چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مقاومت ؛ از سنگال تا لبنان


مقاومت ؛ از سنگال تا لبنان
تازه هفت ماه بود که ازدواج کرده بود و بی شک مانند من و تو زندگی را دوست داشت! فاطمه شاید ۲۰ سال هم نداشت همسرش «ربیع قصیر» نیز فاطمه و زندگی با او را دوست داشت. ۲۴ سال بیشتر نداشت و از شهادت طلبان حزب الله بود. نمی دانم آیا تا به حال نام تانک های مرکاوا را شنیده ای؟! همان تانک های به ظاهر مجهزی که اسرائیل می خواست در جنگ های ۳۳ روزه با قدرت نمایی آن ها، پیروزی را به چنگ آورد. اما ربیع این خواب اسرائیل را با نابودی ۱۴ تانک مرکاوا به بدترین شکل تعبیر کرد و خود نیز به شهادت رسید و فاطمه از زندگی سراسر رفاه در سنگال، تنها به عشق اعتقادات ربیع، چشم پوشید و حال به رشادت و شهادت همسرش افتخار می کند و می گوید: «اگر امثال ربیع نبودند، لبنانی نبود!» تاریخ مقاومت لبنان، سرشار از زندگی زنانی چون فاطمه است. بگذار از مادر ربیع هم بگویم: سه فرزندش در راه خدا به شهادت رسیدند و او با دست خویش پسر چهارمش را به عضویت حزب الله درآورد! حدیث مقاومت بانوان لبنانی، سراسر حماسه و عشق است. از یک طرف عشق به فرزند و همسر و خانواده، از سویی دیگر عشق به جهاد فی سبیل الله و تو خود بهتر می دانی که زنان لبنانی بهترین انتخابگر بوده اند! مجله زن روز در آخرین شماره خود با زینب موسوی -مادر فاطمه به گفت و گو نشسته است . با هم این مصاحبه را می خوانیم .
▪ لطفا خودتان را معرفی کنید.
- زینب موسوی هستم و اصالت ایرانی دارم سال ۱۹۸۳ با یک آقای لبنانی ازدواج کردم. همسر من از کسانی است که در آفریقا زندگی می کرد و پس از شنیدن نام امام و انقلاب اسلامی ایران، به عشق ایشان به ایران آمد، یعنی درست یکسال بعد از انقلاب.
▪ چطور شد که با ایشان ازدواج کردید؟
- دایی من در لبنان بود، همسرم ایشان را در لبنان دیدند و علاقه خود را برای آمدن به ایران ابراز کردند و دایی من آدرس خانه پدربزرگم در ایران را به ایشان دادند، همسرم اولین بار من را در خانه پدربزرگم دیدند و به همین ترتیب ما با هم آشنا شدیم. البته ایرانی ها سخت می گیرند و زود دختر به خارجی نمی دهند. ولی ما بالاخره با هم ازدواج کردیم و ساکن آفریقا شدیم. الان ۲۵ سال است که به عنوان یک ایرانی در سنگال آفریقا زندگی می کنم.
▪ چطور راضی به این ازدواج شدید؟ دوری از خانواده و زندگی در کشوری غریب برای شما سخت نبود؟
- مادرم اصلا راضی به این ازدواج نبودند اما یکی، دو روز مانده به اینکه همسرم از ایران برود، مادرم حضرت زهرا را در خواب می بیند. در عالم رویا می بینند که در خانه ما مراسم روضه برپا بوده است و در پایان مراسم، آن حضرت در خواب دست مادرم را می گیرند و می گویند حاج عقیل باید با زینب ازدواج کند. حاج عقیل نام همسرم است. حضرت زهرا در خواب گفته بودند: زینب مال عقیل است، عقیل مال زینب است. خلاصه این خواب مادرم را راضی کرد. همسر من در عقیده خود خیلی ثابت قدم است. شرط ازدواج من با همسرم این بود که سالی یکبار به ایران بیایم و البته من همه فرزندانم را در ایران به دنیا آوردم.
▪ هیچ گاه در لبنان ساکن نبوده اید؟
- نه، ساکن لبنان نبوده ایم، ولی فامیل های همسرم همه لبنانی هستند.
▪ از ازدواج دختران بگویید!
- یکی از موانعی که من فرزندانم را به لبنان آورده بودم تا از آنجا به ایران بیاییم، وصلت دخترم فاطمه در لبنان رقم خورد. داماد من شهید «ربیع قصیر» برادر شهید «احمد قصیر» بودند، از حزب الله لبنان. شهید ربیع دخترم، فاطمه را در این سفر می بیند و بالاخره پس از پرس و جو ما را می شناسد. به او می گویند که اینها در آفریقا زندگی می کنند. لازم است بدانید وضعیت فرهنگی و پوشش سنگال خیلی نامناسب است، چون سنگال از مستعمرات فرانسه بوده است و به نوعی آنجا هم برای خودش اروپایی است.
شهید ربیع قصیر وقتی پوشش و حجاب دخترم را می بیند و می فهمد که ما در چنان محیطی زندگی می کنیم و تعجب می کند و به دخترم علاقمند می شود. اولین بار ما را در رستوران دیدند. دختر من خیلی محجوب است.
▪ چطور به خواستگاری دختر شما آمدند؟
- او به خواستگاری دختر من نیامد، از اینکه این مسئله را مطرح می کند خیلی احساس کم رویی می کرد. تا اینکه سفری به ایران کردند. در ایران خواب می بیند که مقام معظم رهبری، حلقه ای در دستش می کند. او به لبنان می آید و نزد سیدحسن نصرالله می رود و خوابش را تعریف می کند. سیدحسن می گوید که تعبیر خواب تو این است که تو داماد ایرانی ها می شوی و همین طور شد و او داماد من شد.
▪ از اعضای حزب الله و به خصوص ویژگی های دامادتان برایمان بگویید؟
- دخترم پس از ازدواج با ربیع در لبنان ساکن شد و من به آفریقا رفتم. وقتی جنگ های ۳۳ روزه لبنان پیش آمد و من اخبار موشکباران لبنان را می شنیدم خیلی نگران می شدم. مرتبا در حال تماس با فاطمه بودم تا حال او را جویا شوم. ولی او خیلی با روحیه با من صحبت می کردو می گفت که اینجا همه چیز خوب است. ما داریم زندگی عادی خود را می کنیم و مطمئنا پیروزیم. این همه آرامش و اطمینان و توکل به خداوند چیزی نبود جز تاثیرات شهید ربیع و سایر بچه های حزب الله. جوانان حزب الله این اعتقادات و اطمینان را به مردم لبنان هدیه کردند و دختر من درسهای بزرگی به من داد.
▪ دختر شما به عنوان یک همسر شهید، وقتی خبر شهادت همسرش را شنید چطور برخورد کرد؟
- دخترم فاطمه، ۷ماه بیشتر با همسرش زندگی نکرد و در واقع نوعروس بود. وقتی من خبر شهادت ایشان را شنیدم، خیلی باعجله با هواپیما از سنگال به تونس و از تونس به سوریه و از سوریه به بیروت آمدم. بیروت تقریبا خالی از سکنه بود. تصور کنید من در آن لحظه چه احساسی داشتم؟ فقط می خواستم به دخترم برسم و در کنار او باشم. سوار ماشین شدم.وقتی به جنوب لبنان رسیدم و وارد خانه شدم، اشک در چشمانم حلقه زد و می خواستم او را در آغوش بگیرم.
فکر می کنید عکس العمل دخترم فاطمه چه بود؟! به من گفت: «مادر گریه نکن! اگر بدانی ربیع قبل از شهادت چه کرده و چه خساراتی را به اسرائیل وارد کرده است خوشحال خواهی شد! بیا ببین ربیع چه کرده است؟! بیا برایت تعریف کنم. او ۱۴ تانک مرکاوای اسرائیلی را نابود کرده است.»
من واقعا اشکم خشک شد از این همه روحیه و استقامت.
فاطمه گفت که اگر ربیع نمی رفت. اگر او و دیگر جوانهای حزب الله شهید نمی شدند، ما الان در لبنان نبودیم و مثل فلسطینی ها آواره بودیم.
من نشستم و گفتم لااله الاالله من چقدر کم ایشان را می شناختم! اصلا گویا من دامادم را هرگز نشناختم!! او ۲۴ سال بیشتر نداشت اما برای من ابهت خاصی داشت.
▪ چه خاطره ای از او در ذهنتان مانده است؟
- یک روز در لبنان در آشپزخانه مشغول پختن نهار بودم شهید ربیع به آشپزخانه آمد و گفت: لاخیر فی عمل، قبل الصلوه :هیچ خیری در عملی نیست که قبل از خواندن نماز انجام شود. من این جمله او را هرگز فراموش نمی کنم! در خانه که هستم هر وقت ظهر می شود، به یاد جمله ایشان می افتم و اول نمازم را می خوانم.
چه زیبا نماز می خواند، بعد بلند می شد و به امام زمان و تمام اهل بیت سلام می داد.
عاشق مجالس اهل بیت و عزاداری امام حسین بود. در روضه امام حسین واقعا اشک می ریخت و من از گریه او خجالت می کشیدم. حتی در وصیت نامه اش توصیه می کند که مجالس عزاداری را برپا کنید. این را برای همه کشورها و رهبران دنیا می گویم. آنچه که رهبر را رهبر می کند همراهی ملت با او است که به او قوت می دهد.
اسرائیلی ها همواره اعتراف کرده اند که وقتی لبنانی ها همه چیز خود، خانه، زندگی و حتی فرزندان خود را در این جنگ از دست داده بودند، در جواب خبرنگاران با افتخار می گفتند همه اینها فدای سید ما است که منظورشان سیدحسن نصرالله است. این مایه قوت یک نظام است.
▪ چرا این را می گویند مگر سیدحسن نصرالله برایشان چه کرده است؟
- سیدحسن انسانی مانند سایر انسان هاست، ولیکن زمانی که انسان صالح، مؤمن و مخلص باشد و همه زندگیش را برای جهاد، آن هم جهاد در راه خدا گذاشته باشد، چرا ملت او را دوست نداشته باشد. در روایات داریم که اگر کسی ۴۰ روز برای خدا صادق و خالص باشد خداوند عشق و محبت به او را در دل مردم ایجاد خواهد کرد و سیدحسن نصرالله، صادق است. حتی ملت اسرائیل موقعی که سید صحبت می کند، از کوچک و بزرگ می گویند او راست می گوید و نه مسئولان ما، هرچه او می گوید، همان خواهد شد!
سیاست سیدحسن عین دیانت او است اما سیاست اسرائیل تزویر است. سیدحسن نصرالله شاگرد امام و رهبری است. موقعی که امام زنده بودند و سیدحسن برای تحصیل در حوزه قم در ایران بودند، امام دست خود را بر شانه سیدحسن می گذارند و می گویند «انت نصرالله فی لبنان» تو نصرت خدایی برای لبنان. با آنکه آن زمان ایشان تازه جوان کم سن و سالی بیش نبودند!
▪ رابطه سیدحسن نصرالله با رهبری چگونه است؟
- مقام معظم رهبری، سیدحسن را فرزند خود می دانند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. بگذارید یک مسئله را بگویم. من تعجب می کنم وقتی حرف های مردم ایران را می شنوم. وقتی می گویند از آن موقعی که این رئیس جمهور آمد گرانی شده است. واقعاً باید احمدی نژاد رئیس جمهور لبنان شود تا مردم لبنان قدرشناسی را به برخی از مردم ایران بیاموزند. در لبنان وقتی می گویی احمدی نژاد، آن چنان ابهتی را به دنبال می آورد که تصورش برای شما آسان نیست. هر زمان و هر دوره به رئیس جمهور خاص خود نیاز دارد. زمان کنونی یک چنین رئیس جمهوری را می خواست که آمریکا و اسرائیل را سرجایشان بنشاند. خدا به او عمر بدهد. ما احتیاج به قدم های او به راه او داریم و لبنانی ها ایشان را خیلی دوست دارند و سلام ما را به ایشان هم برسانید.
▪ نقش زنان لبنان در پیروزی جنگ ۳۳ روزه مقابل اسرائیل چیست؟
- من بعد از جنگ ۳۳ روزه به کل لبنان سرزدم تا از وضعیت خرابی ها و خسارات مطلع شوم. تا نزدیکی مرز با اسرائیل، هر شهری برای خودش یک قصه دارد. هر شهر یک رنگی داشت، ولی همه آنها از یک چیز آسیب دیده بودند و آن هم هجوم اسرائیل بود ولی این مسئله برای لبنانی ها مشکل نبود. به قول دامادم شهید «ربیع قصیر»، این نعمتی الهی بود که خداوند در مقابل ما قرارداده تا ما به فیض شهادت نایل شویم. چون مرگ بالاخره حتمی است.پس چه بهتر است که انسان با شهادت به آن دنیا برود.
در یکی از روستاهای لبنان، خانمی را دیدم که در زیر موشکباران اسرائیلی ها، خانه و کاشانه خویش را ترک نمی کند و برای جوانان حزب الله در کل این ۳۳ روز نان می پزد. این لطف الهی است که خدا به زنان مقاومت روحیه می دهد و آنان به رزمندگان.
▪ از مادران شهدا بگویید!
- بگذارید قول مادر شهید عماد مغنیه را بگویم. او سه پسر داشت و همه آنها در راه خدا به شهادت رسیدند. به سیدحسن نصرالله می گوید: «سید! من را ببخش که دیگر فرزندی ندارم که در راه تو تقدیم کنم!» موقعی که این را می شنوی اوج ایمان و عقیده رامی بینی. چقدر آنها ثابت قدمند!
من وقتی به پدر و مادر شهید عماد مغنیه سر زدم و صحبت کردم، احساس کردم در مقابل آنها هیچ هستم. با خودم می گویم اینها که هستند با این همه ایمان و عقیده و... ای کاش من یک پسر مانند اینها تربیت می کردم.
▪ همسران شهید چطور؟
- دختر من همسر یک شهید است. او بزرگ شده آفریقاست. در یک خانواده مرفه زندگی کرده و حتی در خانه دو خدمتکار نیز داشته است اما با یک مجاهد ازدواج کرد که از لحاظ مالی زندگی محدودی داشت. ولی من نه تنها در خانه دامادم بلکه درکل خانواده های حزب الله برکت الهی را مشاهده کرده ام. چون دنیا برایشان مهم نیست. هرچه از دخترم سؤال می کردم که مشکلی نداری؟ کمبودی نداری؟ می گفت مادر همه چیز هست. آنها قانع هستند، ولی ما همه چیز داریم و می گوییم که هیچ نداریم! من روز خواستگاری به او گفتم: «فاطمه! ولی من اگر جای تو بودم با یک مجاهد حزب الله ازدواج نمی کردم، او زندگی و هدفش مشخص است، همه اش در مبارزه است. شاید یک روزی برود و دیگر نیاید! تحملش را داری؟»
با اینکه ۲۱ سال بیشتر نداشت، گفت: «آری! تحمل می کنم.» وضعیت زندگی او در خانه همسرش به گونه ای بود که حتی با دست لباس می شست، در حالی که در خانه ما بهترین امکانات زندگی را داشت.
▪ پیروزی حزب الله در دنیا چه تأثیری گذاشت؟!
- قبل از پیروزی های حزب الله در فرودگاه های اروپا کنار می ایستادیم و مدت ها ما را معطل می کردند، ولی بعد از این پیروزی رفتارها با ما عوض شد. رفتارها با همسرم به عنوان یک لبنانی عوض شد.
▪ «ربیع قصیر» چگونه شهید شد؟
- هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل که هدف را شناسایی و از بین می برند باعث شهادت ایشان شدند و گرنه اسرائیلی ها به قدری ترسو هستند که شجاعت حمله رودردرو با آنها را ندارند. در منطقه «طیر» شهید شدند. پیکر ایشان سه روز تمام آنجا مانده بود و بعد از پایان جنگ جنازه او را آوردند. مسئول ایشان زنده بود و فرمانده ربیع به من گفت که اسرائیلی ها تا زمانی که ربیع زنده بود نتوانستند به این منطقه پا بگذارند و بعد از شهادت ربیع توانستند این منطقه را تصاحب کنند.
▪ یعنی سختی های زیادی برای این پیروزی کشیده شده است؟
- مقام معظم رهبری فرمودند این جنگ، تنها جنگ لبنان با اسرائیل نبود، بلکه جنگ کفر بر ضد اسلام بود. یعنی اگر لبنان پیروز شد کل مسلمانان دنیا پیروز شدند.
▪ از مادران شهدا برایمان بگویید!
- مادر همین «ربیع قصیر» دارای روحیه بالایی است که سه پسر خود را در راه جهاد الهی به جبهه فرستاده و هر سه پسرش شهید شده اند. تازه پسر کوچک خود را با دست خود در حزب ا... نام نویسی کرده است. الآن دختر من در لبنان زندگی می کند و او را یادگار پسرشان می بینند. دوست دارم خانواده های شهدا بفهمند که خدا به آنان کرامت و بزرگی داده است و قدر این کرامت را بدانند و خیلی مراقب خود باشند.
این را بگویم که دختر من مجدداً ازدواج کرده است، با یک لبنانی که ساکن آمریکا بوده است. او وقتی از آمریکا خبر پیروزی لبنان و حزب ا... را می شنود به عشق سیدحسن نصرا... به لبنان می آید و سرانجام با دختر من ازدواج می کند، همان طور که همسرم به عشق انقلاب اسلامی و امام خمینی به ایران آمد و با من ازدواج کرد. البته شرط دخترم برای ازدواج با ایشان این بوده است که او نیز به حزب ا... بپیوندد و راه ربیع قصیر را ادامه دهد. البته در این ازدواج مجدد خانواده ربیع قصیر بسیار مشوق دخترم بودند.
▪ درباره تبادل اسرا برایمان بگویید!
- اسرائیل در این حادثه خیلی احساس شکست کرد و ساکنان اسرائیل، این رژیم را خیلی تحت فشار قراردادند که اگر بار دیگر بحث تبادل اسرا پیش بیاید مثل این بار، چنین مفتضحانه شکست نخورند و دقت بیشتری به خرج دهند.چون ما ۵ اسیر و ۲۰۰ شهید را با ۲ جسد از آنان مبادله کردیم و این روحیه اسرائیل را خیلی تضعیف کرد.
برخی از مسئولان ارتش اسرائیل بعد از این ماجرا در حال استعفا و جدا شدن از ارتش هستند و من شنیده ام که به فکر تأسیس شرکتی خصوصی افتاده اند.
▪ لبنانی ها از این پیروزی چه احساسی دارند؟
کسی که در راه مقاومت قدم می گذارد هدفش را می شناسد. اسرائیلی ها خود اعتراف کرده اند که ما تحقیق کردیم که علت پیروزی نیروهای حزب الله چه بوده است؟ علت ثابت قدمیشان، علت نترسی و شجاعتشان در یک کلمه خلاصه می شود و آن هم اعتقادات محکم آنها بوده است.
سمیرا خطیب زاده
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید