پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

بومی‌گزینی در کنکور ناعادلانه است


بومی‌گزینی در کنکور ناعادلانه است
دولت از سال‌ها پیش سیاست بومی ‌گزینی را در پذیرش دانشجویان دانشگاه‌های دولتی دنبال می‌کند اما ظرفیت ۶۵ درصدی اختصاص داده شده به دانشجویان بومی در سال جاری، بالاترین سهمیه‌ای است که تاکنون با این سیاست تخصیص یافته است. ایرادهای این سیاست را می‌توان در چند محور زیر خلاصه کرد:
۱) این سیاست ناعادلانه است. چرا دانش‌آموزی که در روستاهای زابل، سراوان، ماکو، الشتر، تایباد، مرودشت و ده‌ها منطقه محروم دیگر زندگی می‌کند از تحصیل در دانشگاه‌های معتبر شهرهای بزرگ محروم شود؟ صرفا به این دلیل که محل تولد او باب طبع مدیران دولتی نبوده است؟ اگر دانش‌آموزی در چابهار باهوش‌تر و با سوادتر از دانش‌آموزی در تهران است چرا به جای تحصیل در دانشگاه صنعتی شریف باید در دانشگاه زاهدان تحصیل کند؟ گمان نمی‌کنم برای اثبات ناعادلانه بودن این سیاست نیازی به استدلال بیشتر باشد. ‌
۲) وزارت علوم استدلال می‌کند مهاجرت دانشجویان به شهرهای دیگر و دور شدن از خانواده مشکلات جبران‌ناپذیری برای جوانان ایجاد می‌کند. کدام مطالعه و تحقیق این مدعا را اثبات کرده؟ آموزه‌های چپ آنچنان بر ذهن مدیران ایرانی غلبه پیدا کرده که تردیدی ندارند <دولت> بهتر از <مردم> می‌فهمد. چه کسی گفته مدیران نشسته در برج وزارت علوم در خیابان هرمزان شهرک غرب بهتر از دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان می‌فهمند که چه تصمیمی به نفع آنها است و چه تصمیمی به ضرر آنها؟ آیا اساسا دولت مطالعه‌ای در مورد دانشجویان بومی کرده تا دریابد واقعا مشکلات آنها فرق معناداری با دانشجویان خوابگاهی دارد؟ اگر این دور شدن از خانواده بد است چرا دولت در دوره خدمت نظام وظیفه که گستردگی جمعیتی بیشتری هم دارد بومی‌گزینی نمی‌کند. چه‌طور آوردن جوان روستایی از اندیمشک به سربازی در قوچان ایراد ندارد اما تحصیل دانش‌آموز باسواد اهوازی در تهران ایراد دارد؟ آموزه‌های علمی مدت‌ها است اثبات کرده که در مجموع شهروندان بهتر از دولت می‌توانند منافع خود را بهینه کنند و این تصور که یک عقل متمرکز برنامه‌ریز می‌تواند به جای تک‌تک شهروندان تصمیم‌گیری کند سال‌ها است که همراه با آموزه‌های کمونیستی به موزه تاریخ سپرده شده است. اینکه یک جوان بهتر است در دوران تحصیل کنار خانواده باشد یا دور از آن، تصمیمی است که صرفا به آن جوان و خانواده‌اش بستگی داشته و دولت صلاحیت سلب این حق انتخاب را از آنها ندارد. ‌
۳) مدافعان بومی‌گزینی معتقدند اختصاص خوابگاه به دانشجویان غیربومی هزینه زیادی به وزارت علوم تحمیل می‌کند. کسانی که با ساختار و ابعاد بودجه‌دولت ایران آشنا هستند تردید ندارند که این بهانه کاملا نامقبول و ساده‌انگارانه است. برای اینکه با ابعاد بودجه نهادهای دولتی آشنا شوید بد نیست بدانید که در سال ۸۷ به عنوان مثال بنیاد نخبگان ۱۴۶ میلیارد ریال، بسیج ۳۱۱۵ میلیارد ریال بودجه اختصاصی داشته‌اند. هزینه توسعه و نگهداری خوابگاه‌های دانشگاه‌های دولتی چقدر است؟ آیا این رقم در حدی است که پیامدهای چنین سیاست‌های عجیب و غریبی را توجیه کند؟ ضمن اینکه فرض کنید دانش‌آموزان غیربومی‌ای باشند که ترجیح دهند حتی بدون داشتن خوابگاه، در دانشگاه‌های معتبر کشور درس بخوانند و هزینه اقامت در شهر مقصد را هم خود بپردازند. دولت با کدام اختیار این حق را از آنان سلب می‌کند؟
۴) در کشورهای دیگر بورس‌های دانشگاهی فراوانی به دانشجویان مهاجر از یک شهر به شهر دیگر یا از یک کشور به کشور دیگر داده می‌شود. این بورس‌ها را معمولا خود دانشگاه یا شرکت‌ها و موسسات خصوصی تامین اعتبار می‌کنند. دانشگاه‌های بزرگ دنیا غالبا شهرک‌های دانشگاهی بزرگی هستند که مجموعه‌ای از قومیت‌ها، نژادها و ملیت‌ها را در خود جای داده‌اند. تصور یک دانشگاه تک‌ملیتی (چه رسد به تک‌شهری) در دانشگاه‌های خوب دنیا تصوری محال است. بسیاری از دانشگاه‌های معتبر دنیا برنامه‌های منظمی برای مبادله دانشجو با یکدیگر دارند. مثلا دانشگاهی در آمریکا و دانشگاهی در فرانسه با هم توافق می‌کنند که دانشجویان هر کدام، بعضی درس‌هایشان را در دانشگاه دیگر بگذرانند. همچنین برخی دانشگاه‌های بزرگ و معروف دنیا ترجیح‌می‌دهند در مقاطع تحصیلات تکمیلی فارغ‌التحصیلان دوره‌های پایین‌تر دانشگاه‌های خود را نپذیرفته و از دانش‌آموختگان دانشگاه‌های دیگر پذیرش کنند. همه این سیاست‌ها برای استفاده بهتر از منابع انسانی و افزایش مبادلات علمی است. حال تصور کنید اگر این دانشگاه‌ها می‌خواستند به سیاق وزارت علوم ایران تلاش کنند دانشجو از کانون گرم خانواده تکان نخورد، توسعه دانش در دنیا چه وضعیتی پیدا می‌کرد!
۵) برخی نگرانند که حضور دانشجویان غیربومی بافت فرهنگی شهرهای کوچک را بر هم می‌زند. بگذریم از اینکه قربانیان این سیاست معمولا کسانی هستند که از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ می‌روند و نه برعکس، مشخص هم نیست که اساسا این بافت فرهنگی چرا باید حفظ شده و نگران برهم خوردنش باشیم و معلوم هم نیست که اگر دانشجویان غیربومی به آن شهرها نروند بافت فرهنگی‌شان همچنان متصلب بماند. تغییرات سبک زندگی، تکامل اجتماعی، تاثیرپذیری از رسانه‌ها و اینترنت، تسهیل سفر، رشد آگاهی‌های عمومی و ده‌ها عامل دیگر موجب تغییرات فرهنگی می‌شود و حتی اگر مردم را در شهرهایشان حبس کنیم باز هم فرهنگ پویایی خود را خواهد داشت. تجربه شوروی هنوز آنقدر کهنه نشده که فراموش شده باشد. در کشوری که مردم یک روستا برای سفر به روستای مجاور نیازمند مجوز دفتر حزب کمونیست در روستای خود بودند فرهنگ عمومی آنچنان تغییر کرد که امپراتوری استالینیستی شوروی در فرآیندی ۱۵ ساله فروپاشید. همچنین می‌توان در مقام جدل از مدیران کشور پرسید آیا در هنگام جذب نیرو در پروژه‌های صنعتی نیز از همین دغدغه‌ها دارند؟ آیا اشتغال ده‌ها هزار نفر نیروی غیربومی در عسلویه، کنگان، باجگیران، ماهشهر، ایذه، فولادشهر، نطنز و صدها نقطه دیگر که محل استقرار پروژه‌های صنعتی هستند بافت فرهنگی آن مناطق را بر هم نمی‌زند؟ پس چرا دولت در جایی که پای درآمد و منافع خود به میان می‌آید از این دغدغه‌های فرهنگی و اخلاقی ندارد؟ ‌
۶) دانشگاه صرفا فضایی برای درس خواندن نیست. جمعی جوان نخبه در فضای دانشگاه فرصت می‌یابند که زندگی روشنفکرانه و تعامل با یکدیگر را تجربه کنند. به همین دلیل است که در اغلب مطالعات آموزش عالی از پدیده‌ای به نام <فضای دانشگاه> سخن گفته می‌شود. این فضا در ذات خود تعالی‌بخش است. در همین فضا است که جوانان یاد می‌گیرند با یکدیگر گفت‌وگو کنند، نقد کنند و نقد شوند. در سال‌های اخیر به دلایل سیاسی تلاش شده این فضا از بین رفته و دانشگاه به یک آموزشگاه تقلیل یابد. بی‌تردید سیاست بومی‌سازی هم با هدف حذف دانشجویان خوابگاهی به دنبال شکستن این فضا است. بحث مفصل در این مورد نیازمند مجال دیگری است اما بعید است که مدیران سیاسی و امنیتی کشور ندانند که چنین سیاستی در بلندمدت چه تهدیدهایی را برای ثبات و امنیت کشور خواهد آفرید. ‌
۷) اصلی‌ترین ایراد این سیاست تعمیق شکاف توسعه‌یافتگی میان استان‌های محروم و استان‌های ثروتمند است. تردیدی نیست که دولت به دلایل مختلف نمی‌تواند دانشگاه‌های شهرهای کوچک را در حد دانشگاه‌های تهران و دیگر شهرهای بزرگ ارتقا دهد. اساتید مطرح و برجسته تمایلی به زندگی در شهرهای کوچک ندارند. امکانات زندگی و تفریح در این مناطق محدود است. درآمدهای دانشگاه‌های کوچک کم است و به همین دلیل توان سرمایه‌گذاری در پژوهش این دانشگاه‌ها کمتر از دانشگاه‌های بزرگ است. دانشگاه‌هایی مانند امیرکبیر، تهران یا علم و صنعت بخش عمده‌ای از درآمد خود را از محل پروژ‌ه‌ها و فعالیت‌های درآمدزای محلی و ملی خود تامین می‌کنند. قطعا دانشگاه شهرکرد توان درآمدزایی در حد دانشگاه صنعتی اصفهان را ندارد. به همین دلیل توان تامین تجهیزات و تسهیلات و جذب اساتید برتر در این دانشگاه‌ها پایین خواهد بود. مجموعه‌ای از چنین دلایلی باعث می‌شود که دانشگاه‌ها با هم تفاوت داشته باشند. نتیجه سیاست بومی‌سازی این خواهد بود که جوانان شهری که از امکانات کمتری برخوردارند در دانشگاه ضعیف‌تری درس بخوانند و در نتیجه سرمایه انسانی آن شهر رشد نکرده و آن شهر دچار محرومیت مضاعف شود. در نقطه مقابل، جوانان شهر بزرگی مثل تهران که از امکانات تحصیلی، رفاهی و فرهنگی بهتری برخوردار هستند با دوپینگ بومی‌ گزینی در دانشگاه بهتری درس خوانده و سرمایه انسانی تهران و شهرهای بزرگ رشد بیشتری یافته و این شهرها باز هم بزرگ‌تر و برخوردارتر شوند. آیا این معنای جدیدی از عدالت است که تا امروز از آن بی‌خبر بودیم؟
نیما نامداری
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید