چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اسلام و آزادی مذهبی


اسلام و آزادی مذهبی
مساله آزادی مذهبی در جهان مدرن، به خصوص در دوران پست مدرن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار گردیده است. در قرون وسطی، به خصوص پیش از عصر رنسانس مساله آزادی مذهبی مطرح نبود. مراجع مذهبی در تحمیل اصول و باورهای خاص خویش یا خود دارای قدرت سیاسی بودند و یا همکاری نزدیکی با مقامات سیاسی داشتند. در نتیجه، فرد از این آزادی برخوردار نبود که به آنچه که خود تمایل دارد ایمان داشته باشد. او مجبور بود یا پیروی نماید و یا در صورت سرپیچی هزینه سنگینی ـ اغلب از دست دادن جان ـ پرداخت نماید. همه ما از صدها مورد اعدام مخالفان مذهبی در آن دوران باخبریم. یک دلیل این نوع رفتار این بود که مذهب در دوران قرون وسطی به نحو تنگاتنگی با دولت همبسته بود. از این رو هرگونه مخالفت مذهبی شورش یا فتنه انگیزی علیه دولت تلقی می گردید.
اما همه چیز با رنسانس آهنگ تغییر به خود گرفت و آزادی مذهبی اهمیت بسیار زیادی یافت زمانی که مارتین لوتر برتری کلیسا را به چالش کشید و حاکمان از اقتدار پاپ مستقل گشتند. سکولاریسم به عنوان دکترین سیاسی جدید در دوران پس از رنسانس ظهور نمود. بعلاوه به تدریج رواسای منتخب دولت ها جایگزین پادشاهان گردیدند و سازمان سیاسی دموکراتیک به طور گسترده مورد پذیرش قرار گرفت. زمانی که مذهب از سیاست جدا شد آزادی مذهبی از اهمیت بنیادی برخوردار گردید. سکولاریسم چه به معنی الحاد و چه به عنوان یک فلسفه، مذهب را به حوزه خصوصی انتقال داد. بنابراین همسان سازی مذهبی اهمیت خود را از دست داد و آزادی مذهبی به عنوان بنیادی ترین اصل مورد پذیرش قرار گرفت.
اما این تحولات به طور یکنواخت در تمام جوامع انعکاس نیافتند. حتی امروزه در بسیاری از کشورها مذهب در پیوند تنگاتنگ با دولت قرار دارد. مقامات دولتی احکام و فرامین مذهبی را صادر می نمایند. هر گونه دگراندیشی و عدم همراهی در این گونه جوامع سیاسی-اجتماعی به منزله سرپیچی از دولت تلقی شده و لذا به طور جدی مورد پیگرد و مجازات قرار می گیرد. این امر آنگونه که تصور می شود تنها به جوامع اسلامی اختصاص ندارد. بلکه در تمامی جوامعی که مذهب در آنها به نحو تنگاتنگی با دولت همبسته است قابل مشاهده است. اما این هم درست است که در بسیاری از کشورهای اسلامی نظیر عربستان سعودی و ایران، مذهب بخش جدایی ناپذیر دولت محسوب می شود و هرگونه مخالفت مذهبی، فتنه انگیزی و ایجاد آشوب علیه دولت تلقی می گردد. حتی تفسیر لیبرال از مذهب گناهی کبیره پنداشته می شود. اما این اشتباه بزرگی خواهد بود در صورتی که تصور شود این امر ذاتی اسلام است و این دین آزادی مذهبی را روا نمی دارد.
جایگاه آزادی مذهبی تا آنجا که به اسلام و فقه اسلامی مربوط می شود در کجاست؟ برای کسانی که اسلام را به دقت مورد مطالعه قرار می دهند کاملاً واضح و مبرهن است که این دین تا جایی که چند اصل بنیادی برگرفته از تعالیم آن زیر پا گذاشته نشود از آزادی مذهبی حمایت می نماید. و این خاص اسلام نیست چه اینکه هیچ مذهب یا ایدئولوژی سیاسی اجازه نمی دهد اصول بنیادی اش زیر پا گذاشته شود. اگر آن اصول و چارچوب بنیادی نقض گردد مذهب دیگر وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر مذهب نمی تواند بی وجود سامان یابد. همان گونه که ما قائلیم به اینکه هیچ فردی نمی تواند حکم مرگ خود را امضاء نماید، یعنی دست به خودکشی بزند، هیچ مذهبی نیز نمی تواند اجازه دهد دور انداخته شود. اما انسان باید در انکار و روی گردانی از مذهب خود در صورتی که او را از توجه به شعور و وجدانش باز دارد، آزاد باشد. مذهبی که در نظر فرد معقول و منطقی جلوه نکند یا به اعتقاد و باور درونی او بدل نگردد هیچ معنا و مفهومی برای او نمی تواند داشته باشد. حال آیا اسلام این آزادی عقیده و وجدان را روا می دارد؟ تا جایی که نگارنده بررسی نموده است پاسخ مثبت است. با این حال پس چرا برخی کشورهای اسلامی بر تنبیه و مجازات مرگ برای روی گردانی از اسلام (ارتداد) اصرار می ورزند؟ ما اندکی بعد این مساله را روشن خواهیم ساخت. اما چنین مجازاتی برای روی گردانی از اسلام اساساً پشتوانه قرآنی ندارد. هیچ آیه ای وجود ندارد که مستقیماً خواهان چنین مجازاتی باشد. البته در تایید آن احادیثی آورده شده است. اما این احادیث نیازمند بررسی دقیق هستند. نه تنها وثاقت بلکه متن و فحوای آنها نیز نیازمند توجه و بررسی است.
به هر حال مهمترین نکته این است که که مذهب بخش جدایی ناپذیر باور درونی فرد و موضوع مربوط به آگاهی و وجدان است. حتی بر اساس حدیثی، صرف اقرار به زبان کافی نیست. این اقرار باید تایید درونی یا تصدیق قلبی را به همراه داشته باشد. در غیر این صورت ایمان حاصله ایمان حقیقی نخواهد بود. قرآن به روشنی در سوره بقره آیه ۲۵۶ اعلام می دارد که «در کار دین جای اجبار نیست». برخی مفسران معتقدند که این آیه معطوف به نوکیشان اولیه بود و بعداً ملغی شد. اما مطلقاً هیچ مبنایی برای چنین ادعایی وجود ندارد. این، نه گفته ای تاریخمند بلکه اعلام یک اصل معتبر جهان شمول است. اصلی که تا به امروز معتبر بوده و در آینده نیز معتبر خواهد بود. بعلاوه این مساله با توجه به این واقعیت ثابت می شود که اسلام درستی و اعتبار دیگر مذاهب نظیر یهودیت، مسیحیت و غیره را می پذیرد و حتی پیوند ازدواج با آنها را روا می دارد. پیروان آن مذاهب هیچگاه مجبور نشدند که اسلام بیاورند. هر گونه تحمیل و اجبار به ایمان زبانی و نه ایمان قلبی منجر می شود.
در آیه فوق واژه دین به کار رفته است که معمولاً به مذهب ترجمه می شود. اما این واژه دارای معنای وسیع تری است. واژه دین نه تنها قوائد اخلاقی، بلکه درون مایه های اعتقادی و کاربردهای عملی آنها، همچنین نگرش انسان به هدف از عبادت و نیز مفهوم «ایمان» را در بر می گیرد. بنابراین طبق نظر قرآن انسان در پیروی از مذهبی که خود انتخاب می نماید کاملاً آزاد است و این آزادی تنها راجع به پذیرش یا عدم پذیرش اسلام نیست، بلکه روی گردانی از اسلام را نیز شامل می شود. بسیاری از فقهای مسلمان ممکن است این ایده را کاملاً رد نموده و ادعا نمایند که اگر چه فرد در پذیرش یا عدم پذیرش اسلام آزاد است اما در صورت پذیرش آن دیگر نمی تواند از آن روی برگرداند. بنابراین طبق نظر آنها آزادی تنها به پذیرش یا عدم پذیرش اسلام محدود می شود و به روی گردانی از آن بسط نمی یابد. این دیدگاه به نظر نمی رسد منطقی و معقول باشد. آزادی عقیده نمی تواند یکسویه باشد. پر واضح است که آزادی انکار و روی گردانی، نه به دلایل مذهبی بلکه به دلایل سیاسی محدود بود.
اگر فقهای مسلمان حامی محدود نمودن آزادی روی گردانی از اسلام هستند سوالی که مطرح می شود این است که آیا این امر بر مبنای حدیث صورت می گیرد یا مبتنی بر نص قرآن است. بررسی دقیق قرآن نشان می دهد که هیچ مبنایی در هیچ جای قرآن در تایید چنین دیدگاهی (قتل فرد مرتد) یافت نمی شود. بلکه برعکس آیه ای در این کتاب مقدس وجود دارد که هیچ شکی برای انسان باقی نمی گذارد که چنین مجازاتی بی مبناست و مبتنی بر افکار فقها است، فقهایی که در گذشته این موضع را برای حفاظت و حمایت از منافع دولت و نه اسلام اتخاذ نمودند. قرآن در آیه ۱۳۷ سوره نساء می فرماید: «آنان که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آورده و دگربار کافر شدند پس بر کیفر خود فزودند اینان را خدا نخواهد بخشید و به راه (راست) هدایت نخواهد فرمود».
اگر مجازات ارتداد مرگ می بود این آیه به روشنی آن را مطرح می ساخت. اگر خداوند اراده کرده بود که فرد مرتد یعنی کسی که از اسلام روی برمی گرداند را با مرگ مجازات نماید آیا نمی بایست به روشنی آن را بیان می داشت. ولی او فقط می گوید خداوند او را نخواهد بخشید و راه راست را به او نشان نخواهد داد. قرآن سخت به اصل آزادی عقیده باور دارد و قویاً آن را در آیه ۲۹ سوره کهف بیان می دارد: «و بگو حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که می خواهد ایمان آرد و هر که می خواهد کافر شود ...» این آیه دلیل روشنی است بر اینکه آزادی عقیده را نمی توان فقط یکسویه پنداشت. اگر کسی از اسلام روی برگرداند به طور قطع این نه وظیفه انسان بلکه بر عهده خداوند است که او را مجازات نموده و یا از او بگذرد. اگر کسی به طور جد احساس نماید که دوست، همسایه و یا خویشی دارد از اسلام روی برمی گرداند می تواند تلاش کند تا او را از این کار باز دارد، اما قطعاً نمی تواند او را به قتل برساند. در این خصوص اسلام کاملاً مدرن است. این دین، قرن ها پیش از مدرنیست ها و سکولاریست ها از اصل آزادی عقیده حمایت کرد. جای بسی تاسف است که آنچه برخی از فقها عمدتاً بنا به دلایل سیاسی مطرح نموده و از آن حمایت می کردند، حکمی ابدی پنداشته می شود.
قرآن اصل آزادی عقیده را بارها تکرار می نماید تا هیچ کس نتواند آن را نادیده انگارد. در آیه ۱۰۴ سوره انعام می فرماید: «به تحقیق دلایل و براهین روشن از جانب خداوند برای شما فرستاده شد، هر کس بصیرت یافت به سعادت رسید و هر کس کور بماند خود در زیان افتاد و من نگهبان شما از عذاب خدا نیستم». باز در همین سوره آیه ۱۰۷ خداوند می فرماید: «و اگر خدا می خواست آنها را از شرک باز می داشت و ما تو را نگهبان ایشان نکردیم و تو وکیل آنها نیستی». و در آیه بعدی (۱۰۸) پیشتر رفته و می گوید: «و شما دشنام به آنان که غیر خدا را می خواهند مدهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند ...».
همان گونه که در بالا خاطرنشان گردید واژه دین نه تنها قوانین اخلاقی بلکه شیوه های عبادت و مسائل مربوطه را شامل می شود. از آنجا که قرآن به آزادی مذهبی باور دارد، به طور مکرر نیز می فرماید که اجازه بدهید مردم آنگونه که می خواهند خداوند را عبادت نمایند، بر سر آن ستیز نکنید. اما آنچه مهم است این است که در کار نیک از یکدیگر پیشی بگیرید. از این روست که قرآن در سوره بقره آیه ۱۴۸ می فرماید: «و هر کس را راهی است به سوی حق که بدان راه یابد و به آن قبله روی آورد، پس بشتابید به خیرات...». بنابراین در شیوه های عبادت او نیز جای هیچ اجباری نیست. این امر نیز یک مساله اعتقادی و مربوط به خود فرد است. اما آنچه که حائز بیشترین اهمیت است این است که انسان ها در انجام اعمال نیک از یکدیگر سبقت بگیرند. بنابراین به هر نحو که در نظر بگیریم قرآن از اصل آزادی عقیده حمایت می کند. نگرش قرآن به طرزی قابل توجه مدرن است. هیچ کس نمی تواند حمایت آن از ادیان و سنت های دیگر را مورد تردید قرار دهد. اصل دعوت آن نیز هیچ جبری را تحمیل نمی کند. قرآن در سوره نحل آیه ۱۲۵ می فرماید «خلق را به حکمت و برهان و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق مناظره کن». بنابراین طبق نظر قرآن موعظه نیز نباید با هر گونه رفتار تحکم آمیز همراه باشد. بلکه باید با توسل به آگاهی و شعور و وجدان فرد صورت گیرد. از این رو دعوت نباید آزادی عقیده هیچ فردی را زیر پا بگذارد. چه اینکه این، بنیادی ترین حق هر فرد انسانی است و در تمامی شرایط باید محترم شمرده شود.
حال این سئوال مطرح می شود که چرا فقهای اسلام مجازات مرگ را برای ارتداد مقرر داشتند؟ همانگونه که پیشتر خاطرنشان شد این امر بیشتر نه به دلایل مذهبی بلکه سیاسی بود. این حکم فقهی نه بر مبنای فرامین دینی بلکه بر مبنای شرایط سیاسی استوار بود. دولت ها همواره دلایل خاص خود را داشتند که عبارت بود از ملاحظات امنیتی و مساله ثبات. همواره این ترس و نگرانی وجود داشت که فردی که از اسلام روی بر می گرداند احتمالاً با دشمنان دولت همدست شده و در نتیجه خطری برای آن ایجاد کند. برای مثال هر کس که از اسلام روی بر می گرداند و مسیحیت را می پذیرفت می توانست با حاکمان مسیحی که دولت اسلامی زمان با آنها در جنگ بود همدست گردیده و خطری بزرگ ایجاد نماید. بنابراین در یک دولت اسلامی روی گردانی از اسلام با فتنه انگیزی علیه دولت برابر انگاشته شد و مجازات فتنه انگیزی اغلب مرگ بود. بسیاری از این دست ایده های فقهی، نظیر مفهوم دارالاسلام یا دارالحرب و غیره باید در این بستر مورد بازبینی قرار گیرد. امروزه قوانین اساسی، آنهایی را که در دموکراسی های سکولار زندگی می کنند و حقوق برابر، از جمله حق بیان، عمل و تبلیغ دین هر فرد را کاملاً تضمین می نمایند. این کشورها را نمی توان بنا به تعبیر فقهای اسلام دارالحرب دانست.
امروزه در بسیاری از کشورهای اسلامی که نظام های خودکامه و مستبد بر آنها حکومت می کنند، مسلمانان در پیروی از دین خود به میزانی که در بسیاری از دموکراسی های سکولار آزاد هستند از آزادی برخوردار نیستند. در عربستان سعودی مسلمانانی که پذیرای فرقه وهابی نیستند به طور قطع از این آزادی برخودار نیستند که اعتقادات مذهبی خود را که عمیقاً به آن باور دارند و با آموزه های وهابی در تعارض است آشکار سازند. مسلمانان شیعه در بخش جنوبی این کشور نمی توانند مراسم محرم را مطابق با اعتقادات و باورهای مذهبی خود برگزار نمایند، همچنین مسلمانان سنی نمی توانند در کنار مزار پیامبر اسلام نماز بگذارند، زیرا این اعمال «غیراسلامی» پنداشته می شود. در این صورت آیا می توان این کشور را برای مسلمانان غیر وهابی دارالاسلام دانست. از سوی دیگر در کشور هند که یک دموکراسی سکولار است تمام مسلمانان شیعه، سنی یا وهابی آزادند تا از اعتقادات و اعمال مذهبی خاص خود پیروی نمایند. در قرون میانه مفاهیم دارالاسلام و دارالحرب مناسب بودند اما در دموکراسی های مدرن دیگر جایی ندارند.
بنابراین مجازات مرگ برای ارتداد نیز باید در این بستر مورد بررسی قرار گیرد. امروزه در نظام دموکراسی مفهوم حقوق بشر مفهوم کاملاً محوری آن است. تمام شهروندان صرف نظر از باورهای مذهبی شان برابر هستند. آزادی عقیده در دموکراسی سکولار بنیادی ترین اصل محسوب می شود. تمامی شهروندان از این آزادی برخوردارند که از باورهای مذهبی خود پیروی نموده یا اگر بخواهند آنها را تغییر دهند. هر شهروندی این آزادی را دارد که از دین خود روی بر گرداند، به دینی دیگر بپیوندد و یا اساساً هیچ دینی اختیار نکند. هیچ کس را به این خاطر مجازات نمی کنند. به همین سیاق در کشورهای اسلامی نیز در صورتی که شهروندی از اسلام روی بر گرداند این به معنی دشمنی با نظام حاکم نیست. امروزه قوانین بین المللی بر روابط بین کشورهای مختلف حاکم است و سازمان ملل به طور روزافزون نقش مهمی در تنظیم روابط بین الملل ایفا می نماید. در قرون میانه روی گردانی از اسلام به درستی می توانست فتنه انگیزی تلقی گردد اما این امر دیگر در عصر حاضر موجه و پذیرفتنی نیست. در آن دوران مسیحیان نیز از این آزادی برخوردار نبودند که از دین خود روی برگردانند. آنها به خاطر این «جرم» بر صلیب سوزانده می شدند. لذا تمامی این مجموعه قوانین را باید با توجه به این موارد مورد بازبینی و تجدید نظر قرار داد.
بنابراین به طور کلی باور درونی، بسیار بنیادی و اساسی است و هر قانونی که اصل باور و اعتقاد درونی را زیر پا بگذارد قابل پذیرش نیست. قرآن نیز پذیرش دین را بر مبنای این اصل قرار می دهد و لذا قائل به آزادی کامل مذهبی است. بر اساس قرآن هر چیزی که بر مبنای باور درونی استوار باشد به آنچه که به طرزی پرمعنا سکینة القلب (آرامش قلب) می نامد، می انجامد. واژه ایمان نیز به همین نکته دلالت دارد. معنی اصلی این واژه عبارت است از اطمینان خاطر و اعتقاد راسخ. هیچ کس نمی تواند بدون داشتن ایمان مسلمان حقیقی باشد. حتی قرآن، صرف اقرار را بدون اعتقاد و باور درونی به عنوان ایمان واقعی و معتبر نمی پذیرد. از این رو قرآن در سوره حجرات آیه ۱۴ می فرماید: «اعراب که گفتند ما ایمان آوردیم به آنها بگو شما که ایمانتان به قلب وارد نشده به حقیقت ایمان نیاورده اید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم». این آیه دلالت دارد بر اینکه ایمان حقیقی بر باور عمیق تر و درونی تر استوار است و صرف اسلام آوردن یا اقرار زبانی کفایت نمی کند. تهدید به مرگ تنها باعث می شود فرد، بدون اعتقاد درونی فقط اظهار دینداری کند. و این، هر چیزی می تواند باشد جز ایمان حقیقی. اما آنچه قرآن می خواهد ایمان حقیقی است و ایمان حقیقی تنها در یک جامعه کاملاً آزاد امکان تحقق می یابد.
آزادی مذهبی دارای جنبه های دیگری نیز هست که به اختصار به آنها نیز می پردازیم. در اسلام مفهوم کلیسا وجود ندارد. هیچ دستگاه مرکزی که صلاحیت کنترل آموزه ها و تعالیم مذهبی را در اختیار داشته باشد وجود ندارد. در واقع هیچ مفهومی از روحانیت در اسلام وجود ندارد. هر فرد آزاد و مسئول ایمان خویش است. خداوند از طریق پیامبرانش راهنمایی های لازم را در اختیار همه گذاشته است. هر فرد می تواند این راهنمایی ها را بپذیرد یا رد نماید. اگر پذیرفت به سعادت خواهد رسید و در غیر این صورت با عواقب آن در آخرت مواجه خواهد شد. این فرد است که در روز قیامت نزد خداوند پاسخگو خواهد بود. استدلال او مبنی بر اینکه فلان رهبر یا قائد او را گمراه ساخته است به هیچ وجه پذیرفته نخواهد شد. مشاهده می شود که این رویکرد و نگرش قرآن نیز به طرزی جالب توجه مدرن است. مفهوم دموکراسی سکولار مدرن نیز بر مبنای حقوق و تکالیف فردی استوار است. این مفهوم در قرآن امری کاملاً محوری است.
هیچ مکتب فقهی واحدی در اسلام وجود ندارد. هشت مکتب زنده در اسلام وجود دارد که عبارت هستند از: حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی و ظاهری در میان اهل تسنن و جعفری، زیدی و اسماعیلی در میان اهل تشیع. در کنار اینها مکاتب بسیار بیشتری در صدر اسلام وجود داشتند. برخی آنها را بیش از صد مکتب می دانند. اما این مکاتب بقا نیافتند. در گذشته هر عالم برجسته متبحر در قرآن و حدیث تفسیر خاص خود را از مسائل مختلف فقهی که در هر عصر اتفاق می افتادند ارائه می نمود. و دیگر مسلمانان مختار بودند که از هر عالمی که خود تشخیص می دادند پیروی نمایند و یا اساساً راه حل خاص خود را بر مبنای قرآن و حدیث بیابند. حتی امروزه نیز پیرو یک مکتب فقهی می تواند بدون هیچ مانع و محدودیتی از آن روی بر گرداند و مکتبی دیگر را بپذیرد. برخی افراد حتی آنچه را که مناسب احوال خود تشخیص می دهند از مکاتب مختلف اقتباس می نمایند حتی اگر علما آن را تایید ننمایند. طبق نظر این دسته از علما انسان باید به طور کلی و کامل از یک مکتب پیروی نماید. اما این تنها یک دیدگاه در میان سایر دیدگاه هاست.
بنابراین یک فرد مسلمان نه تنها به پیروی از یک مکتب خاص بلکه به اطاعت از فتوای صادره از فقیهی خاص نیز ملزم نیست. او مختار است در صورتی که از فتوایی رضایت نداشته باشد آن را نپذیرفته و به فقیهی دیگر رجوع نماید. او در این رفتار از آزادی عمل کامل برخوردار است. بعلاوه هیچ مسلمانی حتی ملزم نیست به اینکه درباره هر مساله ای از یک فقیه سوال نماید. او می تواند پاسخ مناسب خود را بیابد و تا زمانی که آن پاسخ نه صرفاً بر مزیت و سهل بودن آن بلکه بر مبنای منابع موثق استوار باشد از آن پیروی نماید. قرآن همان گونه که در بالا آمد، نه جامعه یا گروهی از فقها، بلکه فرد انسانی را مسئول کامل اعمال خود می داند. این مساله نه تنها بر مسائل فقهی که بر تمام امور تئولوژیکی صادق است. برای مثال هیچ اصول جزمی ثابتی درباره مسائلی نظیر آزادی اراده یا جبر یا ماهیت قرآن وجود ندارد. در صدر اسلام، مکاتب مختلف فکری در خصوص این مسائل وجود داشتند. یک مکتب که رهبری آن را عارف برجسته حسن بصری بر عهده داشت بر آزادی اراده تاکید می ورزید در حالی که مکتبی دیگر به جبر باور داشت. مساله آزادی اراده و جبر نه فحوایی تئولوژیکی بلکه سیاسی داشت. آنهایی که از حکومت بنی امیه حمایت می کردند بر جبر معتقد بودند و بدان وسیله توجیه می نمودند که حکومت بنی امیه نتیجه جبر الهی است و هر گونه مخالفت با آن به ستیز با جبر الهی منجر می گردد.
اما مخالفان امویان معتقد بودند آنها غاصب هستند و باید فعالانه با حکمرانی آنها مخالفت نمود. این گروه به اصل آزادی اراده تاکید می ورزیدند. مکتب سومی نیز به نام مرجئه وجود داشت که معتقد بود انسان نباید دست به عملی بزند چه اینکه خداوند تصمیم خواهد گرفت که چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است. هر سه این مکاتب در کنار یکدیگر وجود داشتند و مردم آزادانه هر کدام را که می پسندیدند می پذیرفتند. مکتب معتزله مکتبی عقل گرا بود و در نزد آن عقل در تعیین حسن و قبح ملاک و معیار بود. پیروان این مکتب استدلال می نمودند که شریعت به این دلیل فعلی را نیک می داند که عقل آن را نیک می شمارد. از سوی دیگر مکتب اشعری بر آن بود که فعلی نیک است که شریعت آن را نیک بپندارد حتی اگر مغایر با عقل باشد. به عبارت دیگر مکتب معتزله به حسن و قبح ذاتی و مکتب اشعری به حسن و قبح عرضی افعال معتقد بودند. به همین سیاق پیروان مکتب معتزله معتقد بودند که قرآن مخلوق خداوند است و نه ازلی. از طرف دیگر طرفداران راست کیشی قرآن را کلام خدا و ازلی می دانستند. در صدر اسلام این بحث بسیار داغ بود اما هیچ کلیسایی وجود نداشت که این اصول و عقاید را بر کل جامعه اسلامی تحمیل نماید. مکاتب مختلف فکری با یکدیگر رقابت می کردند.
همین طور هیچ معنای ثابتی از قرآن که همه آن را بپذیرند وجود نداشت. در یک سو اهل ظاهر بودند که بر معنای ظاهری و تحت الفظی قرآن تاکید داشتند. و در سوی دیگر اهل باطن بودند که به باطنیان معروف بودند. آنها به معنای نهان کتاب مقدس باور داشتند. البته باطنیان یک ساختار شبه کلیسایی دارای سلسله مراتب خاص خود به وجود آوردند. باطنیان که به اسماعیلیان نیز معروفند، چنین ساختاری را به این دلیل به وجود آوردند که آنها جنبشی زیرزمینی به راه انداخته بودند و رهبران آن به طور متمرکز آن را کنترل می کردند. این رهبری دارای سلسله مراتب سفت و سختی بود. با این حال خود باطنیان به چندین گروه تقسیم شده بودند که دیدگاه ها و مواضع فکری یکدیگر را رد می نمودند. پیروان راست کیشی نیز در باب مسائل مهم ـ تئولوژیکی، فقهی یا سیاسی ـ دارای موضع فکری یکسانی نبودند. آنها نیز به چندین مکتب تقسیم شده بودند.
حال که همه این موارد در راستای آزادی مطرح شد، به این نکته نیز باید اشاره گردد که هر یک از این مکاتب فکری پیروان خاص خود را گرد آوردند و در طول یک دوره زمانی به یک راست کیشی انعطاف ناپذیری بدل گردیدند که هیچ انشعابی را اجازه نمی دادند. در تمام این مکاتب علمای نسل های بعدی آموزه تقلید را تحمیل کردند. حتی باطنیان و اسماعیلیان که عقل گرا بودند و به وفور از فلسفه یونان وام می گرفتند به راست کیشی انعطاف ناپذیر تحول یافتند به نحوی که نقش عقل حتی در نزد آنها نیز مورد تردید و سوءظن قرار گرفت. هر ایده جدید به سختی مذموم شمرده شد. نوآوری و خلاقیت از بین رفت. هر مکتب فکری به نظامی قدرتمند بدل گردید و هر نظام در پی علایق مسلم خاص خود رفت. این علایق مسلم است که از آزادی و تغییر واهمه دارد. افراد دارای باور درونی و متعهد از آن استقبال می کنند. انسان نه به اصول جزمی بلکه به ارزش ها و اصول باور دارد و به آنها متعهد است.
نویسنده: اصغر - علی اینجینز
ارسال کننده: مهدی حجت
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید