سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

تفسیر سوره عصر


تفسیر سوره عصر
این سوره هم یکی از سوره های مکی است لذا محوری را که آیات این سوره تعقیب می کند و درصدد بیان آن است ، همان اصلاح بینش انسان ها است ، این که چرا سوره های مکی همه در این راستا نازل شده اند زیرا همچنان که می دانیم دو سوم آیات قرآن در رابطه با اصلاح بینش نازل شده است و اساس حرکت درست انسان به سوی کمال و سعادت ،هم در دنیا و هم در آخرت در گرو اصلاح بینش اوست یعنی اصلاح ساختار فکری و اعتقادی او و گفتیم که اگر بینش انسان اصلاح شد ، به دنبال آن منش او هم اصلاح خواهد شد . هر فسادی که در منش و حرکت انسان باشد ، ناشی از فساد در بینش اوست . به قول امام شافعی _ علیه الرحمه _ در گفته ای که منسوب به ایشان است آمده : اگر ۱۱۳ سوره ی دیگر قرآن نازل نمی شد و فقط سوره ی عصر نازل می شد ، برای اصلاح جامعه کافی بود . همین سوره ای که ، سه آیه دارد و اگر مردم در این سوره خوب بیندیشند و آن را برنا مه ی زندگی خود قرار دهند برایشان کافی است . بعضی ها هم گفته اند که منظور امام شافعی از اینکه گفته است برایشان کافی است این که با فهم دقیق این سوره آن چنان تحولی در ساختار بینشی آنها روی خواهد داد که به وسیله ی آن می توانند جهان را متحول سازند و اگر انسان های وارسته در طول تاریخ بعد از خود ، آثار مبارکی به جای گذاشته اند ناشی از بینش صحیح آنها بوده است و به دنبال این بینش ها ، منش های کمال یافته داشته اند . زیرا انسان هنگامی که بخواهد تحولی را در محیط اطرافش ایجاد کند اصولاً با دو وسیله قادر به انجام چنین کاری است : بخشی از این تحولات را در محیط اطرافش به وسیله ی گفتار ایجاد می کند و بخش دیگر را به وسیله ی کردار . لذا گفتار ، گوش ها را مورد خطاب خود قرار می دهد و کردار ، دیده ها و دل ها را . و وقتی که گوش ها و چشم ها و دل ها متحول و متأثر شدند به دنبال آن شخصیتها متحول می شوند و هر گونه تحول مثبت در شخصیت ها ، زمینه ساز رسیدن انسان به کمالات و دوری از خسران است . نام سرمایه ای را که خداوند در اختیار بندگانش قرار داده ، عصر و فرصت عمر است . عصر یزرگترین سرمایه ای که برای رسیدن به سعادت ، انسان به آن نیازمند است . انسان برای رسیدن به تمتعات و لذایذ دنیوی از همه ی سرمایه های خودش بالا خودش از عمرش مایه می گذارد .
برای رسیدن به مال و جاه و شهرت سخاوتمندانه از عمر خویش سرمایه گذاری می کند . غافل از اینکه اینها چیزهایی نیستند که همه ی مطلوبهای دائمی باشند . بلکه بعد از مدتی فنا به آنها روی می آورد و آن جا است که انسان احساس خسران می کند که ای کاش عمرم را در این مسیر صرف نمی کردم . پس محور سوره در رابطه با سرمایه ای است که مردم درست یا نادرست استفاده می کنند به نتیجه ای دیگر و تمام مطلب در دو کلمه خلاصه می شود : خسران که عبارت است از ضرری که متوجه سرمایه می شود و آن بسیار نا گوار و غیر قابل تحمل می باشد در نتیجه انسان به مطلوبش نمی رسد . و فلاح یعنی این که انسان بهره مند شده و به منافعی برسد و با رسیدن به این منافع به مطلوب و خواسته هایی نائل شود .بنا براین خاسر یعنی کسی که به مطلوب خود در دنیا و آخرت نمی رسد و مفلح یعنی کسی که هم در دنیا و هم در آخرت به مطلوب خود خواهد رسید .
● مفردات سوره:
▪ عصر: که همان نام سوره است از ماده ی عصر گرفته شده است . یعنی فشرد . عاصر یعنی فشارنده . معصرات که تعبیر دیگری است در سوره ی نباء آمده است ."و انزلنا من المعصرات ما ثجاجا." یعنی ابرهای متراکم شده .چون ابر تا وقتی که متراکم نشود از دلش باران بیرون نمی آید . پس با این تعبیر به آن معصر گفته می شود . یعنی فشارنده . به عبارتی دیگر یعنی ابرها همدیگر را می فشارند . و بعد از فشار دادن از میانشان باران جاری می شود . عصر به مقطعی از زمان گفته میشود که چکیده ی همه ی زمان هاست .عصر هر روزی عبارت است از چکیده ی آن روز .وقت عصر طوری است که انسان دیگر توانی در بدنش نیست اگر روزش روز کاری بوده باشد ، نه اینکه فقط خورد و خواب باشد . اگر برایش روز کاری بوده ، دیگر توانایی انجام کار را از دست داده ،نتیجه ی کارش هم روشن است و می داند امروز چقدر درآمد داشته ، چقدر مطالعه کرده و آیا امروز در مسیر خیر بوده است یا شر ؟ نتیجه در عصر همان روز برایش تعیین می شود . حالا عمر ما هم یک عصر ی دارد . عمر ما هم اگر تقسیم بندی شود ، یک دوره اش دوره قبل از تولد ، دوران بعد از تولد .دوران تولد تا هفت سالگی یک مقطع است . مقطع دوم از هفت سالگی تا ۱۴ سالگی بعد از ۱۴ سالگی مقطع ۲۱ سالگی ادامه دارد و مقطع چهارم و پنجم و مقطع ششم که مرحله ی حساسی است که بعد از چهل سالگی شروع می شود . مرحله ای است که انسان باید تمام کارهایش را انجام داده باشد ، کارهای مهم انجام داده نشده باقی نمانده باشد . بعد از چهل سالگی دوران تثبیت و استقرار شخصیت است . قبل از چهل سالگی احتمال هرگونه تذبذب و پریشانی وجود دارد . در چهل سالگی : حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً (۴۶/۱۵ ) . در چهل سالگی باید خود را جمع کند ، رو به خدا آورد و محکم با خداوند صحبت کند و از خدا بخواهد چیزهایی را به او بدهد که به هر دلیل تا آن زمان هم شایستگی و هم سلیقه اش را نداشته که آن چیزها را از خدا بخواهد . قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ ( ۴۶ / ۱۵ ) پروردگارا کمکم کن تا نعمتهایت را شکر کنم . تا حالا شکر نعمت نکرده ام وَعَلَی وَالِدَیَّ نعمتهایی که به پدر و مادرم دادی وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ و عملی انجام دهم که تو از آن راضی باشی وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی و فرزندان و نوادگانم را اصلاح کن . إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ من اکنون توبه کردم . تا کنون هر راهی که رفتم غلط بود . هر کاری که کردم اشتباه بوده ، اکنون توبه می کنم وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.. در اینجا اگر آینده ای با اصرار از خدا خوست خداوند هم محکم به دادش می رسد أُولَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (۴۶/ ۱۶) . هر کار خوبی که کرده اند از زمان بلوغ تا چهل سالگی نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا ، به شرطی که بعد از چهل سالگی ضایع نکنند آن کارهای خوبی گه انجام داده اند ، بهترین آنها را از آنها می پذیریم وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ و هر کار بدی هم کرده اند، از آنها می گذریم چون توبه کرده است .البته فضل خدا بیشتر از اینها است فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ.و به بهشت داخل می شوند . همان بهشتی که تمام محرومیت ها و خستگی ها دنیای را از وجودشان خارج می کند وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (۴۶/ ۱۶) . این وعده ی صادقانه ی خداست که بدان وعده داده می شدند . بنابراین این عصر عبارت است از زمانی که نتیجه ی کارها در آن روشن می شود. اما چه کسی از این زمان نتیجه می گیرد ؟ کسی که از سرمایه اش بهترین استفاده را کرده باشد . بهترین بازارها را رفته و بازار یابی کرده باشد . یک بازار یاب خوب م تواند بهترین بازارها را یافته و بهترین مشتری را پیدا کند و کالای خودش را با بهترین قیمت به فروش برساند .بنابراین به دور از عقل است که انسان به بازارهایی برود که مغبون واقع شود و با خدا وارد معامله نشود زیرا تنها کسی که کمترین سرمایه را از شما می خواهد و بیشترین بها را پرداخت می کندخداوند است و بسم الله الرحمن الرحیم. پس انسان باید با خدا معامله کند چرا که خداوند جان و مالی که خود به انسان بخشیده به عنوان سرمایه از او برای سرمایه گذاری می پذیرد و در دنیا حیات طیب را که عاری از حزن و خوف است و در آخرت هم بهشت را به جز خداوند چه کسی است که چنین معامله ای با بندگانش بکند ؟
بیفشان قطره ی اشکی که من هستم خریدارش
بیاور ذره ای اخلاص دریا کردنش با من
و این نکته بسیار مهم است که انسان مشتری خود را بشناسد و قیمت خود را بشناسد و قیمت کمی روی خود نگذارد ؛ انسانی که خداوند در مورد او می فرماید ولقد کرمنا بنی آدم( ۱۷/ ۷۰) انسان به خاطر انسان بودنش مکرم محترم است .اگر موءمن ومتقی شد اکرم می شود ان اکرمکم عند الله اتقاکم( ۴۹/ ۱۳) حیف است انسان خودش را کم بفروشد مثلا " به مقام های کوچک و پُستهای بی ارزش مثل رئیس یک اداره و پیش خود تصور بکند که به کعبه ی آمال و مقصود رسیده است ؛لذا این چیزهای دنیایی ارزش ذاتی ندارد هر چه را که در دنیا هست ، خداوندی برای همه انسانها آفریده است . هو الدی خلق لکم ما فی الارض جمیعا(۲/۲۹) .پس زمانیکه نتیجه ی کارها در آن روشن می شود ، سرمایه ای که خدا به انسانها داده تا با این سرمایه به بازار او بروند و سرمایه شان را به خدا بسپارند زیرا تنها کسی که اگر سرمایه را به او بسپاری خیانت نمی کند بلکه چند برابرش را به شما باز می گرداند ؛ خداست . انسان باید هوشیار باشد و عاقلانه برای زندگی و حیات سالم طیب برنامه ریزی کند و سپس عاشقانه حرکت کند تا بتواند به مطلوب برسد اگر ما فقط عاقلانه بخواهیم زندگی کنیم ، زندگی خوبی نخواهیم داشت ، چون عقل و عشق دو بال پروازند و با یک بال پرنده قادر به پرواز نیست . لذا انسان باید عاقلانه برنامه ریزی کند و تصمیم بگیرد و عاشقانه حرکت کند تا به مقصد برسد .
▪ خسر : در مقابل ربح است و به معنی نوع خاصی از ضرر است . ضرر عام است و بر دو نوع : می تواند ضرر از مایه باشد و می تواند ضرر از منفعت باشد . ضرر از مایه واضح و روشن است . شما کالایی را می خرید هزار تومان و آن را به هشتصد تومان می فروشید یعنی ۲۰۰ تومان ضرر کرده اید . و می تواند ضرر از منفعت باشد یعنی این که کالا را هزار تومان خریده اید و به جای هزار و پانصد تومان به قیمت هزار و دویست تومان می فروشید و شما می گویید سیصد تومان از آن منفعتی که در نظرم بود ضرر کرده ام بنابراین ضرر از مایه به مراتب مشکل تر از و جبران نا پذیر تر از ضرر از منفعت است اما مایه ای را که خدا به عنوان سرمایه به ما داده ، عمر است . هر لحظه که برود دیگر برنمی گردد و این لحظات ما که الان حال است لحظه ای دیگر تبدیل به گذشته می شود و آن لحظاتی که آینده است بعد از مدتی تبدیل به حال می شود . پس آینده هم هیچ تضمینی ندارد . آینده ملحق می شود به حال و زمان هم به گذشته می پیوندد . لذا زمان به سرعت می گذرد . خسر یعنی ضرر از مایه که بدترین نوع ضرر است و خاسر یعنی کسی که از مایه ی عمر ضرر می کند . به تعبیر قران مایه ی جانش .قل ان الخاسرین الذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیامة ( ۳۹/ ۱۵ ) .می دانی خاسرین و زیانکاران واقعی چه کسانی هستند ؟ کسانی هستند که خود و خانواده شان را باخته اند .خسروا انفسهم ( ۳۹/ ۱۵) وقتی فلانی از جانش دارد مایه می گذارد یعنی جانش کم می شود . از خانواده دارد مایه می گذارد یعنی خانواده کم می شود تمام افراد خانواده می آیند ، می روند ، می خورند ، می خوابند . هیچ مشکلی ندارد . از لحاظ کمی زندگی می کنند اما آیا کیفیت هم همین گونه است ؟ یعنی از لحاظ کیفی هم دارند زندگی می کنند یا فقط زنده هستند ؟! گفتیم یوم یقوم الناس کالفراش المبثوث . که بیشتر مردم زندگی نمی کنند فقط زنده هستند . و تنها زنده بودن هنر نیست . پس زنده بودن صرفا" حیات نیست و میان زنده بودن و زندگی کردن تفاوت اساسی وجود دارد . یعنی کسی که زندگی می کند ، خاسر نیست اما آن کسی که فقط زنده است ، خاسر است . چرا ؟ چون حیوان استعدادی که به آنها داده شده این است که تنها زنده باشند . بیشتر از این استعدادی ، به آنها داده نشده و راضی هستند به آن زندده بودنشان و برای ادامه ی زنده بودن شان می کوشند . اما به انسانها استعداد بیشتر از حیوان داده شده است . استعدادی که بیشتر از زنده بودن حقشان است . باید زندگی کنند و به تعبیر قرآن حیات داشته باشند ان هم حیات طیبه ، لذا کسی که به کمتر از حیات طیب قانع باشد خاسر است و کسب حیات طیب تلاش و جهد می خواهد ، بایستی انسان در بازار خداوند مشارکت بجوید و با خدا وارد معامله شود .لذا در مقابل خسران ربح قرار دارد فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین ( ۲/۱۶ ) در سوره ی بقره فما ربحت تجارتهم چه کسانی هستند که تجارتشان ربح و سود نداشته باشد ؟ آنان که اهل ایمان و هدایت نیستند . پس ربح در مقابل خسر است اما در مقابل نفع ضرر قرار دارد هر چهار کلمه عربی هستند .
اما باید دقت کرد که چرا خداوند در این جا نفرموده است ان الانسان لفی ضرر ؟ بلکه فرموده : ان النسان لفی خسر .
▪ آمنوا : از ریشه ی امن است یعنی به آرامش رسیدن .تعریف ما از آرامش که تعریف جامعی باید داشته باشد از قران گرفته شده است . این در حقیقت یعنی عدم هر گونه ترس از آینده و حزن و اندوه در رابطه با گذشته .حالت امنیت یعنی این چنین حالتی .آنکه غیر موءمن است مثلا" می کوشد تا پولش زیاد شود ، خانه اش چند طبقه باشد ، ماشین آخرین مدل باشد ، خوب اگر سوال کنید چرا این کارها را می کنی، چرا این قدر زحمت می کشی؟ می گوید می خواهم راحت باشم .ولی عجیب است که با کسب اینها به آن آرامش و اطمینان قلبی را که می خواهد به آن برسد ، نمی رسد .معنی اش این است که مال و امثال و آن ابزاری هستند برای تکمیل آرامش یعنی خودشان آرامش زا نیستند . ولی اگر از آنها درست استفاده شود می توانند منشاء آرامش شوند .ما امکانات و ابزار می خواهیم اما خودشان مقصود و مطلوب ما نیستند . پس امنیت در گرو چیست ؟ امنیت در گور اصلاح بینش انسانها است . نگاهی که انسان به این دنیا و ما فیها دارد ، نمی خواهد تنها زنده باشی بلکه می خواهد زندگی کند .
هم جُعل زنده است و هم پروانه لیک فرقها از زندگی تا زندگی است
حالا فرقها از زنده بودن تا زندگی است . و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون( ۳/۱۶) این است تعبیر قرآن . کسانی که در راه خدا کشته شده اند ظاهرا" دستشان از مال و لذت های دنیا به خاطر خدا کوتاه شده است می فرماید : به آنها مرده ها نگویند آنها زنده گانند عند ربهم یرزقون . حالا این را چه کسی فهم میکند ؟ کسی که میان زنده بودن و زندگی کردن تفاوت می گذارد. پس آمنوا از ریشه ی امن است و آمن و موءمن یعنی کسی که خودش به امنیت و آرامش رسیده و دیگران را نیز در آرامش خود سهیم می کند و در رأس همه ی موءمنین ، خداوند قرار دارد چرا که یکی از اسماء حسنای خداوند موءمن است هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن ( ۵۹/۲۳) خدا خودش مومن است و لذا مومنین را هم دوست دارد .خدا خودش هیچ ترسی را در رابطه با آینده ندارد وهیچ غصه ای هم در رابطه با گذشته ندارد . بندگان موءمن او هم باید این چنین باشند . مثل بعضی از اصحاب که خدمت پیامبر رسیدند و حال خوشی داشته بسیار در امنیت و آرامش بودند .وقتی که از حضور پیامبر مرخص می شدند ، اوضاعشان کمی به هم می ریخت . بعدا" می گفتند ما دچار نفاق شده ایم و وقتی درمان را از پیامبر جویا می شدند پیامبر می فرمودند:نه ،این حالت کاملا" طبیعی است باید همین طور باشید . به خاطر این که همیشه نیازمند باشید و نیاز است کمال می دهد . آدم نیازمند است که همیشه در مسیر کمال حرکت می کند . زحمت می کشد و البته به جاهایی هم میرسد و هر روزش بهتر از روز دیگر است لذا هر روزش نوروز است و فضل و مکانت و منزلت خاص خودش را دارد و به آنها آرامش مقربان خودش را می دهد . نتیجه ی امنیت و آرامش ، حرکت موزون و سنجیده که ناشی ازایمان است . انسانی که مومنانه حرکت می کند حرکتش ، حرکت سلیم و مطلوبی است . هر زمانا انسان فکرش پریشان است ، کاری را که انجام می دهد خوب انجام نمی دهد لذا اگر منیت و آرامش در فکر و دل بد نتیجه اش سنجیده شدن عمل می شود که قرآن آن را ،عمل صالح نام نهاده است .
▪ تواصوا : از ماده ی وصی و اوصی که مضارعش می شود ، یوصی به معنی سفارش کردن است . وصایت هم از همین ریشه است به چیزی که مقارن با وعظ باشد گفته می شود . سفارش همراه با وعظ را وصیت می گویند . وعظ هم که قبلا" بیان شده بود یعنی کلامی که در آن تبشیر و انذار باشد . و انذار اگر همراه با سفارش باشد وصیت نام دارد . پس معنی وصیت بسیار جامع است .
▪ حق : حق هم با حقیقت فرق دارد . حق و حقیقت را همیشه باهم به کار می برند در حالی که معنی آنها کاملا" متفاوت است .حقیقت عبارت است از هر کلام و قولی که دلالت کند بر چیزی یا مطلبی که حق باشد یا نا حق ، خوب باشد یا بد . مثلا" حقیقت این است که بگوییم سیاهی رنگ خوبی نیست و یا سبز و آبی رنگ خوب و آرامی هستند . هر دو این حرف یک حقیقت هستند . پس حقیقت قولی است که می تواند مدلولش ( آنچه که بر آن دلالت می کند ) قبیح باشد و می تواند حسن باشد . اما حق اینطور نیست . حق قولی است که مدلولش حتما" حسنه است . لذا فرق است میان حق و حقیقت پس لفظ حق بر چیزی که مطابق با واقع و نیکو باشد دلالت می کند و وقتی که گفته می شود قرآن حق است یعنی اینکه حق بودنش ناشی از این نیکو بودنش است . وقتی که می گویند کلام فلانی حقیقت لازم نیست مدلولش حتما" چیز خوب باشد ، ممکن است چیز بد باشد مثلا" خیر بدی را به شما بدهند .چون چیز خوبی نیست در نتیجه آرامش هم نمی دهد . اما شنیدن حق به ما و شما آرامش می دهد . حالا توصیه ی اهل ایمان به حق است نه حقیقت و مومن همیشه حامل خیر دیگران استنه شر .
▪ صبر : تحمل انسان در مقابل مشقات است ؛ کنترل خود در رویایی با چیزهایی که ناخوشایند و نامطلوب هستند . و یا اینکه مطلوب و خوشایند هستند که اولی صبر در مقابل مصائب و دومی صبر در مقابل خوشی ها و لذت ها و دوری از غفلت است .
● تقسیم بندی آیات :
آیات ۱و۲ بیان سرمایه هایی است که خدواند به بندگان خود بخشیده و این که انسانها در مسیر استفاده ی بهینه و مطلوب از این سرمایه ها به خطا رفته اند اما آیا راهی برای جبران این خطا وجود دارد ؟ آیه ی ۳ اشاره به راهی دارد که می تواند خطاها و تقصیرها را جبران کند .آن راه کدام است ؟ پس آیات ۱و ۲ اشاره به دردی است و آیه ی ۳ اشاره به درمان این درد دارد .و چقدر زیبا است کلام که بتواند درد را بدون این که بزرگ نمایی یا کوچک نمایی کند دقیقا" به ما بنمایاند و به دنبال نشان دادن و درد ما را بر درمان موءثر آن درد راهنمایی کند . در رابطه با معالجه ی بیماری های جسم این وسواس باید داشته باشد که طبیب حاذق تر باشد تا تشخیص هم دقیقتر باشد و مراحل ضرورت دارد زیرا تشخیص و مداوای دردهای جسمی به هر حال تا حدودی با توجه به پیشرفت علم پزشکی سریعتر و دقیقتر شده است . اگر چه علم پزشکی هنوز موفق به تشخیص علت بسیاری از بیماری ها نشده است و در زمینه ی تشخیص و مداوای بیماری های روانی هم مشکلات عدیده ای و جود دارد .
● تفسیر آیات :
وَالْعَصْرِ (١)إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (٢)
سوگند به زمان انسانها همه زیانمندند
۱) والعصر : قسم به زمانی که نتایج کار ها در آن زمان مشخص و معین می شود .زمانی که مشخص میشود چه کسی خاسر است و چه کسی مفلح ؟ چه کسی رستگار است و چه کسی رستگار نیست ؟ قسم به آن زمان .
اهل جهنم پشیمان می شوند زیرا که از سرمایه ی عمرشان خوب استفاده نکرده اند ، از خدا می خواهند یک بار دیگر امتیاز ی به آنها بدهد و آنها را به دنیا برگرداند اما دیگر فایده ای ندارد . می گویند "ربنا اخرجنا نعمل صالحا" غیر الذی کنا نعمل" ( ۳۵ /۳۷) می گویند مار را از { جهنم } خارج گردان تا آن کارهای شایسته ای را که باید انجام میدادیم ولی انجام ندادیم ، دوباره انجام دهیم و آثار اعمال زشتی را که انجام داده ایم و به انجام رسیده ایم جبران نمایم . خداوند به آنها می گوید م به شما فرصت دادم چندین سال به شما عمر دادم" اولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر"( ۳۵/ ۳۷ ) آیا ما به شما به آن اندازه ای که بشود از آن عمر و سرمایه استفاده کرد و بهترین سودها را برد ، چنین عمری به شما ندادیم ؟"و جائکم النذیر "( ۳۵ /۳۷) و پیامبر برای شما آمد که به شما هشدار دادکه داشتن چنین وضعیتی خطرناک است .فکر می کنید که دنیا همین طور به مراد شما است ؟ و هیچ مشکلی برای شما ایجاد نمی شود ؟ و شما می توانید هر روز ثروت و مقام و امکانات بیشتر از دیروز داشته باشید؟
۲) إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ: قبل از اینکه نتیجه اعلام شود ما به شما هشدار می دهیم که تکانی به خود بدهید . تلاش بیشتری بکنید ، چون اگر با این تنبلی و بی تفاوتی حرکت کنید و مسئولیت گریزی فرهنگ شما شود ، اهل خسارت هستید و این لحضات عمر دیگر تکرار شدنی نیست .انسان یک بار به دنیا می آید و یک بار هم می میرد . این طور نیست که دو سه بار بمیرد و زنده شود . لذا باید توجه داشته باشیم که : إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ انسان از مایه ضرر می کند . چه یک نفر باشد و چه یک ملت باشد و چه تمام ملت ها باشند ، همه در خسارتند ، یعنی همگی از سرمایه ها ضرر می کنند و چون قدر سرمایه را نمی دانند و خود را بسیار ارزان می فروشند .
«قیمت هر کاله می دانی که چیست قیمت خود را ندانی ابلهی ست»
واقعا" خود را نمی دانند و نمی شنا سند . لذا خود را به کمترین بها ، می فروشند .عزت ، کرامت، شخصیت ، و همه چیزشان را . مثلا" یکی می رود با سرمایه ی ۱۰۰۰۰ تومان کالایی می خرد و آنرا ۲۰۰۰ تومان می فروشد و متضرر می شود و با خود می گوید فردا آن ضرر را جبران می کنم .حالا اگر عمری و فردایی باشد شاید بتواند جبران کند . البته کاملا" جبران نمی شود زیرا ضررهای دنیایی هم به صورت کامل قابل جبران نیستند .بعضی افراد خودشان را گول می زنندو فکر می کنند که جبران می شود . در قبال جبران این ضررهای دنیایی ، را جبران می کند اما به چه قیمتی ؟ آیا می دانی چه سرمایه هایی را این طرف صرف کرده ای تا آن ضرر را جبران کنی ! چقدر خود را خوار و کوچک کردی ؟ منت این و آن را کشیدی آیا این ها مجانی هستند ؟ آیا راهی برای جبران این خسارت ها وجود دارد ؟ آری اگر راهی نبود، آن وقت کریم بودن خداوند ، اهل فضل بودن خداوند و رحمان و رحیم بودنش زیر سوال می رفت .
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت تو نام توبه بنویس امضا کردنش با من
لذا راه برای جبران هست . إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ:: تمام انسان ها بدون استثنا در خسارتند با توضیحی که داده شد . راه جبران این خسارتها عبارت است از این که انسان چهار ویژگی و خصوصیت شخصیتی را در خود تحقیق کند .
● الا الذین امنوا ....
مگر کسانی که ایمان می آورند ، و کارهای شایسته انجام می دهند و همدیگر را به تمسک به حق سفار می کند و یکدیگر را به شکیبایی توصیه می نماید
۳) الا الذین ..... اولین ویژگی که ما را از خسارت می رهاند اهل ایمان شدن است . ایمانی که نیاز همی ما است . ایمانی است که دکتر قرضاوی در کتاب نقش ایمان در زندگی از آن چنین می گوید : اگر ما دنیای خوبی می خواهیم راه رسیدن به دنیای خوب و راضی کننده ایمان است ، اگر آخرت خوبی می خواهیم راه رسیدن به آخرت خوب ایمان است و اگر دنیا و آخرت خوب را باهم می خواهیم ، راه رسیدن به هر دوی اینها ایمان است . پیشرفت تکنولوژی در گرو ایمان است .پیشرفت فرهنگی اخلاقی ، اجتماعی و .....در گرو ایمان است .هر بعدی از ابعاد حیات را اگر می خواهیم که پیشرفت واقعی داشته باشد راهش این است که ما افراد صادق داشته باشیم . دکتر انوار ابراهیم یکی از بزرگترین تئوریسین های مسائل اقتصادی دردنیا است . ایشان به خاطر نظریه پردازی های اقتصادی که بسیار هم موفق بوده ، در سطح کلان و بین المللی اکنون شخص مطرحی هستند و یکی از افراد بر جسته در باب نظریه پردازی در سامان دهی به مشکلات اقتصادی می باشند ، درسمیناری که در کشور آلمان برگزار می شود از ایشان دعوت به عمل می آید تا طرح خود را پیرامون حل مشکلات اقتصادی آن کشور ارائه کند .بعد از ارائه ی طرح توسط ایشان ازشیوه ی عملیاتی کردن طرح سوال می شود ، در پاسخ می گوید این طرح به تنهایی قابل اجرا نیست و نمی تواند مشکل شما و جامعه راحل کند مگر این که با مؤلفه های دیگری همراه شود . می پرسند موءلفه های دیگر ، کدام ها هستند ؟ می گوید : این که مومن به خدا و قیامت و کتا بهای آسمانی و ... باشید . رئیس سمینار می گوید : پس شما می خواهید که ما مسلمان شویم ! پاسخ میدهد تنها راهش همین است . زیرا این طرح از متن کتاب خدا و سنت پیامبر گرفته شده است . لذا وجود انسانهای اهل صداقت ، و تقوی شرط لازم برای اجرای این طرح می باشد و این طرح در جامعه ای که افرادش دروغگو ، رباخوار ، رشوه گیر و ... باشند جواب نمی دهند . واقعیتش هم همین است . بخث، بحث ایمان است که اگر ایمان بود ، اقتصاد هم خوب می شود . اگر ایمان بود ، اخلاق هم خوب می شود . عبادت ، روابط زنا شویی و .... هم اصلاح می شود . هم کس برای رسیدن به امنیت و آرامش مشمول رحمت رحمان و رحیم می شوند و به شرطی که اهل ایمان باشند .پس اولین قدم در راه دفع خسارت ، اهل ایمان شدن است . ثمر و نتیجه ی طبیعی ایمان ، عمل صالح است . انسان وقتی به آرامش می رسد ، سنجیده سخن می گوید .پس سخنش نیکوست . وقتی که به دیگران می نگرد از روی عطوفت و مهربانی می نگرد و هنگامی که به سخن دیگران گوش فرا می دهد سنجیده می شنود و به دیگران احترام می گذارد . حسن استماع در جامعه ی ما بسیار ضعیف است .لقمان در یکی از نصایح به پسرش می گوید: "یا بنی تعلم حسن الاستماع کما تتعلم حسن الحدیث" ای پسرم یاد بگیر خوب گوش دادن را همچنان که یاد می گیری خوب صحبت کردن را " خوب صحبت کردن هم تمرین می خواهد ؛ زیرا از کوزه همان برون تراود که در اوست . گوش ها گیرنده هستند، اگر خوب گوش دادی می توانی سره را از ناسره و خیر را از شر تشخیص دهی لذا هر وقت را از شر تشخیص دادی آنچه که بر زبان شما جاری می شود ، خیرها هستند و بدین ترتیب گوش ها اهل عمل صالح می شوند و سایر اعضاء هم به همین صورت . و گاهی اوقات انسان دچار خطاهایی می شود که مقتضای طبیعت و ضعف انسانی است که برای جبران آن استغفار و عبادت توصیه شده است بخصوص نماز که خیر و برکت فراوان در آن هست که پیامبر رحمت در حدیث صحیح در قالب سؤال و تمثیل می فرمایند : اگر یکی از شما در خارج خانه اش وقتی که پا را از خانه بیرون می گذارد یک جوی آب باشد و هر روز پنج بار خود را در آن جوی آب بشوید آیا چیزی از پلیدی در جسم او باقی می ماند؟ می گویند اگر روزی پنج با حمام بکند نه .می فرمایند این حمام های پنج گانه برای شما همان نمازهای پنجگانه است. منتها باید پنج بار خودتان را دقیق شستشو کنید ؛ چون هر روز با ارتکاب گناه، انسان آلوده می شود و راه پاکیزه شدن ، اقامه نماز است و لذا به این کمال طهارت از لحاظ درونی و بیرونی می رسیدند. نماز بسیاری از خطاهایی را که در فاصله ی میان نمازها از ما سر می زند از بین ببرد و بهترین تأثیر راوقتی خواهد داشت که ما منتظرش باشیم و چقدر زیباست انتظار کسی را بکشیم که ارزش انتظار کشیدن را دارد . خیلی از مردم منتظر چیزهایی هستند که هیچ ارزشی ندارند . إِنَّ الصَّلاةَ کَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا (۴/١٠٣) و چه خوش فرمود پیامبر که : "انسان در نماز است مادامیکه منتظر نماز باشد ." بنابراین زمان انتظار هم حکم نماز را دارد و انسان را از لحاظ شخصیتی آراسته می کند و این خود یکی از بزرگترین اعمال صالح است . وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ: و بعد از اینکه انسان صاحب عمل صالح شد :وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ که در این جا و جاهای دیگر قرآن تعبیر الصَّالِحَاتِ با "ال" آمده و این "ال" بر سر صالحات به آن عمومیت می دهد یعنی هر عملی را شامل می شود از کوچکترین تا بزرگترین . کوچکترین آن تبسم بر چهره برادر و خواهر ایمانی شما می باشد . پیامبر خدا (ص) فرموده است: تبسمک فی وجه اخیک صدقة(رواه مسلم ) . یکی از نشانه های تصدیق ایمان در انسان تبسم کردن است آن هم تبسم صادقانه نه تبسم کاذبانه و از روی مکر و ریا. و در جای دیگر فرموده است؛ "از کارهای خوب و نیکو هیچ کاری را کوچک ندانید هر چند عبادت از گشاده رویی در روبرو شدن با مردم باشد. به تعبیر سید قطب (رح ): ثمره ی طبیعی ایمان ، عمل صالح است . کدام ایمان؟ به تعبیر ایشان : "ان الایمان لیست کلمة تقال باللسان بل هی حقیقة ذات تکالیف و امانة ذات اعباء." حقیقتی تکلیف آور و امانتی سنگین و ثقیل است . و به تعبیر دیگر در حدیث پیامبر خدا (ص) آمده است که : "ایمان آرزو کردن و خود را آراستن به ظاهر اهل ایمان نیست. آراستن ظاهری خوب است اما به شرطی که واقعی باشد و لکن ما وقر فی القلب و صدقة العمل.آن چه که در دل جا گرفته و عمل آن را تصدیق کند. نتیجه و بارزترین نوع عمل صالح که خدا آن را به طور خاص بیان فرموده، توصیه و سفارش به حق و سفارش کردن به صبر است . ذکر این دو به خاطر اهمیت آنهاست و تخصیص آنها به خاطر این که ما خیر را تنها برای خود نخواهیم و کسی که مانع خیر شود جهنمی است لذا َتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ همان سفارش به خیر است و. و بالاترین خیرها حق می باشد . تَوَاصَوْا از باب تفاعل است یعنی آنها که اهل ایمان و اعمال صالح هستند از هر خیری برخوردار شدند بلافاصله آن را به دیگری منتقل کنند . یعنی به صورت متقابل از همدیگر بهره گرفتن و از خیر همدیگر برخوردار گشتن . و در باب توصیه و سفارش به حق که در رأس آن دعوت به سوی خدا و شناساندن خدا به عنوان اله و فرمانروا و فریادرس به مردم است و این که فقط اوست که شایسته الوهیت و فرمانروایی و فریادرسی است و باید همه فرمانبردار و مطیع او باشند . بالاترین حق ها ، حق عبودیت و بندگی کردن برای خدا و سفارش کردن دیگران به آن است و در نتیجه :وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ چون در این مسیر مشکلات زیادی وجود دارد و باید این مشقات را به جان خرید . در بعضی از جاها انسان باید با مشکلات مقابله نماید . در بعضی از جاها هم انسان باید از مشکلات گریز داشته باشد. مانند آب که از دل کوه در می آید تا به دریا برسد از موانع مختلفی عبور می کند. بعضی از موانع را مستقماً از سر راه بر میدارد و بعضی از موانع را هم دور می زند و هرگز توقف نمی کند چون ایستادن برابر است با گندیدن . حرکت انسان صالح و مصلح مانند حرکت آب است و موانع را به هر شکلی از سر راه بر می دارد . با صبر می شود به خیلی از مقامات رسید . اصلاً ملاک همه ی ارزش ها و اجر ها و مقامات و فضایل صبر است . در آخرین آیات از سوره مبارکه فرقان خداوند وقتی عباد الرحمن را توصیف می کند ، در نتها می فرماید : این ها به خاطر صبرشان به این فضایل و ارزش ها رسیدند. أُولَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلامًا (۲۵/۷۵). پس خلاصه مطلب در این سوره این است که ما متوجه ی مسئولیت هایی که بر عهده داریم ، بشویم. مسئولیت در راستای دفع خسران از خود و دیگران . مسئولیت فردی ما این است که اهل ایمان و عمل صالح شویم و مسئولیت جمعی ما در ارتباط با دیگران این است باید این خیر را به دیگران منتقل کنیم . مرحوم استاد مصطفی شهور می گوید : الدعوة الی الله فن دعوت به سوی خدا روش دارد . توصیه به حق روش دارد و انسان باید آن روش را یاد بگیرد و به شکلی این دین را و مسائل دینی را به دیگران انتقال دهد که هم اشتهای مخاطب را تحریک کند و هم کاری کند که مخاطب این مطالب را خوب دریابد و هر کسی نمی توانددر این مسیر مبلغ شود . بایستی زحمت بکشدو... تازه وقتی هم که عرضه کرد باید صبورانه انتظار بکشد. و الصبر علیها جهاد. صبر کردن بر دعوت جهاد است . ما در عین حال داعی هستیم باید مانند یک تاجر موفق و خستگی ناپذیر ، صبورانه کار را انجام دهیم تا بتوانیم کالای دین را خوب عرضه کنیم.
منبع : نوگرا


همچنین مشاهده کنید