جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

قفقاز؛ دروازه جهان جدید


قفقاز؛ دروازه جهان جدید
بعد از دو جنگ عراق و افغانستان ، غائله خونین قفقاز را باید مهم ترین رویداد در عرصه مناسبات بین المللی به حساب آورد. این رویداد مستقیماً اصل توازن قدرت را نشانه رفت. شاید به همین دلیل پیامد های این جنگ بیش از اصحاب رسانه ، توجه اندیشمندان روابط بین الملل را به خود جلب کرده است یعنی همان گروه از صاحبنظرانی که با معیارهای علم ژئوپلیتیک به سنجش نتایج حوادث سیاسی می پردازند.
با نتایجی که تاکنون جنگ قفقاز در قالب رویارویی دو جبهه غرب و روسیه در پی داشت می توان گفت که این رویداد مسائل مهمی را درباره سیما و ساختار جهان آینده آشکار ساخت از جمله این مسائل می توان به روشن شدن نقش و جایگاه تازه بازیگران بین المللی، کارکرد های «قدرت نظامی» در امتیازگیری های اقتصادی و سیاسی، رابطه جدید دولت های دو سوی آتلانتیک و موضوعاتی از این قبیل.
اغلب ناظران در سیمای تحولات پس از جنگ قفقاز نشانه های شکل گیری یک نظم نوین سیاسی را می جویند. زیرا این حوادث معنای بسیاری از واژگان و مفاهیمی را که دنیای پس از ۱۱ سپتامبر برپایه آنها استوار شده بود تغییر داده است. از جمله این مفاهیم که اکنون اعتبار و کارایی آنها نزد قدرت های درگیر در بازی قفقاز زیر سؤال رفته است واژه «مبارزه با تروریسم» یا مقوله «صلح و همگرایی» است. جالب است نظام نوین بین الملل اکنون از نقطه ای دچار شکاف شده که ۷ سال پیش نومحافظه کاران امریکا آن را معماری کردند. بوش و یارانش آن روز خیز بلند خود برای ساختن نظام تک قطبی را از آسیای مرکزی و جنگ افغانستان آغاز کردند طرفه آن که این پروژه جنجالی یعنی ساختن جهان تازه با چراغ سبز دو قدرت روسیه و چین برای شروع جنگ با تروریسم کلید خورد. آن روز روس ها در برابر استقرار پایگاه های نظامی امریکا درپایتخت های آسیای مرکزی و قفقاز که امروز عمق امنیت ملی روسیه به حساب می آیند هیچ واکنش منفی نشان ندادند و دولت نوپای پوتین که خود در مخمصه چچن درگیر بود راه را برای لشکر کشی غرب به افغانستان و آسیای مرکزی هموار کرد. با این پیش در آمد به تأثیرات ژئوپلیتیکی بحران اخیر قفقاز نگاه می افکنیم :
۱‎) مهمترین مسئله ای که حوادث خونین قفقاز پرده ابهام از روی آن کنار زد روابط آینده روسیه به عنوان یک بازیگر جهانی با دیگر قدرت ها ی بین المللی است. اهمیت این بخش از پیامد جنگ گرجستان از آن روست که در دو دهه پس از جنگ سرد روابط روسیه با امریکا و غرب در فضایی غبار آلود و غیرقابل پیش بینی پیش رفت.
رویارویی امروز روس ها با غرب از این نظر تکلیف یک دهه تردید دوستان و شرکای کرملین را در این باره که بالاخره روس ها از میان دو گزینه «دوستی» ،«رقابت» کدام یک را در برابر بلوک غرب بر خواهند گزید، روشن ساخت.
نکته قابل تأمل این است که این رویارویی در خطه قفقاز حاصل یک کشمکش سه ساله است که پیش از این حالت نامحسوس داشت ‎/ اما در جریان بحران گرجستان برای اولین بار به شکل عریان، اروپا و امریکا برای زمینگیرکردن روسیه متحد شدند. لذا این بخش از سناریو قفقاز را می توان تحقق پیش بینی مرد اول کرملین - ولادیمیر پوتین - به حساب آورد که از سه سال پیش اعلام می کرد که سیاست مغرب زمینی ها جهت گیری ضد روسی یافته است.
ورود بی پروا و حساب شده غرب به مناقشه قفقاز برای دیگر قدرت جهانی در آن سوی مرزهای روسیه (چین) نیز که این بازی را با احتیاط دنبال می کرد یک حجت آشکار بود که جهان سرمایه داری هر آن منافع اش اقتضا کند از اهرم مؤثری به نام کانون های جدایی طلبی و دعواهای ارضی برای به چالش کشیدن امنیت ملی حریفانش بهره خواهد جست. به عبارت دیگر، رهبران پکن نیز در پرتو بحران گرجستان دریافتند که بازی خطرناک «گروه غرب» در گرجستان، الگویی از یک بازی جدید در سیاست بین الملل است که ممکن است در آینده در تبت، تایوان یا حتی سین کیانگ تکرار و شبیه سازی شود. بنابراین با واقعه قفقاز، چینی های محافظه کار نیز به تدریج به این باور می رسند که رشته های توافق شان با غرب بر سر «حفظ منافع متقابل» چندان که آنها تصور می کنند محکم و ناگسستنی نیست. اولاً از دید نسل جدید استراتژیست های غرب تاریخ مصرف «سیاست مدارا با چین و روسیه» سپری شده است. ثانیاً اروپا و امریکا در مرحله جدید قصد آن ندارد در حوزه های سوق الجیشی مانند قفقاز بر سر منابع کمیاب قدرت مثل انرژی یا امتیاز ایجاد پایگاه های نظامی با حریفان روسی یا چینی خویش به توافق یا تقسیم منافع دست بزند.
۲ ) نتایج نظرخواهی ها نشان می دهد رویارویی اخیر غرب در قفقاز موجب برانگیختن احساسات ملی گرایانه درقلمرو روسیه و چین شده است ‎/ همه حریفان غرب که دو دهه پس از جنگ سرد را به امید تعامل به سر کرده بودند اکنون خود را در معرض تهدید می بینند به طور خاص این احساس تهدید مشترک در چین و روسیه به دو اقدام مهم منجرشده است اول، ایجاد تغییر دردکترین امنیت ملی به گونه ای که همه آنها اکنون توسعه طرح های مدرن موشکی و استقرار پایگاه های جدید نظامی در فراسوی مرزها را در دستور کار قرار داده اند و دوم ، احیای الگوی «پیمان های امنیت دسته جمعی» به گونه ای که به نظر می آید همه اتحادیه های نظامی و امنیتی مانند سازمان کشورهای همسود که به صورت غیر فعال درآمده بودند، اکنون جان تازه ای گرفته اند. یا آنکه سازمان هایی مانند شانگهای که فقط با کارکرد یک پیمان امنیت مرزی میان روسیه و چین با ۴کشور آسیای مرکزی بوجود آمده بود اکنون سمت وسوی کاملاً سیاسی به خود گرفته است. در ایجاد این نوع ترتیبات امنیتی البته روس ها دست پیش گرفته اند به گونه ای که از بحران گرجستان تاکنون آنها طرح امضای چند پیمان دو جانبه و چند جانبه با دولت های مخالف غرب از ونزوئلا و کوبا در امریکای لاتین تا سوریه و بلاروس در خاورمیانه و اوراسیا را در دستور کار قرار داده اند.
۳) کشمکش روسیه و امریکا که ابتدای جنگ قفقاز در عرصه سیاسی و نظامی جریان داشت به تدریج به درون بلوک های اقتصادی کشیده شده است. هر دو جبهه غرب و روسیه در این مرحله سعی دارند از اهرم های اقتصادی تحت اختیار خویش برای تغییر نتیجه بازی بهره بگیرند.
طرف غربی در اولین گام از اهرم «جی هشت» یا همان بلوک کشورهای صنعتی که روسیه عضو هشتم آن است استفاده کرد و با صدور بیانیه ای علیه حضور ارتش روس در گرجستان تلویحا این پیام را به کرملین داد که ادامه این جنگ احتمال دارد روسیه را از برخی منافع عضویت در اتحادیه های اقتصادی محروم سازد. اما روس ها که گویی خود را مهیای نزاع در زمین اقتصادی نیز کرده اند بلافاصله در تصمیمی مقابله جویانه گفتند که حتی حاضر به خارج شدن از پروژه سازمان تجارت جهانی هستند و پروایی از این ندارند که پروژه عضویتشان دراین سازمان را بر هم زنند.
کاملاً روشن است که این فصل از نزاع روسیه و غرب در عرصه روابط اقتصاد جهانی چه عواقب و عوارضی را برجای می نهد. میزان ناامنی که این بخش از نزاع دو حریف اکنون در سطح روابط بین الملل بوجود آورده غیر قابل محاسبه است. در آخرین پرده این داستان زورآزمایی، اروپایی ها به روش تحریم اقتصادی روی آوردند. تصور عمومی از بیانیه بی سابقه ای که ۲۷ کشور اروپایی در آن کرملین را به بریدن شاهرگ مناسبات اقتصادی تهدید کردند این بود که مسکو ممکن است با یک محاصره تجاری تاریخی روبرو شود اما واقعیت این است که چندان که تصور می رود دست مسکو در جدال اقتصادی نیز چندان خالی نیست. هنوز پوتین و مدودف یک سلاح بی اندازه مؤثر در آستین دارند که به نظر می آید آن را به عنوان آخرین برگ ذخیره کرده اند و آن سلاح نفت و انرژی است. یعنی همان چیزی که اقتصاد و چرخ صنعت غرب بویژه اروپا به وجود آن زنده است. وابستگی قاره سبز به این ماده حیاتی روسیه ، در حد ۴۰ در صد است و همین رقم به تنهایی کافی است که پوتین و مدودف با خیال آسوده این بازی دومینو را تا آخر ادامه دهند.
محمد بخشنده
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید