سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


سریال آیینه عبرت بدآموزی داشت


سریال آیینه عبرت بدآموزی داشت
«رسول توکلی» را خیلی ها هنوز با دو نقش به یادماندنی اش می شناسند. نقش عکاس جوان فیلم «تاراج» ایرج قادری که با کاراکتر «زینال بندری» با بازی جمشید هاشم پور در یادها مانده است و نقش دیگری که نام رسول توکلی را بر سر زبان ها انداخت، مامور مبارزه با مواد مخدر در سریال «آیینه عبرت» بود. «صادق» در آن سریال چهره دیگری به کاراکتر مامور و پلیس های پس از انقلاب بخشید که سعی داشت «آتقی» و «علی» با بازی جواد گلپایگانی و محمود دینی را با روش هایی غیر از دستگیری و زندان به زندگی عادی بازگرداند. رسول توکلی، مدت ها است نه بر پرده سینما ظاهر شده و نه در صفحه تلویزیون بازی اش دیده شده است. او این روزها بیشتر وقتش را در شرکت تجاری اش واقع در خیابان شهید مطهری می گذراند. اما هنوز هم وقتی مردم او را می بینند از «آتقی» و «علی» سوال می کنند. مامور خوش چهره آن زمان هنوز هم چهره اش برای مردم آشناست، حتی اگر به قول خودش دیگر یک موی مشکی بر سرش باقی نمانده است. او در خاطره مردم هنوز با نقشش در «آیینه عبرت» زنده است. هرچند در کارنامه هنری اش نقش های مختلف و به یادماندنی دیگری داشته باشد.
▪ چه مدت است مقابل دوربین بازی نکرده اید؟
ـ حدود چهار سال کار نکردم. دلیلش هم پروژه یی به عنوان «وکیل مدافع» بود که به سفارش قوه قضائیه در دست تهیه بود. با تغییر مکرر مدیران روابط عمومی قوه قضائیه، طرح وکیل مدافع هم دستخوش تغییر و اعمال سلیقه می شد. تا اینکه سال گذشته «اولین پرونده» را کار کردم که بعد از «چشمان سیاه» ایرج قادری جدیدترین نقش آفرینی من بود. در تابستان امسال هم دو کار ۹۰ دقیقه یی داشتم. سوژه یکی پلیسی بود و دیگری در مورد جانبازان تهیه شد.
▪ چگونه در اولین بازی تان در تاراج، مقابل دوربین ایرج قادری قرار گرفتید. آن هم برای نقشی که طول و عرض مناسبی داشت و به چند سکانس کوتاه محدود نبود؟
ـ نقش عکاس فیلم تاراج اولین بازی من نبود اما اولین کاری بود که به نمایش درآمد. آن زمان کار کردن با ایرج قادری، بازیگر را سوژه مطبوعات و مردم قرار می داد. راستش پیش از تاراج، من با ایرج قادری «پنجمین سوار سرنوشت» را کار کردم که هیچ وقت به نمایش در نیامد. در پنجمین سوار سرنوشت، هم بازی می کردم و هم همراه با آقای مطلبی، فیلمنامه نویسان کار بودیم و ایرج قادری آن را کارگردانی کرد. آشنایی من و آقای قادری به آن فیلم برمی گشت که در سال ۱۳۶۰ و یکی دو سال پیش از تاراج تهیه شده بود. وقتی فیلم تاراج کلید خورد، قادری از من برای بازی در فیلمش دعوت کرد. فیلمی که در زمان خودش خیلی مورد توجه قرار گرفت.
▪ بعد از تاراج شما با آیینه عبرت در میان مردم شناخته شدید و به عنوان یک بازیگر موقعیت خودتان را تثبیت کردید؟
ـ آن زمان اصلاً رسم نبود، کسی از سینما برود و برای تلویزیون بازی کند ولی من این کار را کردم.
▪ درست است که سریال سازی تلویزیون در سال های ابتدایی پس از انقلاب بسیار ضعیف بود، اما «آیینه عبرت» اتفاق ویژه یی بود و با استقبال خیلی خوب مردم مواجه شد.
ـ من نگفتم آیینه عبرت کار ضعیفی بود. آن زمان و برخلاف الان، کمتر بازیگر و کارگردانی حاضر می شد در تلویزیون کار کند. اما من به دو علت آن نقش را پذیرفتم. یکی نگاهی بود که مرحوم فردین داشت و خودش را دست بالا نمی گرفت و مردم را ملاک قرار می داد و دیگر اینکه آن زمان بچه های کمیته انقلاب اسلامی، خیلی مظلوم واقع می شدند و من که در حادثه یی از نزدیک شاهد این مظلومیت بودم تصمیم گرفتم روزی اگر توانستم احقاق حق کنم.
▪ اصلاً چگونه شد نقش «صادق» را در آیینه عبرت بازی کردید؟
ـ روزی در دفتر جهانگیر جهانگیری بودم که کارگردان جوانی آمد و از من خواست نقش مامور کمیته را در سریالش بازی کنم. من هم به دلایلی که گفتم نقش را پذیرفتم و هنگامی هم که پخش شد با استقبال مردم روبه رو شد.
▪ دلیل موفقیت آیینه عبرت و کاراکترهایش در چه بود. به شکلی که الان پس از بیست و چند سال از پخش آن دیالوگ هایش از یاد مردم نرفته است؟
ـ یکی از مهم ترین دلایلش مطرح کردن مفاهیم و سوژه هایی بود که در جامعه روی می داد اما تا پیش از آیینه عبرت به آن پرداخته نشده بود. آن زمان اعتیاد جرم سنگینی بود و مثل الان نبود که معتاد را به عنوان بیمار تلقی کنند. اما در آن مجموعه به این سوژه ها پرداخته شد. فضایی که ماموران حرف کسی که هروئین در ماشینش پیدا شده را باور می کردند و دنبال قاچاقچی اصلی می گشتند. به نظرم در آن مقطع زمانی این سوژه و پرداخت به آن برای مردم جذابیت بسیاری داشت.
▪ اما در جایی گفته بودید آیینه عبرت بدآموزی دارد و در دنباله های بعدی آن بازی نکردید.
ـ راستش با اینکه مردم از اصطلاحات و کاراکترهای آن استقبال کردند، اما من مشکل داشتم. جواد گلپایگانی(آتقی) بازیگر توانایی بود اما وقتی بچه ها تو کوچه و خیابان ادای او را درمی آوردند من زجر می کشیدم. وقتی احساس کردم کار با همه امتیازاتش بدآموزی دارد به کارگردان و بقیه تذکر دادم. اما کسی توجهی نکرد. من هم مصاحبه یی کردم گفتم این کار خوبی نیست. حرف های من در آن مصاحبه سر و صدای زیادی به پا کرد.
▪ اما مردم «آتقی» را به عنوان معتادی که ضربه خورده و ترحم برانگیز بود دوست داشتند نه اینکه بخواهند مثل او معتاد شوند.
ـ درست است. اما برای بچه ها و نوجوانانی که پای تلویزیون می نشستند قضیه فرق می کرد. این نظر شخصی من بود که دیگر آن کار را ادامه ندهم. چون قبح اعتیاد را در جامعه می شکست و این کار خوبی نبود.
▪ به هر صورت خیلی ها هنوز نام واقعی شما را نمی دانند و شما را به عنوان «صادق» آیینه عبرت می شناسند. این قضیه برای خودتان هم پیش آمده است؟
ـ فراوان. چه آن زمان و چه در حال حاضر با اینکه ظاهرم حداقل رنگ موهایم عوض شده است مردم ابراز لطف می کنند و از من به عنوان صادق سراغ آتقی و علی(جواد گلپایگانی و محمود دینی) را می گیرند.
یادم هست وقتی من از آیینه عبرت کنار کشیدم، مردم برای صادق به صورت فانتزی اعلامیه ترحیم درست کردند. اما من عقیده دارم هنرمند وظایف مهمی در قبال مردمش دارد.
▪ حالا از جواد گلپایگانی و محمود دینی خبری دارید؟
ـ کم و بیش. سال گذشته جواد گلپایگانی به دفترم آمد و حال مزاجی اش خوب نبود و بیمار است. محمود دینی هم شرکت تعاونی تشکیل داده که قرار است برای بازیگران مسکن بسازد. او را هم سال گذشته دیدم.
▪ شما نقش های دیگری پس از آیینه عبرت بازی کردید، اما چطور شد که ماندگاری صادق را نداشتند؟
ـ وقتی شما یک پلان از فیلم یا سریال را تماشا می کنید، حدود ۳۳۰ هنر مختلف باید در کنار هم قرار بگیرد تا کار جور دربیاید. اگر یکی لنگ بزند، دلنشینی کل کار زیر سوال می رود. در دهه ۷۰ «۵۰ روز التهاب» و سریال «بیا تا گل برافشانیم» را بازی کردم. اما به قول شما ماندگار نشدند. شاید متریال و مواد اولیه آنها از آیینه عبرت بهتر بوده باشد، اما فضای اجتماعی که آیینه عبرت در آن عرضه شد برای کار جذابیت های ویژه یی به همراه آورد. بله، پس از بیست و خرده یی سال مردم مرا به عنوان صادق صدا می زنند. خودم اینها را می دانم و جوابی که از این برخوردها می گیرم آن است که هنوز ردپای «آیینه عبرت» در ذهن مردم مانده است.
▪ می خواهم بدانم زندگی هنرمند به خصوص بازیگری که زمانی در اوج بود و دیگر نیست، چقدر تغییر می کند؟
ـ همه کسانی که روزی مرا می شناختند و آنهایی که هنوز هم مرا می شناسند برایم عزیز و دوست داشتنی هستند. تغییر در روبنا است وگرنه اصل و پی شخصیت باید قوی باشد. یادم هست از محل کار تا خانه چند ساعت در خیابان می ماندم. مردم لطف داشتند، یکی امضا می گرفت و دیگری می خواست عکس بیندازد. به نظرم مهم ترین داشته یک هنرمند لبخندهای محبت آمیز مردم است. شاید بازیگران جوان البته آن عده کمی که نمی دانند لازم است بدانند با چهار فیلم و سریالی که بازی کردند هیچ اتفاق خارق العاده یی در جهان نیفتاده است. باید ریشه هایشان را در زمین محکم کنند تا با توفان های زودگذر آسیب نبینند.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید