سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا


مسائل جامعه‌شناسی هنر در ایران


مسائل جامعه‌شناسی هنر در ایران
از آن دوره مفاهیمی مانند جهانِ هنر، جهان هنرمند، کلیت اثر و جهان اثر، تا حدودی اصالت خود را از دست داده ولی مفهومی از جهان هنر مد نظر قرار گرفته (برای مثال در اثر هوارد بکر) که بدون ادعای کلیت سازی است. همچنین شاید تحت تاثیر جامعه‌شناسی آمریکایی، کم‌کم تمرکز تا حدی از روی "اثر" برداشته شد و مساله‌ی نهاد نیز مورد توجه قرار گرفت. در مرحله‌ی سوم، تحت تاثیر مطالعات رسانه‌ای و مطالعات فرهنگی، بحث مخاطب مطرح شد و بدین طریق، از تمرکز به اثر به سمت تمرکز بر نهاد و تمرکز بر مخاطب حرکت کردیم و این، همان چیزی است که من از معنا و مفهوم جهان هنر می‌دانم.
در ادامه، دکتر اعظم راودراد عضو دیگر هیات علمی دانشگاه تهران در بحث خود، یکی از مهم‌ترین مشکلات حوزه‌ی جامعه‌شناسی هنر را فقدان وجود یک تعریف مشخص از مفهوم هنر در منظر جامعه‌شناسی دانست و در این‌باره گفت: در کتاب‌ها تعریف هنر خیلی زیاد داریم اما این تعریف بیشتر شناختی بوده، جنبه‌ی فلسفی دارد و از آنجا که این تعریف فلسفی انتزاعی است و به نظر من در آسمان حرکت می‌کند، به ما روی زمین برای شناخت هنر و هنرمند معیار عینی نمی‌دهد. در نتیجه، در حوزه‌ی جامعه‌شناسی نمی‌توانیم عیناً و به طور ملموس آن را بررسی کنیم. به عنوان نمونه، خیلی از جامعه شناسان کلاسیک هنر وقتی از هنر حرف می‌زنند، منظورشان هنرهای زیبا و هفت هنر و نه مثلاً هنر عامه پسند است، ولی هیچ‌وقت این را تعریف نمی‌کنند.
وی افزود: من در مقاله‏ای که ارائه کرده‏ام، سعی کردم در سطح خیلی محدودی، این تعریف را از دید جامعه‌شناسانه تحلیل و بیان کنم، ولی کاری که جامعه‌شناسان هنر معروفی مثل جانت ولف، ویکتوریا الکساندر و از این قبیل کردند این بود که هنر را تعریف نکردند بلکه تعریف مصداقی ارائه دادند، یعنی گفتند هنر همان است که همه به آن هنر می‌گویند و هنرمند کسی است که در عرف جامعه به عنوان هنرمند شناخته می‌شود. به نظر من، در شرایط فقدان تعریف، اصطلاح "دنیای هنر" هوارد بکر تا حدی به کمک ما می‌آید که بگوییم همه‌ی آنهایی که این وجهه‏ی هنری را دارند در ابعاد و اندازه‌های مختلف، و از نظر کیفی متفاوت، می‌توانند به عنوان هنرمند و آثار آنها هنر تلقی شوند. در "دنیای هنر" هوارد بکر، منتقدین در این که چه کسانی را هنرمند معرفی کنند و چه کسانی را غیرهنرمند، نقش برجسته‌ایدارند. با این اصطلاح می‌توانیم گستره‌ی وسیع‏تری را به عنوان هنر بررسی کنیم.
راودراد در ادامه‌ی بحث خود و در پاسخ به پرسش‌هایی که مطرح شد، از سه مرحله‌ی اصلی در آفرینش هنری از دید جامعه‌شناسی به عنوان مرحله‌ی کشف و شهود، مرحله‌یبیان و مرحله‌یدرک از سوی مخاطب یاد کرد و در این باره گفت از دید فلسفه، در مرحله‌ی دوم هنر خلق شده است اما جامعه شناس می‌گوید تا وقتی که هنر به دست مخاطب نرسیده است، حتی اگر به صورت عینی و واقعی باشد، گویی وجود ندارد.
پس از طرح این تئوری‌ها از سوی دکتر راودراد، بحث‌هایی از سوی حاضران در این باره طرح شد. در ادامه، دکتر کوثری با بیان این‌که بد نیست گاهی برای تعریف هنر قدری از جامعه‌شناسی و فلسفه دور شده و از دیدگاه علوم دیگر به این موضوع بنگریم، به فیلم مستندی درباره‌ی کارکرد مغز انسان اشاره کرد که در آن، با سوال درباره‌ی علت عدم تناسب اشکال در اهرام مصر و این‌که چرا مصریان ابعاد هر چیز را شش برابر اندازه واقعی آن ترسیم می‌کردند، این نتیجه به دست آمده که ساختار مغزی مصریان طوری پرورش یافته بوده که نسبت‏های مرتبط با عدد شش را زیبا می‏دیدند. کوثری درواقع با ذکر این مثال بر این نکته تاکید کرد که ما زیباشناسی را می‌آموزیم و حتی تقارنی را که در اشکال می‌بینیم و به وجود می‌آوریم، طی فرآیند تجربی و زندگی روزمره در ساختار ذهنی‌مان پیدا می‏شود و درنهایت با آن ساختار ذهنی، اشکال را زیبا می‏بینیم. این امر می‌تواند این‌گونه تلقی شود که زیبایی‏شناسی هم خود در ذات اشیاء نیست و به نوعی چیزی است که در تمدن‏ها شکل گرفته و با تربیت و جامعه‌پذیری نسل به نسل انتقال می‏یابد.
وی در این باره توضیح داد: این موضوع به سادگی در موسیقی قابل مشاهده است؛ چنان‌چه برای اکثر ایرانیان موسیقی با آکوردهای غربی اصلا جذاب نیست. درواقع در چارچوب زیبایی شناختی ذهن ما، هر چیزی که با آن‌چه که دستگاه‌های موسیقی سنتی به ما آموختند، نزدیک‌تر باشد، زیباتر تلقی می‌شود. چراکه شاید گوش ما نسل‌ها و قرن‌ها با این صداها و با این پرده‌ها و نیم پرده‌ها و ربع پرده‌ها عادت کرده است. بنابراین، یک ساختار مغزی هم متفاوت با کشف‌های تمدنی وجود دارد که در این‌که برای هر جامعه‌ای چه چیزی با چه ابعادی و با چه نسبت هایی خوب و قشنگ شناخته شود، نقش ایفا می‌کند.
طرح این نظر در جلسه، با این پرسش روبرو شد که اگر همه عادت کردیم پس چطور می‌شود که نوآوری به وجود آمده و گاهی مورد استقبال جامعه هم قرار می‌گیرد. دکتر راودراد در پاسخ به این مساله، بار دیگر به نظریات هوارد بکر اشاره کرد و گفت: یکی از بحث‌هایی که بکر در جامعه‌شناسی هنر مطرح می‌کند این است که این منتقدین هستند که قوانین زیباشناختی را پایه‌ریزی می‌کنند. هر هنری در اساس، از آن قواعد قبلی پیروی می‌کند ولی می‌تواند درصدی از نوآوری داشته باشد تا بگوییم هنر جدیدی است اما اگر چیزی از اساس بدون هیچ پیش‌زمینه و درک و قواعد شکل گیرد، مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. بنابراین هیچ نوآوری در هنر نمی‏تواند از صفر شروع شود.
با پرسش یکی از حاضران جلسه، بحث به موسیقی کشیده شد. سهراب روشن‌آبادی، در این بخش، با بیان این‌که موسیقی هم هنر است و هم علم و هم یک صنعت یا آمیزه‌ای از همه‌ی این‌ها، گفت: هر زمانی که این سه با هم هماهنگ بوده و همکاری داشته‌اند، هنر موسیقی متعالی‏تر شکل گرفته است. البته نوآوری در آن بسیار مهم است اما تغییر در عین این‌که عاقلانه‌ است باید به گوش شنوندگان هم زیبا باشد و مسلم است که مفهوم زیبایی نسبی است.
دکتر پرویز فرخزاد نیز در ادامه‌ی این بحث با اشاره به نظریاتی که بر لزوم ماندگاری اثر هنری تاکید می‌کنند، گفت: من به معیار ماندگاری خیلی نظر مثبت ندارم. به نظر من، مقطع زمانی همان وقتی است که بنا به تعریف‏ها و کتاب‏ها جامعه‌شناسی می‌کنیم و قرار نیست که به تاریخ برویم و همه چیز را با در نظر گرفتن این بعد مورد مطالعه قرار دهیم. به خصوص که امروز جامعه منبسط شده و ممکن است یک سری هنرها فقط در دوره‌ای محدود و نزد عده‌ای خاص مرغوبیت داشته و بعد از بین بروند.
وی در ادامه بر محیط پرورش افراد تاکید کرد و گفت: اگر کسی به نظرش از یک موسیقی خوشش نمی‌آید، برای این است که در محیط آن پرورش پیدا نکرده است. گرچه حتی در یک خانواده هم شما می‌توانید دو فرزند را با برداشت‌های کاملا متفاوت هنری ببینید.
فرخزاد افزود: به نظر من همان طور که خانم دکترراودراد اشاره کردند، مرحله‌ی سوم و یا زمانی که ما به عنوان جامعه‌شناس وارد کار می‌شویم، آن وقتی است که هنری اشاعه پیدا ‌کند، مخاطب پیدا کرده یا در جامعه آشکار ‌شود. از این‌جا به بعد، ما تاحدی می‌توانیم تأثیری که هنر در جامعه و رفتارهای اجتماعی می‌گذارد و یا جامعه در آن گذاشته است را اندازه‌گیری کنیم.
موضوع ذائقه و سلیقه‌ی افراد برای پذیرش اثر هنری، بحث را به سمت مفهوم "هنر جهانی" برد. البته پیش از آن دکتر کوثری در پاسخ به یکی از پرسش‌ها، خاطرنشان کرد که آن‌چه را که او در این زمینه مورد تاکید قرار داده، بیشتر در ارتباط با تولید اثر هنری بوده است. از نظر او، هنر تحول ‌پذیرفته و پذیرای نوآوری می‌شود ولی ما در واقع عناصر جدید را در ساختارهایی که می‌فهمیم، ادغام می‌کنیم. بنابراین از منظر تولید هیچ تولیدی اتفاقی صورت نمی‌گیرد، به این معنا که چارچوب‌های زیباشناختی، تربیتی، عرفان، الهام و خیلی چیزهای دیگر که ما آموخته‌ایم، به علاوه‌ی عناصر جدید در یک سنتز پیشرفته‌تر به تولید درمی‌آیند اما این مساله در منظر مصرف تاحدی فرق می‌کند. یک مصرف کننده‌ی ایرانی می‌تواند هم آثار شجریان و هم بتهوون را بپسندد اما موضوع آن‌جاست که من فکر می‌کنم مصرف کننده‌ی ایرانی ممکن است از میان آثار بی‌شمار موسیقیدانی نظیر بتهوون، فقط یکی دو تایی را که شهره شده‌اند و یا به عبارت دیگر، با ذائقه‌یاو همخوانی بیشتری دارند، مصرف کند.
وی افزود: در این شرایط، "مصرف نشانه‌ای" نیز اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند و به یک معنا، وقتی هنر داخلی و هنر خارجی را مصرف می‌کنیم، مهم این است که هر یک از این کالاهای فرهنگی، چه نشانه‌هایی را دربردارند. از این نظر، هنر تاحدی ساختار جهانی پیدا می‌کند. در عین حال، هنر از منظر مضامین و درون‌مایه‌های انسانی و نه ساختارهای زیبایی شناسانه‌ی صرف، می‌تواند جهانی تلقی شود. به عنوان مثال، در مورد مسائلی چون فقر، اسارت، زجر کشیدن، خیانت، گناه و چیزهایی از این قبیل درون‌مایه‌ها، وجوه مشترکی بین آثار هنری دیده می‌شود و هر هنرمندی که بتواند این مسائل مشترک را با خلوص بهتری به نمایش بگذارد و بیان بکند، اثر هنری والاتر یا جهانی‌تری را تولید کرده است.
در ادامه‌یجلسه، دکتر راودراد با ذکر این نکته که عنوان بحث میزگرد، مسائل جامعه‌شناسی هنر بوده است؛ تاکید کرد: اولین مسأله‌یاین حوزه،‌ همین ابهام در تعریف است که بحث درباره‌یآن می‌تواند ماه‌ها ادامه پیدا کند و البته من فکر می‌کنم در حوزه‌ی جامعه‌شناسی، با معیار "دریافت" می‌توانیم به نتیجه برسیم. وی مساله‌ی دیگر در این حوزه را جدایی جامعه‌شناس از هنرمند و هنرشناس معرفی کرد و گفت: شرایط به گونه‌ای است که ما به عنوان جامعه شناس یک طرف هستیم، برای خودمان مدام نظریه پردازی می‌کنیم و بین هنر و جامعه و در بررسی تأثیرات متقابل آنها به صورت انتزاعی و مفهومی ارتباط برقرار می‌کنیم. مثلا در نقاشی با خیلی از سبک‌ها آشنا نیستیم، تحولات آن را نمی‌شناسیم و یا در مورد موسیقی به جز تعداد معدودی از استادان، بسیاری از مدرسان جامعه‌شناسی هنر چیزی نمی‌دانند و با این وضع می‌خواهند به تحلیل جامعه‌شناسی موسیقی بپردازند که این خود ضعف بزرگی است. در مورد مجسمه‌سازی یا تئاتر، هنرهای تجسمی و هنرهای دیگر نیز وضع به همین شکل است. حال از طرف دیگر، بسیاری هنرمندان و هنرشناسانی که اینها را خوب می‌شناسند، به دنبال آشنایی با علم جامعه‌شناسی هستند. این جدایی میان جامعه‌شناس، هنرشناس و هنرمند یکی از مشکلات اصلی در جامعه‏شناسی هنر ایران است و به عقیده‌ی من، یکی از راه حل‌ها این است که هر جامعه شناس هنر، حداقل در یکی از حوزه‌های هنری کار کند و با آن کاملا آشنا شود. کسی که متخصص جامعه‌شناسی موسیقی باشد در کنار کسی که جامعه شناسی سینما بداند و دیگرانی که هنر دیگری را می‏شناسند، می‌توانند به یک سری تئوری‌هایی مشترک برسند و جامعه‏شناسی هنر را در سطح کلان مطرح کنند. راه حل دیگر نیز این است که بین جامعه‌شناس، هنرمند و هنرشناس همکاری‌های مشترکی به وجود آید.
راودراد افزود: مشکل دیگر بحث روش تحقیق در هنر است. ما همیشه کلیات را می‌گوییم ولی به دانشجو یاد نمی‌دهیم که وقتی به این حوزه علاقمند شد، چگونه و با چه روش‌هایی در آن تحقیق کند. این امر به دلیل جدید بودن این حوزه در ایران است که اساسا هنوز روش‌های تحقیق خاصی در آن تعریف نشده و نیاز به تولیدات علمی را تقویت می‌کند. یک مشکل دیگر در تحقیق در حوزه‌ی جامعه شناسی هنر مسأله‌ی اطلاعات است. تا پیش از این، بحث‌های ما تئوری بود ولی وقتی تصمیم گرفتیم یک کار تحقیقی عملی در مورد جامعه‌شناسی هنر انجام دهیم، تازه مشکل جمع‏آوری اطلاعات معلوم می‏شود. یعنی اولا اطلاعات نیست و مطالبی که در کتابها وجود دارند هم قاعدتاً چند سالی از واقعیت عقب‏تر است. آمار نداریم که چه کسانی هستند، چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارند، ضمن این که خود هنرمندان هم به دلایل خاص، اصلا دوست ندارند و حوصله ندارند بیایند و به سئوال‌های ما جامعه‌شناسان جواب بدهند. بنابراین مشکل جمع‌آوری اطلاعات در علوم اجتماعی، در حوزه‌ی هنر چندبرابر است.
این مدرس جامعه‌شناسی هنر در دانشگاه تهران، بحث خود را در این بخش، با طرح این پرسش که اساسا تحلیل جامعه‌شناسانه هنر یعنی چه و چه کاربردی دارد، به پایان رساند. دکتر زنجانی‌زاده نیز در تکمیل حرف او گفت: سوال این است که در جامعه‌ای که هنر و نه دانش درباره‌یآن نه تنها آموخته نمی‌شود، بلکه در معرض سرکوب نیز قرار می‌گیرد؛ آیا واقعاً عوامل اجتماعی در تولید هنر تأثیر داشته‌اند؟ وقتی بخش بزرگی از این هنر زیرزمینی می‌شود، عامل ایجاد آن چیست؟ از سوی دیگر، در چنین شرایط منفی، باید ببینیم در جامعه‌یما هنرمند کیست چه خصوصیاتی دارد.
دکتر کوثری در پاسخ به این پرسش‌ها، ضمن تایید مطالب گفته شده، از زاویه‌ای دیگر، خاطرنشان کرد که جامعه‌شناسان نباید به بهای حرفه‌ی خودشان، همه‌ی پل‌های پشت سر را خراب کنند. آنها باید به یاد داشته باشند که خلق یک اثر هنری به رغم همه‌ی کادرها و چارچوب‏ها و ذهنیت‏های اجتماعی و تمدنی و فرهنگی و آن‌چه که اجتماعی می‌نامیم، با قریحه و استعداد افراد نیز مرتبط است.
در پایان، دکتر زنجانی‏زاده مدیر این میزگرد، با بیان این‌که هدف از این نشست این بود که مسائل امروزی جامعه‌شناسی هنر در مملکت‏مان را بشناسیم، گفت: در این میان پرسش‌هایی مطرح شد که شاید مهم‌تر از این بحث اصلی بود. علاوه بر این، طرح مسأله‌ها یکی از مسائل جامعه‌شناسی هنر است. در عین حال، بینش هنری چیزی است که در جامعه‌ی ما کمتر به آن توجه می‌شود. شاید برای اینکه جامعه‌شناسی هنر در جامعه‌ی ما رونق بیشتری پیدا کند، نظام آموزش و پرورش باید از پایه این بینش را مثل یک بینش علمی گسترش دهد ولی با وجود همه‌ی اینها، می‌بینیم که امروز پرسش‌های جامعه‌شناختی در ذهن همه‌ی جوان‌ها مطرح شده است و امیدوارم که این جمع بتواند فعالیت موثری را در این عرصه صورت دهد.
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید