شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


مدرنیسم و شبه پاتریمونیالیسم در ایران


مدرنیسم و شبه پاتریمونیالیسم در ایران
در نظریه مدرنیسم و شبه پاتریمونیالیسم در ایران جامعه سرمایه‏داری ـ صنعتی به عنوان وجه غالب فرماسیون مدرنیته ارزیابی شده که متمایز با دو جامعه-تیپ صنعتی و استعماری/ پسا استعماری است. وی وجه اشتراک دو جامعه اخیر را غیرسرمایه‏داری بودن آنها معرفی کرد و افزود: ویژگی اصلی جوامع سرمایه‏داری-صنعتی تفکیک دو حوزه اقتصاد و سیاست و جدایی جامعه و دولت است. در اقتصاد سرمایه داری باز، تولید نیروی کار به وجهی ارگانیک از بازتولید سرمایه تبدیل شده و به همین مناسبت اعمال جبر غیراقتصادی (سیاسی)برای به کارگیری نیروی کار و کسب ارزش اضافه بلاموضوع می شود. این امر خود باعث بیرون رانده شدن حاکمیت سیاسی از مناسبات اقتصادی وشکل گیری دولت به معنای اخص کلمه در چنین نظامی می شود.
توفیق افزود: با یک نگاه ابتدایی به جوامعی مثل ایران که من آن را جامعه پسا استعماری می‏نامم، وجوه تمایز دو ساختار مشخص می‏شود. این جوامع برخلاف جوامع سرمایه‏داری، از ابتدا در وابستگی به نظام جهانی وارد مدرنیته می‏شوند و این وابستگی، خود عاملی برای برون‏زا شدن نظام اقتصادی است و در نتیجه آن تولید و بازتولید بخش مهمی از نیروی کار نیز خارج از مناسبات سرمایه‏داری صورت می‏گیرد. همین امر سبب می‏شود که برخلاف جوامع سرمایه‏داری، دستیابی به نیروی کار،به کارگیری جبر غیراقتصادی را الزام‏آور کند و این به خودی خود نشان می‏دهد که چرا دولت مدرن در جامعه ایران فاقد ویژگی‏های دولت مدرن در جوامع سرمایه‏داری صنعتی است. همچنین وجود یک نقش داور گونه در چنین دولتی باعث می‏شود او مدعی سامان دادن جامعه باشد و در نتیجه در جوامعی مانند ایران را می‏بینیم که با وجود شکل‏گیری ساختار دولت ـ ملت، تفکیک میان اقتصاد و سیاست، جامعه و دولت در آنها ناقص باقی ‏مانده است.
وی ادامه داد: در چنین ساختاری در واقع جامعه قادر به بیرون راندن دولت از مناسبات اقتصادی و طبقاتی نیست و حاکمیت سیاسی(government) نیز علی‏رغم آنکه ساختار دولت ـ ملت را می‏پذیرد، فاقد این توانایی است. در چنین شرایطی دولت (state) عملاً مهم‏ترین نهادی می‏شود که از طریق آن کسب ثروت و قدرت امکان‏پذیر است و با شکل‏گیری دولت ـ ملت، دولت مدرن تنها نهاد موجود در جامعه خواهد شد که قدرت ویژه اعمال جبر را داراست. چنین دولتی از یک سو مدعی حفظ منافع عمومی بوده و از سوی دیگر، حوزه نفوذ و عرصه تاخت و تاز گروه‏ها و عناصر دولتی و غیردولتی برای چنگ اندازی بر بخش‏های مختلف این نهاد و به قول امروزی، رانت‏خواری از این طریق است.
به عقیده دکتر توفیق، در جوامعی مثل ایران به دلیل آنکه تفکیک میان حوزه‏های اجتماعی ناقص است، چه در گروه‏های فرودست و پایین جامعه، چه در گروه‏های فرادست، گرچه با تضادهای طبقاتی به معنای محتوای کلمه روبه‏رو هستیم اما مفهوم کلاسیک طبقه در چنین جامعه‏ای چندان معنی‏دار نیست. وی به همین دلیل برای تحلیل ساختار قدرت از مفهوم گروه‏های استراتژیک استفاده کرد که به گفته او گروه‏هایی هستند متشکل از افرادی که با هدف حفظ و گسترش منابع درآمد و یا منزلت اجتماعی مشترکشان به کنش اجتماعی می پردازند و می‏توانند در دل نهادهای مختلف اجتماعییا دولتی شکل گیرند. روابط درونی این گروهها نسبت به شیوه درآمد، عقبه تاریخی و ارزشهای مشترک حاکم میتواند فردگرایانه، حامی پرورانه، کورپوراتیستی یا کولکتیویستی باشد. شکل رژیم سیاسی و سیاست جذب و کنترل گروههای فرودست اجتماعی نسبت به اینکه کدام گروه یا گروههای استراتژیک بر دولت مسلط شوند، میتواند چهره ای پارلمانتاریستی-دمکراتیک، کورپوراتیستی یا پاتریمونیالیستی پیدا کند.
توفیق در تحلیل خود از دولت در عصر پهلوی دو گروه استراتژیک بروکرات‏ها و دربار را مورد توجه ویژه قرار داد. او گفت که گروه بروکراتیک از دل دیوانسالاری مرکزی ایران به وجود آمد. گروه دیوانسالاران مرکزی مهم ترین قربانی دگرگونی نیمه استعماری حاکمیت قاجار بود. ابزارسازی دربار قاجار توسط دولت تزاری و حکومتهای محلی به وسیله انگلیس نقش کارکردی دیوانسالاری مرکزی را بلاموضوع کرد.
توفیق همچنین از شکل‏گیری گروه روشنفکران مدرن از میان دیوانسالاراندر آن سال ها یاد کرد که بر اساس قرائتیباستان گرا از تاریخ ایران که انحطاط و عقب ماندگی کشور را حاصل غلبه دو عنصر اسلام قشری و تورانیسم می دید، به تنظیم ایدئولوژی یا گفتمان مشروطه پرداخت. گرچه روشنفکران-دیوانسالاران بر اساس این گفتمان به هژمونی فرهنگی دست یافتند، اما برای تحقق پروژه سیاسی شان، تاسیس دولت مدرن، ناچار از توسل به رضا خان و ارتش مدرن شدند اما در عمل اتفاق دیگری افتاد و در واقع رضاخان برخلاف نظر ایدئولوژی‏پردازان بوروکرات وارد تعامل با روحانیت شد وبا تشکیل سلطنت خود را از وابستگی به بوروکرات‏ها و ارتش رهانید.
دکتر توفیق معتقد است: دولت ـ ملت در فرآیند نظم‏پذیر کردن ساختارهای محلی و تا حدی از طریق سرکوب و خلع سلاح ایلات و عشایر شکل گرفت. وی گفت: ما در تاریخ نگاری از منظر شکل‏گیری قدرت و ایجاد گسست با قبل به این مقولات نگاه می‏کنیم و به این مساله نمی‏پردازیم که در فرآیند دولت ـ ملت‏سازی بر سر ساختارهای محلی قدرت چه می‏آید و آنها چه استراتژی‏هایی برای حفظ منافع و امتیازات خود اتخاذ می‏کنند. به نظر من ارتش وقتی به استان‏های مختلف می‏رود، فرمانداران و استانداران نظامی پس از یک دوره سرکوب وارد تعامل با ساختارهای قدرت موجود می‏شوند و در واقع دولت ـ ملت در این مناطق از طریق دولتی کردن دیوانسالاری محلی تحقق می یابد و به این وسیله منافع آنها هم وارد ساخت دولت مدرن می‏شود.
او تأکید کرد: برخلاف ‏ایدئولوژی حاکم که یک ایدئولوژی بروکراتیک و تمرکزگراست، تحقق دولت مدرن در تعامل با این ساختارهای منطقه‏گرا و به اصطلاح سنتی شکل می‏گیرد و دربار و ارتش به صورت غیرمستقیم حامل و حافظ منافع آنها در ساختار قدرت سیاسی می شوند و به یک معنا نقش میانجی‏ را بین گرایش دولت بوروکراتیک و ساختارهای غیرمتمرکز پیدا می‏کنند اما موضوع آنجاست که در هیچ دوره‏ای از حاکمیت پهلوی، دربار موفق نمی‏شود این نقش میانجی‏گری را نهادینه کرده و گفتمان و ایدئولوژی متناسبی با آن پیدا کند. در واقع می‏توان گفت در دوران پهلوی با وجود اینکه سلطنت تداوم یافت، اما این حکومت فاقد ایدئولوژی تداوم سلطنت بود و هرگز امکان نهادینه کردن رابطه‏ها در آن به وجود نیامد و در تمام دوران پهلوی علی‏رغم گرایش‏های موجود و تلاشی که برای جذب ساختارهای غیرمتمرکز قدرت می‏شد، این روند ناموفق باقی ماند.
وی در پایان از بحث خود این گونه نتیجه گرفت: من این ساختار را شبه پاتریمونیالیسم ارزیابی می کنم، نه پاتریمونیالیسم و معتقدم که عدم نهادینه سازی آن شرایط فروپاشی رژیم پهلوی را فراهم آورد.
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید