شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تعادل از نگاه اسلام در مسیر پیشرفت


تعادل از نگاه اسلام در مسیر پیشرفت
یکی از مزایایی که در تعالیم مقدس اسلام از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار است و می توان آن را به عنوان یک شعار و شاخص برجسته و نمایانی برای این آئین آسمانی تلقی کرد. مساله توصیه به تعادل و توازن و اقتصاد و میانه روی در تمام امور است تعادل و توازنی که به عنوان یک عامل اساسی و موثر در نگاهبانی از نظام و سازمان جان و جهان و همه پدیده های هستی نقش و دخالت دارد.
آری: خداوند متعال جهان را به گونه ای آفرید که در تمام پدیده های آن نوعی از توازن مناسب به چشم می خورد. نقش توازن و تعادل در حفظ و تداوم حیات همه موجودات بر هیچ کسی پوشیده نیست اگر درهر موجودی نا به همسانی و عدم تعادل به هم رسد آن موجود نمی تواند حتی به وجود بسیط و ساده خود ادامه دهد. در هر شانی از شئون وجود و حیات، توازن و تعادل به عنوان پی و اساس برای حفظ وجود و تداوم آن، نقش اساسی به عهده دارد. اگر توازن و تعادل را از هستی برگیرند آسمان و زمین درهم فرو می ریزند.
مرحوم ملا صدرا(رضوان الله علیه) نمونه ای از تسویه و تعدیلی که خداوند متعال در جهان خلقت به ویژه در مورد جانداران برای حفظ و تداوم حیات آنها را به کار داشته بیان می کند. این دانشمند بزرگوار در طی تفسیر آیات قرآن می نویسد«بدن هر حیوان و موجود جانداران دارای مقدار و کمیتی ویژه به خود است یعنی اندازه و حجم متناسب به خود برخوردار است که حالا ت و حرکات و افعال مخصوصی از آن حیوان سر می زند و این حالت نیز از نیروی تحریک و احساس او ریشه می گیرد».
● دو ویژگی اساسی انسان:
الف) آگاهی او از رفتار خود
ب) برخورداری وی از نیروی تفکر است.
الف) انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد به مسائل و امور مختلف از نیروی تفکر خود استفاده کند. به سخن دیگر گاهی انسان عملی را انجام می دهد اما از انگیزه رفتار خود یا هدف آن رفتار آگاه نیست.
انسان پیوسته به نیروی تفکر در برخورد به مسائل استفاده نمی کند گاهی وی به جای تفکر به تقلید یا عمل کورکورانه به فعالیت نسنجیده دست می زند همانطور که می دانیم رفتار انسان متنوع است گاهی رفتار انسان به صورت واکنش های انعکاسی ظاهر می شود و زمانی رفتار انسان نتیجه رشد و تکامل اوست.
در مواردی هم رفتار او آموختنی است در زمینه اجتماعی نیز رفتار انسان شکل خاصی دارد آن چه انسان از جمع می آموزد به صورت های گوناگون در رفتار او منعکس می شود سخن گفتن سازگاری اجتماعی همکاری با دیگران توافق مخالفت و تشابه و مانند اینها شکل اجتماعی رفتار انسان را تشکیل می دهند. به طور کلی انسان به تدریج می تواند از آن چه انجام می دهد آگاه باشد و این آگاهی یکی از نشانه های رشد شخصیت فرد است.
ب) از سوی دیگر زندگی انسان توام با مسائل و مشکلا ت فراوان است برخورد با مسائل تفکر را در انسان رشد می دهد اما همانطور که گفته شد انسان پیوسته از نیروی تفکر خود استفاده نمی کند در عین حال انسان می خواهد بر محیط زندگی خود مسلط باشد و شرایط حیات را تحت کنترل در آورد.
تسلط بر محیط مستلزم آگاهی از آن چه در محیط می گذرد است ضمنا همانطور که گفته شد حل مشکلا ت جز از طریق تفکر امکان ندارد بنابر این انسان برای ادامه حیات مجبور است از نیروی فکر خود استفاده کند.
انگیزه انسان در شناختن محیط و علا قه او به آگاهی از آن چه در محیط می گذرد و همچنین تامین نیازهای اساسی و مساعد نبودن محیط برای زندگی انسان را به تلا ش و کوشش واداشته است. در این تلا ش آدمی با کمک فکر خود توانسته است پاره ای از مشکلا ت خود را حل کند در جریان حل مشکلا ت فعالیت های انسان به صورت علم، هنر، فلسفه فن و آداب و رسوم در آمده است.
اگر تعلیم و تربیت را به درس و کتاب و معلم و شاگرد محدود نسازیم و آن را جریانی تلقی کنیم که در آن نسل بزرگتر می خواهد قدرت آگاهی نسل کوچکتر را در زمینه جهان شناسی، انسان شناسی شرایط اقتصادی و سیاسی و پیشرفت و تکامل گسترش دهد و از طریق پرورش قدرت تفکر در افراد آنها را دربرابر برخورد به مسائل آماده سازد در این صورت تعلیم و تربیت اساسی ترین فعالیت انسان خواهد بود.
نظام هایی که جنبه تربیتی دارند چه آنهایی که با مسائل خاصی تربیتی سر و کاردارند و چه نظام هایی که حیات انسان را به طور کلی مورد توجه قرار می دهند وقتی در رشد و تکامل انسان موثر هستند که آگاهی و تفکر را در انسان پرورش دهند و افراد آدمی را قابل تغییر و تکامل تلقی نمایند.
● بررسی قوای کمال در انسان
انسان در آغاز پیدایش خود- بالقوه- دارای سه مبدا ادراک یعنی عقل و خیال و حس می باشد و برای هر یک از آنها کمالا تی متناسب و درخور آنها وجود دارد.
کمال قوه عاقله: از طریق معارف الهی و علوم و مبانی و بصیرت و بینش درباره هستی و مطالعه نظام و سازمان دقیق آن امکان پذیر است انسان از این طریق می تواند به قرب بیشتر نسبت به پرودگار متعال دست یافته و به مقام ملکوتی او بپیوندد.
▪ کمال قوه خیال:
از مجرای عمل به خیرات و رفتار و کردار نیکو و پسندیده و تهذیب اخلا ق و تبدیل سیئات به حسنات فراهم می آید.
▪ کمال قوه حس:
در سایه ادراک امور مطالعه از قبیل لذت های جسمانی و پرداختن به اغراض و خواسته های بدنی تحقق می یابد.
۱) نخستین قوه و نیرویی که در انسان از مرحله قوه و استعداد به فعلیت می رسد نشات حس است و کمال این قوه که بلا فاصله پس از زادن انسان عرض اندام می نماید ایجاب می کند که انسان به دنیا روی آورده و بدان آرام گیرد. و همانند چهارپایان و جانوران و حشرات در مراتع و پهنه شهوات و تمایلا ت فرومایه و هوسها جولا ن نموده و در این عرصه هرچه بهتر و بیشتر به زیست حیوانی خود ادامه دهد.
۲) وقتی انسان از چنین مقام و منزلت جسمی و مادی پا فراتر می نهد عقل عملی در او پدیدار می گردد و قوه تخیل در وی به ثمر می رسد. کمال و پیشرفت انسان بر حسب این قوه ایجاب می کند که در او نوعی دگرگونی از لحاظ اقبال به دنیا پدید آید و از آن تا اندازه ای روی گردان شده و شوق و کششی به دنیای دیگر یعنی معنویت و آخرت در وی به وجود آید و آرامش خویش را در چنین فضایی جست و جو کند و آهنگ آن نماید و بکوشد که خیرات مظنونه را تخیل نموده و رفتار خود را با آن ها هماهنگ سازد و نیز اراده خویش را بر انجام طاعات و اجتناب از بدی ها و زشتی ها مصمم نماید تا در آن فضا و آن دنیا از مقام و منزلتی برخوردار گردد. زیرا در معاد هر انسانی در اندازه همت او است.
۳) سپس اگر توفیق الهی به مدد و یاری او برخیزد و به کمال قوه نظری ارتقا یابد و نیروی عقل نظری خویش را با معارف الهی تجهیز و تحکیم کند به کلیات عالم هستی احاطه یافته و به مفارقات و موجودات می پیوندد و سرانجام به شناختی علمی و برهانی در مورد مبادی و غایات هستی دست می یابد و به نوعی از ادراک نائل می گردد که از شائبه تغییر و تجدد یا گمان و حدس منزه است. گروه اول و دوم چون اهل عمل هستند نه اهل نظر، نامه عمل و کردار را در دست آن ها قرار می دهند پس انسان از سه بعد «جسم و عقل و قلب» تشکیل یافته است. هر یک از این ابعاد که در وجود انسان در راس سایر ابعاد خودنمایی می کند. آن ها خواهان اموری هستند که احیانا یا در موارد زیادی نسبت به خواسته های خود در تضاد و درگیری به سر می برند.
● بررسی جسم، عقل و قلب (نفس):
پس قطعا با توجه به حکمت الهی در آفرینش انسان هر یک از این سه بعد را در مساله تعلیم و تربیت در مد نظر قرار داده و هیچ یک از آن دو را جدا و گسسته از یکدیگر پرورش ندهیم اگر انسان را فقط در یک بعد ببینیم و او را در همان بعد تربیت کنیم در حقیقت موجبات مرگ و نابودی شخصیت انسانی او را فراهم آورده و به توقف و رکود او در سیر و حرکت به سوی «الله» مدد کرده ایم.
در تعلیم و تربیت اسلا می هیچ یک از این ابعاد قربانی بعد دیگر نمی شود برخلا ف نظام تعلیم و تربیت شرقی و غربی که برخی از این ابعاد را به خاطر بعد دیگر می کوشند تا تعادل یک بعد در انسان ایجاد نمایید.
سیر این ابعاد طبق گفتار پیامبر گرامی اسلا م (صلی الله علیه و آله) سیری است هماهنگ و همپای با یکدیگر چون فرموده است: «انا ذوالعینین» من با دو چشم زندگانی جامعه اسلا می را می پایم با یک دیده دنیای شما را ضمانت کرده و با دیده دیگر آخرت شما را نگهبانم.
با توجه به این که همه ابعاد وجود انسان در منطق تعلیم و تربیت اسلا می محترم و ارزشمند است بحث خود را در پرورش این ابعاد آغاز می کنیم.
الف) پرورش جسمانی:
تعالیم اسلا می همه پیروان خود را موظف به نگاهبانی دقیق از جسم و بدن می داند و به هیچ وجودی اجازه نمی دهد به بدن و تن خود لطمه و خدشه ای وارد سازد. در تربیت اسلا می مردم باید مراقب و نگاهبان حفظ سلا مت تندرستی خویش باشند و گرنه مورد بازخواست الهی قرار می گیرند. حتی بسیاری از اعمال عبادی از قبیل روزه، حج، جهاد و وضو و امثال آن ها در صورتی که به سلا متی جسم و اندام انسان لطمه ای وارد سازد یا شخصیتی از نظر جسمانی قادر بر انجام آن ها نباشد ضرورت اجرای خود را از دست می دهند.
پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله فرمود: «ان لبدنک علیک حقا» تن و بدن تو بر تو حقی دارد که باید وظیفه خود را در ادای حق بدنی ایفا نمایی ادای حق بدنی ایجاب می کند که انسان در نگاهبانی آن و رساندن حوائج آن بکوشد و از تندرستی خویش پاسداری کند.
مساله تن و بدن و سلا مت و تعادل و تعالی نیروی آن علا وه بر آن که از دیدگاه تعلیم و تربیت اسلا می از حساب زندگی خارج نیست با توجه به نکات مذکور و به خاطر تاثیر آن در صیانت و پاسداری از هسته مرکزی اسلا م و شکوه و عظمت جامعه اسلا می، از اهمیت و ارزش جالبی برخوردار است. مهمتر آن که سلا متی تن و بدن یکی از شرایط قابلیت شخص برای تصدی مقام نبوت و امامت و جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله» به شمار میآید که باید پیامبر یا امامی که دارای منصب الهی هستند از نظر جسم و بدن کامل ترین و معتدل ترین مردم عصر خود باشند چنان که باید باهوش ترین و زیباترین آن ها باشند آیا با تمام این نکته پردازی های دقیق تعالیم اسلا می می توان جسم و تن را بی ارزش یا کم اهمیت تلقی نمود؟
ولی نباید فراموش کنیم که انسان تنها عبارت از همین یک بعد نیست که ما هر چه بیشتر همه هم و غم خود را در تقویت و پرورش و ایجاد عوامل رفاه آن محدود سازیم و آن چنان مساعی خویش را در جهت آسایش و آرامش مصرف نماییم و بهترین و عالی ترین ابزار و وسائل را در رابطه با خوشی به زیست تن و کامیابی دامن او فراهم آوریم که انسان ها تصور کنند بشر با تمام جهات و سراپای وجودش عبارت از همین یک بعد می باشد.
باید گفت که اگر ما انسان را در همین بعد محصور سازیم و این بعد را جدای از ابعاد دیگر ببینیم و تمام درصد کوشش خود را در پرورش این بعد به کار گیریم با جانور و چهارپایی مواجه خواهیم بود که باید فقط در چراگاه های مادیان و مراتع تمایلا ت پست هم چون حیوانات بچرد و هر لحظه به دنبال صید طعمه ای باشد یا مربیان او بتوانند او را بهتر به چرا وا دارند.
اگر تربیت و پرورش انسان به چنین بعد و هدفی محدود باشد و انسانیت انسان را با چنین بعدی ارزیابی کنیم باید راجع به تربیت او بگوییم که تربیت عبارت است از فراهم آوردن بهترین طویله و مرغوب ترین کاه و یونجه و گواراترین جو و پربهاترین توبره و نرم ترین زین و پالا ن و عالی ترین وسائل درمانی دامپزشکی و روانشناسی تربیتی نیز عبارت است از جانورشناسی خواهد شد که چنین شناختی می تواند به دامپروری مدد کند.
باری در تربیت اسلا می میان تن و روان و عقل و دل او هیچ گونه بیگانگی وجود ندارد و اسلا م آن ها را منهای یکدیگر و بدون توجه به پیوند و ارتباطی که میان آن ها وجود دارد تربیت نمی کند. لذا حواس و قوای جسمی را نمی توان در این نظام صرفا در حدود مرز فیزیولوژی آن ها محصور ساخت. در تربیت اسلا می، قوای حسی و نیروهای جسمانی و تقویت و تقویم آن ها عاری از هدف نیست بلکه تربیت بدنی و تقویت جسمانی از آن جهت که در وصول به آماج مطلوب و معقول و رسیدن به اهداف الهی انسان را یاری می دهد مورد تایید می باشد.
دیدن بدون عبرت و شنیدن بدون تدبر و چشیدن و بوئیدن و بوسیدن منهای انعکاسی از آن ها در محیط روح و روان- و بالاخره پرداختن به تن و دامن بدون استشعار نسبت به هدف والاتر کاری است که در خور وظایف الا عضای چهارپایان و جانوران گنگ است و نمی تواند واجد ارزشی در خور انسان باشد.
آن گاه که در تربیت اسلا می سخن از جسم و بدن به میان میآید صرفا عضلا ت و حواس و امثال آن ها مورد نظر نیست بلکه علا وه بر همه آنها تمام قوای زیستی که از جسم و بدن منبعث می گردد و در روح انسان اثر می گذارد مورد توجه می باشد.
مردمی که در پوسته ظاهر دنیا گیر کرده اند و از لب و مقر این جهان بی خبرند و دنیای انسان را در چارچوب شکم و این محدوده می بینند و صرفا تمام فرصت های زندگی را هم چون بهائم سرگردان به چریدن در مراتع مادیات مصروف می سازند.
دارای دل هایی هستند که از هر گونه احساس انسانی بیگانه بوده و نمی توانند به وسیله آن حقایق را دریابند اگر چه چشمان آن ها از نظر وظایف الاعضا درست کار می کند، پس هدف از تربیت بدنی در تعالیم اسلا می به خود بدن پایان نمی گیرد و این پرورش در حد تکامل تن منتهی نمی گردد بلکه تن و بدن و پرورش آن هدفی است ابزارگونه که باید در خدمت به عقل و روح آدمی به کار گرفته شود و جسم و روح و عقل همپای با یکدیگر در جهت و هدفی عالی تر یعنی رضای الهی گام بردارند.
خدای متعال تمام پدیده های هستی را در خدمت به انسان آفرید جمادات را در خدمت به انسان قرار داده و در حقیقت همه پدیده های هستی را به خاطر انسان مسخر و قربانی او ساخته است خداوند متعال به همه انسان ها اعلا م می کند که زمین و آسمان و محصول گردش و جنبش آن ها همه و همه را برای تو خلق کردم و هدف نهایی خلقت همه پدیده های هستی در مرحله نخست دوام حیات و آسایش و کمال تو بوده آیا شایسته است تو هدفی جز مرا انباز و شریک من قرار دهی؟ من از آن تو بوده و هستم ولی تو از آن که هستی؟ چه هدفی جز مرا جویا باشی؟
یاری تن و دامن انسان دارای خواسته هایی است که اگر انسان در پرداختن بدانها رها و آزاد گردد و در هیچ حدی متوقف نمی شود لذا برای تعدیل تمایلا ت و خواسته جسمانی در تعلیم و تربیت اسلا می راهنمایی هایی دقیق و معقولی پیش بینی شده است که به عنوان ضوابط فقهی و اخلا قی جلب توجه نماید.
این ضوابط انسان را از طغیان و توسنی در اجرای آزاد بی بند و بار تمایلا ت مادی و بدنی بر حذر می دارد او را از اسراف، سرقت، خیانت، زنا و تجاوز به جان و مال و ناموس دیگران و هر نوع تمایلا ت عصبی دیگر مصون می دارد و این از طریق جلوی طغیان بعد جسمانی انسان بر سایر ابعاد او را می گیرد.
بالا خره باید دقیقا متوجه باشیم که تحریص و تشویق اسلا م به حفظ و صیانت نظام مادی برای آن است که قدرت های مادی جامعه اسلا می در خدمت و پاسداری کیان انسانی و معنوی او قرار گیرد والا توقف در محدوده پیشرفتهای مادی بدون آن که بازدهی از آن در جهت تعالی شخصیت انسانی و معنویت او عائد گردد نمی تواند ضامن دوام و استمرار زندگانی انسانی باشد.
پس رشد و پرورش جهات مادی انسان و کمال او در پیشرفت های دنیوی آن گاه ارزش و اهمیت خود را در تعلیم و تربیت اسلا می می نمایاند که در خدمت به عمق و گسترش معنویت انسان به عنوان وسیله ای مطلوب مورد استفاده قرار می گیرد.
انسان در منطق تعلیم و تربیت اسلا می اگر حتی برای یک لحظه کوتاه دست اندرکار تمرین و ورزش بعد عقلی گردد یعنی لحظه ای بیندیشد ارزش این اندیشیدن از ارزش عبادت یک ساله او فزون تر و پربارتر است و بلکه از عبادت شصت ساله او.
ب) تربیت و پرورش عقل:
رهنمودهای اسلا م در تقویت و پرورش این بعد به قدری دقیق و گسترده است که بدون اغراق و گزافه گویی نسبت به تمام فرهنگی های بشری بی نظیر است و هیچ فرهنگی را در این جهت نمی توان هم پای فرهنگ اسلا می دانست.
تعالیم اسلا م همه لحظه ها را در پرورش این نیرو می پاید کاربرد نیروی عقل از دیدگاه تعالیم اسلا می به گونه ای است که نیکبختی فرد و جامعه در امور دین دنیا را زیر چتر حمایت خود می گیرد.
در هیچ عبادتی مساله استخدام نیرو و به کار گرفتن آن فراموش نشده است یعنی ضمن آن که تن و اندام انسان در نماز و روزه و حج و سایر اعمال عبادی دیگر از حساب خارج نیست و باید اعضا و اندام انسان با گفتن تکبیر و از کار قرائات و رکوع و سجود و قیام و قنوت و طواف و سعی و امثال آنها- دست اندکار تحرک و جنبش و کوشش باشد باید سرآغاز این تحرک درونی باشد و کوشش ها و جنبش های بدنی و تحرک اندام و عبادات، زمانی از ارزش و اعتبار برخوردار است که فکر و نیت انسان به کار گرفته می شود و عقل و دل یا به عبارت دیگر درون اندیشه انسان به کار گرفته می شود و متوجه هدف باشد.
در تعلیم و تربیت اسلا می همه زمان ها و فرصتها ساعات درسی است چنان که همه جا و هر وقت و موقعیت کلا س درس می باشد و از تمام مکان ها به عنوان کلا س درس در تجهیز این ارزشمند بهره گیری می کند.
«من جلس مجلسا و لم یرد و فیه علما ازداد من الله بعدا»
اگر کسی در جایی بنشیند و بر مراتب و مایه های علمی خود نیفزاید هر چه بیشتر مراتب بعد دوری خود از خداوند متعال را فزاینده تر می سازد.
شخصیت انسان و ارزش وجود او طبق منطق حدیث با میزان کارآیی عقل او ارزیابی می شود. امام صادق(ع) عقل خود را راهبر مومن معرفی کرده و کم خردی و ضعف این نیرو را مرزی میان ایمان و کفر می داند اسلا م برای آن که تحرک و جنبش ها و مساعی عقل انسان هدر نرود و دقیقا در مرحله عمل، حق آفرین باشد سفارش اکید می نماید که در تمام امور مطالعه و بررسی دقیق و علمی دریغ نورزد و در مرحله عمل تا وقتی که عقل به سر حد یقین نرسد دست به کار نگردد.
«و لا تقف ما لیس لک به علم» «از آن چه یقین نداری پیروی نکن» بنابر این نیرو با چنین ضابطه استوار و معیار دقیق به هدر نمی رود لذا هیچ فرد با ایمانی حق ندارد عملا از مظنونات پیروی کند چون مظنونات نمی تواند حق آفرین باشد.
مسلمین با به کار بستن چنین ضوابط رهنمود ساز بحق و مطالعات عملی توانستند علی رغم کمبود ابزار و وسائل پیچیده علمی امروز به کشف ها شگرف و خیره کننده ای نائل گردند که بدون مبالغه میزان دقت علمی آنها نسبت به زمان و عصر آنها خیال انگیز به نظر می رسد.
تعالیم اسلا می برای تشویق به علم که قوت و خوراک نیرو بخش و تعالی آفرین این بعد انسانی است از هیچ گونه توصیه و سفارشی فروگزار نکرده است صدر و ذیل بسیاری از آیات قرآنی به سیر در آفاق و انس و به جریان انداختن مغز و به کار گرفتن فکر و اندیشه و تدبر و تعقل جامعه بشری را سفارش می کند که برشمردن این آیات از حوصله این یادداشت بیرون است.
انگیزه های فراوانی در احکام و تکالیف اسلا می به چشم می خورد که مسلمین را بر آن واداشت که در سازمان دادن به نحوه تفکر خویش و دقت در اندیشه هر چه سریع تر و استوارتر بکوشند، آری همین انگیزه ها و زمینه های دینی از قبیل مسائل مربوط به قبله و اوقات نماز و قانون ارث و امثال آنها ایجاب می کرد که مسلمین میراث علمی یونانیان را- که در صحنه پیدایش و پیشرفت خود به حال احتضار افتاده بود- با مایه های فکری و کوشش های حیات بخش خود، جان تازه ای بدهند و از رهگذر علا قه به شناخت مسائل و موضوعات دینی در سایه برکت آفرین مباحث مذهبی، کاخ نگونسار علم و دانش غرب کهن را بر سر پا سازند و علم را آنچنان شکوهمند و سرشار از عظمت نمایند که غربیان و شرقیان معاصر را در جیره خواری از خوان گسترده فرهنگ و معارف اسلا می، وادار به اعتراف کنند.
مسلما با جامعه اسلا می باید بیش از هر جوامع دیگر در مسائل علمی، دقیق و کوشا باشیم چون در فرهنگ ما نظم و دقت و باریک اندیشی در هر زمینه ای به عنوان محبوب ترین ایده ها به شمار میآید.نه تنها در اسلا م موضوعاتی اهتمام برانگیز و شوقآفرین برای مطالعه دقیق و بررسی امور و تقویت نیروی عقل با معارف و دانش های اصیل و سودمند، جلب توجه می کند، تشویق هایی که از سوی پیامبر گرامی اسلا م(ص) و امامان معصوم(ع) و در نیرو بخشیدن این بعد پرارزش و توصیه به علمآموزی و دانش اندوزی دیده می شود به قدری فراوان و جالب و عمیق است که فراتر از آن نقش امکان پذیر نیست.
ما علا قه مندان را دعوت می کنیم که برای آگاهی از این تشویق ها و توصیه ها که همگی نمایانگر ارزش دانش و دانشمند و دانشجو است و این که این مساله در طی آیات و روایات و ضمن گفتار بزرگان دین به چشم می خورد (به کتاب آداب تعلیم و تربیت در اسلا م مراجعه شود) لیکن باید دید آیا صرف تجهیز عقل به وسیله علوم و معارف یک هدف ایستا و راکد است و به انتهای خط می رسد؟ و در ورای آن، خط سیر و هدف دیگری وجود ندارد؟
و یا به عبارت دیگر: پرورش و تقویت عقل از نظر گام های تعلیم و تربیت اسلا می، هدف مطلق است و یا این که هدفی ابزارگونه و وسیله ای است که باید با توسل به آن، جویای هدف دیگری باشیم که از هر گونه شائبه ابزاری و کران پذیری منزه است؟
و بالا خره آیا انسان برای باز یافتن راه و رسم صحیح زندگی می تواند به این رسول و پیامبر باطنی ورزیده با علوم و معارف متکی باشد؟ یا این پیامبر درونی به عصاکش و راهبر و یادآور دیگری نیاز دارد تا راه راست و صراط مستقیم زندگانی را از چاه و دست اندازها باز یابد؟ و آیا عقل علمی و دستآوردهای آن می تواند دارو و درمان بخش همه آلا م بشری و عامل نجات بخش او از تسلط نیروهای کفرآمیز باشد؟ عیب و نقص دردآور مسخرهآمیز نظام تعلیم و تربیت غربی وشرقی در این است که درمان تمام دردها و مرهم تمام زخم ها و جراحات انسانی را منحصرا در فرآورده های عقلی جست و جو می کنند و عقل نارسا و ناتوان را هم چون بت و معبودی می پرستند آن جا تفکر در تربیت بدنی، برده تن و دامن می باشد.
مگر دو قطب نیرو تمدن شرق و غرب و اقمار پیوسته و وابسته به آنها با نیروی ورزیده عقل خویش از ذره تا کره را در اختیار و تسخیر خویش قرار ندادند؟ و درون ذره را با عقل و دستآوردهای آن نشکافتند و در ظل مساعی علمی بر روی برخی از کرات دست نگذاشتند؟ آیا این دو، عاقل نیستند که محصول و مرام عقلی و فکری یکدیگر را در نحوه برگزاری تغذیه تمدن و اقتصاد، تخطئه می کنند؟
اگر ما بگوییم که این دو با این که در تضاد با یکدیگر و در هم کوبیدن ایدئولوژی دیگری می کوشند هر دو بر حق اند و به درستی سخن می گویند باید آماده و پذیرای خنده همه عقلا و خردمندان نسبت به عقل خود باشیم، لذا باید و ناگزیر یکی از آن دو یا هر دو را یاوه سرایان و گزافه گویان به شمار آوریم که عملا با لغزش های فراوانی در سایه چنان تفکری دست به گریبان اند و چون درصدد بر نیامدند لغزش ها و کمبودها و نقائص عقل خویش را به مدد وحی با معیارهای دقیق آسمانی و الهی جبران و ترمیم نمایند با تصورات واهی و سست خود چنین می اندیشند که حق با آنهاست. آیا مگر نه این است که عقلا ی شرق و غرب عقل های متوقف و راکدشان را روی هم گذاشتند و بدون آن که آن را با محک نمایانگر حق، بسنجند و نیز آن را با میزان احساس های انسانی و الهی ارزیابی کنند، اسباب و موجبات احتضار تمدن و بشریت را فراهم آورند. آنان چگونه فکر می کنند، فکر می کنند در سایه دستآوردهای عقل، مجاز هستند با کشف های عاری از هدف الهی و انسانی و تیز کردن چنگ و دندان اتمی و یال و کوپال موشک های قاره پیما، نفس های ملت های آرام و فاقد نیش و چنگال را در سینه ها خفه کرده و میراث های مادی و معنوی آنان را یغما ببرند.
آیا این دیوانگان زنجیری - به معنای واقعی کلمه - عاقل اند که با وجود دردهای غم انگیز جهان خاکی چنین وانمود می نمایند که به خاطر علم و کشف نقاط مجهول طبیعت، با هزینه های سرسام آوری که محصول عرق جبین کارگران بی رمق و خون ستمدیدگان است به سوی کرات دست درازی می نمایند. با وجود بیماری های ناشناخته ای که به طور روزمره، انسانها را از روی زمین با رنجهای جانکاهی درو می کند و با وجود کمبودهای غذایی و گرسنگی که روزانه میلیونها انسان را بی جان می سازد! آیا نوبت به دست یازی به کره مریخ و زحل می رسد؟
هزینه این هوسرانی های جنون آمیز بشر به قیمتهای گزافی از خون ملت های ضعیف تمام می شود و هزینه ای که اگر در جهت رفع نیازهای شدید جهان خاکی توزیع می شد می توانست بشر را بر غده سرطانی مسلط سازد و قوت و خوراک گرسنگان به خاک آرمیده را تامین کند شاید تصور می کنند کار درستی را انجام می دهند ولی هیچ عاقلی در گمراهی و سرگشتگی این چنین مردمی تردید نخواهد کرد.
● چگونگی سیر راههای پیشرفت:
علا وه بر این چنین گمرهانی در مسیر شکافتن ذره و دست یازی به کره عاری از هرگونه هدف علمی هستند آنها نمی خواهند از نقاط ابهام طبیعت سر برآورند بلکه هدف آنها هرچه بهتر و تیز کردن نیش و دندان اتمی و رقابت در کارآیی سلا ح های ویرانگر هسته ای و برد بیشتر آنها در درو کردن انسانها از روی زمین و پرپر کردن شکوفه های تمدن می باشد که باید گفت: به گونه ای احمقانه و با سرعت سرسام آوری به خودکشی روی می آورند آیا جنون بالا تر از این را می توان در بشر سراغ گرفت که او به دست خود، خویشتن را سخت زیانمند می سازد. خداوند متعال این چنین مردمی را به «الا خسرین اعمالا » معرفی می نماید این است که شناخت هدف در پژوهش های علمی و تعیین زاویه برای گذر و اوج به سوی «الله» ضامن صیانت انسان از سقوط و نابودی است و بلکه اولویت ها را در اقدام به این پژوهش ها با توجه به نیازهای مادی و معنوی بشر مشخص می کند. بی جهت نبود که سقراط به دانشمندان معاصر خود می تاخت و معترضانه و پرخاشگرانه به آنها فریاد می زد که کوشش های علمی شما در جهان شناسی پیش از آنکه در جان شناختی طرفی ببندید کاری احمقانه است.
اگر بشر با توجه به گونه های نیازهای مادی و معنوی اولویت ها را در تحقیق و کاوشهای علمی مشخص سازد دچار خسران و زیان نمی گردد و از خود کم نمی آورد که خداوند متعال با تاکید ما را به خسران و کسر میزان وجودمان در صورتی که تحرک درونی و جنبش های بیرونی ما ناشایسته و عاری از هدف باشد هشدار داده و چنین می گوید «والعصر ان الا نسان...» که بشر منهای جنبه های الهی و انسانی در کوشش ها و جنبش خود قطعا و بدون هیچ تردیدی زیان مند است و از خویشتن کسر می آورد مگر آنکه هدف و جهت را مشخص کند و آن را با عمل درست و شایسته پیوند دهد و گوش به آواز حق بوده و با صبر و پایداری وجودش را قوام و تعالی بخشد انسان ها در منطق تعالیم و تربیت اسلا می اگر در مسیر زندگانی پویای حق نباشند و راه حق و خدا را در برابر دیگران مسدود سازند و مانع جریان مسیر زندگانی به سوی خودآگاهی و خداآگاهی گردند و آگاهانه تحت تاثیر هوس های آلوده و فرومایه قرار گیرند.
و فقط جویای راه های انحرافی برای نیل به هدف های گذرای زندگی مادی باشند به عنوان کسانی در قرآن معرفی شده اند که خویشتن را دچار کسر موازنه و کاهیدگی و زیان می سازند. این جاست که سفارش های اکید دانشمندان تعلیم و تربیت اسلا می در ایجاد خلوص نیت و لزوم پاکیزگی هدف در مسیر تعلیم و تربیت و تعلم و ضرورت به کار گرفتن علم در مجرای صحیح انسانی اهمیت خود را کاملا نشان می دهد. چون انسان در محیط علمانی چه در حال تعالیم و چه در حال تعلم اگر با محرکی جهت نما و با تشخیص هدف والا دست به کار گردد قطعا گام های استوارتر و دقیق تر در مسیر علم برداشته وبه مایه های انسانی و معنوی خویش می افزاید و کفه میزان وجود و اعمالش در روز قیامت دچار خفت و سبک وزنی نمی شود. مرهوم شهید ثانی می گوید: با متوجه باشیم که هدف اساسی این علوم و دانش ها تنها خود علم و کشف نیست بلکه هدف این است که تحصیل علم باید در خط و مسیری قرار گیرد که آن خط در جهت مقصد الهی و هماهنگ با آن پیش رود معیار و مقیاس این هماهنگی یا از نقطه نظر آلیت و ابزاری بودن این علوم در وصول به رضای خدا است یا از نظر علم و عمل یا به خاطر اقامه نظام وجود و یا راهنمایی بندگان خدا به خواسته های الهی و امثال آنها است.
در تعلیم و تربیت اسلا می برای آن که هر نوع تفکر و کاوش های علمی در جهت و خط اهداف الهی و انسانی قرارمی گیرد عالم و تعلم و استاد و دانشجو همواره موظف اند که با سعی در هدف یابی و اخلا ص اراده معطوف به این هدف از خطرات ناشی از علم پیشگیری کرده و نتایج سودمند آن را فزاینده تر سازند و برای تلطیف اراده و نیت در جهت هدف تعلیم و تعلم نمودارهای روشن و جالبی ترسیم می کند که خط سیر استاد و دانشجو در طی آن برای یافتن خود و خدای خود نمایان می شود. رهنمودهای اسلا م برای سیر در این خطوط آن چنان جالب و دل انگیز و کوشش آفرین است که در هیچ فرهنگی نظیر آن را نمی توان یافت برای اطلا ع از این رهنمود باید به تعلیم و تربیت اسلامی بیشتر اهمیت داد. تردیدی نداریم که فعلا علما و دانشجویان شرق و غرب جهان امروز علی رغم فزونی هوش خرد و مایه های علمی فراوان به علت این که فاقد نمودار صحیح ومعقولی در شناخت جهت و خط سیر جنبش های عقلا نی خود هستند هدف را گم کرده اند و مالا دست اندرکار مفاسد ویرانگر ماده و معنای زندگانی انسان ها هستند و گویا دانسته و خواسته تیشه به ریشه خود می زنند.
لذا این عقل نیرومند به خاطر آن که از ایمان و جهت گیری های الهی و انسانی تهی است و خار هوس و رقابت های مادی در آن خلیده است قهرا از ادای وظایف الهی و انسانی خود ناتوان گشته و جهان را آن چنان با تباهی ها دست به گریبان ساخته است که گویا زدودن آنها به قیمت ویرانی کره خاکی تمام خواهد شد. زیرا تجاوز از حدود الهی در حقیقت ظلم به خویشتن است خطر و تعفن زیان بخش هر موجودی برابر با اهمیت وجودی همان موجود است تعفن و زیان مردار یک مگس به قدر جثه و اهمیت وجودی آن ناچیز است چنان که زیان مردار یک موجود مهم و عظیم الجثه به میزان اهمیت وجودی آن است. زیان یک فرد جاهل برابر با ناچیز بودن اهمیت وجودی او است ولی زیان فرد عالم و دانشمند تباهکار را نمی توان با زیان ناشی از یک فرد جاهل مقایسه کرد بلکه زیان او را نمی توان با هیچ میزانی سنجید.
علم ودانش در دست نااهلا ن حربه ای ویرانگر و تباه آمیزی است که خطرهای فراگیر و دردآوری را برای جامعه به ارمغان می آورد و همچون دزدان چراغداری هستند که عصاره ماه و معنای جامعه را از آنها می ربایند لذا نبی اکرم (ص) فرمود: بدترین و زیان بخش ترین انسانها دانشمندان بد و بهترین و سودمندترین انسانها دانشمندان خوب می باشند. اگر دانشمند به تباهی افتد جهان به تباهی کشانده می شود. به راستی وقتی انسان عده ای از علمای شرق و غرب را می نگرد و بازده کوشش های علمی آنان را ارزیابی می کند که در اختیار دزدان چراغدار قرار گرفته است به نتیجه می رسد که چنانچه فاقد چنان چراغ می بودند و نااهلا ن علم را در اختیار نمی گرفتند این همه تجاوز دامن گیر جهانیان نمی شد اینان به خاطر داشتن چنان چنگال تیزی حلقوم ملل ضعیف را می فشارند و عرصه زندگی را بر آنها تنگ می کنند. سرانجام باید گفت: گروهی از دانشمندان شرق و غرب که عقل را در خدمت به هدف های مادی محض محدود ساختند و از هدف غائی آن یعنی خدا و معنویت چشم پوشیدند به قول مرحوم ملا محسن فیض کاشانی همچون کسانی هستند که با چهره و گونه لطیف خود پاشنه پا را با کفش خود پاک کرده خادم را مخدوم و مخدوم را خادم گرداندند.
به قول همین دانشمند بزرگوار: اصولا دنیا و همه پدیده های آن خدمتگزار بدن هستند و بدن مرکب و نوکری برای نفس و جان انسان است. نفس و جان انسان نیز خادم و نوکری برای علم و دانش می باشد علم ودانشی که باید برای تعالی روح و پیوستن به خدا از آن یاری گرفت بنابراین ما در جامعه اسلا می با داشتن چنین الگوها و رهنمودهای آرام بخش و سعادت آفرین نباید از روش و راه و رسم دنیای سرگشته حیران شرق و غرب سرمشق گیریم. چون آنان با توجه به نکاتی که به نظر می رسد به جای کلمه کعبه سعادت و نیکبختی، ره ترکستان را در پیش گرفته اند و دیگران را نیز به بیراهه انداخته اند، بینا شوید از هوس ها و الگوهای پرزرق و برق جوامع و گروه هایی که از پیش دچار گمراهی بودند و بسیاری از فرقه های دیگر را در این راه پرنشیب و فراز و بدون مقصد و هدف همراه خود کردند و از راه راست که انسان را به خودیابی و مالا به خدایابی رهنمون می سازد منحرف شده اند پیروی نکنید. زیرا این راه خود انسان را به دست فراموشی می سپارد. چرا؟ چون رهروان آن خدای را در این مسیر آمیخته به هوس فراموش کردند. همچون کسانی نباشید که خدای را در جنبش ها و کوشش های درونی و بیرونی خویش زیر فشار هوس و ندانم کاری ها فراموش کردند و خدای متعال خود آنها را از نظر خودشان به دست فراموشی سپرد که خویشتن را فراموش کردند و به خود ارج نمی دهند اینان فاسق اند یعنی هدف خویش را در لا به لا ی هوس های خویش و خروج از موضع طبیعی جستجو می نمایند.
نویسنده : نادره گلسرخی‌ها
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید