سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


امواج بیداری از گلدسته های جام جم گزارشی از پشت صحنه برنامه سحرگاهی ماه خدا


امواج بیداری از گلدسته های جام جم گزارشی از پشت صحنه برنامه سحرگاهی ماه خدا
سر سفره سحری نشسته ایم. «بی بی» زودتر خودش را کنار می کشد و پشت رحل و مفاتیح اش جاگیر می شود. دانه های تسبیح بزرگ و چوبی اش هم توی دستش سر می خورد. عینک ته استکانی اش هم روی صورتش جابه جا می شود. مفاتیح را باز می کند اما... کنترل تلویزیون را هم بر می دارد و زیاد می کند صدایش را. به ما هم «هیس» می گوید و... یک عدد مجری محترم زل زده به چشم های ما و دارد با بغضی عجیب اسامی بیمارانی را می گوید که منتظر دانه های دل ما هستند. دست های مجری که به آسمان بلند می شود، «بی بی» ناخودآگاه دست هایش را بلند می کند و... دانه های اشک بدون خجالت از حضور ما روی صورتش شکوفه می زند...
□□□
چند سالی هست که سحر های سحرانگیز رمضان العزیز دیگر با سیمای جمهوری اسلامی ایران زلف گره زده است. چند سالی هست که می شود لبخند رضایت علما و مراجع را در پس شب زنده داری مردم پای تلویزیون حس کرد و رحمت فرستاد بر آن پاک نهادی که گفته بود تلویزیون باید یک دانشگاه عمومی باشد. چند سالی هست که سفره های سحر ما به یمن شب زنده داری بچه های جام جم رنگ «ربنا »می گیرد و پر می شود از مرواریدهای معرفت... اما امسال طعم سفره های سحرمان، شیرینی خاص خودش را دارد؛ عطر مدینه در دعای سحر، روح کلام نافذ آیت الله حق شناس، صوت سوزناک حاج منصور ارضی، گوهر بیان آیت الله خوشوقت، نور نماز صبح از حرم کریمه اهل بیت(ع) و... همه اینها به علاوه شکر گفتار یک مجری با معرفت باعث می شود دلت بخواهد بدانی چه خبر است در سفره سحر سیمای جمهوری اسلامی ایران...
● نیمه شب، پخش شبکه اول سیما
همه جا تاریک است؛ همه که به خواب شیرین بعد از یک روز روزه داری می روند، جماعتی دل سیاه شب را می شکافند و به استودیو پخش شبکه اول سیما می آیند. گروه دیگر خوب همدیگر را می شناسند؛ داود نجفی دو سال است که سحرهای سیما را در دست دارد و «امواج بیداری» را می فرستد به آنتن دل های زلال شده و شیفته در دل سحر. تهیه کننده برنامه آفتاب شرقی، بعد از تجربه برنامه سحر سال ۸۶، امسال با هدف رفع نقص ها و ایجاد نوآوری های سمعی و بصری، قاب جادو را برای یک ماه اجاره کرده است. خودش می گوید: «از خرداد ماه رسما کار تولید بخش ها و آیتم های ثابت را آغاز کردیم. سفر به شهرهای مشهد، قم، کاشان و مکه و مدینه برای تولید بخش های متنوع برنامه امسال از همان روزها به کارگردانی علی مختارزاده آغاز شد.»
بچه های اکیپ برنامه یکی یکی وارد استودیو می شوند و هر یک سر جای خودشان مستقر می شوند. امسال برنامه خیلی رئال تر از سال های گذشته است؛ اگر قبل تر برای دعای سحر، فرازهای عربی را در پس زمینه های گرافیکی می دیدیم، امسال هم ادعیه خوان ها را می بینم و هم لوکیشن های دلنشین قرائت دعا را... مکه باشد و روی سنگ فرش مسجد شجره و یا مدینه و روبروی گنبد خضراء... مشهدالرضا باشد و طلای گنبد رضوی و یا بام تهران باشد... بچه های اکیپ برنامه «ماه خدا» طبق شیفت های کاری هر چند شب یکبار عوض می شوند، اما ذوق و شوق حضور در سفره دل میلیون ها روزه دار ایران را می شود در چشم های شب زنده دارشان دید... برنامه از ساعت ۲ بامداد آغاز می شود و تا اذان و نماز صبح و بعد هم قرائت یک حزب قرآن ادامه دارد، با همین ۲۰ نفری که هر چه به اذان نزدیک می شویم گویی به لحظه سال تحویل شان نزدیک می شوند...
● همه شب های قدر تلویزیون
تا همه گرم کار نشده اند و سفره حکمت و معرفت تلویزیون پهن نشده، دقایقی با نجفی، تهیه کننده ماه خدا گپ می زنم؛ اگرچه آرام و قرار ندارد و دائم این پا و آن پا می شود. تلفن های استودیو هم خوب زنگ می خورند این دم صبحی! می پرسم دلش برای مسجد محل و قرآن سر گرفتن و خلوت شبانه تنگ نشده است، با لبخند نگاهم می کند و می گوید: دو سال است تمام سحرهایم را با این بچه ها و در این استودیو گذراندیم. دو سال است تمام ماه مبارکمان همین ثانیه های استودیوست؛ دو سال است دلمان را گره زدیم به الغوث الغوث های مردم، دو سال است که اشک هایمان را آرام و بی صدا در گوشه گوشه این استودیو نذر غربت امیرالمومنین (ع)می کنیم... می گوید: همین چند شب پیش، مراسم شب قدر حرم امام(ره) را که پخش می کردیم، بعضی از بچه ها که دستشان بند نبود، قرآنی برداشته بودند و در تاریکی استودیو باحرم امام(ره) قرآن به سر می گرفتند...
فرزاد جمشیدی هم به ما می پیوندد و می گوید: این جماعت دلشان را توی مساجد جا گذاشته اند؛ همین آقای ]...[ فیلمبردار شماره ۲ چند شب پیش که داشتم از مظلومیت مولا می گفتم، یکدفعه چشم از دوربین برداشته و دست به صورت گرفته... مثل ابر بهاری گریه می کرد... بعد هم به دو سه نفر دیگر اشاره می کند و اسم هایشان را می برد و می گوید: وقتی مردم زنگ می زنند و التماس دعا می گویند، اینها «بک یا الله» می گویند! جوشن کبیر جمع ما، همان دست هایی است که چند دقیقه مانده به اذان بالای سر پیر و جوان فراز می شود... نجفی هم پشت بندش می گوید: کار تلویزیون، جادو نیست اگر قاب آن جادوست! هر برنامه ای که مورد استقبال مردم واقع شود، تمام عوامل احساس لذت می کنند، حالا این احساس لذت وقتی در مورد برنامه ای مذهبی باشد، صدبرابر است؛ نور علی نور است.
● تلفن مستقیم استودیو را پیدا کردند!
یک علی آقای رجبی دارد این استودیو که پیر تدارکات سحرهای سیماست. مثل فرزاد خان جمشیدی که در اجرا، یکدانه است، او هم به گفته همه بچه های پخش، یکدانه است. چای که برایمان می گذارد می گوید؛ تلفن مستقیم استودیو را پیدا کردند و تا خود اذان تماس می گیرند و اسم و آدرس می دهند... اینها هم- اشاره می کند به دستیار کارگردان و تهیه کننده- همه اسم ها را می نویسند و می دهند به آقای جمشیدی. تازه چند روزی است که بعضی ها صبح ها می آیند جلوی جام جم. همین پری روز ۲ تا جوان ۳-۲۲ ساله با شاخه گل آمده بودند دم در سازمان که اسم مادربزرگ شان را به بچه های ما بگویند و بروند. برای همین است که هیچ کسی اینجا خسته نمی شود.
تهیه کننده برنامه ماه خدا هم حرف های حاج علی آقای تدارکات چی را تکمیل می کند و می گوید:« از آلمان، دوبی، مکزیک و... تلفن داشتیم. ماهواره ای برنامه را می بینند و تماس می گیرند که مردم کشورشان برایشان دعا کنند. می گوید دختری دم صبح آمده بود استودیو پخش. باهر زحمتی که بود او را پیدا کرده و گفته دایی بیمارش در فلوریدای آمریکا منتظر دعای مردم است. می گوید همان روز صبح فرزاد جمشیدی نامش را در برنامه می آورد. نزدیک ظهر مادر آن مرد با سازمان تماس می گیرد و از اینکه نام فرزندش را بردیم تشکر می کند...» پی گیر که شدم معلوم شد این دعاهای دم اذان ماه خدا و فرزاد جمشیدی چه ها که نکرده؛ دختر کوچکی که ماه ها چشم هایش باز نمی شده و کم کم داشته بینایی اش را از دست می داده، حالا چشمانش را باز کرده است. پسر جوانی که بعد از تصادف روی تخت بیمارستان به کما رفته بود، همین سه روز قبل از کما خارج شد و به بخش منتقل شده... پدر و مادری زنگ زده بودند و از شفای دخترشان گفته بودند و...
● توصیه های ضرغامی
برنامه شروع شده است و آرامش بی نظیر فرزاد جمشیدی تمام جمع را آرام می کند. تسلط اجرای او به قدری آرام بخش هست که اگر یکی از آیتم ها کمی بدقلقی کند و دیرتر از موعد مقرر آماده شود، مجری با معرفت، مشت خود را بگشاید و چشم و دل بیننده را روشن کند از دریای مطالعه اش.
همین دوشنبه ای که گذشت، فرزند یکی از مراجع با مجری تماس گرفته و ضمن تشکر مطالبی را به او گفتم که در برنامه به مردم بگوید. تهیه کننده می گفت: رمضان، فصل کاری مجریان صدا و سیماست؛ اجرای برنامه های مختلف برای سازمان ها و نهادها و بالطبع دستمزدهای خوب و... اما فرزاد جمشیدی امسال همه توانش را گذاشته برای «ماه خدا» روزی ۱۵-۱۴ ساعت مطالعه می کند و با دست پر روبروی دوربین می نشیند... راستی چقدر هم مودب و محترم روبروی چشمان مردم ایران می نشیند این آقای سحر سیمای جمهوری اسلامی ایران.
از نجفی پرسیدم آیا مسئولان سازمان هم آمده اند پشت صحنه و خدا قوتی بگویند، می گوید: بعد از دو سه شب از پخش برنامه آقای ضرغامی ما را دعوت کرد و گفت برنامه را دقیق دیده و نکاتی به ذهنش رسیده... ضرغامی توصیه کرده از مناجات های مداحان معروف در برنامه استفاده شود، چند آیتم جدید پیشنهاد کرده و گفته حتما از آقای حق شناس و آیت الله وحید خراسانی بخش هایی در برنامه بگنجانید. نجفی باچه لذتی از دقت و توصیه های رئیس سازمان صدا و سیما حرف می زد، از اینکه مسئولان با تمام گرفتاری هاشان برنامه را رصد می کنند و... یکی از بچه های صدابردار می گوید که «بگو آیتم قبل از اذان را...» می خواهد درباره فرازهای دعای ابوحمزه و متن های ادبی کورش علیانی بگوید که توسط دانیال حکیمی و خانم شمسی فیض الهی چند دقیقه قبل از اذان خوانده می شود... آیتم خوب و آرامی است!
● برای تمام جغرافیای ایران
طراحی برنامه سخت است؛ اولا اینکه یگانه برنامه سحر، همین ماه خداست، ثانیا اینکه برنامه از شبکه ملی پخش می شود؛ باید برای شرقی ترین نقطه ایران که یک ساعت قبل از پایتخت نشینان بیدار می شوند تا غربی ترین نقطه کشور که دقایق زیادی پس از نماز صبح تهرانی ها بیدار می مانند، برنامه حرف هایی داشته باشد.
هیچ کسی از قلم نیافتد، حتی سال اولی ها؛ که امسال احکام نوجوانان را در برنامه برای این قشر در نظر گرفته اند. این ها یک طرف، تغییر ریتم برنامه با توجه به نزدیک شدن به اذان هم یک طرف. اگرچه برنامه ماه خدا تا امروز کمترین نقدها و ضعف ها را داشته و بالغ بر ۹۰درصد بینندگان از برنامه اعلام رضایت کرده اند، اما به گفته تهیه کننده برنامه، ماه خدا دهه به دهه با گرفتن باز خوردهای مردمی و سازمانی بهتر می شود. اگر چه نجفی معتقد است؛ زحمات ۷-۶ ماهه یک اکیپ ۶۰ نفره می تواند با اجرای ضعیف یک مجری بر باد برود اما به لطف خدا اجرای «جمشیدی» یک تنه بخش اعظم جذب مخاطب برنامه را به دوش کشیده است. البته به فرزاد جمشیدی که می گویم، می گوید: همه از لطف خداست... و ادامه می دهد: مردم خیلی لطف دارند؛ یک پیرزنی مرا در خیابان دیده، ایستاده و چند دقیقه فقط برایم دعا می خوانده و... بعد که پرسیدم جریان چیست، گفته که نوه اش اصلا اهل نماز و روزه نبود، یک شب اتفاقی سر سحر بیدار شد و شما را دید، طوری جذب حرف ها و بیان شما شد که... جمشیدی خودش می گوید: من از خودم حرفی ندارم، همه قال الباقر و قال الصادق است اما برای مخاطب تلویزیونی احترام قائل می شوم، اولا از روی کاغذ چیزی برایش نمی خوانم، ثانیا به او اطمینان می دهم که از جای خوبی برایش خوراک تهیه کرده ام! آدرس می دهم که اگر خواست برود خودش هم ببیند. هم مردم با حرف هایم ارتباط برقرار می کند و هم علما از اینکه معارف دینی را در قالب نو بیان می کنم راضی هستند که البته همه اینها از لطف و عنایت خداست...
هر چه به اذان نزدیک می شویم، جنب و جوش بچه های پخش بیشتر می شود. علی آقای رجبی هم که نمی گذارد آب توی دل کسی تکان بخورد. نگاه که می کند می فهمد چه می خواهی. آب، چای، میوه، سحری... بچه های پخش به تناوب و در فواصل پخش آیتم ها سحری می خورند؛ اگرچه سفره شان دکمه های روی میز کارشان است و قابی که به آن چشم دوخته اند، اما دانه های دلشان بوی اخلاص می دهد.
بی خوابی هایشان را به زلف شب زنده داری مردم گره زده اند و خوش نشسته اند سر سفره دل هر ایرانی روزه دار. تازه نمی دانید چقدر لذت بخش تر است وقتی تلفن پخش زنگ بخورد و جمعی از اقلیت های دینی برای حاجات خود از برنامه «ماه خدا» کمک بخواهند و بگویند ما مسلمان نیستیم، روزه هم نمی گیریم اما برنامه تان را می بینم، اگر می شود به مردم بگویید برای ما هم دعا کنند. اینجا اصلا رنگ و بوی استودیو را ندارد، اینجا یک مسجد است؛ یک دانشگاه است؛ یک هیئت با معرفت است و... خلاصه که قدر و قیمت شب های تلویزیون و عیار ثانیه های برنامه اش به مدد ذوق برنامه سازان و نفس علمای حاضر در برنامه و نور ذکر و ذاکری پروردگار به علاوه قریحه باران خورده مجری اش آنقدر بالا رفته که ایران اسلامی و تمام شب زنده داران سراسر جهان، نیمه شب های زرین ماه خدا را با «ماه خدا» همراه شوند...
راستی جناب جمشیدی! ما را هم در غم فراق خواهر عزیزتان شریک بدانید که وقتی داشتم گزارش را تنظیم می کردم ، باخبر شدم و با واژه هایی به رنگ سوگ برایت پیامک فرستادم، می دانستم دلت برای سحر تنگ شده اما بی تابی مادر نگذاشت که صبح جمعه با مردم در سفره سحر بیست و پنجم همصدا شوی... و بعد برایم پیامک بفرستی که: برای همه بیماران از مردم، دعا گرفتم ولی خدا شفای بیمار مرا طور دیگری رقم زد...
□□□
« بی بی» برای نماز که بلند می شود، زیر لب با خودش حرف می زند: این همه منبر و مسجد رفتیم، دو کلمه از این حرف هارو برامون نگفتن! خدا خیرشون بده که توی این سحرها حداقل چهار تا حدیث و حکمت توی سفره مردم می ذارن...
محسن حدادی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید