سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


ویژگی های قصه ی عامیانه فارسی


ویژگی های قصه ی عامیانه فارسی
بسیاری بر این اعتقادند که میان قصه‌های عامیانه و قصه‌های ادب کهن، تفاوتی نیست. برخی پا را از این هم فراتر می‌نهند و در بحث‌های ادبی خود، واژه‌های قصه، داستان، رمان، حکایت و افسانه را چنان سهل‌انگارانه به کار می‌برند که گویی تمایزی میان آنها نیست و البته مراد ایشان این است که واژه های فوق معناهای یکسانی دارند.
ایشان گونه‌های ادبی فوق را نه تنها از نظرگاه عمده‌ترین نقطه اشتراکشان، یعنی روایت، که از نظرگاه ساختار نیز یکی می‌دانند. از دیدگاه این افراد، سمک عیار، اسکندرنامه و داراب نامه طرطوسی، نمونه‌هایی از پیشگامی نویسندگان ایرانی در رمان‌نویسی ایران به شمار می‌روند.
از این شمارند، دکتر سیروس شمیسا (انواع ادبی، تهران، باغ آئینه، ۱۳۷۰، صفحات، ۱۳۷، ۲۵۱، ۱۸۲) دکتر ذبیح‌الله صفا (همان ص ۲۲۸، به نقل از تاریخ ادبیات ایران) و دکتر محمدجعفر محجوب (ادبیات عامیانه ایران، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۲، ص ۶۱۱).
اما با وجود نظریه ی چنین بزرگانی، گونه‌های ادبی، مرزهای نسبتاً مشخصی دارند که آنها را از یکدیگر متمایز می‌سازد. بسیاری بر این باور اند که رمان‌نویسی نوین ایران، پس از بوف‌کور صادق هدایت و داستان کوتاه‌نویسی امروز فارسی نیز پس از "یکی‌ بود یکی نبود" سید محمدعلی جمالزاده، رخ نمود. ( گرچه دراین میان جایگاه شمس و طغرا ی محمد باقر میرزا کرمانشاهی متخلص به خسرو ، نوشته ی سال ۱۲۸۴ شمسی معلوم نیست ) هر چند که هم این دو، و هم آنان که بعد آمدند همچون صادق چوبک، بزرگ علوی تا هوشنگ گلشیری و محمود دولت‌آبادی، خواسته یا ناخواسته وامدار ادبیات کهن و قصه‌های عامیانه بودند؛ اما این بدان معنا نیست، که حاصل عرق‌ریزی روح ایشان، فرآورده‌ای همچون آثار سلفشان باشد و ایشان برهمان جاده گام نهاده باشند که پیش‌تر، سرایندگان قصه‌های عامیانه و کهن، سنگ‌لاخ‌هایش را کوبیده‌ا‌ند؛ زیرا با وجود اینکه بعضی مواقع همگرایی‌هایی در معناهای مشترک ادبیات تمام اعصار، شائبه چنین نگرشی را فراهم می‌آورد، اما ساختار داستان‌های امروزی چنان تفاوت‌های اساسی با قصه‌های کهن و عامیانه دارد که نمی‌توان آن دو را زاییده ی یک اندیشه و یک نگاه استادانه دانست.
و این تفاوت‌ حتی در مقایسه قصه‌های عامیانه فارسی و قصه‌های ادب کهن فارسی نیز به چشم می‌خورد. پس بدون در نظر گرفتن تقسیم‌بندی‌های قصه، از نظرگاه موضوع، با عنایت به وجود عنصر روایت در کلیه قصه‌های نثر و نظم، می‌توان به سه گونه قصه‌های عامیانه فارسی، قصه‌های ادب کهن پارسی و داستان امروز ایران اشاره کرد. بدون شک این ترتیب‌بندی از نظر تاریخ پیدایش هر یک نیز صدق می‌کند، یعنی ابتدا قصه‌های عامیانه به صورت شفاهی خلق شده‌اند و سپس گونه‌های دیگر ادبی.
اما تعریف هر یک:
۱) قصه‌‌های عامیانه ی فارسی:
اصلی‌ترین مشخصه‌ قصه‌‌های عامیانه، شفاهی‌ بودن و عدم وابستگی و تعلق آنها به فردی خاص است هر چند این قصه‌ها نیز گاه مکتوب شده‌اند، اما هیچ‌گاه نویسنده آن شهرتی فراتر از نام قصه نیافته است. و نویسنده از بازنویسی اثر به مرحله بازآفرینی و خلق اثری تازه نرسیده است. از این دسته‌اند: سمک عیار، رموز حمزه، ابومسلم‌نامه، سندبادنامه، امیرارسلان و اسکندرنامه که البته نام‌‌های ظهیری سمرقندی، نقیب الممالک و منوچهر حکیم بر نسخه‌هایی از سه اثر آخر سنگینی می‌کند.
قصه‌های عامیانه بخشی از ادبیات عامیانه به شمار می‌روند و ادبیات عامیانه نیز به نوبه خود بخشی از دانش مردمی و یا فرهنگ عامه است که معادل آن همان "فولکلور" است که برای اولین بار در سال ۱۸۸۵ م از سوی آمبرویز مورتن به کار برده شد.
۲) قصه‌های ادب کهن فارسی :
به آن دسته از آثار روایی که در دوره‌های تاریخی گذشته ی ایران، توسط شعرا و نویسندگان ایرانی خلق شده‌اند، قصه‌های ادب کهن فارسی می‌گویند، وجه مشخصه این قصه‌ها، ارزش ادبی آنها (به کار بردن صناعات ادبی در آنها) و خلق آنها توسط افرادی خاص است. یعنی اگر هم هسته اصلی قصه مورد نظر، بیشتر در میان مردم شنیده می‌شده ویا توسط افراد دیگری هم ثبت شده است، اما نویسنده ی مذکور در باز آفرینی، آن چنان قدرتی از تخیل و اندیشه روا داشته است که هسته اصلی قصه، دچار دگرگونی اساسی شده و یا با زیباترین شکل، پرداخت شده است.
از این شمارند: اغلب آثار مولوی، فردوسی، نظامی، عطار، سنایی و ...
۳) داستان‌ نوین امروز ایران:
غالب منتقدان ادبی، داستان‌نویسی امروز ایران را مولود فعالیت‌های ادبی غرب در قرون هجده و نوزده میلادی می‌دانند و هر چند درمورد اولین رمان و داستان کوتاه ایرانی که به سبک غربی نوشته شده است اختلاف نظرهایی هست، ولی همان گونه که پیشتر هم اشاره شد، غالباً براین اعتقادند که رمان امروز ایران با بوف‌کور و داستان کوتاه امروز ایران نیز با یکی بود یکی نبود، متولد شد. حال چگونه می‌توان این گونه‌های مختلف ادبی را از هم باز شناخت؟ یا به عبارتی وجوه افتراق و اشتراک این گونه‌های ادبی کدامند؟
الف) وجوه اشتراک
۱) روایت:
عنصر روایت در سه گونه بر شمرده فوق وجود دارد؛ در حقیقت روایت اصل اصلی و اساسی شناسایی یک اثر به عنوان قصه است به همین دلیل بررسی مصداق‌های مختلف از سه گونه ی ادبی فوق نشان می‌دهد که هدف اولیه همه آنها بیان یک قصه است.
درگیری‌های ماه پیشانی و نامادری، کشمکش‌های رستم و اسفندیار، و حتی درگیری‌های درونی و بیرونی ??جلال آریان?? در رمان ??زمستان ۶۲?? و ??گل محمد?? در رمان ??کلیدر?? در راستای بیان یک قصه و طرح یک اثر روایی آفریده شده‌اند.
۲) خلاقیت:
خلاقیت را هم باید یکی از موارد اشتراک هر سه گونه ادبی مورد بحث دانست، وجود قصه‌های تکراری در ادبیات عامیانه را می‌توان دلیلی بر کوشش خلاقانه افراد مختلف، برای تقویت قصه‌های عامیانه دانست. چه این قصه‌ها ابتدا، احتمالاً به شکل ساده‌ای از برخورد یک قهرمان و ضدقهرمان در موقعیتی خاص روایت شده‌اند و سپس به مرور زمان توسط راوی و یا با یاری قوه ی خلاقه دیگران گسترش یافته‌اند.
۳) عناصر داستانی و ض دداستانی:
هر سه گونه ادبی یادشده از مهم‌ترین عناصر مختلف داستانی همچون پیچیدگی (گره‌افکنی و گره‌گشایی)، انواع کشمکش (عاطفی، ذهنی و جسمانی)، و به طور طبیعی از بحران و تعلیق و اوج سود جسته‌اند. عنصر ضدداستانی که در قصه‌های ادب‌کهن، و قصه‌های عامیانه توسط برخی داستان‌نویسان امروزی نیز به صورت نمود شکلی از هنر داستان‌نویسی، خود را نشان می‌دهد.
ب) وجوه افتراق:
۱) رابطه علّی:
رابطه علّی بین حوادث داستان یا همان طرح و توطئه در وقوع اغلب قصه‌های عامیانه و قصه‌های کهن نادیده گرفته می‌شود، و یا بهتر است بگوییم، به ویژه قصه‌های عامیانه ی فارسی، عموماً رابطه علّی ضعیفی دارند، در صورتی که در داستان‌نویسی امروز ایران، رابطه علّی از ضروریات طرح داستانی به شمار می‌رود. نقطه مشترک بسیاری از داستان‌های پهلوانی ایران، به‌ویژه داستان‌های شاهنامه، بی‌ارادگی انسان در مقابل تقدیر است؛ چنان‌که گویی تقدیر، ریشه علّی همه حوادث به شمار می‌رود. پهلوانان بی هماوردی چون رستم، اسفندیار، سهراب و سیاوش که در مقابله با حوادث سترگ داستان، سرافراز از میدان بیرون می‌آیند، به گونه ی غیرقابل تصوری در مقابل تقدیر، ضعیف و بی‌اراده‌اند و پیشاپیش در مقابل آن چه تقدیر رقم می‌زند (قوانین اجتماعی حاکم برجامعه) سرتسلیم فرود آورده‌اند. سام باید از میان پهلوانی و رسوایی یکی را برگزیند، او پهلوانی را انتخاب می‌کند و این گونه زال را از خود می‌راند.
رستم؛ باید خنجر در تهی‌گاه فرزند بنشاند، که می‌نشاند. اسفندیار، با همه دلبستگی‌هایش به رستم و در حالی که جهان پهلوان ایران را تا سرحد عشق دوست می‌دارد، به مصاف رستم می‌رود و رستم با این که می‌داند کشتن اسفندیار نابودی خود را در پی دارد، با پیروی از رسم جهان‌ پهلوانی دست به بند نمی‌دهد و اسفندیار را به خاک در می‌غلتاند. و این همان قانونی است که افراسیاب را با آگاهی از عواقب وخیم کشتن سیاوش به قتل پرورده رستم (سیاوش) وامی‌دارد.
بی‌توجهی به رابطه علّی در قصه‌های عامیانه به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. در قصه عامیانه ی راه و بی‌راه، دو دوست برای پیدا کردن کار و پایه‌ریزی زندگی بهتر از شهر خود بیرون می‌روند و در مسیر، بی‌راه، غذای " راه" را می‌خورد و سپس " راه" گفت و گوی حیوانات را شب هنگام در خرابه‌ای می‌شنود و یاد می‌گیرد که چگونه پولدار شود و در نهایت به پادشاهی می‌رسد. ولی "بی‌راه" پس از پی ‌بردن به اشتباه خود و بدبیاری بسیار، مورد سوءظن حیوانات وحشی قرار می‌گیرد و کشته می‌شود. اما در آخر، مشخص نمی‌شود که چرا حیوانات در ابتدا با حس شامه قوی خود نمی‌توانند بوی "راه" را تشخیص دهند ولی پس از گذشت مدت مدیدی، یادشان می‌افتد که یک نفر به صحبت ایشان گوش داده است و " بی‌راه" بیچاره را می‌خورند، اصولاً منطق حرف زدن حیوانات و فهمیدن انسان‌ها روشن نیست.
۲) شخصیت‌پردازی:
شخصیت‌پردازی با توجه به معنایی که در داستان‌نویسی امروز از آن فهمیده می‌شود، در اغلب قصه‌های عامیانه و ادبیات کهن جایگاهی ندارد و بهتر است از واژه‌‌های قهرمان و ضدقهرمان، در مورد اشخاص این قصه‌ها استفاده شود.
قهرمان، سیاه و سفید است یعنی یا خوب است یا بد. در حالی که شخصیت‌های امروزی بیشتر خاکستری‌اند. یعنی آمیزه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها را در خود دارند. قهرمان قادر به انجام کارهای خارق‌العاده است، در حالی که شخصیت چنین نیست. برای مثال، در یکی از قصه‌های ادب کهن، می‌خوانیم که سلطان محمود غزنوی شب هنگام با لباس مبدل به میان مردم خود می‌رود و با چند سارق آشنا می‌شود، هر یک از سارقان قادر به انجام کار خارق‌العاده‌اند. یکی از آنها در تاریکی شب می‌تواند چهره‌ها را بازشناسد دیگری با نگاه کردن به دیوار و زمین تشخیص می‌دهد که در بن آن دیوار یا زیر آن زمین دفینه‌ای است و یا چیز دیگری. و سومی می‌تواند دستش را آنقدر دراز کند که با کمک آن یارانش بتوانند از دیوار بلندی بالا بروند.
در قصه‌های ادب کهن و در قصه‌های عامیانه به جای شخصیت، تیپ‌های متنوعی ارائه شده‌اند که نمونه‌های آن را در قصه‌های امروزی کمتر می‌توان یافت. تیپ عیَار، وزیر طماع و بدطینت، کچل تنوری، و اسم‌هایی چون جحی یا جحا، اعرابی، تلخک‌‌ ( دلقک ) ابوبکر ربانی، از اسامی معروف قصه‌های عامیانه و قصه‌های ادب کهن به شمار می‌روند و نظایر آنها از نمودهای بارز چنین قصه‌هایی به شمار می‌روند و اصولاً بسیاری از قصه‌ها، با اعمال آنها قوام یافته‌اند، در حالی که تیپ‌نگاری در قصه‌های امروزی نه حسن که اگر از اندازه بیرون رود و به ضرورت و ایجاز نیاید، یک عیب بزرگ برای نویسنده و اثر او محسوب می‌شود.
اما همانگونه که پیشتر هم اشاره شد، نگاه پدیدآورندگان داستان‌های امروزی به اشخاص داستان با نگاه سرایندگان و نویسندگان قصه‌های کهن و عامیانه تفاوت اساسی دارد. در بسیاری از قصه‌های عامیانه قهرمان‌ها قادرند، پیروزمندانه با دیوها بجنگند، مسافت‌های طولانی را در چشم به هم زدنی طی کنند و گاه به تنهایی لشکری را از پای درآورند حال آنکه این توانایی‌ها با خصوصیات شخصیت امروزی که در بستر زندگی، روزگار می‌گذراند، تناسب ندارد.
در قصه‌های عامیانه، حوادث خارق‌العاده آن هم به صورت خلق‌الساعه رخ می‌دهند، یعنی زمینه‌چینی مناسبی برای این رخدادها نمی‌شود، در حالی که در داستان‌های امروزی، جز در آثار سوررئالیستی و رئالیسم جادویی، به واقعیات حاکم بر روند وقوع حوادث توجه می‌شود برای مثال در قصه ی ملک جمشید و برادران، دیوی پیدا می‌شود که هر شب سیبی زرین از باغ پادشاه می‌کند و یا در قصه ی عامیانه دیگری، خزوکی خودش را به شکل دختر پادشاه درمی‌آورد و در قصه دیگری، دختری که خونش ریخته شده و مرده است تبدیل به کره بحری (کره اسب افسانه‌ای) می‌شود و در خاتمه نیز حیاتی دوباره می‌یابد. نسیم عیّار، بطلمیوس، جالینوس، ارسطو و اسکندر هم از جمله قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های اسکندرنامه ی منوچهر حکیم‌اند که هر چند هیئتی چون انسان دارند، اما قادرند چون پرندگان بپرند و حتی چون آبزیان زیرآب زندگی کنند.
۳) توصیف زمان و مکان:
در قصه‌های عامیانه فارسی و همچنین اغلب قصه‌های ادب کهن فارسی به توصیف زمان و مکان کمتر توجه می‌شود در حالی که در داستان‌های امروزی، توصیف زمان و مکان یک اصل است. زمان در قصه‌های عامیانه دیروز، تابع منطق خاصی نیست و گاه پس از گذشت صدها سال، تغییری در روحیه، چهره و حتی شیوه گفت و شنود قهرمان‌ها دیده نمی‌شود، برای مثال هر چند مورخین عمر اسکندر مقدونی را موقع مرگ کمتر از سی سال ثبت کرده‌اند ولی اسکندرنامه عمر وی را به چهارصد سال می‌رساند. در حالی که تغییر چندانی در او و در اغلب اطرافیانش دیده نمی‌شود. این خصوصیت در اثر بزرگ حکیم طوس، فردوسی بزرگ که خود برگرفته از خدای‌نامه‌ای از فرهنگ عامه است به وضوح آشکار است، چنانکه: دوره زمامداری فریدون( فرزند آبتین و فرانک از نسل طهمورث) ، پانصد سال؛ حکومت منوچهر( نوه ی دختری ایرج است و ایرج و سلم و تور سه پسران فریدون اند . ایرج فرمانروای ایران ، سلم فرمانروای روم و خاور و تور فرمانروای چین و ترکان می شود. سپس ایرج به دست دو برادر کشته می شود و مقدمات جدایی سرزمین های تحت فرمانروایی فریدون فراهم می آید ) صد و بیست سال، نوذر( فرزند منوچهر است ) هفتاد سال، دوره پادشاهی کیقباد( شاهزاده ای از نسل فریدون است ) صد سال ؛ کی‌خسرو( پسر کی قباد است ) صد و شصت سال، و لهراسب صدو بیست سال است.
همانگونه که پیش‌تر اشاره شد، در قصه‌های عامیانه کمتر به توصیف مکان پرداخته می‌شود و ماجراهای قصه‌های هرقوم به فراخور خصوصیات منطقه محل سکونت تغییر داده می‌شود، یعنی در قصه‌های فولکلوریک مردمی که در کناره‌های دریا روزگار می‌گذرانند، دریا و سفردریایی و ماهیگیری و پری دریایی، عناصر اصلی قصه‌ها هستند درحالی‌که ماجراهای مردم کوهستان بیشتر در کوه و کوهپایه می‌گذرد. البته عواملی باعث شده تا حوادث برخی قصه‌ها در عصر بعضی پادشاهان همچون شاه عباس، سلطان محمود غزنوی، متوکل، هارون الرشید و اسکندر بگذرد؛ این قصه‌ها بدون اشاره به تاریخ دقیق حوادث تنها به ذکر نام پادشاه بسنده می‌کنند.
▪ مثال؛ از قصه‌های دیروز( از اخلاق الاشراف عبید زاکانی ) :
سلطان محمود پیری ضعیف را دید که پشتواره خار می‌کشید، بر او رحمش آمد، گفت: ای‌پیر، دوسه دینار زر می‌خواهی یا درازگوش یا دوسه گوسفند یا باغی که به تو دهم تا از این زحمت خلاص یابی؟ پیر گفت: زر بده تا در میان بندم، و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آن جا بیاسایم؛ سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند.
۴) پیام و شیوه ارایه پیام داستان:
پیام داستان‌های امروز به صورت نهفته ارائه می‌شود در حالی که قصه‌های کهن و عامیانه فارسی، اساس آفرینش خود را برارائه پیام‌های اخلاقی بنا نهاده‌‌اند؛ پیام‌هایی که به صراحت بیان می‌شوند. برای مثال؛ قصه عامیانه اعجوبه و محجوبه، مکتوب حامد فضل بن محمد السرخسی، بنای قصه‌هایش را (پس از ذکر داستان ملک سماح و دوکنیزک) بر بیان فواید عدل و احسان، دوری از صحبت اشرار، عدل، احسان، حلم، وقار، شجاعت، سخاوت و ... می‌نهد.
در قصه عامیانه ی هزار و یک روز نیز، شاهزاده خانمی به نام فرخ ناز، به مردان بدبین می‌شود و از گزیدن همسر می‌گریزد و دایه این شاهزاده، قصه‌ها در صفات حمیده و حسنه مردان می‌سراید و از وفای عشاق، تا طبع شاهزاده به سوی مردان مایل می‌شود.
▪ مثال از حکایات ادب کهن ( سعدی ):
شیندم که فرماندهی دادگر قباداشتی هردو روی آستر (آغاز و مقدمه‌ی داستان)
... نه از بهر آن می‌ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج (بخشی از تنه داستان)
اگر زیر دستی درآید زپای حذرکن زنالیدنش بر خدای
چو شاید گرفتن به نرمی دیار به پیکار، خون از مشامی میار (نتیجه داستان)
به مردی که ملک سراسر زمین نیرزد که خونی چکد برزمین
۵- زبان:
زبان روایی قصه‌های عامیانه و ادب کهن، با زبان داستان‌های امروزی تفاوت اساسی دارد. زبان بسیاری از داستان‌های امروزی متناسب با سبک نویسنده و متفاوت با شیوه بیان شخصیت‌های داستانی است. در حالی که زبان قصه‌های عامیانه و ادب کهن پیوستگی کامل با زبان قهرمان‌های داستان دارد. شیوه بیان و زبان روایی قصه‌های شفاهی در انتقال از نسلی به نسلی دیگر تغییر می‌کند و قصه‌های عامیانه‌ای نیز که مکتوب شده‌اند، اغلب با زبان ادبی عصر مورد نظر و سطح دانش گردآورنده قصه در ارتباط است.
برای مثال سندبادنامه (نگارش محمد بن علی بن محمد ظهیری سمرقندی) که اصل آن در دوره ی انوشیروان خسرو اول ساسانی، به دست برزویه حکیم و طبیب نگاشته شده است، نسبت به نثر امیرارسلان نقیب الممالک که متعلق به دوره قاجاریه است، نثری سنگین و دیر فهم دارد.
۶) گفت و گو:
گفت و گو در قصه‌های عامیانه فارسی و ادب کهن با گفت و گو در داستان‌های امروزی تفاوت اساسی دارد، گفت و گوی داستان‌های امروزی در معرفی گوینده، ایجاد کشمکش، زمینه‌چینی، توضیح صحنه و فضاسازی و همچنین در انتقال فکر و اندیشه مؤثر است. شخصیت‌ها در داستان‌های امروزی به فراخور هویت نژادی، زبانی و دینی خود به تناسب سطح سواد و جایگاه‌شان در طبقات مختلف اجتماعی سخن می‌گویند، در حالی که در قصه‌های دیروز، فقیر و غنی، شاه و کدخدا و حتی راوی، تقریباً با یک زبان حرف می‌زنند و از واژه‌های تقریباً یکسانی سود می‌جویند، در یک گفت‌ و گو نویسی خوب از داستان‌های امروز، گفت و گوها تا حدودی هویت صاحب گفتار را دارند، در حالی که در قصه‌های کهن واژه‌هایی که از زبان ملک جمشید و ملک محمد بیرون می‌آید، با واژه‌هایی که انسان‌های ساده‌ای همچون "راه و بی‌راه" و یا"کچل تنوری"بیان می‌کنند تفاوت چندانی ندارند. در این میان حتی موجوداتی چون دیو، پری، مردآزما، آل، جن، اژدها، کره بحری و حیوانات نیز کمابیش به یک زبان حرف می‌زنند.
۷) تکرار:
تکرار هم یکی از وجوه تمایز قصه‌های عامیانه با داستان‌های امروز ایران است. در قصه‌های عامیانه قهرمان‌ها، بارها و بارها خود را معرفی می‌کنند و یا حوادث بارها تکرار می‌شوند (خصوصاً از زبان شخصیت‌ها) در حالی که در داستان امروزی، حتی نباید یک کلمه اضافه وجود داشته باشد، و مشهور است که اگر به تفنگی در آغاز داستان اشاره می‌کنیم، باید این اسلحه تا انتهای داستان شلیک کند.
شاید مشهورترین مثال برای تکرار در قصه ی عامیانه، همان تکرارهای قصه‌ شنگل و منگل است. گرگ در هر بار مراجعه‌اش به بزغاله‌ها، حرف‌های خود را تکرار می‌کند و بزی هم وقتی برای گرفتن به در خانه‌ خرگوش و روباه و گرگ می‌رود، گفته‌هایش تکرار می‌شود.
۸) تک خطی بودن قصه‌های عامیانه:
قصه‌های عامیانه معمولاً آغاز، میانه و پایان دارند و همانگونه که پیش‌تر نیز اشاره شد جمله‌هایی تکراری آغاز و پایان قصه‌ها را می‌آرایند. در حالی که داستان‌های امروزی گاه از انتهای داستان آغاز می‌شوند، البته در قصه‌های عامیانه نیز گاه قهرمانی، سرگذشت خود را نقل می‌کند و این گونه مخاطب را به گذشته می‌برد، اما قصه‌های عامیانه به ندرت چند صدایی و چند بعدی‌اند. "در ادبیات عامه، برخلاف ادبیات معاصر تنها یک موضوع و یا یک ماجرا مطرح می‌شود و به اصطلاح این نوع ادبیات پرسپکتو ندارد (مانند نقاشی بچه‌ها). در این جا کمتر جایی برای توضیحات کلامی و صحنه‌پردازی است گر چه این اصل درباره حکایت کاملاً صادق است اما همان طور که پروپ هم به درستی مطرح کرده، در مورد قصه عامیانه کاملاً صادق نیست( احمد اخوت ، نشانه شناسی مطایبه . تهران ، نشر فردا ، ۱۳۷۱ ) ."
محمد حنیف
منبع : سارا شعر


همچنین مشاهده کنید