علمی نداردآنچه‏در اینجامطرح خواهدشد در حدطرح مساله و فراهم‏کردن زمینه برای تامل و پژوهش بیشتر برای کسانی است‏که در پی‏اسلامی کردن‏دانشگاههاو آموزش و پرورش‏اند.
در بررسی رابطه «دین و تربیت‏» یک مطلب مسلم‏است و آن این است که چگونه تربیت‏شدن و تربیت‏کردن بخشی از دین را تشکیل می‏دهد. مدلول صریح‏بسیاری از آیات و روایات، چگونگی عمل پیامبر(ص)در برخورد با مردم و حتی کیفیت نزول قرآن که همراه باملاحظات تربیتی بوده است مطلب فوق را اثبات می‏کند.آنچه مورد سؤال است و می‏تواند موضوع پژوهش قرارگیرد این است که مقدار بیان شده در دین چه نسبتی بامجموعه نیازهای موجود در قلمرو تربیت دارد، آیا دین‏همه نیازهای موجود در قلمرو تربیت را بر آورده می‏سازدیا بخشی را خود به عهده گرفته و بخشی را به عقل وتجربه بشری واگذار کرده است؟ اگر چنین است که دین‏برآورده کردن بخشی از نیازها را به عهده گرفته است، این‏بخش چه ماهیتی دارد، چه سنخ نیازهای تربیتی را برآورده می‏سازد. قبل از ورود در اصل بحث و پاسخ به‏پرسشهای مطرح شده توضیحی درباره مفهوم دین،تربیت و نیازهایی که در قلمرو تربیت وجود دارد راهگشاخواهد بود.
● دین
منظور از دین در اینجا دین اسلام است نه مطلق دین و هرگونه معرفتی که منشا الهی و شهودی دارد. دین اسلام‏عبارت است از آنچه از جانب خداوند بوسیله حضرت‏محمد(ص) برای هدایت‏بشر فرستاده شده است ومجموعه قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) و ائمه علیهم‏السلام‏که به حکم حدیث ثقلین بخشی از دین بشمار می‏آید.
● تربیت
صاحب نظران در تعریف تربیت‏بسیار کوشیده‏اند وتاکنون صدها تعریف ارائه کرده‏اند، این تعاریف را ازیک دیدگاه می‏توان به دو دسته تقسیم کرد. دسته‏ای که‏صاحبنظران ابتدا به بررسی ریشه لغوی تربیت و تطورمفهومی آن پرداخته و آنگاه با توجه به بینش خاص خوددوباره ماهیت انسان و جهان و جامعه و معرفت مفهوم‏مورد نظر خویش را از تربیت نتیجه گرفته است. فلاسفه،روانشناسان و جامعه‏شناسانی که در صدد تعریف تربیت‏برآمده‏اند و نیز عمده عالمان و فیلسوفان تربیتی درتعریف تربیت همین طریق را پیموده‏اند.
دسته دوم تعاریفی است که صاحبنظران با نظر به‏واقعیت‏های متناظر با این مفهوم، به تجزیه و تحلیل عناصردخیل در عمل تربیتی و انواع ارتباطی که عناصر با هم‏دارند پرداخته و آنگاه تعریف مورد نظر خویش را بدون‏اینکه قالب بینش خاصی را گرفته باشد و در عین حال، باهر بینشی می‏توان به آن محتوی داد ارائه کرده است. شایدبهترین تعریف از این دست را گاستون میالاره بدست داده‏است. «امر تربیتی، عملی است که روی یک فرد یاگروهی از افراد اعمال می‏شود یا عملی است که فرد یاگروهی از افراد آن را می‏پذیرند و حتی در جست و جوی‏آن هستند تا به تغییری آنچنان عمیق منتهی شود که‏نیروهای زنده جدیدی در افراد پدید آید و این افراد خودبه صورت عناصر فعال این عملی که روی آنان اعمال‏می‏شود در آیند.» (۴)
● رابطه دین و تربیت
اکنون باید مشخص کنیم که در اینجا دین را با کدام‏تعریف از تربیت مقایسه کنیم. از آنجا که غرض ما دراینجا بررسی رابطه دین با هر یک از اجزا و عناصر وروابط موجود در عمل تربیت‏به صورت مجزا و یا درقالب یک برنامه و یک نظام است. بنابراین به مقایسه دین‏با دسته اول از تعاریف که عموما تعریف به هدف تربیت‏است، نخواهیم پرداخت. در مورد دسته دوم که در اینجابه مقایسه رابطه دین به آن خواهم پرداخت، همانطور که‏اشاره شد بهترین تعریف را گاستون میالاره بدست داده‏است. با توجه به این تعریف، عناصر، اجزا و روابط زیردر تربیت قابل شمارش است. ۱ - روش تربیتی و آن‏عملی است که مربی برای رسیدن به هدف تربیت انجام‏می‏دهد. ۲ - هدف تربیتی و آن تغییری است که قرار است‏در متربی ایجاد شود. ۳ - مربی: مربی کسی است که تلاش‏می‏کند تغییر را در متربی ایجاد کند. ۴ - متربی: متربی کسی‏است که عمل تربیت‏بر روی او اعمال می‏شود.
علاوه بر چهار امر فوق که به طور صریح از تعریف‏بدست می‏آید نیازمندیهای دیگری نظیر تعیین محتوی وبرنامه درسی و مراحل تربیت در ضمن عمل تربیتی پیش‏می‏آید که در تعریف به آن اشاره نشده است.
قبل از ورود در اصل بحث و بررسی رابطه دین با هریک از اجزاء و عناصر ذخیل در عمل تربیتی به تفکیک ویا در قالب یک برنامه و نظام تربیتی اشاره‏ای به روشهای‏تعیین عناصر فوق و ارائه آنها در قالب یک برنامه و نظام‏تربیتی و انواع برنامه و نظام تربیتی و نیز مفهوم برنامه‏نظامند تربیتی ضروری بنظر می‏رسد.
تعیین عناصر فوق و ارائه آن در قالب یک برنامه ونظام‏تربیتی‏در معارف‏تربیتی به دو روش انجام گرفته است.
۱) روش تحلیلی: منظور از روش تحلیلی این است که‏عالم و فیلسوف تربیتی با نظر به دیدگاههایش درباره‏ماهیت هستی، انسان، جامعه، معرفت و ارزشها (تحلیل‏محتوای مکتب) نیازهای تربیتی را معین می‏سازد. ازویژگیهای برنامه تربیتی که به این صورت تدوین می‏گردداین است که ناظر به زمان، مکان و جامعه خاصی نیست ولذا از نوعی کلیت هم برخوردار است. به عنوان نمونه‏می‏توان از برنامه‏ها و نظریه‏های تربیتی که با استفاده ازتحلیل محتوای مکتب رئالیسم یا ایده‏الیسم یا پراگماتیسم‏بدست می‏آید و همچنین از مکاتب تربیتی که نلر (۵) درفصل سوم و چهارم و پنجم از کتاب آشنایی با فلسفه‏آموزش و پرورش بیان می‏کند نام برد.
لازم به ذکر است که مجموعه اندیشه منتظم درباره‏تربیت که ثمره روش تجربی باشد هنوز تدوین نگردیده‏است (۶) و آنچه به عنوان نظریه‏های منتظم درباره تربیت‏مطرح است محصول روش تحلیلی است.
۲) روش دوم این است که عالم تربیتی علاوه بر توجه‏به دیدگاههای هستی شناسانه خود، به امکانات مادی ونیازها و شرایط عینی جامعه خود توجه می‏کند و به طوردقیق و جزیی برنامه تربیتی را جهت رسیدن به اهداف‏ارائه می‏کند.
عالم تربیتی در تدوین اینگونه برنامه‏ها، برنامه‏های‏آموزشی، نظام مدیریت و سلسله مراتب مشاغل ومسؤولیتها، ساختمان و تاسیسات فیزیکی، بودجه وروشهای ارزشیابی را بر اساس سیاستها و اولویتهای تعیین‏شده، معین می‏سازد. برنامه‏ریزی و تعیین موارد یاد شده‏گاهی برای یک کشور یا چند کشور و گاهی برای سطح‏محدودتر مثل یک استان و شهرستان و حتی یک دبستان‏انجام می‏گیرد. امروزه، همه کشورها دارای برنامه و نظام‏تربیتی به این معنا هستند و اصولا وقتی از چگونگی‏طراحی نظام‏های تربیتی بحث می‏شود طراحی نظام به‏همین معنا مراد است.
برنامه‏ها و نظریه‏های تربیتی را علاوه بر تقسیم‏بندی‏فوق (یعنی تقسیم به برنامه‏های مختص به جامعه خاص وغیرمختص به جامعه خاص) می‏توان به برنامه‏ها ونظریه‏های نظامند یا غیرنظامند تقسیم کرد. مقصود ازبرنامه‏های نظامند، برنامه‏هایی هستند که با توجه به هدف‏در نظر گرفته شده، شروط (۷) زیر را دارا هستند:
۱) همه اجزا و عناصر و انواع روابط بین اجزاء وعناصر مورد توجه قرار گرفته است.
۲) اجزا و عناصر از نوعی انسجام و هماهنگی‏برخوردارند. منظور از انسجام عدم تناقض و تعارض اجزابا هم است.
۳) مجموعه عناصر و مجموعه روابط عناصر با هم‏بوسیله نظریه‏ای توصیف و تبیین می‏شود.
نظامهای هنجاری که از آن جمله نظام تربیتی است‏علاوه بر شرایط فوق که شرایط عام نظامند و هر نظامی‏باید آن را دارا باشد، چهار شرط دیگر که دو شرط اول ازشروط مقوم نظام و دو شرط بعدی از شروط یک نظام‏هنجاری مطلوب است‏باید دارا باشد:
ـ شرط اول این است‏که در مقام عمل، وقتی مکلف بین انجام دو یا چند امرمتحیر می‏ماند به او کمک می‏کند تا وظیفه خود راتشخیص دهد. مثلا در یک نظام اخلاقی بیان می‏شود که‏راستگویی خوب است و دروغگویی بد اما مکلف درمقام عمل در راستگویی بخاطر ویژگی خاصی مثل اینکه‏راستگویی منجر به قتل شود تردید می‏کند. در اینجاوظیفه نظام اخلاقی است که معیاری را برای رفع تردیدبیان می‏کند.
شرط دوم توان مقابله با مسائل مستحدثه است، یک‏نظام هنجاری علاوه بر بیان مسائلی که تاکنون پیش آمده‏باید راهکارهایی برای برخورد با وضعیتهای جدید دردرون آن تعبیه شده باشد.
ـ شرط سوم این است که اهداف و مطلوبهای آن برای‏مخاطب محسوس و ملموس باشد.
ـ شرط چهارم این است که نظام بتواند به وجهی ازوجوه رجحان خود را بر نظامهای دیگر اثبات کند.
با نظر به مطالبی که در مورد برنامه‏ها و نظامهای تربیتی‏گذشت، پرسشهای تحقیق را به صورت واضحتری به‏شرح زیر می‏توان مطرح کرد:
۱) آیا در دین مجموعه‏ای از اصول و روشهای‏نظام‏مند که به روش تحلیلی بدست می‏آید و در عین‏حال، اختصاص به جامعه خاصی ندارد ارائه کرده است؟به تعبیر دیگر، آیا دین مشتمل بر برنامه نظام‏مند جاودانه‏برای خودسازی و دیگرسازی در سطح جامعه و خانواده‏و آموزشگاه می‏باشد؟
۲) آیا دین در باب تربیت‏برنامه نظام‏مند ناظر برمسائل و نیازهای تربیتی جامعه خاصی ارائه کرده است؟اگر دین به علت جاودانگی، چنین برنامه‏ای را ارائه‏نمی‏دهد آیا مفهوم آن این است که چنین برنامه‏ای به‏صفت دینی متصف نمی‏شود؟ اساسا چه رابطه و نسبتی‏بین نظام تربیتی جاودانه دینی و برنامه نظام‏مند تربیتی‏مختص به جامعه خاص است؟ چگونه می‏توان نظام‏تربیتی دینی را به پیکره یک برنامه تربیتی خاص تزریق‏کرد تا واجد صفت دینی شود.
۳) آیا دین تشکیلات اداری و اجرائی نظام‏مندخاصی را برای اجرای برنامه‏های خود طراحی کرده‏است؟ اگر چنین نیست آیا دین برای اجرای برنامه‏های‏خود هر نوع تشکیلات اجرائی و اداری را می‏پذیرد یاتعدیلاتی را در آن بعمل می‏آورد و ساختار اجرائی‏خاصی ایجاد می‏کند.
● دین و نظام تربیتی
همانطور که اشاره شد اثبات یا نفی ارائه نظام تربیتی‏بوسیله دین و پاسخ به پرسشهای فوق بطور مستقل وتفصیلی مدنظر صاحبنظران نبوده و لذا استدلالی در تاییدیا رد آن نیز به طور مستقل ارائه نشده است.
آنچه بعنوان مقدمه و زمینه ورود در این مبحث‏می‏توان از آن کمک گرفت مباحث و استدلالهایی است‏که در مورد حدود قلمرو دین و اثبات یا نفی نظام‏دهی‏بوسیله دین بطور عام یا در حوزه‏های خاص دیگرصورت گرفته است.
متفکران عموما بحث را با تعیین قلمرو دین به یکی ازدو روش درون‏دینی یا برون‏دینی یا هر دو شروع می‏کنندو آنگاه با توجه به دیدگاه مورد تایید مشخص می‏کنند که‏چه نیازهایی بوسیله دین برآورده می‏شود و با چه مدلی‏می‏توان آن را از دین استکشاف کرد.
ما نیز در اینجا با تعیین حدود قلمرو دین و تعیین نوع‏انتظار خویش از دین از دو منظر درون‏دینی و برون‏دینی‏به سؤالهای مطرح شده در مورد رابطه دین و تربیت ونظام تربیتی پاسخ می‏گوییم.
۱) تعیین قلمرو دین به روش درون دینی: منظور ازروش درون دینی این است که وظایف دین را در ارتباطبا برآوردن نیازهای تربیتی یا غیرتربیتی، با رجوع به آیات‏و روایاتی که در مقام بیان وظایف دینی هستند معلوم‏سازیم.
در این رابطه آیات و روایات فراوانی هست که‏می‏توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد، دسته اول آیات وروایاتی است که قلمرو وسیعی را برای دین اثبات می‏کنندو بر این مطلب که در قرآن چیزی فروگذار نشده و بیان هرچیزی در قرآن و سنت آمده دلالت دارند. مانند دو آیه‏«تبینا لکل شی‏ء (۸) » و تفصیل کل شی‏ء (۹) که دلالت دارد براین که قرآن نسبت‏به هر چیزی حالت روشنگری دارد وچیزی از مسائل فردی و اجتماعی و دانشهای مختلف‏نیست مگر اینکه قرآن آنرا معلوم ساخته است.
البته روشنگری قرآن نسبت‏به همه چیز به این‏صورت تبیین می‏شود که بخشی در خود قرآن آمده وبخشی بوسیله پیامبر(ص) و ائمه علیهم‏السلام بیان شده‏است. این مطلب را می‏توان از آیه «لتبین للناس ما نزل‏علیهم‏» (۱۰) که وظیفه پیامبر(ص) را بیان و روشن کردن قران‏می‏داند و دو روایت زیر استفاده کرد «آیا هر چیزی درکتاب و سنت پیامبر(ص) وجود دارد یا چنین می‏پندارند؟گفت پندار نیست هر چیزی در کتاب سنت پیامبر- صلی‏الله علیه و آله - وجود دارد (۱۱) » «من خبر از آسمان وزمین و گذشته و آینده دارم. آنچه را می‏دانم از قرآن‏گرفته‏ام، زیرا قرآن است که می‏گوید: تبینا لکل شی (۱۲) »
دسته دوم آیات و روایاتی است که قران را کتاب‏هدایت معرفی می‏کنند و هدف از نزول قران را معلوم‏می‏سازند مانند آیات بقره / ۲ و مائده ۱۵ و ۱۶.
علامه طباطبایی(ره) بعد از بیان اختلاف لغویین ومفسرین در مورد معنای هدایت می‏گوید «هدایت‏به‏معنای نشان دادن غایت و راه رسیدن به غایت است نه‏ایصال الی المطلوب (۱۳) » بنابراین، وقتی گفته می‏شود که قران‏مایه هدایت تقواپیشگان است‏یا قران انسان را به سوی نورو صراط مستقیم هدایت می‏کند، مراد این است که قران‏هم غایات و هم روشهای رسیدن به غایات را نشان‏می‏دهد.
بین دسته اول که قرآن را بیانگر همه چیز و دسته دوم‏که قرآن را کتاب هدایت معرفی می‏کند می‏توان گفت درجمع دسته اول ناظر به کمیت مسائل بیان شده در قرآن ودسته دوم ناظر به محتوای کتاب است. مثل اینکه گفته شوداین کتاب درباره علم فیزیک است و بعد گفته شود که این‏کتاب، همه چیز را بیان کرده است، مفهوم این دو جمله‏این است که این کتاب درباره علم فیزیک جامع و کامل‏است. به تعبیر اصولیون دسته اول عام و دسته دوم خاص‏است و عمومیت کل در «تبینا لکل شی‏» محدود به مسائل‏مربوط به هدایت انسانها می‏شود. بنابراین جمع بین دودسته آیات و روایات این است که بگوییم قرآن در قلمروهدایت انسانها همه چیز را بیان کرده است.
آیاتی که وظایف پیامبر(ص) را در مقابل مردم بیان‏می‏کند نیز چیزی بیش از تلاوت کتاب و تزکیه و تعلیم‏کتاب و حکمت‏به غرض خارج کردن آنها از ضلالت‏اثبات نمی‏کند (۱۴) . اما پرسشی مهمی که در اینجا مطرح‏می‏شود این است که آیا قرآن همه چیز را در قلمرومسائل مربوط به هدایت انسانها بیان کرده است‏یا نه؟
عمده صاحبنظرانی که به این مبحث پرداخته‏اند بخاطرآگاهی از پیامدهای قول به جامعیت دین در همه علوم‏و در همه مسائل فردی و اجتماعی و نیز آیاتی که قرآن‏را کتاب هدایت معرفی می‏کند جامعیت قرآن را به مسائل‏مربوط به هدایت انسانها محدود کرده‏اند ولی بعد متوجه‏شدند که حتی قرآن در همین محدوده نیز بسیاری‏از مسائل مورد نیاز را بیان نکرده است. مثلا فخر رازی‏در ذیل آیه «تبینا لکل شی‏ء» و در توجیه اینکه چرا درقرآن بسیاری از فروع احکام ذکر نشده است در حالی که‏قرآن ادعای جامعیت دارد به برائت ذمه تمسک می‏جویدومی‏گوید هر چیزی که در قرآن بیان نشده است اصل‏اولیه در مورد آن برائت ذمه است. برخی دیگر ازمفسرین به عدم بیان برخی مسائل مهم کلامی یا بیان غیرواضح در مورد مسائلی مثل جبر و اختیار و قضا و قدراشاره کرده‏اند.
صاحب المیزان در ذیل آیه ۸۹ نحل در توضیح تبیان‏بودن قرآن برای هر چیزی معتقد است‏بیان قرآن در موردمسائل مربوط به هدایت انسانها در جایی ضروری است‏که مردم به آن نیاز داشته باشند و اگر مساله مربوط به‏هدایت است و مردم با عقل خود می‏توانند آن را درک‏می‏کنند ضروری نیست که قرآن آن را بیان کند.
مطلبی که فهم آن تا اندازه‏ای مشکل است این است‏که قرآن گاهی از مسائلی مثل طلاق یا اختلاف زوجین‏و امور عقلانی دیگری بحث کرده است ولی مسائل‏بسیاری در قلمرو هدایت مطرح است که یا به ذکر کلیات‏یا به بیان ایهام گونه‏ای اکتفاء کرده و یا اصلا بیان‏نکرده است.
بنابراین، آنچه به طور قطع می‏توان ادعا کرد این است‏که قرآن هر چیزی را که در قلمرو هدایت انسانها بیان آن‏لازم است و از غیرطریق وحی ممکن نیست معلوم کرده‏است ولی موارد دیگر را بعضی معلوم کرده و بعضی را به‏انسانها واگذار کرده تا با تلاش و کوشش عقلانی خود آن‏را دریابند.
البته برخی نه با تمسک به آیات و روایات بلکه باتمسک به سیره پیامبر(ص) در تشکیل حکومت و اداره‏امور اقتصادی، تربیتی و سیاسی معتقد می‏شوند که دین‏باید در عرصه‏های مختلف حیات اجتماعی نظام خاصی‏را ارائه کند، همانطور که پیامبر(ص) با توجه به شرایطمکانی و زمانی آن روز و نیز اصول و مبانی دینی، نظامی‏را برای اداره امور اجتماعی جامعه اسلامی آن زمان‏سامان داد. در مورد این دلیل و مراد کسانی که از این دلیل‏برای اثبات نظام‏دهی بوسیله دین استفاده کرده‏اند، توضیح‏خواهم داد.
بعد از معلوم کردن دیدگاه خود درباره قلمرو دین‏نوبت‏به بررسی رابطه دین با هریک از اجزا و عناصرموجود در عمل تربیتی برنامه‏ها و نظامهای تربیتی‏می‏رسد ولی از آنجا که همین بررسی و سنجش را پس‏از تعیین قلمرو دین از نگاه برون‏دینی نیز خواهیم داشت‏و احتمالا بعضی مباحث تکرار خواهد شد بحث را به بعداز تعیین قلمرو دین از نگاه برون‏دینی موکول می‏کنم.
۲) تعیین قلمرو دین به روش برون‏دینی:
منظور از روش برون‏دینی این است که قلمرو دین باسنجش عقلانی و داوری عقل نه با رجوع به متون دینی‏معین سازیم. سنجش و داوری عقل با درنظر گرفتن‏نیازهای متنوع و متکثر انسان و تجزیه و تحلیل آنهاصورت می‏گیرد. عقل با مشخص کردن انواع نیازها ونیازهایی که عقل و حس از فهم آن ناتوانند قلمرو دین رامعین می‏سازد. در این زمینه نظریه‏های مختلفی ارائه شده‏است.و به طور می‏توان آنها را به دو دسته اقلی و اکثری‏تقسیم کرد. با توضیح اجمالی و نقد و بررسی چند نظریه‏که بعضی اکثری و بعضی اقلی‏اند، دیدگاه خود را در این‏باره معلوم خواهم کرد.
نظریه شهید صدر و شهید مطهری: شهید صدرضمن تقسیم‏بندی‏نیازهای‏انسان به‏نیازهایی که عقل ازسامان‏دهی به آن عاجزان و نیازهایی که عقل انسان درسامان‏دهی به آن توانمند است نیازها و مسائل زیر را به‏عنوان مسائلی که عقل از سامان‏دهی به آن عاجز است نام‏برد.
«۱) انسان بر حل تعارض منافع شخصی خویش بامنافع جامعه توانا نیست.
۲) انسان به تمامی استعدادهای‏خود از مهالک خویش آگاهی ندارد و اگر به حال خویش‏رها شود در چاه شهوات حیوانی خویش غرق می‏شود.
۳) انسان در تشخیص نظام اصلح اجتماعی عاجز است واگر هم آنرا درک کند از تطبیق آن عاجز است.
شهید صدر با لحاظ این امور کارکردهای زیر را برای‏دین بر شمرده است.
۱) دین نظام به عنوان راهنمای‏مطمئن و آگاه انسان را به سوی کمال مطلق و عالم معناهدایت می‏کند
۲) دین نظام اصلح اجتماعی را به مامی‏شناساند و در تطبیق آن به ما یاری می‏رساند.
۳) دین‏باید حاکم و شیوه حکومت را بر اساس مبنای دینی معلوم‏کند». (۱۵)
با نظر به این باورها شهید صدر می‏کوشد نظام‏اقتصادی دینی را توضیح دهد. به نظر وی نظام اقتصادی‏از دو رکن اساسی تشکیل شده است:
۱) اصول ثابت نظام‏که از طریق نصوص یا مراجعه به احکام فقهی و کشف‏زیربنای آنها بدست می‏آید.
۲) منطقة الفراغ: یعنی جایی‏که شارع در آنجا حکمی ندارد و حاکم اسلامی با نظر به‏اصول ثابت و شرایط زمانی و مکانی حکم آنها را معلوم‏می‏دارد. ثمره این دیدگاه بیان روشهای کلی حل مسائل‏اقتصادی‏است. روشهایی که در ارتباط با عدالت اجتماعی‏دیده می‏شوند و عدالت اجتماعی را تامین می‏کند. (۱۶)
نتیجه‏اینکه شهید صدر در مقام استدلال حضور جدی‏و همه‏جانبه دین را در عرصه‏های مختلف حیات اجتماعی‏اثبات می‏کند ولی در مقام بیان آنچه دین در حوزه اقتصادمشتمل بر آن است‏به بیان جهتگیریهای کلی که بخشی ازآن از نصوص دینی و بخشی دیگر با توجه به اصول ثابت‏دینی و زمان و مکان بدست می‏آید اکتفا کرده است.شهید مطهری با تجزیه و تحلیل نیازهای انسان معتقدمی‏شود «یک سلسله حقایق و یک راههایی هست که‏انسان به آنها احتیاج دارد، نه غریزه به آن حقایق‏راهنمایی می‏کرد نه حس و عقل می‏تواند راهنمایی بکند،اینجاست که وحی به کمک انسان می‏آید و او راراهنمایی می‏کند» (۱۷) به نظر ایشان دین، متمم و مکمل عقل،حس و غریزه است; یعنی مرز دین از جایی شروع‏می‏شود که عقل، حس و غریزه از رهنمودن به آنجا عاجزو ناتوانند. ایشان دو مساله مشخص را به عنوان مسائل‏متعلق به قلمرو دین ذکر می‏کند: مساله اول شناساندن‏مصالح اجتماعی است و مساله دوم شناساندن اموری‏است که انسان را در رسیدن به سعادت معنوی و کمالات‏انسانی یاری می‏رساند «انبیاء برای [دو] کار آمده‏اند هم اورا به مصالح اجتماعی راهنمایی کنند و هم یک قدرتی بروجودش سلطه می‏کند به نام «ایمان‏» که به حکم این‏قدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا می‏کند» (۱۸) . شهیدمطهری در تلاش برای تفکیک قلمرو دین از قلمرو حس‏و عقل نیازهای انسان را به دو دسته نیازهای ثابت ونیازهای متغیر و تابع شرایط زمان و مکان تقسیم می‏کند وآنگاه بیان می‏کند که وظیفه دین معلوم کردن نیازهای‏ثابت و لایتغیر است «از خصوصیات دین اسلام این است‏که همیشه روی حاجات ثابت انسانی مهر زده است، اماحاجتهای متغیر را تابع حاجتهای ثابت قرار داده است‏» (۱۹) شهید مطهری این مطلب را که دین اسلام چون امع‏است‏باید در جزئیات هم تکلیف معینی معلوم کرده باشدرد می‏کند و می‏گوید «اتفاقا جامعیت دین ایجاب می‏کندکه اساسا در بسیاری امور دستور نداشته باشد نه اینکه هیچ‏دستوری نداشته باشد بلکه دستورش این است که مردم‏آزاد باشند». (۲۰)
بنابراین شهید مطهری وظیفه دین را بیان مسائل فردی‏و اجتماعی در محدوده احتیاجات ثابت‏بشری در بخشی‏که عقل و حس و غریزه نمی‏توانند انسان را راهنمایی کندمی‏داند.
آنچه دیدگاه شهید مطهری را بیشتر روشن می‏کندتلاش وی برای کشف نظام اقتصادی اسلام است. وی درکتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام تلاش می‏کند که‏روشهای اقتصادی اسلام را در یک نگاه تطبیقی باسرمایه‏داری و مارکسیسم نشان دهد. روشهایی که وی درفصل آخر کتاب تحت عنوان روشهای اقتصادی اسلام‏ذکر می‏کند چیزی بیش از روشهای کلی حل مسائل‏اقتصادی اسلام که شهید صدر بیان می‏کند نیست که البته بامبنای وی هماهنگ است.
از بین نظریه‏های مطرح شده در سالهای اخیر، دونظریه که یکی جانب افراط را پیموده و دیگری جانب‏تفریط، بیان خواهم کرد. تفاوت این دو نظریه با نظریه‏شهید مطهری و شهید صدر در این است که ابعاد وجوانب مختلف مساله بیشتر برای اینها روشن شده و دقیقاناظر به سؤالهایی است که ما در آغاز بحث مطرح کردیم.
▪ نظریه آقای سروش
سروش همانند شهید مطهری‏معتقد است که خداوند دین را برای تعطیل کردن عقول‏بشر نفرستاده است‏بلکه دین برای تکمیل و جبران نقصان‏عقل و حس آمده است. وی دو مساله را به عنوان مسائل‏متعلق به قلمرو دین ذکر می‏کند، اول مسائلی است که فهم‏آنها از تجربه بشری بیرون است نظیر مساله معاد و جهان‏پس از مرگ که اگر انبیاء از آن خبر نمی‏دادند به هیچ وجه‏تجربه بشری نمی‏توانست آن را درک کند.
دوم مسائلی است که تجربه کردن و فهم آن به نابودی‏تجربه کننده منتهی می‏شود. در غیر این دو مساله که درواقع مسائل مربوط به سعادت اخروی است، تدبیر حیات‏بشری به عهده عقل انسانها واگذار شده است. مراد از عقل‏انسانها تجربه تاریخی و فعلی بشر است. (۲۱) بر اساس این مبناوی معتقد می‏شود که چگونه باید حکومت تشکیل داد،اداره کومت‏باید به چه روشی انجام گیرد، با مشکلات‏و مفاسد اجتماعی چگونه دست و پنجه نرم کرد، قدرت‏سیاسی را در جامعه دینی چگونه مهار کرد، عدالت‏اجتماعی را چگونه بوجود آورد پرسشهایی است که به‏شرع و دین مربوط نیست. باید روش و نظام آنها را ازاندیشه و تجربه بشری و به کارگیری خرد سود بجوئیم ونظام عقلانی متکی بر استعدادها و حضور بی‏وقفه مردمی‏فراهم ساخت. (۲۲)
▪ نظریه آیة‏الله جوادی آملی
این نظریه که نظریه‏حداکثری در باب قلمرو دین است. قلمرو بسیارگسترده‏ای را برای دین اثبات می‏کند. دین از سویی همه‏نیازهای ثابت و متغیر فردی و اجتماعی را برآورده‏می‏سازد و از سوی دیگر تفسیر و تبیین همه علوم اعم ازعلوم فلسفی و علوم تجربی طبیعی و تجربی انسانی را به‏عهده گرفته است.
وی برای اثبات نظریه خود به برهان ابن‏سینا در شفا وتوضیح تکمیلی محقق طوسی در این باره استناد می‏کند.خلاصه برهان با بیان و تقریر خود صاحب نظریه چنین‏است «انسان نمی‏تواند همانند دیگر حیوانات به صورت‏مستقیم از طبیعت‏بهره‏برداری کند. او برای حداقل زندگی‏نیازمند خوراک، پوشاک و مسکنی است که از طریق‏تصرف و دخالت در طبیعت تهیه می‏شود و این همه،بدون همکاری و همیاری و هماهنگی با دیگران آماده‏نمی‏شود، همیاری و هماهنگی افراد نیازمند به اجرای‏قوانین معین و مشخص است و این قوانین برای اینکه‏زندگی اجتماعی را تامین کند باید بر اساس آگاهی نسبت‏به مصالح همگانی بوده و همچنین به دور از هوی وهوسهایی باشد که به دنبال کسب منافع شخصی و گروهی‏باشد و... و قانون معصوم از خطا، مصون از هوس تنهاتوسط انسان معصومی که متکی به وحی الهی است ازذات اقدس پروردگار دریافت می‏شود». (۲۳)
محقق طوسی می‏گوید اگر ما آخرت را بر سر دنیاکنیم و زندگی دنیوی و اخروی را با هم لحاظ کنیم برهان‏ابن‏سینا تمام است و الا برای نظم دادن به زندگی دنیوی‏نیازی به‏قانون معصوم‏از خطاو مصون از هوس که از طریق‏وحی دریافت‏شود نداریم. دلیل آن توانمندیهای ملتهای‏غیرمسلمان در نظم دادن به زندگی دنیوی خویش است.
صاحب نظریه درباره شیوه برآوردن نیازهای مختلف‏بوسیله دین در حالی که بسیاری از آنها در دین بیان نشده‏است دو راه پیشنهاد می‏کند. یک راه بکارگیری روش‏اجتهادی و قول به اجرای حدیث «علینا القاء الاصول وعلیکم بالتفریع‏» در همه علوم است. (۲۴) راه دوم اثبات‏حجیت‏شرعی برای احکام عقلی است.
● نتبجه
به اعتقاد ما در بررسی مساله از منظر برون‏دینی به همان نتیجه‏ای می‏رسیم که در بررسی مساله ازمنظر درون دینی رسیدیم و آن این است که بیان همه‏نیازها در دین نیامده و با رجوع به متون دینی نمی‏توان‏همه نیازها را برآورده کرد. برای اثبات مدعای فوق تقریردقیق محل نزاع بین نظریه‏های مختلف در ابتدا ضروری‏بنظر می‏رسید. نظریه‏هایی که تاکنون بیان شد بر این مطلب‏که دین متمم و مکمل عقل است و وظیفه دین بیان مسائلی‏است که انسان بوسیله عقل و حس نمی‏تواند آن را درک‏کند یا اگر درک کند راههای رسیدن به آن را نمی‏تواندنشان دهد اتفاق نظر دارند، به تعبیر دیگر بین نظریه‏های‏مختلف نزاع کبروی وجود ندارد و این قضیه کلی (هرنیازی که برآوردن آن از عهده عقل برنمی‏آید بعهده دین‏است) مورد قبول آنهاست.
همچنین نزاعی در صغرای استدلال در بعضی مواردوجود ندارد. همه نظریه‏ها بر این باورند که مسائلی نظیرمساله معاد و راههای رسیدن به سعادت اخروی و برخی‏مصالح اجتماعی بوسیله حس و عقل درک نمی‏شود وبنابراین معلوم نمودن آنها وظیفه دین است.
اختلاف نظریه‏ها در مورد اثبات قلمرو وسیعتری بیش‏از مقدار فوق برای دین است مثلا شهید صدر ارائه نظام‏اصلح اجتماعی و آیة‏الله جوادی آملی علاوه بر آن، بیان‏همه علوم تجربی انسانی و طبیعی را وظیفه دین می‏داند.
برای داوری درباره ادعاهای فوق باید بین مقام‏استدلال و استکشاف تفکیک کرد.
در مقام استکشاف بین نظریه‏های اقلی و اکثری‏تفاوت چندان محسوسی مشاهده نمی‏شود، زیرا که‏نظریه‏های اکثری در مقام استکشاف نظام دینی یا ادعاهای‏دیگر با این مشکل مواجه می‏شوند که بسیاری از مدعاهابطور صریح یا ضمنی در متون دینی یافت نمی‏شود و به‏این خاطر بعضی قائل به منطقة الفراغ و بعضی معتقد به‏اجرای حدیث «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع‏» وبرخی قائل به حجیت‏شرعی احکام عقلی و دینی بودن‏آنها می‏شوند که مفهوم دقیق آن واگذاری حل برخی ازمسائل اجتماعی و دنیوی به عقل بشری است.
در مقام استدلال نه برهان ابن‏سینا و نه بیان شهید صدردلالت‏بر مدعا ندارد اینکه دنیا مزرعه آخرت است (الدنیامزرعة الاخره) و سعادت اخروی از خلال زندگی دنیوی‏بدست می‏آید و اینکه انسان از همه مهالک خویش آگاه‏نیست و یا ناتوان بر جمع بین منافع شخصی و اجتماعی‏است تنها مطلبی که اثبات می‏کند این است که دین بایدبرخی مصالح فردی و اجتماعی که در زندگی اخروی‏تاثیر دارد توضیح دهد.
اگر ادعا شود چنانکه ادعا کرده‏اند که هیچ عملی‏خالی از یکی از احکام شرعی (وجوب، حرمت، مکروه،مستحب، مباح) نیست و بنابراین وظیفه دین است که آن‏را مشخص کند، تفکیک بین مفهوم برنامه‏ریزی جهت‏بهبود وضعیت فردی و اجتماعی و مفهوم خالی نبودن‏افعال انسان از یکی از احکام شرعی، مساله را روشن‏می‏کند. مفهوم خالی نبودن افعال انسان از یکی از احکام‏شرعی این نیست که دین به ما برنامه می‏دهد و راه حل‏برآوردن همه نیازها و مسائل و مشکلاتی که جامعه امروزه‏ما با آن درگیر است نشان می‏دهد، مفهوم آن این است که‏بعد از ارائه راه حل و برنامه، از آنجا که برنامه بوسیله انسان‏به مرحله اجرا در می‏آید و در واقع فعلی از افعال انسان‏است، دین می‏تواند حکم به جواز یا عدم جواز آن راصادر کند. بعلاوه ادعاهای فوق همانگونه که برخی ازمتفکران متذکر شده‏اند با جاودانگی دین و اینکه خداونددین را برای شکوفایی عقل بشر فرستاده نه تعطیلی آن‏مناقات دارد.
تا اینجا انتظار برآورده شدن همه نیازها بوسیله دین‏نفی گردید ولی نیازهایی که بوسیله دین برآورده می‏شودبه طور دقیق مشخص نشد. بیان شهید مطهری در اینکه‏دین نیازهای ثابت انسانی را برآورده می‏سازد یا بیان‏آقای سروش در اینکه دین به دنیا در جایی که دنیا ممد یامزاحم سعادت اخروی است توجه دارد با نوعی ابهام‏همراه است و وظیفه انسان را در مقام عمل معلوم‏نمی‏سازد. مشکل از آنجا ناشی می‏شود که وجوه دنیوی واخروی با هم آمیخته است و هر وجهی که به عنوان وجه‏فقط دنیوی یا وجه فقط اخروی نام ببریم اثبات آن دشواراست و جای چون و چرا دارد و همچنین است تفکیک‏نیاز ثابت از متغیر. به نظر ما لازم است ابتدا نیازهای انسان‏در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، تربیتی به طور دقیق‏تعریف، شود (چنانچه ما در آغاز بحث نیازهای تربیتی رابرشمردیم) و آنگاه رابطه دین با آنها سنجیده شود. بیان‏ملاکهای کلی مثل اینکه دین حاجات ثابت انسانی رابرآورده می‏سازد گرچه تا حدودی در تعیین مرز بین‏وظیفه دین و عقل مفید است ولی کافی نیست.
بررسی رابطه دین با نظام تربیتی و با هریک از اجزا و عناصر موجود در عمل تربیتی:
در این قسمت تلاش خواهم کرد پرسشهای مطرح‏شده درباره نسبت دین با نظام تربیتی (به سه مفهومی که‏قبلا توضیح داده شد) و نیز نسبت دین با هر یک از اجزا وعناصر موجود در عمل تربیتی را (مربی، متربی، اصول وروشهای تربیتی و...) توضیح دهم.
از مباحث گذشته درباره قلمرو دین روشن شد که‏دین بیان و توضیح همه نیازهای انسان را بعهده نگرفته‏است، دین تنها توضیح مسائلی را بعهده گرفته است‏که اولا مربوط به هدایت انسان باشد و ثانیا بیان آن‏بوسیله عقل و حس ممکن نباشد. بنابراین، نباید از دین‏ارائه نظام تربیتی به معنای بیان همه عناصر و بیان انواع‏روابط بین عناصر و توجیه آنها و یا توضیح کامل و جامع‏هر یک از اجزا و عناصر دخیل در عمل تربیتی را انتظارداشت. اگر یک نظام تربیتی یا توصیف هر یک از عناصرنظام به جدولی که از مربعهای خالی متعددی تشکیل شده‏است تشبیه کنیم دین تنها بعضی از مربعهای خالی را پرمی‏کند و پر کردن بقیه بوسیله دین ضرورتی ندارد.«ضرورت ندارد» به این معنا است که ممکن است‏مربعهای خالی به وسیله دین پر شود و ممکن است‏پر نشود و در این صورت نیاز به کمک گرفتن از عقل‏و تجربه بشری باشد.
با توجه به مطلب فوق دو سؤال مطرح می‏شود. سؤال‏اول درباره چگونگی دخالت دین در تدوین نظام وتوضیح هر یک از اجزا و عناصر است. آیا دین در تدوین‏نظام و توضیح عناصر همیشه به یک صورت دخالت‏می‏کند و مربعهای خالی مشخصی را پر می‏کند یا صورمختلفی برای آن امکان دارد، اگر صور مختلفی امکان‏دارد، در هر صورت کدام بخش از یک نظام و چه نوع‏توضیحی درباره هر یک از اجزا و عناصر به عهده‏می‏گیرد؟ سؤال دوم این است که آیا نظامی که بخشی ازآن با کمک گزاره‏های دینی و بخشی دیگر با کمک‏معرفت‏بشری تدوین می‏گردد به صفت دینی متصف‏می‏شود و آیا می‏توان آن را نظام دینی نامید؟
در مورد سؤال اول صاحبنظران صور مختلفی رادرباره چگونگی دین در تدوین نظام مطرح کرده‏اند:
صورت اول این است که بگوییم در دین یک نظام‏تربیتی نهان است و وظیفه ما کشف آن است. گاهی این‏فرض به این صورت بیان می‏شود که ورای گزاره‏های‏تربیتی به ظاهر پراکنده‏ای که در متن کتاب و سنت وجوددارد، اصول کلی نظام‏مندی وجود دارد که بر اساس آنها،این گزاره‏ها بیان شده است. ظاهرا مقصود شهید صدر ازنظام دینی چنین معنا و مفهومی است. تلاش وی دراقتصادنا این است که با استفاده از نصوص دینی و احکام‏فقهی که در باب تجارات و معاملات بیان شده به‏زیربناهای آنها که به نظر ایشان نظامند است و نظام‏اقتصادی اسلام را تشکیل می‏دهد برسد.
صورت دوم این است که دین مواد خام نظام‏سازی رافراهم کرده و ما با گردآوری و صورت‏بندی آنهامی‏توانیم نظام تربیتی بدست دهیم. تفاوت این فرض بافرض قبلی در این است که در فرض قبلی در جستجوی‏نظامی باشیم که خداوند در ورای گزاره‏های تربیتی لحاظکرده است و در این فرض اجزا و عناصر از دین گرفته‏شده است و صورت‏بندی و نظام‏دهی کار ذهن و عقل‏ماست و لذا نظامهای متفاوت بر حسب اهداف مورد نظرمی‏توانیم داشته باشیم.
صورت سوم این است که نظام‏سازی کار عقل وتجربه بشری است ولی بی‏رابطه با دین هم نیست دین یاپیش از نظام‏سازی پیشفرضهای تدوین نظام را تامین‏می‏کند یا پس از نظام‏سازی سازگاری یا ناسازگاری آن رابا اصول پذیرفته شده دینی معلوم می‏سازد. جدول زیرفروض مختلف مساله را با توجه به صور مختلف دخالت‏دین از یک سو و معانی مختلف نظام و انواع عناصر واجزا موجود در عمل تربیتی که در آغاز بحث‏به آنهااشاره شد نشان می‏دهد.
در مورد سؤال دوم پاسخ مثبت است و ظاهرا مقصودبسیاری از متفکران که مدعی نظام دینی هستند این‏معناست که ما به اندازه‏ای که از دین انتظار کمک می‏رودکمک بگیریم نه اینکه دین همه اجزا، عناصر و روابط‏عناصر را با هم توصیف و با کمک نظریه‏ای تبیین کند.بنابراین همه صور مطرح شده به دینی بودن متصف‏می‏شوند ولی مقدار و چگونگی دخالت دین در تدوین‏آنها متفاوت است، نکته‏ای که از مطالب فوق استفاده‏می‏شود این است که نزاع در اثبات یا نفی نظام دینی تاقبل از تعیین انتظار از نظام دینی و مقدار دخالت دین درنظام‏سازی نزاع لفظی است و متاسفانه چنین نزاعی فراوان‏پیش آمده است.
در بررسی چگونگی دخالت دین در تدوین نظام وتوضیح اجزا و عناصر همانطور که از جدول معلوم‏می‏شود ۳۵ صورت قابل بحث و بررسی است. اما بخاطراینکه نوشتار حاضر قرار است در حد یک مقاله در مجله‏آماده شود و چنین زمینه‏ای اجازه بحث و بررسی همه‏صور را نمی‏دهد، از بین صور مختلف دینی کردن نظام ویا اجزا آن، صورت دوم (دین مواد خام نظام‏سازی رافراهم کرده است و...) و از بین نیازهای موجود در قلمروتربیت، نظام تربیتی به سه مفهومی که گذشت در نظرمی‏گیریم و به مقایسه و بررسی آنها می‏پردازیم. منظور ازبررسی و مقایسه، معلوم ساختن این مطلب است که دین‏در تدوین کدام‏یک از سه صورت تدوین نظام تربیتی‏بیشتر دخالت می‏کند و بخش بیشتری از آن را توضیح‏می‏دهد و چگونه این دخالت (توضیح و تبیین اجزا وعناصر) صورت می‏گیرد.
به طور قطع دین بیشترین نقش را در تدوین نظام‏تربیتی جاودانه و غیرناظر به مسائل و نیازهای زمان یامکان خاص بازی خواهد کرد. این مطلب از لوازم قول به‏جهانی بودن و جاودانگی دین اسلام است. زیراجاودانگی اسلام قرآن (و ما هو الا ذکر للعالمین. ۵۲ قلم)و پیامبری(ص) که مایه رحمت‏برای جهانیان است (ماارسلناک الا رحمة للعالمین. ۱۰۷ انبیاء) مقتضی است که‏دستورات هدایتی قران چه در ارائه غایات و چه در ارائه‏طریق برای رسیدن به غایات، دستوراتی باشد که با قطع‏نظر از ویژگیهای زمانی و مکانی، نیازهای انسانها رابرآورده و مشکلات او را برطرف کنند.
مطلب فوق به این معنا نیست که دین در تدوین نظام‏به معنای دوم (نظام تربیتی تدوین شده برای جامعه خاص)و سوم (نظام تشکیلاتی و اداری تربیتی) دخالت نمی‏کند.دین بخشهایی از نظام به معنای دوم و سوم را تامین‏می‏کند ولی در مقایسه با نظام به معنای اول دخالت دین‏کمتر و دخالت عقل بیشتر می‏شود. برای روشن شدن‏مطلب لازم است رابطه نظام به سه مفهومی که برای آن‏ذکر شد توضیح داده شود: نظام به سه مفهومی که برای آن‏ذکر شد، در واقع، سه مرحله تکوین و تولید اندیشه‏تربیتی، تبدیل شدن اندیشه به برنامه و ظهور برنامه دریک قالب اجرایی را نشان می‏دهد. نظام تربیتی به معنای‏اول مرحله تکوین و تولید اندیشه تربیتی (مکتب تربیتی)است‏به این معنا که فیلسوف و مربی تعلیم و تربیت‏با توجه‏به بینشهای کلی خویش درباره هستی، انسان و جامعه،اهداف، اصول و روشهای تربیتی را به روش تحلیل محتوادر حالی که ناظر به زمان، مکان و جامعه خاصی نیست‏معلوم می‏کند. نظام تربیتی به معنای دوم مرحله‏ای است که‏با توجه به امکانات مادی و نیازها و شرایط عینی جامعه وبا توجه به مکتب تربیتی مورد قبول دین، روشهای دقیق وجزئی رسیدن به اهداف مشخص می‏شود. نظام تربیتی به‏معنای سوم تجلی عینی و خارجی نظام به معنای اول ودوم است. حال اگر در تدوین نظام به معنای دوم وطراحی نظام به معنای سوم، به مکتب تربیتی موردنظر دین‏توجه شود، آنها به دینی بودن متصف می‏شوند. منظور ازتوجه به مکتب تربیتی موردنظر دین این است که‏برنامه‏ریز در مرحله تعیین اهداف و اولویتهای تربیتی واقدامات بعدی یعنی تعیین برنامه‏های آموزشی، نظام‏مدیریت و سلسله مراتب مشاغل و مسؤولیتها، ساختمان وتاسیسات فیزیکی، بودجه و روشهای ارزشیابی، ازمقداری که دین به طور صریح یا غیرصریح به آنها اشاره‏کرده کمک بگیرد. در واقع عالم دینی و فرد متدین دریک مرحله مکتب تربیتی دینی را معین می‏سازد و درمرحله بعدی آن را با وضعیت عینی جامعه خویش تطبیق‏می‏دهد و مکتب تربیتی دینی را به پیکره برنامه تربیتی‏تزریق می‏کند. درباره اینکه دین در تدوین کدام مرحله ازمراحل فوق بیشتر نقش دارد نیاز به پژوهش است ولی‏آنچه با نظر ابتدایی به محتوای دین می‏توان گفت این‏است که حضور دین در تعیین اهداف و اولویتهای تربیتی‏و نیز در ارائه روشها برای تنظیم رابطه مربی و متربی و بیان‏ویژگیهای مربی و متربی گسترده‏تر است.
محمود نوزری
پی‏نوشتها:
۱) منظور از تربیت در اینجا امری غیر از اخلاق است. اخلاق به بیان مطلوبهاو خوبیها و بدیها می‏پردازد و تربیت راههای رسیدن به مطلوبها را نشان‏می‏دهد.
۲) انزل فیه القرآن هدی للناس ...، بقره/۱۸۵.
۳) لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ءاتیه‏ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلل مبین. (ال‏عمران / ۱۶۴)
۴) میلاره، گاستون; معنی و حدود علوم تربیتی، ترجمه علیمحمد کاردان،ص ۲۹.
۵. George F. Kneller
۶) ر. ک. نلر، جرج ف، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش ترجمه فریدون‏بازرگان، ص‏۴۶.
۷) شروط اول و دوم و سوم از تعریفی که در دائرة‏المعارف بین‏المللی علوم‏اجتماعی برای نظام (system) ذکر شده استفاده می‏شود، و بقیه‏شروط را از سخنرانیهای استاد ملکیان در تاریخ ۲۶/۱۱/۷۶ و ۲۳/۹/۷۶ که‏در دفتر همکاری انجام شده استفاده کرده‏ام.
۸) یوسف / ۱۱۱
۹) نحل / ۸۹
۱۰) نحل/۴۴
۱۱) تفسیر نور الثقلین / جلد ۳ حدیث ۱۸۴
۱۲) همان/ حدیث ۱۷۴
۱۳) تفسیر المیزان ج‏۱عربی ص‏۳۲
۱۴) آل عمران / ۱۶۴
۱۵) ر. ک، احمدی، محمد امین، انتظار از دین از دیدگاه متفکران مسلمان دردو قرن اخیر، قم، مؤسسه تحقیقات استراتژیک، فصل انتظار از دین ازدیدگاه شهید صدر.
۱۶) ر.ک. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، جلد دوم، مکتب اقتصادی و اسلام.
۱۷) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲.ص‏۲۰۸
۱۸) مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد ۴، چاپ دوم، قم، انتشارات صدرا،۱۳۷۴، ص‏۳۵۱.
۱۹) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۸، ص‏۲۸۱
۲۰) مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، قم، انتشارات صدرا،۱۳۶۲، ص‏۱۶۵
۲۱) ر.ک. سروش، عبدالکریم، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان، ش‏۳۱.
۲۲) ر.ک. سروش، عبدالکریم، فربه‏تر از ایدئولوژی
۲۳) جوادی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت، چاپ اول، قم، نشر فرهنگی‏رجاء، ۱۳۷۲، ص‏۱۱۵ و ۱۱۶.
۲۴) همان، ص‏۱۶۲
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم


همچنین مشاهده کنید