جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


رمانی برای نوجوانان اما بزرگترها هم بخوانند...!!!! «خودتان بروید جنگ»


رمانی برای نوجوانان اما بزرگترها هم بخوانند...!!!! «خودتان بروید جنگ»
▪ اثر اکبر صحرایی
▪ محمد مهدی طالقانی
▪ کاش کمی بزرگتر بودم
▪ نویسنده: اکبر صحرائی
▪ تصویرگر: بهمن زارعیان
▪ ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
پاییز ۱۳۸۶اکبر صحرایی سال ۱۳۷۸ با تألیف مجموعه داستان «کانال مهتاب» به دنیای حرفه ای نویسندگی وارد شد.
«هزار و نه»، «خمپاره های خواب آلود»، «پرونده ۳۱۲» و مجموعه داستان «آنا هنوز می خندد» نام صحرایی را بین نویسندگان مطرح ساخت. صحرایی برنده جایزه قلم بلورین نهمین (۱۳۸۱) و سیزدهمین (۱۳۸۵) جشنواره مطبوعات ایران در بخش دفاع مقدس، برگزیده داستان کوتاه اولین دوره جایزه ادبی اصفهان (۱۳۸۲)، برگزیده داستان های جنگ سال ۱۳۸۲ به انتخاب انجمن قلم ایران و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، برنده سرو بلورین پنجمین جشن فرهنگ فارس با مجموعه داستان طنز «خمپاره های خواب آلود» (۱۳۸۲)، برگزیده داستان کوتاه چهارمین (۱۳۸۴) و پنجمین (۱۳۸۵) همایش ادبی «سوختگان وصل» دانشگاه تهران و برگزیده اول رمان و مجموعه داستان دومین همایش «پاسداران اهل قلم» (۱۳۸۵) با رمان «پرونده ۳۱۲» و مجموعه داستان «خمپاره خواب آلود» است.
معمولا خواننده با احتیاط و تردید به یک کتاب که به نظر می رسد به یک سوژه تکراری است نزدیک می شود. این هم به خاطر نمونه آثار ضعیفی است که مخاطب از قبل با این موضوع آشنا شده و متأسفانه گاهی این پیش داوری باعث می شود که یک اثر خوب خوانده و دیده نشود.
در ژانر جنگ تحمیلی هشت ساله، آثار گوناگونی برای مخاطبان سنی مختلف به نگارش درآمده که در اغلب آنها به جذابیت های هنری و اصول داستان نویسی چندان پرداخته و توجهی نشده است و پیدا کردن کتابی قوی که مخاطب را از چند صفحه اول به جلوتر بکشد گاهی سخت و دشوار است. هر چند در سال های اخیر شاهد تغییراتی در این زمینه بوده ایم.
اما رمان «کاش کمی بزرگتر بودم» اکبر صحرائی هر چند رمانی برای نوجوانان است اما نقاط برجسته بسیاری دارد که بزرگترها هم، از خواندن آن پشیمان نخواهند شد. این کتاب با وجود اینکه برگزیده کتاب فصل (زمستان ۷۶) شده است اما هیچ گونه نقد و بررسی از این کتاب در جایی نمی بینیم. و این مهجوری حوزه نقد کتاب را دوباره به ما گوشزد می کند و درحقیقت کتاب های خوبی به علت عدم معرفی مناسب ممکن است دیده نشدند.
روایت و نثر ساده و صمیمی- کشش و گره های داستانی منطقی و روراستی راوی با مخاطب باعث می شود مخاطب از همان خط های اول همراه داستان بشود و این کارکرد هوشمندانه از طرف نویسنده اتخاذ شده است. «بچه مردم را به کشتن می دهید» مخاطب را در ابتدا از آن ذهنیتی که دارد؛ جدا می کند، تا با یک داستان، با شعارهای همیشگی، روبرو می شود، جدا شود. و به خودت می گویی عجب پس در رمان های ما هم یک پدر می تواند با اعزام فرزندش به جبهه مخالفت کند. نویسنده آرام تو را به دنیای نوجوانی که هنوز ۱۳ ساله هم نشده است آشنا می کند. نوجوانی که تمام لحظه هایش را با آرزوی جبهه رفتن ربط می دهد و سیر می کنند. این رمان اولین رمان کودک و نوجوان است که در حوزه جنگ توسط انتشارات علمی- فرهنگی چاپ شده و جسارت این ناشر در چاپ کتابی در حوزه ادبیات نوجوانان و جنگ قابل تقدیر و اعتنا است. این کتاب داستان جوانان و نوجوانانی است که از شعار پا را فراتر گذاشته اند و در یک پروسه خاص به شعور رسیده اند. در مقابل انبوه کتاب های حوزه دفاع مقدس که قهرمانان شان از ابتدا آدم هایی کامل و آرمانی و دست نیافتنی هستند.
در اوایل داستان؛ در برشی احساسی، بخش هایی از نامه همکلاسی رزمنده (قاسمی) توسط معلم برای بچه ها خوانده می شود و آتش اشتیاق آنها را برای دیدن فضای جبهه و جنگ بیشتر می افروزد. هر چند که خیلی سریع و بدون مقدمه لازم فورا با شهادت این هم کلاسی روبرو می شویم. در این نامه قاسمی از ترس و اضطراب و پشیمانی اولیه اش در اوایل اعزام می گوید و از تلاش برای غلبه بر آن.
دیالوگ های این رمان از نقاط قوت آن است و بسیار حرفه ای به رشته تحریر درآمده است و به ارتباط مخاطب بسیار کمک می کند. و همچنین قهرمان های این رمان افرادی با نگرانی ها ترس ها و وابستگی هایی که خود ما هم آنها را تجربه کرده و می شناسیم هستند و این باورپذیری رمان و در نتیجه انتقال مفاهیم ارزشی رمان را تسهیل کرده است و مخاطب را تحت تأثیر قرار داده. مثلاً قهرمان داستان (سهراب) در یک آتش بازی سنگین دشمن از ترس خودش را خیس می کند و در مراحل بعدی به مرور به بازسازی منطقی این شخصیت و کنترل ترس او پرداخته می شود.
نکته مهم این رمان زمینی ملموس وباورپذیری بودن قهرمان این رمان (سهراب) است نه این که اسطوره های غریب با رفتار و عملکردی بعید و آرمانی.
در بخش دیگر از کتاب که با تیترهای مناسب انتخاب شده اند- شاهد صحنه حمله هوایی دشمن به یکی از پادگان های شیراز هستیم که در پایان آن، پدر در یک دوئل نفس گیر پس از مدت ها مخالفت دست از عزیزش می شوید و اجازه می دهد که پسرش به جبهه برود در پرده ای از غم اشک او را بدرقه می کند.
روایت دست بردن در شناسنامه ها و تغییر تاریخ تولدها و پاسدارانی که گاهی این نوجوانان را در اتاق تله شناسایی و از اعزام آنها جلوگیری می کنند- تصور کودکانه مسعود از جبهه وایستگاه های صلواتی اش (شربت و آب میوه) و بعد رشد و بالندگی او در آن محیط خاص- رضایت نامه های قلابی و صحنه شهادت پسر بابا رستم که بغض را به گلوی مخاطب می آورد و اشک را بر چهره جاری می کند- این موارد تعدادی از لحظه های زیبای رمان می باشد.
نویسنده با یک پرداخت روانشناسانه سهراب را نشان می دهد که با کشتن یک سوسک سیاه بزرگ سعی دارد شجاعت و بزرگ شدنش را به همه نشان بدهد وبعد از این عمل شجاعانه! راهی محل اعزام رزمندگان می شود... استفاده از نمادهای ملی (شاهنامه) سهراب و بابا رستم برای چند شخصیت کلیدی رمان یادآور مفاخر ملی این ملت در کنار اعتقادات مذهبی رزمندگان، یادآوری مناسبی به وجود آورده است. هر چند رستم هم در این داستان بالای پیکر فرزند غرق به خونش نشسته است؛ در شاهنامه پدر و پسر در دو سو جنگ قرار دارند- ولی در اینجا هر دو در یک جبهه می جنگند و رستم آقای صحرایی به عبارتی با دستان خودش سهراب (امیر) را به قربانگاه آورده است و رستم چه زیبا در خود می شکند و درد از دست دادن فرزند به خوبی در حالات او بیان شده است و همچنین استواری او بعد از این حادثه زیبا به تصویر درآمده است.
در کنار این نکات مثبت شتاب نویسنده در به پایان رساندن سرانجام داستان و شتاب زدگی اش در پایان رمان در سکانس آزادسازی خرمشهر برای مخاطب حرفه ای مشهود است و به نظر می رسد مطرح کردن داستان ابراهیم و اسماعیل در ص ۵۹ به کمی پرداخت بیشتر احتیاج داشته باشد و همچنین در صحنه دیدن جنازه همکلاسی شهید انتظار واکنشی متفاوت با توجه به سن (سهراب) می رود.
در این رمان از طنزهای در میان فصلها استفاده شده است که به خوبی در جای خود قرار گرفته اند و در کنار این که لبخندی بر لبان مخاطب می آورند باعث افزایش گیرایی رمان شده اند و زیباترین این طنزها، به اشتباه اسیر گرفتن چند ایرانی توسط قهرمان داستان می توان اشاره کرد که به جذابیت رمان افزوده است و همچنین اسم عزرائیل برای مسئول آبرسانی و همچنین وقتی پدر می گوید «بزرگ که شدی برو جنگ» و (سهراب) با گریه می گوید: جنگ تمام میشه و با غصه می گوید و طنز تلخی در این جمله- هست آرزو برای ادامه جنگ چیزی که به خودی خود خوب نیست و این نشان می دهد سهراب چه کودکانه به جنگ می نگرد مثل یک بازی کودکانه...
یکی از نقاط قوت کتاب تصویرگر کتاب (بهمن زارعیان) با تصویرگری هنرمندانه خود به ارتباط مخاطب با متن اثر بسیار کمک شایانی کرده است و نمادهای پلاک- چفیه- و همچنین ماهی به خوبی و در جای خودش استفاده شده و با استفاده از حالات صورت تا حدی به معرفی شخصیت ها پرداخته است و به جای نماد تکراری کبوتر در این اثر به زیبایی طراح از ماهی استفاده کرده است. ماهی و تشنگی، ماهی لغزندگی، ماهی بازی گوشی، ماهی و شاید عشق.
در پایان می توان این رمان را نمونه موفقی از آثار قوی و در خور توجه حوزه دفاع مقدس نامید که بار هنری اثر دوشادوش پیام ارزشی آن به پیش رفته است و خواننده را چه بزرگ و چه کوچک به برشی کوتاه از دوران گذشته ای نه چندان دور از تاریخ پرافتخار این سرزمین می کشاند و روایتی سلیس و روان و باورپذیر برای نسلهای بعد به ارمغان گذاشته است. امید است با توجه به خرید این اثر از طرف «سیما فیلم» این کار به تولد یک اثر سینمایی قوی در این حیطه نیز بینجامد چرا که این رمان ظرفیت تبدیل شدن به یک کار قوی را در خود دارد.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید