پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شخصیت پردازی


شخصیت پردازی
شخصیت، تیپ، چهرمان یا همان نمونه نوعی بحثی است که امروزه در داستان به آن زیاد پرداخته می شود. این بحث اولین بار در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مطرح شد. در همه جای دنیا افراد مثل هم هستند و در خیلی از خصوصیات مشترکند.
همه ما در طول زندگی در حال نقش بازی کردن هستیم و در هر مکانی یک جور برخورد می‌کنیم. مارکسیست‌ها می‌گویند طبقه اجتماعی و شغل نشان‌دهنده شخصیت او انسان است.به خصوصیاتی که به طبقه و شغل افراد بستگی دارد تیپیک یا چهرمانی گفته می شود. مثل تیپ کارگری– کارمندی– معلمی– دکتری و غیره
«اگر خصوصیات عام مشترک بین افراد یک طبقه اجتماعی و شغل آنان -یعنی همان خصوصیات تیپیک یا چهرمانی- را به خصایص کاملا فردی و شخصی اضافه کنیم در این صورت یک شخصیت داستانی را ساخته ایم.»
البته این یک تئوری مارکسیستی است و آنها عقاید و باورهای انسانی را ندیده گرفته وآنرا جزیی از شخصیت حساب نکرده‌اند در حالی‌که باور و اعتقاد جنبه مهمی ازشخصیت محسوب می شود واصلا تفاوت انسانها از همین باور ها منشاء می گیرد.
شخصیت انسان در سه مورد خود را نشان می دهد:
۱) در ارتباط با خود
۲) در ارتباط با همنوعان
۳) در ارتباط با محیط مادی
همچنین اشخاص داستان به چند نوع تقسیم می شوند :
۱) اشخاص ساده: که یک یا دو خصیصه اخلاقی بیشتر ندارند و واکنش آنها قابل پیش بینی است.
۲) اشخاص جامع : اشخاص جامع یا پیچیده که نمی توان آنها را درست شناخت و برخورد آنها با حوادث معلوم نیست. اگر با این نوع شخصیتها سال‌ها زندگی کنی باز هم نمی‌توانی همه خصوصیات آن‌ها را بشناسی و عکس‌العملشان را پیش بینی کنی.
۳)اشخاص قرار دادی یا کلیشه ای: این نوع شخصیت‌ها در داستان‌های قدیمی بیشتر وجود داشته‌اند و همواره به یک شکل ظاهر می‌شده‌اند به طور مثال یک دزد دریایی که با یک چشم و یک پای چوبی در داستان ترسیم شده است.
شخصیت اصلی یا همان قهرمان باید یک شخصیت پیچیده باشد و شخصیت‌های فرعی از نوع شخصیت ساده و کلیشه‌ای باشند، یکی از مزایای این نوع انتخاب این است که این دو نوع شخصیت احتیاج به توصیف و نشان دادن شخصیت توسط نویسنده ندارند و او بیشتر درباره قهرمان که شخصیت پیچیده و جامعی دارد می‌نویسند و پیرامون آن به شخصیت های ساده که در ارتباط با او هستند می‌پردازد.
شخصیتهای داستان از یک جنبه دیگر به دو دسته تقسیم می شوند:
۱) ایستا
۲) پویا
ایستا کسانی هستند که از اول تا آخر داستان تحولی پیدا نمی کنند و به همان شکل اولیه باقی می‌مانند ولی شخصیت‌های پویا در طول داستان تحولی پیدا می‌کنند که یکی ازتحولات زیر است :
۱) تحول در منش «یک صفت یا خلق در آنها تغییر پیدا می‌کند که ممکن است به سوی خوبی یا بدی باشد.»
۲) تحول در سرنوشت «از جوانی به پیری، از سلامت به بیماری، ازدواج ،طلاق و ...»
۳) تحول در عقاید و باورها «در اول به چبزی اعتقاد دارد و در طول داستان این اعتقاد را از دست می دهد یا محکمتر برآن پای می فشارد.»
جدای از این موارد نویسنده باید قادر باشد تا از زبان این شخصیت‌ها به گونه‌ای که هستند حرف بزند و تطابق حرف‌ها را با گوینده ایجاد کند مثلا از زبان یک بی‌سواد حرف‌های ادیبانه نزند. گفتگو به طبقه اجتماعی افراد بستگی دارد و هر طبقه ای به یک روش خاص صحبت می‌کنند یک نویسنده باید به حدی با جامعه‌اش آشنا باشد که این تفاوت‌ها را بشناسد و بتواند از زبان هر شخصیتی به طور مناسب حرف بزند.
نکته دیگر در مورد شخصیت پردازی در داستان اینکه خصوصیات ظاهری که شامل سن و سال، جنسیت، نوع لباس، نژاد، قد و قواره، چهره و خصوصیات درونی است را توصیف کنیم.
جمع آوری کننده:محمد رضا سر شار
قسمتی از این مقاله به علت مهمل بافی و تحمیل عقیده‌ی دینی آقای سرشار که کاملا خارج از موضوع بود و در جای بی ربطی عنوان شده بود را پاک کردم و بعضی از جملات گنگ را کامل کردم.
اصولا برای داستان نوشتن چند نکته ی مهم وجود دارد که استادان و نویسنده های خوب به داستان نویس های جوان امروزی توصیه می کنند
علم و سواد داستان + در جریان به روز بودن اطلاعات داستانی و ادبی+ پشتکار +استعداد +و کشف استعداد در زمینه ی مناسب
در این جا می خواهم اطلاعاتی را در زمینه ی داستان نویسی و آن چه را به مرور زمان از کلاس درس استادان آموخته ام در فصل هایی پیوسته بیاورم این فصل ها جنبه ی آموزشی دارد به همراه مثال هایی برای تمرین
اولین کار شخصیت پردازی است
تصور کنید دری باز می شود و شخصی وارد مکانی می شود. این شخص را معرفی کنید به هر شیوه ای که می دانیددر حد یک صفحه
بحث چرایی؟ چگونگی؟ در داستان
داستان موقعیت است . موقعیت بر بقیه ی عناصر می چربد و به تیپ تبدیل می شود. شخصیت =تیپ
داستان هایی هستند که اساسشان بر شخصیت است و داستان هایی که موقعیت هستند
در داستان کوتاه بهتر است که مکان محدود باشد
داستان کوتاه در بزنگاه باید ساخته شود تا جذابیت لازم را بدست آورد
در این موقعیت داستان خوب و جذاب می توان نوشت
بهترین جای قصه – شروع باید دقیق انتخاب شود – برای داستان کوتاه نقطه ی شروع باید بسیار دقیق و بهترین برش را روایت کرد- زمان در داستان کوتاه هر چه کوتاه تر باشد بهتر است
داستان کوتاه موقعی شکل می گیرد که تعادل اولیه بهم بخورد و تعادل ثانویه ای شکل بگیرد
در قصه ای که می نویسیم باید تعادل را بهم بزنیم – قصه های متعادل قصه های جذاب و خوبی نیست
هر چه قدر در داستان کوتاه ما خودمان را محدود کنیم بهتر است در این هنگام به داستان ناب نزدیک می شویم
داستانی که از کلیات پرهیز می کند و به جزئیات نزدیک می شود
چخوف داستان کوتاه را این طور تعریف می کند: داستان کوتاه مثل این است که وارد یک خانه ای می شویم که آن آدمها دور یک میز در حال شام خوردن هستند و مشغول صحبت . درست وسط غذا خوردن ! است
● شخصیت پردازی
در شخصیت پردازی که به ظاهر ساده اما مهم و پیچیده و حساس است می توان گفت که اشیائی که به همراه دارد باید به شناساندن آن کاراکتر کمک کند – اشاره به شغل او هم با اشیائی که همراه کاراکتر است بسیار عالی است
توضیحات می تواند مستقیم هم باشد
کاراکتر باید آنقدر قوی باشد که در موقعیت بر موقعیت بچربد – آوردن دیالوگ کمک می کند در بعضی مواقع
چه موقع کاراکتر تیپ است ؟ چه موقع شخصیت؟
در هر داستانی هم به تیپ نیاز داریم هم به شخصیت
تیپ؟ در مورد یک سری ویژگیهای مشترک در آدمها – تیپ راجع به یک ویژگی کلی در یک محل وسیع صحبت می کند ، حالا هر چه ویژگیهای مختص تری به این کاراکتر بدهیم آن را خاص ترش می کنیم و در گروه کوچکتری قرار ش می دهیم
به کاراکتر ویژگیهای منحصر به فردی می دهیم که از ویژگیهای کلی دورش کند و خاص ترش کند
ویژگیهای متضاد از گروهی که درونش قرار دارد مثل معلمی که از بچه ها متنفر است
کاراکتر های کلی زود فراموش می شوند
بین تیپ و شخصیت مرزی نیست بلکه یک طیف وجود دارد . ویژگیهایی که به کاراکتر اختصاص می دهیم به شخصیت نزدیک می شود و ویژگیها تا بی نهایت هم می تواند ادامه داشته باشد
مراقب باشیم /با استعمال زیاد ویژگیهایی که به کاراکتر دادیم در اثر تکرارش او را به تیپ تبدیل می کنیم
در داستان به هر شخصیتی که وارد می شود باید در حد تیپ به آن پرداخته شود فقط به شخصیت اصلی توجه ویژه داشته باشیم کاراکتر های زیاد همدیگر را خنثی می کنند
شخصیت در داستان کسی یا چیزی است که اتفاق واکنش داستان روی آن انجام می شود
دو روش کلی برای شخصیت پردازی
▪ مستقیم – از طریق راوی درون و بیرون کاراکتر را بدهیم – از طریق دانای کل یا اول شخص
▪ غیر مستقیم – به جای توضیح مستقیم با روش های دیگر می سازیم – از روی دیالوگ های کاراکتر – تاثیر اسمی که کاراکتر دارد – توصیف فیزیک کاراکتر – واکنشی که کاراکتر نشان می دهد – گاهی با زبانی که بکار می بریم می توانیم به شخصیت کاراکتر پی ببریم – دیالوگ هرچه به درون کاراکتر نزدیک باشد خاص تر است –با گفتن درونیات کاراکتر – با سمبلی که درباره ی آن شخصیت استفاده می کنیم
ما می توانیم از ترکیب همه ی این ها استفاده کنیم گاهی در داستان کوتاه با یکی یا دو راه شخصیت سازی کار جذاب تری می سازیم
شخصیت پردازی ۱)
لیندا سینگر در کتاب«خلق شخصیت های ماندگار» می گوید:«شخصیت کلید داستان کار آمد است و اگر بخواهیم داستان بزرگی را خلق کنیم ، باید شخصیت بزرگی داشته باشیم. اگر شخصیت ها خوب کار نکنند، داستان و مو ضوع به تنهایی نمی توانند خواننده را در گیر کنند.»
وقتی نویسنده فکر اولیه ای پیدا می کند و آن را سبک و سنگین می کند تا به یقین برسد که این فکر اولیه می تواند دستمایه مناسبی برای یک داستان جذاب باشد. برای آن «طرح» محکم و مناسبی می ریزد . یعنی الگویی از حوادث که قرار است رخ بدهد را پیش بینی می کند و سعی می کند برای پیوند هر حادثه ای علتی را طراحی کند.
روشن است که نویسنده باید در همین مرحله به آدم هایی که قرار است در داستان حضور داشته باشند، فکر کند. چون در واقع این شخصیت ها و آدم های داستان هستند که حوادث را به وجود می آورند.
به نوعی ، نقشه و الگوی ذاستان (طرح) از همان ابتدا ، نوع آدم ها را به نویسنده تحمیل می کند یعنی در همان مرحله طرح ، نویسنده باید پیش بینی کند که آدم های داستان چند نفر خواهند بود. چه سنی دارند؟ با سواد خواهند بود یا بی سواد؟ شهری یا روستایی ؟ و ... این آدم ها در مقابل حوادثی که قرار است در داستان برایشان پیش بیاید ، با ید چه عکس العملی از خود نشان بدهند؟
«لارنس پرین» در کتاب « در باب داستان» در مورد رابطه شخصیت ها و طرح می گوید : «شخصیت» و «طرح» داستان دو کفه یک ترازو هستند یعنی خمیر مایه هردو یکی است . هر گاه یک کفه این ترازو را بالا و پایین ببریم ، طرف دیگر نیز به طور حتم ، حرکت خواهد کرد.
وقتی نویسنده ، مشغول طرح ریزی ساختمان داستان است ، نمی تواند بدون فکر به آدم هایی که قرار است در آن زندگی کنند ، نقشه دقیق و مناسبی طراحی کند. به همین دلیل مشکل می توان ، عنصر «طرح» و «شخصیت » را از هم جدا فرض کرد. اما در اینجا صرفا به دلیل روشن تر بودن مباحث ، این دو عنصر را جدا از هم بررسی می کنیم.
آدم هایی که در مکان داستان حضور دارند ، در اصطلاح ادبیات داستانی ، با نام هایی چون «پرسو ناژ » ، «کاراکتر» و «شخصیت » از آن ها یاد شده است.
«احمد اخوت » در کتاب «دستور زبان داستان» شخصیت را اینگونه تعریف می کند: « شخصیت داستانی ، معمولا انسانی است که با خواست نویسنده ، پا به صحنه داستان می گذارد. با شگرد های مختلفی که نویسنده به کار می برد ویژگی های خود را برای خواننده آشکار می سازد، کنش های مورد نظر نویسنده را انجام می دهد و سر انجام از صحنه داستان بیرون می رود. »
شخصیت بازیگری است که باید از روی سناریوی طرح ، نقش خودش را در صحنه داستان بازی کند. اگر چه همه انسان ها در آفرینش ، سرشتی یکسان دارند. اما همه یک جور نیستند. هر انسان با انسان های دیگر تفاوت های زیادی دارد.
شکل ظاهری ، توانایی ها ، اعتقادات هر فرد، با افراد دیگر ، می تواند به راحتی او را از انسان های دیگر جدا کند. یعنی آدمی که پانصد سال پیش زندگی می کرده ، با آدم های امروزی ، در همه چیز بسیار متفاوت است. نویسنده وظیفه دارد با در نظر گرفتن نقشه داستان (طرح ) ، نسبت به انتخاب آدم های داستانش اقدام کند.
در همه کتاب هایی که در زمینه هنر داستان نویسی ،ترجمه یا تالیف شده اند . فصلی تحت عنوان شخصیت و یا شخصیت پردازی وجود دارد. اما نباید از یاد برد که در اغلب آن کتاب ها ، بحث در باره ویژگی های رمان وجود دارد. این نکته نشان دهنده اهمیت این عنصر در ساخت داستان است. اما نباید از یاد برد که در اغلب آن کتاب ها ، بحث در باره ویژگی های رمان وجود دارد. رمان به دلیل تفاوت های ساختاری ، اگرچه در بعضی عناصر با داستان مشابهت هایی دارد؛ اما در بسیاری از عناصر ، تفاوت های چشم گیری با داستان پیدا می کند. از آن جمله ، بحث« شخصیت» . رمان به دلیل گستردگی «طرح » ، «زبان » و حوادث ... مجال بیشتری برای پرداخت شخصیت دارد. اما در داستان کوتاه ، فرصتی برای تشریح شخصیت وجود ندارد.
البته این نکته به آن معنا نیست که بحث شخصیت پردازی در داستان کوتاه مهم نیست ، بلکه نظر به دانستن این است که مقوله شخصیت پردازی در رمان با داستان کوتاه متفاوت است و شخصیت پردازی در داستان کوتاه مهارت و زیرکی خاصی را می طلبد.
هیچ گاه بدون مطالعه داستان کوتاه مطالب بالا برا شما فایده ای ندارد. پس تا می توانید داستان ایرانی از نویسنده های مطرح بخوانیدو بخوانید و بخوانید.
در ادامه به بررسی انواع شخصیت در داستان کوتاه می پردازیم.
نوع شحصیت پردازی در بعضی تاز سبک های نویسندگی و فضا هایی که متناسب با ان ایجاد می شود
● داستان های کلاسیک
الف) شخصیت پردازی: در تفکر کلاسیک، هر یک از شخصیت های داستان نماینده بخشی یا گروهی از جامعه اند. راوی با توضیح شخصیت در داستان کلاسیک که غالبا افرادی اجتماعی و فعال هستند، سعی می کند تا تمام جامعه را برای خواننده تصویری کند. خواننده حتی از کنه خواست ها و آرزوهای شخصیت اطلاع می یابد و تلاش او ا برای تحمیل صلاحیت گروه امثال خود را به مخاطب، احساس می کند.
ب) فضاسازی: با توجه به اینکه فضا بر اساس نیاز داستان و شخصیت های آن ایجاد می شوند، فضا در داستان های کلاسیک فضاهای عادی اجتماع داستانی است. مردمان در تقابل با هم هستند و زندگی به صورت عادی در جریان است. مردمان خوشی و اندوه را درک می کنند و جامعه پاسخگوی نیاز های حوادث داستان است.
ج) راوی: از آنجا که راوی قرار است داستان را با شخصیت های جدا از هم تعریف کند و برای جلوگیری از ابهام و القای مطلب بهترین نوع راوی برای ادبیات کلاسیک راوی دانای کل است. این راوی همه چیز را می داند و سوال چطور می دانست مخاطبین را از بین می برد.
د) روابط: آنچه در داستان موجب قوام و اعتلای اثر می شود، بروز حوادث و روابط است. روابط در داستان های کلاسیک بین افراد یا شخصیت ها برقرار می شود. این رابطه از آسیب های رایج در جامعه مصون نبوده ، تحت تاثیر شخصیت ها قرار گرفته و تعاریف جدید می یابد؛ به طوریکه کل زندگی اجتماعی ویژه داستان، نوع روابط را نیز خواهد ساخت.
ه-روایت: در اغلب داستان های کلاسیک روایت طولی حاکم بوده و داستان مسیری از ابتدا به انتها را دنبال کرده و خواننده را در طولی از زمان با خود همراه می کند.
● داستان های رمانتیک
الف) شخصیت پردازی: در تفکر رمانتیک شخصیت در داستان منفرد است و جدای از جامعه تحلیل می شود. انسان با عبور از دنیای تفکری ابتدایی، خود را جدا و البته برتر از جامعه احساس کرده، در انزوای خود به نقد مسائل اجتماع مشغول می شود. شخصیت در داستان های رمانتیک مستقل از اجتماع، با احساسات تشدید شده (چه اندوه و چه نشاط)، روان آزرده از اجتماع، منفعل و در کل شخصیتی با بحران های کوچک و بزرگ روحی است.
ب) فضاسازی: از آنجا که شخصیت داستان های رمانتیک، مستقل از اجتماع تعریف می شود، فضای بروز تعریف هم مستقل از جامعه و در گوشه های انزواست. زیرزمین های کثیف، خانه های جنگلی، بالاترین آپارتمان ها که آسانسورشان هم خراب است، اعماق قبر و از این گونه مکان ها، مکان بروز ماجراهای این گونه داستانهاست. ظروف های نشسته، ته سیگار خاموش شده در استکان چای، دود سیگار برگ در لیوان قهوه، سوراخ های دارت روی تصویر آیزاک نیوتن و این گونه تصاویر، مکمل مکان شده تا در کنار ناامیدی، وحشت و تنفر در تاریک و روشن زمان و بارش مدام باران و تداوم مه و سرما و گاه برعکس این مطالب (همیشه تصاویر با اغراق بیان می گردد) فضای داستان رمانتیک را بسازند.
ج) راوی: از آنجا که ماجرای چندانی در داستانهای رمانتیک روی نمی دهد و نویسنده صرفا قصد بیان درد دلهایش از اجتماع را دارد، بهترین راوی برای این گونه روایت راوی اول شخص است که گاه با تغییر راوی روبه رو شده و منظره ای ثابت را از دید دو یا چند راوی بیان می کند تا انسان تمام حالات شخصیت را درک کند.
د) روابط: همانطور که می بینید در داستان های رمانتیک شخصیت در تعاملی با اجتماع قرار نمی گیرد تا رابطه خاصی بیرون از ذهن نویسنده شکل بگیرد. روابط محدود به برخورد شخصیت با توهم و تصورش می شود که حاصل دوری از اجتماع و زندگی میان کتابها و مقالات است که نیروی مخدر و یا سکرآور آن را تشدید می کند.
ه-روایت: بر خلاف داستان های کلاسیک در داستان های رمانتیک با توقف زمان روبه رو می شویم. عبور تصورات بسیار در زمان کوتاه از ذهن راوی را وادار به تبدیل منظره ی داستان به تصویر می کند تا شبیه به معلم های ابتدایی از روی لوحه کلاس مفهوم را برای د انش آموز (خواننده چون بخشی از اجتماع است در سطحی پایین تر از نویسنده فرض می شود) تشریح کند.
● داستان های مدرن
الف) شخصیت پردازی: در تفکر مدرن شخصیت داستان مانند تمام افراد جامعه تنهاست، نه جدای از آن ها. در جامعه مدرن، تمام افراد دچار روزمرگی حاصل از حرکت های صنعتی، به ماشین های تولید درآمد برای دیگران تبدیل می شوند. تمام شخصیت ها دچار بحران های مشابه و صاحب عکس العمل های مشابه هستند و البته تک قهرمان ها نیز گاه وارد داستان می شوند که با رعایت بسیار قواعد دیگر، اثر را به سوی پسامدرنیسم سوق می دهند. در کل، شخصیت های مدرن دور از قهرمان بازی ها و تصور قهرمان بازی تنها به قرار گرفتن در چارچوب داستان اکتفا کرده و کار به جایی می رسد که در این آثار شخصیت اصلی غیر قابل شناسایی می شود و ارزش تمام شخصیت ها یگانه می گردد.
ب) فضاسازی: در داستان های مدرن فضای سرد و خشن صنعتی با انبوهی از نمادهای کوچک و بزرگ تجدد استبداد بیرونی اجتماع را القا می کند. آواز همیشگی رادیو، لکوموتیو، اتومبیل، بوق، دود، تایم غذای کارخانه و این قبیل نشانه ها در کنار زندگی تکراری هر روزه و تعطیلات آخر هفته و جشن هالووین و بالماسکه و ...از فضاهای موردعلاقه ی این داستان ها می باشد.
ج) راوی: از آنجا که راوی داستانهای مدرن ناچار به روایت های پیچیده از زندگی ساده است، استفاده از راوی متغیر در این داستانها رواج داشته و راوی های ابتکاری نیز استفاده می گردد. راوی در داستانهای مدرن، کم ثبات ترین نقش را دارد و به هر اشاره ای جایگاه خود را عوض می کند.
د) روابط: روابط مدرن از اصول و قوانین ویژه ای پیروی می کند که حاصل روابط حاکم بر اجتماع است. جملات کلیشه ای سرد و گاه حتی بی ربط، برخوردهای تکراری و افرادی که تا آخر ناشناس می مانند، از مشخصات این گونه از داستان است و از آنجا که دردنیای مدرن مدام دچار تغییر شخصیت اصلی می شویم، نمی توان روابط را برای یک نفر تعریف کرد و رابطه ی مذکور برای اجتماع تعریف می شود.
ه-روایت: در این داستان ها روایت به گونه ای در محدوده زمانی مشخصی توقف می کند. همیشه چند دقیقه به پایان کار مانده، همیشه چند دقیقه دیر است و همیشه چند دقیقه فرصت باقی است. این چند دقیقه در داستان نقش مهمی را ایفا می کند و چون مدام دچار تغییر شخصیت هم می شویم و محور دوم داستان دچار تغییر می شود. درباره ی کارخانه ی زیبا صحبت می کنیم و از زیبایی هایش می گوییم. محور اول داستان کارخانه است و محور دوم داستان زیبایی آن. بعد از چندی به روایت انسان های افسرده می پردازیم که وارد کارخانه می شوند. هنوز محوریت کارخانه پابرجاست و محور دوم به انسانهای افسرده تغییر پیدا کرده و بعد در باره دودکشهای عظیم و دود حاصل از آن می گوییم که باز کارخانه در جای خود است و دود دودکش ها محور دوم روایت می شود.
منبع : گیگاپارس


همچنین مشاهده کنید