شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


ساده اما پیچیده


ساده اما پیچیده
«استانسیلاوسکی» که مرغ دریایی را در سال ۱۸۹۸ در تئاتر هنر مسکو اجرا کرد نوشته است: اجرای این نمایش کاری بسیار دشوار است و با نهایت شرمندگی اعتراف می کنم که در ابتدا این نمایش را نفهمیدم. در مسیر کار و تمرینها بود که بدون آنکه خود متوجه باشم، رفته رفته به زوایای آن پی بردم و به آن علاقه مند شدم. این از ویژگی نمایشنامه های چخوف است؛ وقتی که به ظرفیتها و جذابیتهای آنها پی ببریم متوجه می شویم که می توانیم در آنها غوطه ور شویم و رنگ و بوی آنها را تنفس کنیم.»
استانسیلاوسکی در این چند سطر کوتاه به مهمترین ویژگی نمایشنامه های آنتوان چخوف و به طور قطع در میان آنها -مرغ دریایی- اشاره می کند. مرغ دریایی در میان همه نمایشنامه های چخوف ساده ترین و در عین حال پیچیده ترین آنهاست.
این نمایشنامه از آن رو ساده است که داستانی سر راست را از زمانی تا زمان دیگر روایت می کند و فرسودگی و تغییری را به طور محسوس و کلی به نمایش می گذارد:
«ترپلف، پسر جوان یک هنر پیشه جوان معتقد است که هنر باید بر گرفته از تخیل و رویا باشد. در نقطه مقابل هم دختری که عاشق بازیگری است و مورد علاقه ترپلف است زندگی و هنر را در تجربه کردن و مشقت کشیدن به خاطر ایمانش می بیند. بعد از گذشت دو سال نینا به آرزوهایش نزدیک شده، اما ترپلف در جهان رؤیا و تخیلاتش غوطه ور است و سقوط می کند.»
اما این نمایشنامه از سوی دیگر به شدت پیچیده است و به سختی می توان آن را بدون رعایت وجوه ژرف ساختی و عمیق آن بر روی صحنه برد. پیچیدگی «مرغ دریایی» مثل بسیاری از دیگر آثار چخوف متکی بر جزئیات نمایشی است.
اما اجرای دکتر محمدرضا خاکی از نمایشنامه آنتوان چخوف بیشتر متکی بر وجه ساده و کلی آن قابل ارزیابی و تحلیل است. اینگونه به نظر می رسد که کارگردان بیشتر از آنکه جزئیات رفتار و پیچیدگی های شخصیتها و رفتارشان را به نمایش بگذارد درگیر فضای کلی نمایش است.
این ویژگی نمایش بیش از هر چیز تأثیر خود را بر بازی بازیگران گذاشته است و به جز دو بازیگر، بقیه در اکثر اوقات اجرای نمایش بازیهای اغراق شده و غلوآمیز دارد. بازیگران «مرغ دریایی» هر یک سعی می کنند در قالب یک تیپ قرار گرفته و به جای آنکه نشان دهنده جزئیات رفتار نقشهایشان باشند، این جزئیات را در قالب مشخصات تکرار شونده تیپهای نمایشی شان به نمونه ها و رفتارهایی کلی مبدل سازند.
«معین عشاقی» در نقش ترپلف جوان یکی از این بازیگران است که البته انتخاب او برای بازی در نقش ترپلف با توجه به فیزیک و هیبتش نا مناسب به نظر می رسد.
عشاقی با جثه کوچک و قد کوتاهش وقتی در طول مدت حضور نقشی ضعیف و ترسو را با اغراق اجرا می کند تنها به مهره ای کوچک در نمایش تبدیل می شود. مهره ای که از همان ابتدا بی ارزش و ترسو است و باید نادیده گرفته شود. البته ترپلف در نمایشنامه چخوف پر از ضعفهای رفتار و شخصیت است و به طور جدی مورد انتقاد نویسنده قرار می گیرد و صد البته که مرغ دریایی فرصتی برای پرداخت مراحل سقوط او باقی نمی گذارد. اما اینکه این قهرمان جوان از همان نقطه آغاز پست و حقیر نشان داده شود و مدام بر التماس و گریه به دامن مادر و نینا بیفتد از او یک شخصیت بی ارزش و کم اهمیت می سازد که مسلماً ترپلف نمایشنامه چخوف اینگونه نیست.
حسین محب اهری، در میان بازیگران و بازیهای بد آنها، کمی بیشتر خودش را نشان می دهد و در واقع قادر است تا با کمک تجربیاتش در صحنه به جبران تحلیلهای اشتباه و سهل انگاریهای موجود در مورد نقش خودش بپردازد. اما در عین حال او در نقش نیکولایویچ سورین پیرمثل دیگر نقشها تنها به کلیات رفتارش محدود شده است؛ ۶۲ سال سن دارد اما هنوز از زندگی چیزهایی می خواهد و به همین خاطر می خندد و شوخی می کند.
«مینا درودیان» هم در نقش ماشا، تنها به بازسازی ظاهری مغموم اکتفا کرده است و لباسهای سیاهش بخش اصلی حضور او در صحنه را به خود اختصاص داده اند. «ماشای» نمایش دکتر خاکی با لحن یکسان بیان و ناله های همیشگی اش تصویر تکراری و بدون هیچ شناسنامه یا شناختی را بر روی صحنه به نمایش می گذارد. در واقع بازی او هیچ یک از جزئیات رفتاری که از شخصیت ماشا در نمایشنامه چخوف انتظار می رود را نشان نمی دهد، نحوه ایستادن درودیان با دستی به کمر و پاهای کج که یکی تکیه گاه دیگری شده، فرم بد شکل و بی قواره ای از حضور یک بازیگر بر روی صحنه را ایجاد می کند و بدتر از آن، اینکه این فیگور مدام از طرف او تکرار می شود. انگار بازیگر حتی از حضور خودش بر روی صحنه نیز عاصی شده است!
«فرزانه نشاط خواه» در نقش پولینا، کمتر از دیگر بازیگران نمایش به چشم می آید. اما در همین فرصت اندک هم با بازی شلخته و شلوغش هیچگاه نمی تواند انتظاری که از پولینا می رود را برآورده سازد. نشاط خواه در ابتدای نمایش آنقدر پر سر و صدا و پر جنب و جوش است که حضورش تماشاگر را آزار می دهد و در پایان آنقدر شلخته و بی تأثیر که اصلاً دیده نمی شود.
بهناز سلیمانی که یکی از نقشهای مهم نمایش را بر عهده دارد، برای بازی کردن نقش مادر ترپلف -ایرینا نیکولایونا- فیزیک و چهره مناسبی دارد و خوب هم گریم شده است؛ اما او هم مثل نشاط خواه یا شلخته و پرحرکت است و یا اینکه با حرکتهای زمخت و به قول معروف گل درشت اش به شدت از هنر پیشه خاص و سنتی مورد نظر چخوف که مدام می خواهد جلب توجه کند و دیده شود دور می شود.
کامبیز امینی که بازیهای خوبی را در آثار دیگر نمایشی از او به یاد داریم، درمرغ دریایی تنها یک تیپ نمایشی است. مباشر روستایی و فرصت طلب نمایشنامه چخوف -ایلیا آفانامیوچ- در نمایش دکتر خاکی به شدت اغراق آمیز و کمیک ظاهر شده و انگار قرار گرفته تا فقط تماشاگر را بخنداند. در حالی که جزئیات رفتار او باید بخشی از شخصیت اصلی و مهمش را بیان کند و بهانه و انگیزه رفتارهای دختر و همسران هم باشد.
علی برجی، آموزگار ساده و فقیر -مدودنکو- هم همینطور !او هم هیچ نقشی ندارد، مگر آنکه در خدمت کمدی کار قرار گیرد و حضور تیپیک اش بر روی صحنه تماشاگر را در برابر ساده لوحی اش به خنده وا دارد.
در میان همه بازیگران نمایش دکتر خاکی تنها مسعود دلخواه و شبنم خزلی هستند که تا اندازه ای انتظارهایی را که از حضورشان می رود، برآورده می سازند. دکتر مسعود دلخواه به راحتی و با آرامش تمام شخصیت تریگورین نویسنده را با دقت در وجوه مختلف نقش بازی می کند. بازی ساده و سکوتها و حرکتهای سر، حالتهای چهره و سمت نگاهها و حتی جزئیات دیگر بازی او قادرند نقش تریگورین را در قالب شخصیتی جذاب و واقعی به نمایش بگذارد.
شبنم خزلی هم اگر چه در بخش پایانی نمایش -آنجا که پس از دو سال ترپلف را می بیند- نتوانسته تغییرات لازم بازی اش را به نمایش بگذارد، در سایر بخشهای نمایش حضوری چشمگیر دارد و بازی ساده و پر انرژی ای را ارائه می دهد که باز هم رعایت جزئیات رفتار بخش مهمی از آن است.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید