جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


یاداشتی بر من قهرمان نیستم اثر پی یر گرونیه ترجمه خجسته کیهان


یاداشتی بر من قهرمان نیستم اثر پی یر گرونیه ترجمه خجسته کیهان
آرتور رمبو: “نشسته زندگی می کنم،هم چون فرشته ای در دستهای یک آرایشگر"
فکر کردن به دیوار به مثابه اندیشیدن به حدود در هر زمینه ای می تواند یک فرا وضعیت را ترسیم کند این آگاهی که از درک امکانات ، حد‌ ‌‌و تفاوت های هر الگو یا ساختار ناشی می شود همواره با چیزی گره می خورد که می توان آن را " امکان عدم امکان " نامید که نوعی تعیبر بلانشویی در مورد مرگ است. چرا که موضوع "اندیشیدن در" را با "اندیشیدن بر" هم خوان می کند. حالا این حرفها چه ربطی به نوشته های یک نویسنده فرانسوی دارد که مجموعه ای از قطعات گاهن شوخ طبعانه را در کنار هم به عنوان یک مجموعه گرد آورده است شاید باید در مواجه با آثار او به این نکته توجه کنیم که به سختی می توان حدود متداول الگوهایی مثل داستان کوتاه ،‌قطعه ادبی ، نثر شاعرانه ، و یا شعر را به آن تحمیل کرد و درنهایت به یقین از یک انطباق کامل و دقیق رسید.
و شاید بحث اصلی هم در همین نقطه باشد که در این ارتباط می توان به آن پرداخت. برای باز کردن این موضوع می توان از یک مثال سود برد . در نظر بگیرید که کار یک وکیل انطباق یک جرم / کنش با معیار ها و تعاریف عامی است که همگان بر سر آن توافق دارند و در اصطلاح به آن قانون گفته می شود. در هر مورد او می تواند با استناد به یک بند و یا گروهی از این موارد عام مورد توافق به دفاع بپردازد شرایطی که می توان آن را قاعده کار یک وکیل به شمار آورد و ما او را "در قوانین " می یابیم . اما وقتی او با موارد خاص و ویژه ای بر خورد می کند که به نوعی به یک حفره پیش بینی نشده در قوانین شبیه است او در جایی می ایستد که خطاب خود را نه با قاضی محکمه به نفس آن نوشتار عام و یا آگاهی عمومی در لباس قانون معطوف کرده و مستقیماً با هدف قرار دادن آن حفره و یا به تعبیر دقیقتر استثناء نفس قانون را به چالش وا می دارد. در این شرایط او در وضعیتی "بر قانون" است. وقتی یک نویسنده با به چالش کشیدن ژانر می خواهد محدودیت ها و حفره های این حوزه از توافق عمومی را به نمایش بگذارد دقیقان در همین وضعیت " بر " نسبت به ژانر به مثابه قاعده ایستاده است. در اینجا چیزی که به عنوان محور اصلی کار خود را عیان می کند موضع فردیت است موضوعی که در دو جمله اول کتاب از " ارتور رمبو و "که در بالا به آن اشاره شده و جمله ای از "برنار مارری کلتر " خود نمایی می کند" من یک آدم طبیعی و منطقی هستم آقا . هرگز کاری نکرده ام که جلب توجه کنم . اگر نزدتان نشسته بودم ، شما به من توجه می کردید ؟ "
اگر بخواهیم از این کلیات فاصله بگیریم به متن کتاب باز گردیم مثلان در جایی در ص ۹۹ با داستانی مواجیهم با عنوان "یک قطره در اقیانوس آرام " که به بخشی از داستان نویسنده ای به نام ریشار اشاره دارد بخشی به اندازه یک تکه کاغذ آب نبات که به اندازه ای راوی را تحت تاثیر قرار داده است که بعد از آن که مدتها به آن اندیشیده به این نتیجه می رسد که این قسمت را به شیوه خودش باز نویسی کند و برای او این بخش از تمام نوشته های نویسنده اعم از رمان ، شعر ، داستان کوتاه و .. مهمتر است اما جرئت گفتن این موضوع را به خود نمی دهد، ظاهران.قسمتی که در آن ریشارد گفته «چگونه اقیانوس آرام در خود فرو می رود ، خود را می بلعد ، و چنان آب می رود که عاقبت به یک قطره تبدیل می شود -قطره ای که میلیارد ها تن وزن دارد-ولی اکسیر واژه ها ناپدید شده و من فرسنگ ها با فضای خاصی که خود را برایش آماده کرده بودم فاصله دارم امتحان فیزیک هسته ای را می گذرانم ، یا اینکه می خواهم با یک قلموی آب رنگ ساختمان "امپایراستیت "را رنگ بزنم .۱۰۰ص»
تقابل میان کل و جزء که در این داستان به شکل های مختلفی مطرح می شود همواره میل به تولید یک فردیت به مثابه استثناء را از خود بروز می دهد همان تقابلی که در بالا بدان پرداخته شد و به افشای دو وضعیت " در” الگو بودن و "بر” الگو بودن انجامید.در هر داستان از مجموعه با مواردی رو در روییم که داستان با آنها شروع می شود اما به سرعت این موضاعات در دل موارد موازی ،مخالف و یا شخصی چنان پیچیده و محو می شوند که گویی فراموش می کنیم که داستان با چه نام و یا موضوعی شروع شده بود و این در حالیست که این کار نه در فصل های طولانی یک رمان بلکه در چیزی حدود ۲ صفحه انجام شده و پایان می پذیرید . تقریبان تمام داستان ها از منظر "اول شخص" روایت می شوند اما گاهی شاهد شکستن قواعد منطقی این حوزه روایت هستیم . شاید گفتن این موضوع کمی به تحلیلی مضمونی نزدیک شود اما دو آگاهی در پس زمینه آثار گرنیه به چشم می خورد جذب سیستم و یا کل بودن و مقاومت سمج و طنز آمیز در برابر آن، مسئله ای که در " زندگی خصوصی" که بیشتر حول حشرات تهدید کننده ایست که به سمت راوی را به التهاب انداخته اند با این جملات سرانجام می یابد «در واقع حقیقت ماجرا شاید این باشد که ما امروز ، به این که از این پس جزیی از زندگی این هیولا ها باشیم ، تن داده ایم .۴۴ص »
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید