جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

عدم دلبستگی به دنیا


عدم دلبستگی به دنیا
حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)خطاب به عبدالله بن جندب تقدیم می فرماید.«فلا تضیّع مالک و تصلح مال غیرک ما خلفته وراء ظهرک واقنع بما قسمه الله لک و لاتنظر الا الی ما عندک و لاتتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک»([۱])
● عدم دلبستگی به دنیا
در قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام)مطالب بسیاری درباره زهد و وارستگی و قناعت و عزت نفس بیان شده است. همچنین در کتاب های اخلاقی ما، مخصوصاً کتاب هایی که بیش تر جنبه روایتی دارد، نیز بحث های فراوانی در این باره وجود دارد. البته چون در این گونه موارد معمولاً یک بُعد قضیه مطرح و تبیین می گردد، وظیفه علما و فقها، یعنی کسانی که دین شناس و آشنا به کلمات اهل بیت(علیهم السلام) و مبانی اسلام هستند، این است که به سایر ابعاد نیز توجه نموده و با بررسی آن ها نظر اسلام و اهل بیت(علیهم السلام)را در موارد خاص بیان کنند. یک بعد مسأله این است که توجه انسان نباید معطوف به امور مادی و زودگذر دنیا باشد; یعنی تعلقاتش متمرکز در شهوات و لذات زودگذر دنیا نباشد، بلکه باید دوراندیش و آخرت گرا و دارای همّتی بلند باشد و متوجه این مطلب باشد که زندگی دنیا چند روزی بیش نیست و زندگی ابدی و حقیقی در عالم دیگر است. بر اساس این بینش است که انسان همه زندگی دنیا، نه تنها آنچه نصیب او می شود،بلکه تمام نعمت هایی را که در این جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشیزی به حساب نمی آورد; زیرا در نظر او، دنیا محدود و متناهی و عالم آخرت نامحدود و نامتناهی است و روشن است که بین متناهیونامتناهی هیچ نسبتی وجود ندارد; حتی اگر بگوییم نسبتِ متناهی با نامتناهی به اندازه یک چشم برهم زدن می باشد، باز هم زیاد گفته ایم. اگر همه عمر دنیا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در کره زمین و کرات دیگر منظومه شمسی و نیز سایر کهکشان هاست ـ کهکشان هایی که گاهی میلیاردها سال نوری با ما فاصله دارند ـ با زندگی آخرت مقایسه کنیم هیچ نسبتی بین آن ها نمی یابیم; یعنی نسبت بین دنیا و آخرت از نسبت یک چشم بر هم زدن با صد سال عمر انسان هم کم تر است. ایـن بینـشی اسـت که ادیان الهی و پیامبران خدا به انسان ارائه می دهند. آنچه درباره ناچیز بودن دنیا ذکر شد، مبتنی بر یک بینش عمیق علمی، فلسفی و اعتقادی است و چنین اقتضایی دارد که انسان نسبت به دنیا و زخارف آن دلبستگی پیدا نکند.
● استفاده مطلوب از عمر
درست است که زندگی دنیا محدود و از یک چشم بر هم زدن هم کم تر است، اما همین زندگی محدود است که سرنوشت زندگی نامتناهی را مشخص می سازد. خوشبختیوبدبختی ما در زندگی نامتناهی ابدی، در گرو کارهایی است که در زندگی دنیا انجام می دهیم. بنابراین، از یک جهت زندگی دنیا ارزشی ندارد و نسبت به زندگی آخرت چیزی به حساب نمی آید، اما از جهت دیگر به لحاظ تأثیری که در زندگی آخرت دارد، هم پای زندگی آخرت با ارزش است و از این نظر، ارزش عمر دنیا بی نهایت می باشد; زیرا نتیجه آن بی نهایت است: یا بی نهایت نعمت و ثواب یا بی نهایت عذاب و عِقاب. پس برای لذت های دنیا نباید حسابی باز کنیم، اما برای عمری که در این دنیا داریم، قطعاً باید حساب باز کنیم و هر چشم برهم زدنش را بیهوده از دست ندهیم. طبیعی است که اداره کردن زندگی فردی و خانوادگی بدون فعالیت و تلاش امکان پذیر نیست. این سنت الهی است که انسان در دنیا زحمت بکشد تا هم نیازهای فردی خود و خانواده اش را تأمین کند و هم به جامعه کمک نماید; تا این ها نباشد، زمینه امتحان فراهم نمی شود، زمینه امتحان که نبود، انتخاب نیست، زمینه انتخاب که نبود، رشد انسانی محقق نمی شود، رشد انسانی که نبود، ثواب های اخروی نخواهد بود. آن ثواب ها برای انتخاب آگاهانه انسانی است نه فعالیت های جبری. ممکن است سؤال شود که چه نسبتی بین زحمتی که انسان برای کسب روزی می کشد با تکالیف دیگری که بر عهده اوست، وجود دارد؟ مشخص کردن اولویت ها و درجه اهمیت آن ها، وظیفه فقیهان دین شناس است. البته مسائل مبهم و مشتبه نیز ممکن است انسان را در انتخاب و تعیین اولویت ها دچار تردید نماید. مثلاً، این که آیا تحصیل الان برای من اولویت دارد یا غیرتحصیل؟ چه مقدار از زمانی را که به تحصیل اختصاص می دهم باید به عبادت بپردازم؟ مطالعه برای من بیش تر اهمیت دارد یا خواندن نافله؟ صبح زود به پای درس حاضر شدن بیش تر برای من اهمیت دارد یا قرائت قرآن؟ ورزش بیش تر برای من اهمیت دارد یا استراحت؟ و ... . تمام این ها مسائل خاص خود را دارد که انسان باید بر اساس آن برنامه زندگی اش را بریزد. یکی از مسائل این است که ما چقدر باید برای تأمین زندگی دنیا تلاش کنیم؟ البته شرایط زندگی افراد با یکدیگر متفاوت است. برای مثال، سربازی که در جبهه می جنگد، و پرستاری که در بیمارستان خدمت می کند نمی توانند کار تولیدی انجام دهند، اما کشاورزی
که در مزرعه فعالیت می کند یا کارگری که در کارخانه کار می کند حسابشان جداست. مدیری هم که در اداره کار می کند حساب دیگری دارد. طلبه و استاد و مانند این ها هم هر کدام حساب خودشان را دارند.
● دیدگاه اسلام درباره ثروت اندوزی
مسأله ای که امروزه با آن مواجه هستیم این است که آیا افراد جامعه باید برای کسب امور مادی و به دست آوردن مال و ثروت تلاش کنند یا خیر؟ یکی از مسائلی که در سطح جامعه ما ـ به خصوص پس از دوران جنگ ـ مطرح شده، این است که باید برنامه هایی برای توسعه اقتصادی داشته باشیم. از همان زمان نیز یک سری بحث های فکری و نظری مطرح شد که آیا اسلام توسعه اقتصادی را می پذیرد یا خیر؟ آیا باید به فکر ارتقاء سطح ثروت ملی و سطح زندگی مردم بود و یا این که باید کاری کرد که مردم مسلمان به یک نان جویی قانع باشند و بیش تر به عبادت بپردازند؟ این مباحث حتی به سطح دانشگاه ها و محافل علمی نیز کشیده شد; سخنرانی ها، کنفرانس ها و سمینارهایی برپا گردید و مقالاتی نیز در این زمینه ها به رشته تحریر درآمد. البته کسانی هم از این شرایط سوءاستفاده هایی کردند; یعنی به اسم دلسوزی ولی با انگیزه های دیگری، که خدا می داند، کارهایی کردند و بحث هایی انجام دادند که معنایش این بود: یا باید دین را بپذیریم یا پیشرفت اقتصادی را. آن ها این مسأله را مطرح کردند که اصلاً دین با پیشرفت و توسعه اقتصادی سازگار نیست; دین دعوت به زهد و قناعت و دوری از دنیا می کند، پس اگر انقلاب، انقلاب اسلامی است نباید سخنی از توسعه به میان آید! امّا آیا اسلام گفته که نباید ثروت دنیا در دست مسلمان ها باشد؟ آیا در اسلام چنین بینشی وجود دارد که هر کس مجموعه ای از نعمت های خدا در دستش باشد از نظر اسلام مذموم است؟ حال آن که در قرآن کریم، سخن حضرت سلیمان(علیه السلام)آمده که در یکی از دعاهایش خطاب به پروردگار عرض می کند: «رَبِّ اغفِرلی وَهَبْ لی مُلکاً لایَنْبَغی لِاَحد مِنْ بَعدی» (ص: ۳۵); بارالها به لطف کرمت از خطای من درگذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی لایق آن نباشد. البته یهود و نصارا، حضرت سلیمان(علیه السلام) را پیامبر نمی دانند، ولی از دید ما مسلمانان، آن حضرت یکی از پیغمبران بزرگ الهی است. اگر داشتن ثروت و بهره مندی از نعمت های خدادادی مذموم می بود، قرآن کریم از حضرت سلیمان(علیه السلام) که نعمت های فراوانی در اختیارش بود این مقدار ستایش به عمل نمی آورد از جمله نعمت هایی که خداوند به حضرت سلیمان(علیه السلام)عطا فرمود این بود که باد، جن، وحوش و شیاطین را مسخّر او گردانید. آن حضرت کاخ هایی از جنس بلور، که شاید امروز هم در جهان نمونه اش
وجود نداشته باشد، داشت; به طوری که وقتی بلقیس وارد کاخ او شد به گمان این که باید از نهر آب عبور کند لباس هایش را جمع کرد. حضرت سلیمان(علیه السلام) به او گفت: «اِنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَواریرَ» (نمل: ۴۴); این قصری است از آبگینه صاف. حضرت سلیمان(علیه السلام) یک چنین کاخی داشت و نیز نعمت های بسیار فراوانی که در قرآن به برخی از آن ها اشاره شده است.
در سیره و احوالات پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام)، حتی زاهدترین امامان(علیهم السلام)، آمده است که آن بزرگواران سالی صدها برده آزاد می کردند. برده آزاد کردن کار آسانی نیست، درست است که امروز برده ای نیست تا انسان ببیند قیمت آن در بازار چقدر است، ولی قیمت و ارزش یک انسان را که می توانیم تصور کنیم چقدر است; انسانی که یک عمر در اختیار یک فرد قرار می گیرد تا او از کارش، توانایی هایش، مهارت هایش و هنرهایش استفاده کند. کسی که می خواهد صد تا برده آزاد کند مسلماً باید توانایی این کار را از لحاظ مادی داشته باشد. حضرت امام حسن(علیه السلام) درطول عمرشریفشان چندین بار ثروت خود را بین فقرا تقسیم کردند; نصفش برای خودشان و نصف دیگر برای فقرا. این طورنبودکه همه امامان(علیهم السلام) به اصطلاح به یک لقمه نان جو محتاج باشند و شب با شکم گرسنه سر بر بالین بگذارند، درست است که آن ها کم استفاده می کردند، اما این به معنای فقر و تنگدستی ائمه(علیهم السلام)نیست.
بنابراین، مسأله قابل بحث این است که آیا اسلام می خواهد ثروت دنیا در دست مسلمان ها باشد یا خیر؟ آیا اسلام می خواهد مسلمان ها خوار و زبون، گرسنه، عقب افتاده و توسری خور باشند؟ این یک حیثیت دیگری است; کار کردن، تولید ثروت کردن، مالک ثروت شدن و ثروت را در راه خدا صرف کردن یک مسأله است و دلبستگی به مال دنیا و اهمیت دادن به دنیا در مقابل آخرت مسأله ای دیگر. اتفاقاً یکی از نظریه هایی که امروزه در مسائل اجتماعی و اقتصادی مطرح می باشد، این است که از جمله عوامل پیشرفت صنعت در دنیا این بوده که مسیحیان مخلص کم مصرف می کردند و زیاد پس انداز می نمودند. این اموال پس انداز شده موجب گردید تا سرمایه های فراوانی پدید آید و صنایع بزرگی شکل گیرد. آقای ماکس وبر در این زمینه کتابی نوشته ودرآن روند شکل گیری سرمایه داری در اروپا را تشریح کرده است. او یکی از دلایل رواج سرمایه داری در غرب را اخلاق پروتستانتیسم می داند; یعنی مردمی که زیاد کار می کردند و کم مصرف می نمودند. البته ما درصدد این نیستیم که بگوییم آیا این توجیه درست است یا خیر، بلکه می خواهیم بگوییم که کسانی فکر می کنند کم مصرف کردن موجب رشد اقتصادی می شود. البته عکس این هم نظریاتی وجود دارد. سخن در این است که نداشتن ثروت، زبونی و پستی و حقارت یک مطلب است، حال آن که داشتن عزت نفس، بی اعتنایی به دنیا، پارسایی، پیراستگی و وارستگی مطلب دیگری است. ممکن است کسانی نان شب هم نداشته باشند، اما دنیاپرست باشند. کسانی هم ممکن است ثروت دنیا را در اختیار داشته باشند، اما آخرت خواه و دشمن دنیا باشند; آن طور که اهل بیت(علیهم السلام)و تربیت یافتگان راستینشان بودند. توصیه ها و سفارش هایی که درباره قناعت و زهد شده، معنایش این نیست که کار نکنید، تولید نکنید و ثروت نداشته باشید، بلکه از دیدگاهی، دست کم برای حفظ عزت اسلامی درمقابل دشمنان، کسب ثروتواجب استواین هیچ منافاتی با زهد ندارد. آموزه های تربیتی اسلام در خصوص قناعت و زهد به این دلیل است که مسلمانان دل به دنیا نبندند، نه این که دنیا نداشته باشند، این دو حیثیت را باید کاملاً از یکدیگر تفکیک کنیم. بنابراین، توسعه اقتصادی هیچ منافاتی با روح زهد ندارد. کسانی هستند که به جمع آوری مال و ثروت می پردازند، کم کم خود آن مال و ثروت برایشان موضوعیت پیدا می کند. پول و ثروت ابتدا برای انسان جنبه ابزاری دارد; یعنی وسیله ای است برای رفع نیازها، اما برای کسانی مطلوب بالذات می شود. برای آن ها چگونگی مصرف پول مهم نیست، بلکه صرف داشتن آن مهم است. طبعاً وقتی خودشان پول را مصرف نکردند، خوشبینانه ترین وضعیتش این است که نصیب وارثان شود و آن ها هم به درستی از آن استفاده کنند. آیا این کار عاقلانه ای است که انسان زحمت بکشد و پول دربیاورد و بدون این که خودش مصرف کند آن را برای دیگران بگذارد؟ البته وقتی انسان زحمتی کشید و خودش هم از آن بهره مند شد و به وظایف شرعی اش هم عمل کرد، اگر ثروتی از او باقی ماند، حق وارث است که از آن استفاده کند; حقی است که خداوند بر اساس حکمت هایی آن را قرار داده است.
● نکاتی درباره استفاده ازنعمت های دنیا
معمولاً درباره مسائلی که مربوط به ارتباط انسان با نعمت های دنیاست ـ و غالباً در آیات و روایات به نوعی مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته اند ـ بحث های گوناگونی انجام می گیرد. ما برای این که مبتلا به کج فهمی در مورد آن ها نشویم باید چند حیثیت را از یکدیگر تفکیک کنیم. یک نکته این است که بدانیم آیا واقعاً خود این نعمت ها فی حد نفسه خوب هستند یا بد؟ آیا غذاهای لذیذ، لباس های خوب، عطرهای خوشبو، گل های زیبا و مانند این ها فی حد نفسه چیزهای بدی هستند یا خیر؟ کسانی چنین می پندارند که نعمت های دنیا اصلاً پلید و زشت اند و استفاده کنندگان از آن ها اهل عذاب و جهنم هستند! این یک نوع اشتباه در فهم آیات و روایات است. درست است که در برخی از روایات، دنیا به مار و چیزهای مضر و خطرناک تشبیه شده است، اما این جنبه دیگری است که توضیح آن در ادامه خواهد آمد. قرآن کریم، نعمت های دنیا را «طیبات» می نامد و می فرماید: «احل لکم الطیبات» (مائده: ۱۰); برای شما هرچه پاکیزه است حلال شده. در جای دیگری می فرماید: «قُل مَن حَرّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتی اَخرَجَ لِعبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ» (اعراف: ۳۲); بگو ای پیغمبر چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع کرده؟ قرآن کریم در بسیاری از آیات خود از زینت ها به عنوان نعمت های خدا یاد می کند. حتی آسمان و ستارگان را به عنوان زینتی برای مردم ذکر می کند و می فرماید: «وَلَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرینَ» (حجر: ۱۶); ما در آسمان کاخ های بلند برافراشتیم و بر چشم بینایان عالم آن کاخ ها را به زینت و زیور بیاراستیم. یکی از فواید خلقت آسمان ها این است که مردم از تماشای آن لذت می برند. قرآن حتی تا آن جا پیش می رود که می فرماید: «وَلَکُم فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تُسرَحُون» (نحل: ۶); و هنگامی که شبانگاه برگردند یا صبحگاه به چرا بیرون روند زیب و جمال شما باشند. البته ما چون زندگی روستایی و کشاورزی نداریم، شاید به درستی این زیبایی را درک نکنیم، ولی آن هایی که دامدار هستند و سروکارشان با گوسفند است، قطعاً زیبایی خاصی درگله های گوسفند مشاهده می کنند. بنابراین،ازمنظر قرآن کریم تمام نعمت های خدادادی «طیبات» و «زینت» هستند و هیچ گاه مورد انکار و مذمت قرار نگرفته اند.
نکته دوم این است که آیا باید از این نعمت ها استفاده کرد یا به طور کلی باید از آن ها کناره گرفت؟ اجمالاً می توان گفت: در این که از این نعمت ها باید استفاده کرد هیچ شکی نیست. در بعضی موارد حتی زینت کردن در خود قرآن امر شده است: «خُذُوا زینَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِد» (اعراف: ۳۱); وقتی به عبادتگاه می روید خودتان را زینت کنید. در روایات بسیاری هم مسواک زدن، لباس تمیز پوشیدن، عطر زدن و شانه کردن موها و محاسن هنگام رفتن به مسجد تأکید شده است. به هر حال استفاده از زینت ها مورد امر قرآن و مطلوب اسلام است. البته در این که از بعضی زینت ها هم نهی شده است هیچ شکی نیست.
نکته مهم تر که مورد تأکید آیات و روایات است و عمدتاً بحث های قرآنی و روایی ناظر به آن هستند، مسأله ارتباط قلبی انسان با این نعمت هاست; یعنی این که چه اندازه به آن ها دل ببندیم و چه بخشی از دل را ـ که جایگاه محبت ها و عواطف است ـ به این امور اختصاص دهیم؟ انسان باید چنان قدرتی داشته باشد که به هیچ کدام از نعمت هایی که در اختیارش هست دل نبندد; یعنی بود و نبود آن ها برایش مساوی باشد. تمام آیات و روایاتی که درباره مذمت دنیا هست، در واقع مذمت دنیازدگی ماست. اگر دنیا «دارالغرور» است، در واقع مذمت غرور و فریفته شدن ما به دنیاست. اگر زندگی دنیا «لهو»، «لعبٌ»، «زینة» و «تفاخر» است، به این دلیل می باشد که لهو و لعب و زینت و تفاخرِ ماست. سرگرم شدن ما به دنیا مذموم است نه این که دنیا چیز بدی باشد.
بحث دیگری که جنبه تربیتی هم دارد این است که انسان چگونه با کسانی که کمابیش تحت تأثیر گفتار و رفتار او هستند رفتار کند تا آن ها را به سوی قله وارستگی و بی اعتنایی به دنیا رهنمون گردد؟ یکی از اصول اساسی و شاید استثناناپذیر در مسائل تربیتی، رعایت اعتدال است; هر چیزی که به افراط و تفریط گرایش پیدا کند زیان آفرین خواهد شد. بنابراین، نکته مهم در امور تربیتی این است که شرایط را به گونه ای فراهم کنیم تا متربی به تدریج به سمت امور خیر سوق داده شود، وگرنه اگر از همان روز اول بخواهیم مراتب عالیه کمال را به او پیشنهاد کنیم، مشخص است که طاقت نمی آورد. برای مثال، اگر می خواهیم نوجوانی را که در آغاز تکلیف است تربیت کنیم، باید با او با آرامی و نرمی رفتار نماییم و شرایطی را فراهم آوریم که نسبت به امور معنوی رغبت و تمایل پیدا کند. چون رغبت به امور مادی، طبیعی است و احتیاج به تعلیم و تربیت ندارد، مربی باید سعی کند که متربی به طور تدریجی رغبت به امور معنوی را جایگزین رغبت به امور مادی نماید.
اگر انسان شرایط را به گونه ای فراهم آورد که میزان بهره مندی افراد تحت تربیت اش از نعمت های مادی، بسیار بیش تر از حد متوسط سایر افراد جامعه باشد، در واقع آن ها را به دنیازدگی تشویق کرده است; زیرا ناخودآگاه دارد به آن ها القا می کند که همین امور مادی هستند که دارای ارزش اند. به دیگر سخن، هم غرایز حیوانی به طور طبیعی آن ها را به سمت امور مادی سوق می دهد و هم ما زمینه را بیش تر برایشان فراهم می کنیم. سنجیدن ظرفیت متربی از مسائل بسیار مهم است; یعنی اگر دیدیم ظرفیت دارد، تدریجاً سعی کنیم شرایط را به گونه ای فراهم آوریم تا او از لحاظ بهره مندی های مادی کم تر از دیگران باشد. در هر حال، انسان باید سعی کند در تمام امور نه تنها از حد متعارف فراتر نرود، بلکه تا می تواند از لذایذ مادی کم تر بهره مند شود تا آن ها برای مردم جنبه ارزشی پیدا نکند. گرایش به برتری جویی، حتی می تواند انسان را تا پرتگاه کفر به پیش ببرد. قرآن چه زیبا سرنوشت کسانی را که به فکر برتری جویی نیستند بیان می فرماید: «تِلْکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الاَرضِ وَ لافَساداً» (قصص: ۸۳); ما این دار ـ بهشت ابدی ـ آخرت را برای آنان که در زمین اراده علو و فساد و سرکشی ندارند مخصوص می گردانیم. در روایتی آمده است که اگر کسی دوست داشته باشد بند کفشش زیباتر از بند کفش رفیقش باشد، در واقع دچار مرتبه ای از برتری جویی شده است.
حضرت به عبدالله بن جندب می فرماید: «اقنع بما قسمه الله لک»; یعنی به آنچه خدا برای تو مقدّر کرده و شرایطش را ـ از استعدادهای ذاتی و شرایط اجتماعی ـ برایت فراهم نموده قانع باش. «ولا تنظر الا الی ما عندک»; نظرت به همان چیزهایی باشد که داری. نگاه نکن که دیگران چه دارند و تو آن ها را نداری، ببین که خدا چه نعمت هایی به تو داده است. مثل معروفی است که می گوید بعضی ها نیمه خالی لیوان را می بینند، بعضی ها نصفه پر آن را. خدا می خواهد انسان را طوری تربیت کند که قدردان نعمت هایی که دارد باشد و شکر آن ها را بجا بیاورد. «ولا تتمن ما لست تناله»; چیزهایی هستند که انسان در شرایط عادی اجتماعی اصلاً به آن ها نمی رسد. از این رو، انسان نباید تمام فکر و ذکرش رسیدن به آن ها باشد و بیهوده وقت خود را صرف تصاحب چیزهای دست نیافتنی کند. «فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع»; کسی که روحیه قناعت دارد سیر می شود، اما اگر کسی قناعت نداشته باشد هیچ وقت سیر نمی شود و همیشه احساس گرسنگی و کمبود می کند. آب دنیا آب شوری است که هر چه از آن بخوری تشنه تر می شوی. اگر این روحیه در انسان پیدا شد که به آنچه دارد قانع باشد، همیشه شاد خواهد بود و زندگی شیرینی خواهد داشت، اما اگر انسان از روحیه قناعت برخوردار نباشد، همیشه غمگین است و هر اندازه هم که ثروت داشته باشد، باز چشمش به دنبال ثروت دیگران است. «و خذ حظک من آخرتک»; از آنچه در اختیار توست فقط برای تأمین نیازمندی های زندگی دنیا استفاده نکن، بلکه به فکر این باش که از این اموال برای سعادت آخرتت هم بهره گیری تا ارزش آن بی نهایت شود.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم


همچنین مشاهده کنید