سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن


مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن
بنابر گفته محقّقان، کهن‏ترین داستانهای عربی مدوّن، آن دسته از داستانهایی است که در قرآن از ملل سالفه و نابود شده، آمده است. این داستانها همواره مورد توجّه خاصّ مسلمانان در طول تاریخ اسلام بوده و چه بسا تکمیل و تفسیر و ترجمه شده‏اند و به عنوان سرمایه و سرمشقی فراروی مضمون پردازان و داستان نویسان قرار گرفته‏اند. بی‏شک واقعیّتهای تاریخی و اجتماعی، حقایق دینی و معنوی و تمام نکات و ظرایف این داستانها سرچشمه‏ای فیّاض بوده و هست تا هر کس فراخور ظرف خویش طرفی از آن برگیرد و بهره‏ای نصیب خویش سازد.
بر آن شدیم تا مبانی نقد قرآنی داستان را از منظر نظر بگذرانیم و دریافتیم که در این غور و جستجو، هیچ چیز ـ در قدم اوّل ـ راهگشاتر و راهنماتر از خودِ داستانهای قرآن نخواهد بود. پس سیری می‏کنیم ـ هر چند گذرا ـ برای دریافت و استنتاج مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن.
درونمایه هر داستان، فکر یا معنای حاکم بر داستان است و موضِع داستان نسبت به موضوع. از این دیدگاه، بیشتر داستانهای قرآن وجه اشتراک مشخّصی دارند و اهداف مشترکی را دنبال می‏کنند؛ پیروزی نهایی حق بر باطل، رستگاری خداپرستان و سیه‏روزی مشرکان از درونمایه‏های محوری داستانهای قرآن است. آنجا که نوح علیه‏السلام به سلامت از طوفان می‏گذرد و آتش بر ابراهیم علیه‏السلام گلستان می‏شود، عصای موسی علیه‏السلام مارهای دروغین ساحران را می‏بلعد و آب را می‏شکافد و یوسف علیه‏السلام از زندان رهایی می‏یابد و به سروری می‏رسد
و آنجا که عذاب الهی، قوم عاد و ثمود را نابود می‏کند و اصحاب فیل را هلاک می‏گرداند... در همه و همه تصویرهای گوناگونی می‏بینیم برای انتقال یک درونمایه و آن غلبه نهایی حق بر باطل است.
بنابراین می‏توانیم یکی از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن را، میزان نزدیکی و دوری درونمایه داستان به حقیقت‏گرایی بدانیم؛ حقیقتی که محدود به زمان و مکان یک داستان نیست بلکه فرازمانی و فرامکانی است.
و با ملحوظ داشتن این معانی، در نقد قرآنی، داستانهایی که بر مبنای «پارناسیسم»(۱) به وجود می‏آیند بی‏ارزش و باطلند و تنها داستانهایی قابل اهمیّتند که هدفی متعالی را دنبال کنند. همچنین داستانهایی که درونمایه‏هایی بر اساس «اپیکوریسم»(۲) و «نیهیلیسم»(۳) ـ و مکتبهای از این نوع ـ دارند در نقد قرآنی، فاقد اعتبارند؛ چرا که توجّه به معاد و هدفمند بودن کلّ اجزای هستی، از شاخصه‏های اصلی درونمایه‏های داستانی قرآن است.
نوع روابط علّی و معلولی و نحوه انسجام هر داستان، طرح آن داستان را مشخص می‏کند.
در داستان آفرینش انسان، سؤال فرشتگان از خداوند، پاسخ خداوند به فرشتگان، آموختن اسماء به آدم، نافرمانی ابلیس، اغوای آدم و حوّا و خوردن آنها از درخت ممنوعه و فرود آمدنشان از بهشت... همگی اجزایی به هم پیوسته را تشکیل می‏دهند که از روابط علّی و معلولی منظّمی برخاسته‏اند و هر چند بستر اتّفاقات داستان، عالم مجرّدات باشد؛ این انسجام علّی و معلولی، ـ از آنجا که داستان باید برای خواننده، قابل درک باشد ـ از بین نمی‏رود.
قابیل به خاک سپردن هابیل را خود خودبخود نمی‏آموزد. بلکه کلاغی گره‏گشای کارش می‏شود و یونس علیه‏السلام بی‏سبب به کام نهنگ نمی‏افتد و بی‏ذکر تسبیح پروردگار هم رهایی نمی‏یابد... پس اینگونه استنباط می‏شود که سنجش انسجام و روابط علّی و معلولیِ وقایع، در انواع داستان، حتّی داستان‏هایی از نوع «سوررئالیست»(۴) می‏تواند از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن باشد.
شخصیت‏پردازی در داستانهای قرآن، یکی از عناصری است که تکیه فراوان به آن شده و از جهات مختلف، قابل بررسی است. قهرمان هر یک از داستانهای قرآن، همواره یکی از انبیا یا پاکان و نیکوکاران بوده‏اند و قطب منفی داستانها، اشقیا و بدکاران. شخصیّت این افراد نه فقط با توصیف مستقیم، که بیشتر با بیان گفتگوها و تعامل آنها، توصیف محیط، فضا و موقعیّت به ما شناسانده می‏شود و به این نحو، قضاوت نهایی در مورد شخصیتها بیشتر به خود ما واگذار می‏گردد؛ چنانکه در داستان یوسف علیه‏السلام ، شخصیّت برادرانِ یوسف علیه‏السلام از پسِ گفتگوها، اعمال و حالات آنها نمایان می‏گردد، بی‏آنکه متن داستان قضاوتهای صریحی نسبت به آنان کند.
شخصیتهای داستان، اگر چه انبیا باشند، مانند سایر انسانها در معرض بلا و مصیبت، یأس و ناامیدی، غم و ترس و هر آنچه که اقتضای انسان بودن است، قرار می‏گیرند و از این رو قبول و باور آنها در ذهن خواننده، دشوار نمی‏نماید. هیچ کدام از شخصیّت‏های داستان، بدون داشتن لیاقت و سزاواری، مورد لطف حق قرار نمی‏گیرند و ترقّی نمی‏یابند؛ چنانکه پسر نافرمانبُردار نوح علیه‏السلام بواسطه پیوند نَسبی با خاندان نبوّت، نجات نیافت و زن عاصیِ لوط علیه‏السلام از هلاک نرَست.
بسیاری از شخصیّتهایی که در داستانهای قرآن ذکر آنها رفته است، هر چند نام و نشانی خاص دارند و در مقطع زمانی و مکانی خاصّی قرار می‏گیرند، امّا شخصیتهایی فرافَردی به نظر می‏رسند، چنانکه فرعون، نمرود، قارون و سامری، تمام افراد شبیه خود را در طول همه ادوار تاریخ، تداعی می‏کنند.
با دقّت در این مطالب، مسلّما چشم‏اندازهای دیگری از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن نمودار می‏شود از جمله، ـ سنجش معیارهایی که از شخصیّتی، قهرمانِ داستان می‏سازد و او را بعنوان قطب مثبت به خواننده، عرضه و القا می‏کند.
ـ سنجش‏میزان موفقیّت‏در شناساندن‏دقیق شخصیتها، بنحوی که قضاوت نهایی بر عهده خواننده باشد.
ـ برآورد واقع‏نمایی داستان و میزان ارتباطی که می‏تواند با ذهن خواننده برقرار کند.
تعیین میزان موفقیّت نویسنده در آفرینش شخصیّتهای فرافَردی و به تبع آن درونمایه‏های فرامقطعی.
صحنه‏پردازی در داستانهای قرآن به گونه‏ای ظریف صورت می‏گیرد، چنانکه فضای داستان، شخصیّتها و درونمایه به کمک آن بیشتر شناسانده می‏شوند و با آن تناسب دارند. صحنه سرگردانی موسی علیه‏السلام ، ورودش به وادی مقدّس طُوی، رفتنش به سمت روشنایی و شنیدن ندای روحی ... مانند تصویری شفّاف از ذهن خواننده، عبور می‏کند و او را به بطن داستان می‏کشد. و شیوه غیرمستقیم در برخی تصویرسازیها به لطف داستان می‏افزاید چنانکه در بیان ثروت قارون، میزان گنجهای او بیان نمی‏شود بلکه صحنه‏ای از کلیدهای خزائن او که حتّی بر دوش مردان قدرتمند هم سنگینی می‏کند به تصویر کشیده می‏شود.
خیال‏انگیزی در داستانهای قرآن، از آن نوع خیال‏انگیزیهایی است که ریشه در حقیقت دارد و اگر خیال خواننده را بر می‏انگیزد، انگیزشی است که او را به سوی کشف و شهود در حقیقت سوق می‏دهد؛ نه به سوی اوهام و خیال پردازیهای باطل.
صحبت سلیمان علیه‏السلام با هدهد و مور، فرمانبرداری بادها و دیوها از او و حاضر شدن تخت بلقیس در چشم به هم زدنی، از آن نوع حقایق داستانی قرآن است که خیال خواننده را در حدّی بالا بر می‏انگیزد و از سویی او را به تأمّلی دقیق در حقیقت وا می‏دارد. پس می‏توان نحوه صحنه‏پردازی و میزان ارتباط و تناسب آن با شخصیتها و درونمایه داستان و همچنین نوع و هدف خیال‏انگیزیهای داستان را از دیگر مبانی دانست که در نقد قرآنی داستان ، مورد توجّه قرار می‏گیرند.
و پایان سخن، این که: حقیقت و حق‏گرایی مهم‏ترین مبنا و شاخصه‏ای است که می‏توان در مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن معرّفی کرد و از این رو، همواره داستانی موفق‏تر خواهد بود که تمامی عناصر خویش را برای انتقال مضمونی متعالی و حقیقت‏گرا به کار گیرد و شیرینی شنیدن داستان را با حلاوت کشف و شهود و عبرت و اعتبار بیامیزد.
زهرا علیزاده
پی‏نوشتها:
(۱) پاراناسیسم: هنر برای هنر.
(۲) اپیکوریسم: مکتبی که مبنای آن اصالت لذّت است.
(۳) نیهیلیسم: یکی از مکاتب پوچ‏گراست.
(۴) سوررئالیسم: رؤیایی و خیالی.
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید