شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


حضور محتضر نوشته


حضور محتضر نوشته
ضلع جنوبی میدان انقلاب، ابتدای کارگر جنوبی، یک کتابفروشی هست که بسیاری از کتاب های فروش نرفته سال های اخیر را می توان در آنجا یافت. در سه گروه جداگانه، با قیمت های ۲۰۰ ، ۴۰۰ و ۶۰۰ تومان. کتاب ها کوه شده اند روی هم. ناشران و موسسات توزیع کتاب، به دلیل فروش نرفتن و اشغال انبارهایشان، کتاب ها را به این مکان منتقل کرده اند. مقصد بعدی، اگر فروش نروند، کارخانه های مقوا سازی است. تاریخ انتشار خیلی از این آثار، مربوط به سه یا چهار سال پیش است. حتی بعضی ها تجدید چاپ شده اند. برخورداری از نویسنده، مترجم یا ناشر معروف نیز مانع از حضور کتاب ها نشده. آدم های مختلفی هر روز به این مکان سر می زنند و مدتی را صرف زیر و رو کردن کتاب ها می کنند. مشتری ها کم نیستند. تقریباً همیشه شلوغ است. در اینجا تقسیم بندی هایی چون ادبیات عوامانه، ادبیات روشنفکرانه، سلیقه های سیاسی متفاوت و حتی ژانرهای مختلف هیچ اعتباری ندارند. مشتری ها متنوع اند. برخی از پی کتاب های نایاب و نایافته اند و عده یی فقط برای سرک کشی آمده اند، قیمت نازل کتاب ها آنها را به سمت خودشان کشانده. عملاً رده بندی اجتماعی آدم ها را نمی توان معین کرد. زنان خانه دار، دانشجوها، سربازها، کارمندها و خلاصه هر آدمی که از این راسته عبور کند، این احتمال برایش هست که پا لنگ کند و مدتی را با ور رفتن و جست وجو بگذراند. خیلی از این کتاب ها، آسیب دیده و نم کشیده اند، اما آب از سر همه شان گذشته و بنجل شده اند.
خیلی ساده و با یک منطق مدرن و کم و بیش جهانی، یعنی به دلیل اقتصادی سر از اینجا درآورده اند و از مدار خارج شده اند و هیچ صاحب اثری، تا به این لحظه، در جشن رونمایی محصولش به عنوان شیئی از رده خارج حضور به هم نرسانده. اینجا اردوگاه پناهندگان قرنطینه شده است. از طرفی وجود این آثار، که نه قدیمی اند و نه بی مشتری، محل برخورد آدم هایی شده که در هیچ شرایطی در کنار یکدیگر قرار نمی گیرند. تقدیر نوشته معلوم نیست. مکان مهم تر از محتواست. علاوه بر این امکان پذیری چنین مکانی، دیگری خود شیفته رویکردی است که فکر می کند با کار فرهنگی می توان وضعیت موجود را تغییر داد. بلانشو می گفت؛ «عبارت «من نویسنده ام» پوچ است، چون نوشتار بیان غیاب من است.» نویسنده بودن منوط به تقاضای اثر ادبی است. تقاضایی که نوشتن را به صورت فعالیتی در کنار سایر فعالیت های بشری قرار می دهد. اما تقاضای نوشته شباهتی با عمل نوشتن ندارد.
با وجود ازدحام زیاد و قیمت بسیار پایین، باز هم بیشتر کتاب ها فروش نمی روند. نمی توان صرفاً به بی فرهنگی یک ملت یا پایین بودن سرانه خرید کتاب رای داد. به هیچ دلیل ذاتی معینی نمی توان رسید به جز اینکه کتاب ها نیز مثل هر شی ء دیگر، به رغم ادعاهای ریاکارانه، در معرض فرآیند بنجل شدن هستند. کم نیستند کتاب هایی که تجدید چاپ شده اند و باز سر از اینجا درآورده اند. چند ماهی تل انبوه نمود عینی مرگ در زندگی روزمره، در این مکان اطراق می کند و از اردوگاه به کشتارگاه نقل مکان کرده تا تبدیل به احسن بشود. مساله محتوا یا کیفیت این آثار نیست، بلکه موقعیتی است که آنها را مستعد حضور محتضر در این فضا کرده. در مورد این محیط به هیچ قضاوت اخلاقی نمی توان رسید. تقبیح و تحسین این چرخه اقتصادی - فرهنگی به تحلیل مقبولی نخواهد انجامید.
هر شیئی که مدتی از زمان تولید آن بگذرد و به فروش نرسد، ممکن است با قیمتی کمتر و به صورت حراج عرضه شود. این قاعده در مورد این کتاب ها صادق نیست، چون فاصله زمانی میان تولید و مصرف آنقدر زیاد نیست که بتوان به چنین برداشتی رسید. مساله مهم تر میزان جذابیت و ملاک های به ظاهر شناخته شده اثر ادبی است که گویی راز آشکارشده و معمای حل شده همه دست اندرکاران است. امکان پذیری این مکان، بیش از هر چیز، هجویه یی است بر مولفه ها و استانداردهای ارزیابی ادبیات. این روزها نوشتن و ننوشتن فرق زیادی با هم نمی کند. خیلی از آثار حتی پیش از آنکه چاپ شوند کاغذ باطله اند و البته این به دلیل کیفیت آنها نیست، یا لااقل فقط به دلیل کیفیتشان. فضای کنش و مکان تاثیرپذیری واحدی به نام ادبیات به کسوف رفته و این در حالی است که اکثریت دچار این توهم اند که مقیاس های کیفی اثر خوب را می دانند. کارگاه های قصه، هیات های داوری جوایز ادبی، نشریات ادبی و نگره های انتقادی همگی سر در کار اشاعه چنین توهمی هستند. تعبیر آگامبنی «فرم محتواشده» در تشریح این موقعیت بسیار بجاست به خصوص که وضعیت مخاطب نیز مستقل از نوع سلیقه اش تابع همین تحلیل است. واقعیت این است که هیچ دلیل قاطعی برای ماندگاری یا شکست آثار ادبی نمی توان پیدا کرد. قواعد فرمی و تکنیک های نویسندگی، جایگزین عینیت مادی نوشته شده، اغلب نویسنده ها معتقدند مخاطبان خود را می شناسند و بدتر از همه رویای برخورداری از مخاطب خاص است. اساطیری همچون جاودانگی و ابدیت هنر در معیت پذیرش نقش نجات دهنده بودن هم به کمک ماجرا آمده و ظاهراً کسی به فکر مکان مندی نوشته و نحوه امکان پذیری آن است. مقصد بعدی کتاب ها، و شاید مخاطبان آنها، کارخانه مقواسازی است. جایی که مادیت نوشته به ظرف یا نگهدارنده یی برای اشیای دیگر تبدیل می شود. طنز قضیه اینجاست که ادبیات مرده است.
هنری میلر نیز لابه لای همین کتاب هاست.
پویا رفویی / pouyarofouei@gmail.com
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید