پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


پیش از آنکه دیر شود...


پیش از آنکه دیر شود...
اینکه ایران جزء معدود کشورهای آسیایی است که صنعت سینما دارد و هر ساله حدود ۶۰ فیلم تولید می‌کند، از هر نظر مایه مباهات است و از نظر خارجی‌ها باعث حیرت. چطور ممکن است کشوری که تحت لوای یک حکومت دینی سنتی اداره می‌شود، نه‌تنها دارای صنعت سینما باشد بلکه برخی از تولیدات آن دست‌کم در یکی دو دهه گذشته حضور پررنگی در جشنواره‌ها و مجامع سینمایی و فرهنگی جهان داشته باشد؟ این پرسشی است که ذهن بسیاری از ناظران بین‌المللی را که از پیشینه فرهنگی و تاریخی این ملت بی‌خبرند، پر کرده است. به‌ویژه آنهایی که نمی‌دانند صنعت سینما، چند سالی پس از کشف و رشد این پدیده به ایران وارد شده و از تولید نخستین فیلم ایرانی نزدیک به ۹۰ سال می‌گذرد. آنها که ما را در آینه سیاست تماشا می‌کنند، خبر ندارند که سینمای ایران به‌رغم همه تنگناهایش در طول دورانی که از پیدایش آن می‌گذرد، مراحل رشد خود را طی کرده و دارای شناسنامه و هویت قابل قبولی است. نزدیک به ۴۰ سال پیش، این سینما به مدد حضور تنی چند از جوانان روشنفکر بافرهنگ و سینما‌شناس، وارد مرحله بلوغ فکری و زیبایی‌شناسانه‌ای شد که ما از آن به‌عنوان «موج نو» یاد می‌کنیم. چیزی شبیه حرکت نوجویانه سینماگران انقلابی فرانسه در اواخر دهه ۵۰ میلادی، از آن پس سینمای ایران، لااقل بخشی از آن‌به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های فرهنگی ما عمل کرده و می‌کند.
هرچند حوادث تاریخی و سیاسی، همواره تنگنا‌هایی پیش‌رویش قرار داده اما هرگز نتوانسته است این جریان قوی را به کل از پا درآورد. غربی‌ها از یک نظر حق دارند. چون برخی از سیاستمداران دوران انقلاب از همان آغازین روزهایش، عزم داشتند مانع وجود و حیات پدیده‌های غربی شوند. از جمله موسیقی، مجسمه‌سازی، تئاتر و سینما. اما آنها فراموش کرده بودند یا خبر نداشتند که هنرمندان ایرانی به یاری ذوق و هوش سرشار، راه بقا و دوام خود را خوب می‌دانند به‌عنوان مثال هنگامی که در نخستین سال‌های ورود اسلام به ایران، حکم آن بود که کشیدن صور از حیوانات ممنوع است. همه نگاره‌گران ایرانی، جملاتی مثل «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را نقش می‌کردند و به این ترتیب، هنر نگاره‌گری و البته بعدها موسیقی ایران را از گزند تندروی‌ها مصون بدارند.
به یاد داشته باشیم که از دستگاه‌های موسیقی ایرانی در تعزیه‌خوانی بهره گرفته می‌شد. به هر روی به‌رغم آن کوشش‌های نافرجام،‌ خوشبختانه، صنعت سینمای ایران نه‌تنها متوقف نشد، بلکه به لحاظ کمی و کیفی، دست‌کم طی دو دهه نخست رشد قابل ملاحظه‌ای نیز کرد. نقش دو جشنواره اصلی سینمایی کشور یعنی جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان را نمی‌توان در این تحول نادیده گرفت. به این ترتیب سینمای ایران از تنگناهای پیش‌رو عبور کرد و کار به جایی رسید که حتی بسیاری از ناظران باغرض را نیز به تحسین واداشت یا دست‌کم موجودیت خود را به‌عنوان یک واقعیت، به آنان شناساند.
اما از نزدیک به یک دهه پیش به‌ویژه در چهار، پنج‌سال اخیر، بنا به تغییرات درونی جامعه و شرایط جهانی روز‌به‌روز رشته‌ها در حال پنبه شدن است. شرایط جهانی کاملا روشن است. تحول عظیمی که در بخش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری رسانه‌ها پدید آمده و دسترسی به تولیدات سینمای جهان را از نوشیدن یک لیوان آب سالم، آسان‌تر کرده یکی از عوامل مهمی است که سینمای دست و پا بسته ایران را به واکنش واداشته و چون نه آن ابزار را به‌طور کامل در اختیار داریم و نه شرایط فرهنگی کشور اجازه می‌دهد از برخی عناصر کارآمد در سینمای امروز جهان بهره بگیریم، سینمای ایران موقعیتی را که با خون دل به دست آورده بود از دست داد. وقتی با صرف هزینه‌ای کمتر از یک هزار تومان می‌توان صاحب یک نسخه دی‌وی‌دی با کیفیت عالی از یک فیلم سینمایی روز و مطرح در جشنواره‌های بین‌المللی شد چه کسی حاضر است با صرف چند برابر این مبلغ و زحمت بسیار به تماشای فیلم ایرانی برود که نسخه ژنریکش را فراوان در تلویزیون می‌بیند فراموش نکنیم که ابعاد و اندازه‌های سینمای امروز ایران به شدت تلویزیونی شده است. اما فقط شرایط جهانی و رشد امکانات رسانه‌ای دشمن سینمای ایران نبوده و نیست. این پدیده‌ها در همه‌جا حضور دارند. از خود آمریکا گرفته تا اروپا و هندوستان. اما آنان به دلیل جدی بودن صنعت سینمای‌شان راه‌های مقابله یا مسابقه با تلویزیون، ماهواره، اینترنت و... را یافته و وارد عمل شده‌اند و ظاهرا بازنده هم نیستند. اما ما در این جدال نابرابر، کاملا باختیم و میدان را به رسانه‌هایی که نام‌شان ذکر شد، واگذاشتیم، چرا؟ روشن است.
چون به‌رغم شعارهایی که صادر می‌شود، الفبای مدیریت بحران را نمی‌دانیم. چون بود و نبود، صفت سینما برای حتی برخی مسوولان اصلی هم چندان جدی نیست. چطور در زمینه صنایع دیگر مثلا خودروسازی، با بالا بردن کیفیت و البته کمیت توانستیم تا حدود قابل ملاحظه‌ای در مقابل واردات آن ایستادگی کنیم و انصافا برخی تولیدات داخلی، از هر نظر راضی‌‌کننده‌اند. اما در مقابل این اصلی‌ترین جریان فرهنگی هیچ‌ راهکار نظری و علمی کارآمدی به منصه ظهور نرسید که هیچ، حتی قانون سینما که در دوران اصلاحات تهیه شد هم امکان عملی شدن پیدا نکرد و سینمای ایران در یک دایره معیوب که از پیش‌تولید شروع می‌شود و تا مرحله نمایش ادامه پیدا می‌کند گرفتار مانده است. نه تعداد تولیدات سالانه از نظم برخاسته از نیاز فرهنگی جامعه نشأت می‌گیرد و نه شیوه تولید و نمایش، حساب و کتابی دارد. در حالی که سال به سال از تعداد سالن‌های حرفه‌ای سینما کاسته شده، دل‌مان خوش است که در زمینه تولید، سالی چند فیلم بیشتر تولید می‌کنیم. حال این تولیدات در چه سالنی یا سالن‌هایی باید نمایش داده شوند، مهم نیست. اگر با دقت به تولیدات سالانه نگاه کنیم، تنها یک سوم آنها، امکان نمایش گسترده و حرفه‌ای در سالن‌های سینما را به‌دست می‌آورند و باقی در قوطی‌ها می‌مانند به انتظار روزی که صاحب سینمایی دلش بسوزد و یک یا دو هفته از زمان‌های نامناسب نمایش را به این فیلم‌ها اختصاص دهد. هنوز تکلیف ممیزی به‌رغم گذشت نزدیک به سه دهه از انقلاب، روشن نیست و بیشتر سلیقه‌های فردی و مصلحت‌جویانه است که حکم نهایی را صادر می‌کند. در حالی‌که قانون سینما مثل قانون مطبوعات، می‌تواند تکلیف ممیزی و معیارهای آن را برای دست‌اندرکاران تولید فیلم روشن کند.
معلوم نیست سازوکار نمایش فیلم در طول سال، تابع چه ضوابطی است فیلم‌هایی که هنوز ماده ظهورشان خشک نشده به قول معروف، داغ‌داغ از بالای سر انبوهی فیلم در نوبت‌مانده، می‌گذرند و بهترین زمان‌های اکران را به خود اختصاص می‌دهند. چون پشت‌ آنها، یکی از آدم‌های بانفوذ قرار گرفته است. آن وقت فیلم‌های تحسین‌شده در جشنواره‌های داخلی و خارجی، آن‌قدر در صف انتظار می‌مانند که یا نسخه دی‌وی‌دی‌شان در دسترس همگان قرار می‌گیرد یا به کل از یاد می‌روند. چه کسی باید پاسخگوی عدم نمایش عمومی فیلم‌هایی همچون چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، بازم سیب داری؟ و آثار معطل‌مانده دیگر باشد؟
طرح‌هایی مثل گروه نمایش فیلم‌های کودک و نوجوان یا فیلم‌هایی با مخاطب خاص، چرا نیمه‌کاره رها می‌شوند و کسی از خود نمی‌پرسد کشوری که نزدیک به ۲۰ میلیون کودک و نوجوان دارد و جزء جوان‌ترین کشورهای دنیاست، چرا در میان تولیدات سالانه‌اش، هیچ سهمی برای کودکان و نوجوانان در نظر نمی‌گیرد؟ مدیریت سینمایی، باید هم‌ و غم خود را مصروف این زمینه کند و بکوشد به پرسش‌هایی از این دست از طریق برقراری ضوابط و معیار پاسخ‌ دهد. اما کسی گوشش بدهکار نیست و همه در کار گذراندن وقت و تلف کردن فرصت‌ها هستند. در این میان تعداد معدودی از تهیه‌کنندگان و فیلمسازان هستند که به مدد رانت‌های پنهانی، هرازگاه فیلمی روانه بازار می‌کنند که به قول خودشان «گیشه را می‌ترکاند» و پولی به جیب می‌زنند، می‌روند توی لک تا فیلم بعدی، در حالی که اگر مدیریت سینمایی قاطع عمل می‌کرد، می‌توانست این گروه را وادار و در کنار تولیدات پرمخاطب‌شان، بخشی از درآمد خود را صرف کمک به بنیه ضعیف فرهنگی سینما کنند و به یاری جوانان خوشفکری بشتابند که در جشنواره‌ها می‌درخشند اما در بازار داخلی، کسی سراغی از آنها نمی‌گیرد. حالا هی جشنواره و جشن پشت سر هم برگزار کنیم و هی جایزه و تندیس بدهیم که البته اینها برای رونق بخشیدن به صنعت سینما لازم است اما این جشن و سرور، وقتی دلنشین و لذت‌بخش خواهد بود که بازار مرده سینمای ایران دوباره آب و جارو شده، کرکره‌‌ها بالا برود و مردم در برنامه زندگی‌شان فرصتی را هم برای سینما رفتن فراهم کنند.
همین مردم گرفتار و چندکاره با همه تنگناهایی که درش گرفتار آمده‌اند، از فیلم خوب ایرانی استقبال می‌کنند. نمونه‌اش فروش بالای فیلم مهرجویی، بیضایی، بنی‌اعتماد، حاتمی‌کیا، مجیدی و میرکریمی و دیگران است. اما سالی چند تا از این فیلم‌ها تولید می‌شوند که مردم کار و زندگی‌شان را رها کنند و دست اهل و عیال را بگیرند و بروند سینما؟ با تولید فیلم‌های سفارشی، تبلیغاتی و اغلب ریاکارانه، نمی‌توان مردم را از خانه‌ها بیرون کشید. آقایان محترم، دست‌تان درد نکند که برای سینمای ایران جشن برپا می‌کنید. این جشن بر تمامی سینماگران ایرانی‌ـ اگر جایشان در مراسم توسط غریبه‌ها پر نشده باشد‌ـ مبارک باد. اما سینمای ایران در حال احتضار است. پیش از آن که دیر شود به دادش برسیم. نیاید آن روزی که ناچار شویم مجلس ختم سینمای ایران را برگزار کنیم.
احمد طالبی‌نژاد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید