پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


زن و ادبیات


زن و ادبیات
● نقدی بر مسیح مادر
مسیح مادر تالیف بانو پوران فرخزاد در سال ۱۳۸۳ و توسط ناشر ایران جام به چاپ رسید. نقدی بر این اثر ارزشمند را به قلم دوست محقق آقای مصطفی علی پور بخوانید:
حضور زن یا زنان در شعر زنده‌یاد احمد شاملو (الف ـ بامداد) محور اصلی بحث پوران فر‌ّخزاد است. اینکه اصولاً "زن" تا چه مایه در شکل‌گیری آثار شاملو نقش ایفا کرده و تا چه حد آثارش‌ ـ که گاه جمع فرهیختگی زبان و زیبایی است‌ ـ ، مدیون پدیدة شاعرانة "زن" است.
این برداشت، ظاهرا‌ً طرح خانم پوران فر‌ّخزاد در نوشتن کتاب "مسیح مادر" بوده است. طرحی که به خودی خود می‌توانست و می‌تواند زمینة موضوعی اشعار بسیاری از شاعران جهان باشد و اگر به درستی انجام شود، شاید بتواند پرده از روی بسیاری از ابهامهای معنایی و متنی آثار بزرگ شاعران بردارد.
مؤل‍ّف محترم، شاملو را همچون فروغ، شاعری تجربه‌گرا می‌داند (ص ۷) نیز نابغه‌ای که هر چند گاه در گوشه‌ای از این جهان پدیدار می‌شوند(ص۹) و از منظر همین تجربه‌گرایی و نبوغ است که دو پدیدة "زن و اجتماع" منشأ الهام او در آفرینش شعرهایش می‌شوند.
از نوشته‌های مؤل‍ّف این طور می‌شود دریافت که شاملو شاعر زن است و عشق، چون همسری‌‌ِ چند زن را تجربه کرده، همچنان که شاعری اجتماعی است، زیرا مبارزات اجتماعی را نیز در کارنامة خود دارد.
در نگاهی این چنینی است که خانم پوران فر‌ّخزاد، عشق شاملو را به "زن" و حتی به "دختران طن‍ّاز کوچه و خیابان"، چنان با آب و تاب گزارش می‌کند، (ص۱۲) که گویا دارد از فتوحات و افتخارات بزرگی رمزگشایی می‌کند. مثلا‌ً در معر‌ّفی منشأ شعری از دفتر، آهنگهای فراموش‌شده، به زنی یا دختری زیبا اشاره می‌کند به نام "گالیا".
کسی که خود شاملو نیز چندان به وی اشاره‌ای نداشته است. ولی نویسنده می‌خواهد به هر قیمتی شده، این شعر را به بند ناف "گالیا" ببندد، می‌نویسد: "شاید اگر تاریخ سرایش این شعرواره روشن می‌شد، می‌توانستم بگویم آن را به خاطر نخستین عشق رسمی خود، "گالیا" نوشته است(ص ۱۳) دختری که به گفتة نویسنده، نیمه‌شبها به به رسم تیمارداری به دیدار شاعر می‌رود و با حضور خود اتاق کوچک و نمور زندان را به بهشتی همانند می‌کند،(ص۱۴) و بعد با اندوه و دریغ و حسرت می‌نویسد: "از آنچه بین این عاشق و معشوق جوان گذشت، نویسنده را خبری نیست." (ص۱۶) گویا عاشق و معشوق جوان می‌بایست نویسندة محترم (خانم پوران فر‌ّخزاد) را از آنچه بینشان می‌گذشت، با خبر می‌ساختند.
مادر شاعر نیز با آن سرگردانیها، بی‌پولیها، تنهایی و مرگ چند فرزند و پدر و همسر، از لطف قلم نویسنده بی‌بهره نمی‌ماند، و ضمن کشف همانندیهایی میان زندگانی شاملو و اوضاع خانوادگی وی با زندگی خانوادگی خود (خانوادة فر‌ّخزاد)، وضعی‍ّت خانوادگی شاملو را بسیار ناگوار توصیف می‌کند. هر چند خانواده فر‌ّخزاد به دلیل نبردهای دائمی پدر و مادر و گریز پدر از خانواده "طعم گس بی‌پولی" را می‌چشد.
نویسنده آن‌گاه عشق شاملو به مادر را که خود شاعر بسیار اندک در آثارش نشان داده از نوع عشق‌ِ "ع‍ُقدة ادیپ" (البته به گفته و تأکید نویسنده "با حذف امیال جنسی") می‌خواند و از نوع عشق مردانی می‌داند مادر‌گرا، که در کودکی دور از چشم پدران به مادرانشان عشق می‌ورزیدند.
مؤل‍ّف محترم روشن نمی‌کنند چه نوع عشقی است که فرزندان به مادران دارند که حتما‌ً باید دور از چشم پدران اتفاق بیفتد؟! عشقی که به تأکید نویسنده و گفتة "فروید" باعث نفرتشان از پدرانشان می‌شد. (ص ۲۱)
اصلاً این چه نوع ارج‌گذاری احمد شاملوست که عشق به زنان و حتی به مادرش، به گفتة نویسنده از نوع "عقدة ادیپ" باید از افتخارات او به‌شمار آید؟
پیداست در آغاز زندگی و شاعرانگی بسیاری از شاعران، زنی حضور داشته است که گاه مایة الهام و اسباب خلاقی‍ّت شاعر را فراهم می‌آورد. مثل آنچه دربارة نیما یوشیج، شهریار، نزار قب‍ّانی، مایاکوفسکی و... اتفاق افتاد. اما هیچ یک حضور این‌چنینی زن را در اندیشه و شعرشان مثل پرچم افتخار بر سر در خانه‌هاشان به اهتزاز درنیاوردند.
بسیاری از سر حجب و تقوا ـ بیشتر شاعران ایرانی‌ ـ حت‍ّی از یادکرد خشک و خالی آن طفره رفتند و یا به نقل خاطره‌واری از آن قناعت کردند. اصولا‌ً پرداختن این‌چنینی مبسوط و غلیظ و حماسی به این بخش از زندگی یک شاعر بزرگ مثل احمد شاملو که خود نیز چندان علاقه‌ای به یادکرد این‌چنینی آنها نداشت، چه امتیازی می‌تواند باشد؟
جز اینکه احتمالا‌ً تصویر شخصیت او را در ذهن پ‍ُرشماری از خوانندگان مشتاق شعرهای او مخدوش کند و غیر اخلاقی جلوه دهد، چه نتیجه‌ای می‌تواند داشته باشد؟
نویسندة محترم باید بداند که آنچه شاملو را با همة فراز و نشیبهای شعری و فکری‌اش در گذر از چند نسل همچنان بزرگ و احترام‌برانگیز ساخته است، فریاد "درد مشترک" او و خلق لحظاتی است که از مهتابی به کوچة تاریک خم می‌شد و به جای همة نومیدان می‌گریست و نیز در کنار غم نان، همچنان برای انسان سرودها می‌‌ساخت۱. اینها برای وی ح‍ُرمت آورد و می‌آورد نه رکوردشکنی او در عشق به زنان و ازدواجهای ناکام و چندباره و مکر‌ّر که خود نیز به نفرت از آنها یاد کرده است۲.
و اصلاً اگر این توصیفهای شاعرانة نویسنده از هر یک از زنان شاملو مثلا‌ً "باشندة زیبای تقدیر" (ص ۴۳)، "زنی سرشار از شور و شعور و تکاپو و جنبش که در آبهای ازلی پارو می‌کشد" (ص ۴۶)، "آموزگاری مهربان"، "بانویی ساده و صمیمی (ص ۸۹) که تحصیل‌کرده و زباندان و سرشناس بود"(ص۹۳) درست باشد، و بتوان تأثیر سایة حضور آنان را بر شعرهای خوب شاملو باور کرد، چگونه است که پس از اندک زمانی این "باشندگان زیبای تقدیر" هر یک به شیوه‌ای خود را از شر‌ّ شاعر می‌رهانند و یا شاعر را از شر‌ّ خود ....؟ و حتی یکی از آنها با وجود‌ِ آوردن چهار فرزند برای شاعر، شاعر را در تنهایی و سرگردانی رها می‌کند؟ و یا شاعر از تحمل چنین "باشندة زیبای تقدیر" شانه خالی می‌کند؟
نویسنده می‌کوشد پشت همه شعرهای عاشقانة شاملو، یک زن را معر‌‌ّفی کند و به خوانندة کتابش بقبولاند که شاعر، همة این عاشقانه‌هایش را در ستایش زنی نوشته است و از اینکه ممکن است در شعری زنی، منشأ الهام شاعر نباشد، بسیار نگران و متأسف می‌شود:
"نمی‌دانم و از این نادانی در تردیدم که مبادا الهام‌آور این شعر، نه یک زن، بل آرمانهای حزب توده باشد که زمانی کوتاه شاعر مردم‌دوست و انسان‌گرا را جذب خود کرده بود!"(ص۴۰)
حال آنکه هر کسی می‌‌داند که "شعر عاشقانه" یک ژانر است، یک نوع شعری است و لزوما‌ً نباید منشأ الهام بیرونی داشته باشد و می‌تواند بیش از آنکه به عنصر زن مرتبط باشد به حضور زن درونی شاعر مرد و به گفتة یونگ‌ "آنیما" ارتباط پیدا کند، که "تجس‍ّم تمام تمایلات روانی زنانه در روح مرد است.۳"
چگونه می‌شود عشق مادر به فرزند را که به گفتة نویسنده "او را در آغوش می‌کشد و می‌بوسد و می‌بوید و می‌نوازد و..." فرویدی تعبیر کرد و "غریزة مادری را هم برآمده از خودخواهی و شهوات پنهان" (ص ۴۷) دانست؟ با این همه نویسنده تأکید می‌کند: "اگر هم به راستی چنین باشد، (= غریزة مادری برآمده از خودخواهی و شهوات پنهان) باز هم شیرین و شایان پذیرش است!"(ص۴۷)
شاملو شاعر بزرگی است و آن‌قدر شعرهای خوب و بزرگ دارد که بتواند برای وی ح‍ُرمت مل‍ّی بیاورد. ترجمه‌ها و بازسراییهایش از آثار بزرگ نویسندگان و شاعران جهان و مهم‌تر از آنها کتاب عظیم "کوچه"‌اش آن‌قدر کارنامة ادبی و هنری او را درخشان کرده است که بتواند نه فقط جامعة ادبی و هنری، بلکه تودة کثیری از مردم عادی را دریغاگوی مرگ وی کند. و نیازی بدان نیست که حضور زنان و دختران را در زندگی عادی، زناشویی و شخصی‌اش که گاه ممکن است شخصیتهای عاشقانة شعرهایش نیز باشند، توجیه و به‌عنوان افتخارات وی ثبت کرد.
خود نیز هیچ‌گاه نخواسته است از این اخلاق و عادت زندگی‌اش‌ ـ حت‍ّی در سالهای پیش از انقلاب که هر گونه اظهاری و پرداختنی در این زمینه عادی و معمولی می‌نمود - دفاع کند. هر چند حضور یک و دو زن در زندگی‌اش دستمایة شعرهای خواندنی شده است؛ و یا فرصتی فراهم آورده است تا او به‌عنوان یک شاعر، به ستایش زیبایی، زلالی و بزرگی زن در جامعة مسل‍ّط مردسالار بپردازد.
تعبیرهای آن‌چنانی نویسنده از احمد شاملو به‌ویژه آنجا که می‌نویسد: "در حال و هوای بی‌جفتی و بی‌عشقی احمد شاملو که دریایی در خود نهفته دارد، مانیفست خود را دربارة شعر نو... پی می‌گیرد،" (ص ۹۹) جز تنز‌ّل شخصیت شاملو هیچ سودی ندارد. شاملو در این گونه تعبیرهای نویسنده تا سطح آدمهای کوچک سطحی و مبتذل سقوط می‌کند. این چگونه پژوهشی است که باید تمامی محرمات زندگی خصوصی شاعر چنین عریان شود؟ و اصلاً این افشاگریهای مشفقانه(!)
چه اعتباری برای شاعری که به مدد چند دهه فعالیت جد‌ّی ادبی و هنری یکی از سرشناس‌ترین چهره‌های ممتاز ادبی معاصر است، فراهم می‌آورد که خانم پوران فر‌ّخزاد چنین ارشمیدس‌وار فریاد "یافتم یافتم" سر می‌دهد؟
ورود "آیدا سرکیسیان" به زندگی شاعر که نویسنده از آن به "هبوط، هبوط ناگهانی آیدا بر جزیرة زمستان‌‌زدة احمد شاملو" تعبیر می‌کند، چنان جد‌ّی تل‍ّقی می‌شود که از نظر نویسنده اگر چنین هبوطی اتفاق نمی‌افتاد، به گفتة وی (نویسنده) "احمد شاملویی را که ما حالا داریم و مغرورانه بر تارک ادبیات معاصر نشانده‌ایم، هرگز به این شکل و شمایل نداشتیم."‌(ص ۱۰۶)
هر چند تأثیر "آیدا" در زندگی ادبی احمد شاملو را می‌‌توان در دفترهایی که به نام "آیدا" مثل "آیدا در آینه" و "آیدا، درخت و خنجر و خاطره" منتشر شده‌اند، یافت، اما آیا خود آیدا اد‌ّعاهای چنین متعص‍ّب‍انه و اغراق‌آمیز نویسنده را می‌پذیرد؟
آیا این، خود رهنمود و نشانی غلط برای خیل پ‍ُرشمار جوانان شاعر و خوانندة شعر شاملو نیست که مثلاً اگر می‌خواهند شاعر واقعی باقی بمانند، باید به نسخه‌ای که خانم پوران فر‌ّخزاد پیچیده است، عمل کنند؟
و بالاخره، نویسنده پس از چندین و چند بار مادینه، نرینه گفتن و مذک‍ّر و مؤن‍ّث کردن، شاملو را به گفتة خودش "به رغم دانش و بینشی که دارد"، شاعری می‌داند که "هرگز نتوانسته ذهن آرکائیک خود را از زن‌ستیزی رایج خالی کند." (ص ۱۲۵) به گفتة نویسنده زن از نظر شاملو "نه موجودی پا به پای مرد، بل موجودی در خدمت اوست."، "ابزاری برای خوشبادیها و خوشباشیهای مرد" است. (ص ۱۲۵)
نویسنده این اد‌ّعای قاطع را فقط از درون این عبارت "آیدا در آینه" که: "ای کلادیوسها / من برادر ا‌ُفلیای بی‌دست و پایم" (ص ۱۲۶) کشف کرده است، مستند دیگری در دست ندارد. این گفته اما راست است که "عشق در نظر‌گاه شاملو چیز دیگری است و نیایش نوعی دیگر" (ص ۱۵۷) و متفاوت از سروده‌های تولل‍ّی، نادرپور و مشیری. چرا که شاملو گاه از عشقی خصوصی به عشقی عام و انسانی پ‍ُل می‌زند و از دردی سخن می‌گوید که درد انسان است؛ ـ کوه با نخستین سنگ آغاز می‌شود / و انسان با نخستین درد / در من زندانی ستمگری بود/ که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد / من با نخستین نگاه تو آغاز شدم / توفانها / در رقص عظیم تو / به شکوهمندی / نی‌لبکی می‌نوازند / و ترانة رگهایت / آفتاب همیشه را طالع می‌کند۴. (آیدا در آینه، ص ۱۵۲)
ـ دستانت آشتی است / و دوستانی که یاری می‌دهند / تا دشمنی از یاد برده شود۵. (آیدا در آینه، ص ۱۵۳)
بهتر بود نویسنده این سطرها را نیز می‌دیدند و درمی‌یافتند که "زن" نه آن چنان که پرداخته‌اند، در شعر شاملو ابزار است و نه آن‌‌چنان که کشف کرده‌اند، شاملو شاعر زن‌ستیز... این سطرها یکی از اوجهای ارج‌گذاری زن در شعر روزگار ماست:
اکنون / هر زن، مریمی است. / و هر مریم را /عیسایی بر صلیب / بی‌تاج خار و صلیب و ج‍ُلجتا / بی‌پیلات و قاضیان و دیوان عدالت....۶
آیدا درخت، خنجر و خاطره (ص ۱۰۷)
و این نیز نگاهی دیگر به شخصیت زن امروز در یکی دیگر از شعرهای شاملو:
ای صبور / ای پرستار / ای مؤمن / پیروزی تو میوة حقیقت توست / رگبارها و برف را / توفان و آفتاب آتش ؟ را / به تحم‍ّل و صبر شکستی / باش تا میوة غرورت برسد... / پیروزی عشق نصیب تو باد.۷
آیدا درخت، خنجر و خاطره (ص ۵۰)
اما با این همه، حت‍ّی وجود "آیدا" نیز برخلاف نظر نویسندة محترم همواره نمی‌تواند برای شاعر پناهی شود و گریزگاهی:
همه لرزش دست و دلم / از آن بود/ که عشق، پناهی گردد/ پروازی نه/ گریزگاهی گردد. / آی عشق! آی عشق! / چهرة آبی‌ات پیدا نیست....۸
و بالاخره، آشکار نیست نویسندة محترم از کجای شعر "حدیث بی‌قراری ماهان"، "ناتوانی شاملو را در بستر همسر همدلش" دریافته است که چنین قاطع و بی‌احتیاط می‌نویسد:
"و به ناتوانی در بستر همسر همدلش می‌اندیشید که روزگاری پیش، خیلی دور، او را به هیئت غولی زیبا دیده و به توانایی‌اش دل، بسته بود." (ص ۲۱۷)
با این همه گشایش چنین فصلی در زندگی شاعران امروز فرصت و غنیمتی است.
و افتخار این آغازگری و ابتکار به نام خانم پوران فر‌ّخزاد ثبت می‌شود. آنچه در رهگذر این نوع پژوهش بایسته است، رعایت احتیاط و اصل وسواس اخلاقی در پرده‌گشایی از صحنه‌های خصوصی زندگی شاعرانة شاعران است. تا خدای نکرده به شخصیت فردی و خانوادگی آنان آسیبی نرسد. این احتیاط و وسواس دربارة شاعران و هنرمندانی که از میان ما رفته‌اند و نیستند تا احیانا‌ً از خود دفاع کنند، باید بیشتر و افزون‌تر باشد. به علاوه برابر اصل عدم قطعی‍ّت معنا و تأویل، شایسته آن است که از حدود احکام قطعی که غالبا‌ً از تغییر پژوهشگر در متن برمی‌آید، خودداری کنیم.
مصطفی علی پور
پی‌نوشت:
۱ـ آقای یوسف‌علی میرشکاک، سالها پیش در مقاله‌ای پرخاشجویانه عبارتهایی از این دست را در شعر شاملو حرمت‌برانگیز دانسته است.
(ن. گ. به : ستیز با خویشتن و جهان، انتشارات برگ، چاپ او‌ّل، ۱۳۶۹، ص ۱۰۱)
۲ـ آقای عبدالعلی دستغیب در نقد آثار شاملو می‌نویسد: شاملو زندگانی زناشویی را فاجعه‌ای می‌نامد و باور دارد که نزدیکی کامل روح و جسم برای دو تن انسان امکان‌ناپذیر است.
(ن. گ. به: نقد آثار احمد شاملو، انتشارات چاپار، چاپ سوم، ۱۳۵۷، ص ۱۷)
۳ـ کارل گوستا‌و یونگ، انسان و سمبلهایش، ترجمة ابوطالب صارمی، انتشارات امیر‌کبیر، چاپ اول، ۱۳۵۲، ص ۲۸۱.
۴ و ۵ ـ‌ آیدا در آینه، احمد شاملو، انتشارات نیل، [بی‌تا]، تهران.
۶ و۷‌ـ آیدا، درخت و خنجر و خاطره، احمد شاملو، نشر مروارید، چاپ چهارم، ۱۳۷۲، تهران.
۸ـ ابراهیم در آتش، احمد شاملو، انتشارات زمانه و نگاه، چاپ ششم، ۱۳۷۱، تهران.
منبع :http://www.iricap.com/magentry.asp?id=۴۰۰۲
منبع : سارا شعر


همچنین مشاهده کنید