جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی خودسانسوری


جامعه شناسی خودسانسوری
اگر بپذیریم آزادی قلم از ارکان دموکراسی و از متعلقات آزادی ذهن و اندیشه است، بنابراین باید زمینه گسترش آن در جامعه فراهم باشد.
اندیشیدن و بیان آن، از جمله حقوق و آزادی های فردی است. انتقال آن در فضای اجتماعی و در دسترس گذاشتن برای آگاهی دیگران، یکی از ضرورت های فرآیند توسعه پایدار و تامین کننده سلامت زندگی اجتماعی است.
از جهتی برخورد عقاید و نتایج حاصل از آن، می تواند روشنگر واقعیت ها و عریان کننده نارسایی ها باشد. این جریان از عوامل بازدارنده مسیرهای انحرافی بوده و سدراه اعمال قدرت خارج از ضوابط قانونی و تصمیم های غیردموکراتیک خواهد شد و نیز عامل سرعت بخشی توسعه پایدار است. رسانه ها رابط انتقال افکار هستند. اگر به جامعه، فرزانگان گوشه گیر و حاشیه نشین تحمیل شوند و اندیشه های انسان های متفکر تنها برای خودشان تلنبار شده و محفوظ بمانند، یعنی در محدوده حریم فردی محصور بوده و ناپیدا باشند، به هر حال به صورت ظرفیت های بالقوه روشن اندیشی، منزوی هستند و فرصت تحرک روی جریان توسعه اجتماعی را نمی یابند. مسلم است اگر قلم برای پاسداری از حکومت قانون و ترقی جامعه روان می شود، حرکت و حرمت آن هم باید در چارچوب قانون حفظ شود و به طور مستمر وظیفه تاثیرگذاری آن بر روشن اندیشی و در خدمت بشریت، مدنظر بماند، رونق دهنده فرهنگ اجتماعی و تربیت مدنی باشد، معترض به تاریک اندیشی عمل کند و نقش پیش برنده و تاثیرگذار روی ساز و کار تمام ابعاد توسعه را به طور متعهدانه ایفا کند. فراتر از آن هر قلمزن مسوول و متعهد، جریان انتقال اندیشه سازنده اش را از صافی فلسفه «بشکنی ای قلم ای دست اگر، پیچی از خدمت محرومان سر» می گذراند.
در کشورهای در جریان توسعه که فلسفه حکومت قانون از نظر اجرایی جا پای محکمی باز نکرده و کاملاً نهادینه نشده است، جریان تولید و انتقال اندیشه و به طور کلی روشن اندیشی، در فضایی نامطمئن حرکت می کند، مسوولان کمتر تحمل انتقادپذیری دارند، رسانه ها آمادگی کافی برای خطرپذیری دریافت نظرات انتقادی و در دسترس افکار عمومی قرار دادن را نشان نمی دهند و در نهایت تولیدکنندگان فکر و متخصصان اصلاحگر رشته های گوناگون یا تسلیم فضای حاکم می شوند و به خط تولیدی مصلحت اندیشی و بعضاً در خلاف جهت توسعه پایدار می پیوندند یا در فضای هرج و مرج اندیشه یی به روش خودسانسوری پناه می برند. در حقیقت جوهره های رنگ پریده ذهن شان را در شکل نثرهای لطمه دیده ارائه می کنند و به موازات آن جریان فکری خود را از طریق خودسانسوری که نمی تواند پایانی داشته باشد، به دست خویش در معرض خطر ترور اندیشه و انتحار قرار می دهند. تحت چنین شرایطی سنگ روی سنگ بند نمی شود و از حرکت تکاملی هم خبری نخواهد شد.
درست است که نوشته ها باید در چارچوب قانون اساسی بری از طبیعت تخریبی و ضدملی باشند اما باید فراتر از آن از امنیت ملی پاسداری کنند و به طور کلی متعهدانه و در راستای تعالی بشریت و به خصوص در جهت بهبود رفاه اجتماعی و توسعه کشور عمل کنند، در عین حال در ساز و کار جریان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، ظاهراً محدوده هر یک از واژه ها به طور مشخص تعریف شده نیست. در نتیجه بازار تفسیر لغات و جملات رونق می گیرد. رای نهایی در انتخاب و در دسترس افکار عمومی قرار دادن آثار، تحت تاثیر ضعف و قدرت گروه های اجتماعی، اغلب با نتایج متفاوت، بعضاً متغیر و حتی متضاد اتخاذ می شود.
در سلسله مراتب هرم، ترتب نگرانی، از قاعده به سوی راس حاکم است. چنین فرآیندی عامل تخریب ذهن و سرکوب اندیشه ها است. در نتیجه صاحب فکر به عوض پروراندن و قوام بخشیدن به اندیشه هایش، گرفتار توهم انتخاب لغات، واژه سنجی و جمله سازی می شود. این روند اگر در ساختار تشکیلات رسانه یی، به شکل فرهنگ اجتماعی بدون مقاومت در فرآیند نهادینه شدن حرکت کند از نتیجه آن جریان تخریبی و ضدتوسعه و محصورکننده آزادی های فردی تکامل می یابد که حاصلش عقب ماندگی و تضییع حقوق انسانی است.
از نظر جامعه شناسی، خودسانسوری حاصل ترس بوده و از جهت روانشناسی محصول نگرانی ها در تاریکی های اجتماعی و آشفتگی های ذهنی منبعث از آن در دامنه یی وسیع و فراگیر است. دلشوره ها شامل طیفی می شوند که از نگرانی تخطی از قانون گرفته تا مهار کردن خطرپذیری و چگونگی بیمه اتهام در مقابل رای مفسران و مجریان قانون را دربر می گیرد. در امتداد آن احتیاط در تجاوز به حریم سلیقه های شخصی کارفرمایان، در معرض تهدیدات مجازات های احتمالی در کمین نشسته قرار گرفتن و لغزش و پرتاب به مسیر انحرافی، فکر مبتکران را به دنبال خود خواهد کشید. با این تصویر حاصل کار انسان متفکر، این نی شکننده، پژوهنده و نویسنده یا ارائه دهنده هر هنر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، چیزی نیست جز ستانده های چلانده شده و زهوار دررفته فکری که نه به درد دنیا می خورند و نه آخرت.
بحث ما در مقوله خودسانسوری ارتباط آن با دموکراسی و اثراتش روی جریان توسعه اجتماعی است. انسان متفکر اهل دانش و مصمم خدمت به جامعه اگر زیر فشار فضای آسیب زننده به آزادی های فردی اش قلم را کنار نگذارد و به اتحادیه گوشه نشینان نپیوندد تحت شرایط ناامن، به طور مستمر در عالم وسواس در تردید، با تفکر خود کلنجار می رود. نویسنده صاحب فکر دائم در حال خودآزاری برای اعمال خودسانسوری است؛ کوشش در پروراندن فرآورده هایی دارد که ضمن نزدیک بودن به ایده های خود علاوه بر اینکه در چارچوب قانون باشد به گوشه سلیقه هیچ کس برنخورد و از کیفیت همه پسند و بدون معارض برخوردار باشد. چنین معجون هایی طبیعتاً سست مایه بوده و بعضاً تهی از نقد و تفسیرهای سازنده و بدون طرح های اصلاحگرانه، فاقد قدرت ترقی اجتماعی خواهند بود. عملکرد آن چون دیگ های توسعه بدون بنشنی می ماند که هر چقدر با ملاقه شعار درون شان را هم بزنند، باز خوراکی از آن تهیه نخواهد شد.
گفته شد دموکراسی به معنای اقتدار و قدرت قاطبه و جمهور یا به عبارتی حاکمیت مردم بر مردم و مبتنی بر آرای اکثریت است که جملگی پاسدار دموکراسی و تامین کننده سلامت اجتماعی هستند اما در بستر تاریخ پرورش اندیشه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم آموزش و تمرین می خواهد. زمینه هایی باید فراهم آیند تا افکار اشاعه یابند و در برش های زمان در گوشه و کنار، درون مرز محصور نمانند؛ از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته تکامل پیدا کنند و در برخورد با دیدگاه های بین المللی قرار گیرند. یعنی بافت جدید پیشرفت در هر نسل پدیدار شود، وسیله اندیشه های نقاد افراد جامعه پرورانده شده تکامل یابند و حاصلش نقش آموزگاری را برای نسل های آینده ایفا کند. این جریان باید تداوم یابد و تحول، تکامل پیدا کند تا امکان برقراری دموکراسی متکی به قدرت قاطبه ملت فراهم و معنی دار شود.
ضامن پاسداری از دموکراسی هم تولید و جریان مستمر اندیشه ها، گسترش، وسیله رسانه ها یعنی ایجاد بستر برخورد یافته های علمی و نظرات و عقیده هاست که زمینه را برای انتخاب شقوق بهینه توسعه اجتماعی فراهم می کند، پس فضای تحمیل کننده خودسانسوری از همان مبدأ، ریشه فکر را می خشکاند و برای انسان زمینه شوره زار اندیشه را تدارک می بیند. در نتیجه اندیشه ساز متعهد باید از قوانین جاری در حد امکان آگاه باشد تا بتواند هنرش را آنچنان هنرمندانه ارائه دهد که از گزند اتهامات مصون بماند. پس از گذر از مرحله خودسانسوری صاحب اثر، تازه آغاز کار سانسور گروهی است. اثر زخمی شده به مرحله ارزشیابی توسط زنجیره یی از افراد وارد می شود که متون و هنرهای آموزنده را زیر ذره بین تغییر و تفسیر و مطابقت قانونی ولی آغشته به خردل سلیقه های خود قرار می دهند. در حقیقت اثر وارد مرحله گذر از ممیزی موسسه های فرهنگی می شود. پس در جریان خودسانسوری گروهی به جرح و تعدیل واژه ها و جملات و حتی تندیس های فکری- هنری می پردازند. در این مرحله چه بسا کل فرآورده ناموجه تشخیص داده شده و از برنامه تولید خارج شود. این جریان قبل از فراهم آمدن فرصت قضاوت مسوولان قانونی طی می شود. پس از ارائه کار نوبت می رسد به داوری بر سلامت یا مضر بودن آثار در ساختار دیوانی که مرحله رسمی این فرآیند است. پس به رای داورانی گذاشته می شود که در صورت تشخیص خطا، تخلف کنندگان باید انتظار مجازات را داشته باشند.
قابل توجه است که خودسانسوری آنچنان لطمه بر فرآیند اندیشه سازی وارد می کند که صاحب اثر احساس مولد بودن و انسان تاثیرگذار در جریانات توسعه اجتماعی را از دست می دهد، خویش را در اسارت خودممیزی اجباری می یابد، قبل از هر چیز با خود بیگانه شده و بیش از هر کس از آثار خود بیزار می شود، معجون خودساخته ناخواسته را تحمیلی بر جامعه می داند، ضمن آنکه در این رهگذر بوده اند آثاری که در جایی رفوزه شده و از اشاعه آن جلوگیری کرده اند، در همان زمان در محل دیگری بدون دست اندازی به آن در دسترس قضاوت قرار گرفته، بافت آن مهر تایید قانونی را دریافت کرده، قضاوت مثبت افکار عمومی را پشت سر گذاشته و آب از آب تکان نخورده است.
این قبیل رویدادها موجه بودن این تولیدات فکری را در چارچوب قانون اثبات، و اعمال قدرت غیرضروری ناشی از سلیقه و آرای شخصی را باطل می کند. با این همه، اشکال تنها در ارائه یا حذف پدیده های علمی- هنری و فکری نیست. مساله اصلی در آسیب پذیری اندیشه ها، مسدود بودن راه انتقال آنها و نبود ایجاد فرصت برخورد افکار است که از ابزار استحکام دموکراسی، حفظ سلامت اجتماعی و شرط لازم توسعه پایدار است.
گذشته گواه است که هر نهضت فکری مترقی در هر دوره تاریخ حاصل کار اقلیت هوشمند صاحب دانش و فکر بوده است؛ مغزهای نیرومند و خیراندیشی که بی امان تلاش کرده اند و هر خطری را به جان خریده اند تا منشاء تحول افکار و حرکت اجتماعی باشند. بدین سان تاثیر نیکو بر تحولات تکاملی داشته اند. در گذشته تاریخی در بسیاری از کشورهایی که با دموکراسی الفت چندانی نداشته یا از نوع بدوی آن برخوردار بوده اند، تحت شرایط فقر امکانات ارتباطات حتی در اوج قدرت حاکمان نتوانسته اند به طور مطلق مانع انتقال فکر و پرورش دانش بشری شوند، گرچه آهنگ تحولات را با تاخیر مواجه ساختند. بالطبع در عصر انقلاب تکنولوژی رسانه یی حبس ایده های خیراندیشان نوآور، عاشقان ترقی کشور و طرفداران عدم وابستگی در پستوی فکری شان قابل تصور نیست.
نخبگان وظیفه فرهنگ سازی را به عهده دارند. انجام چنین وظیفه یی کار افراد روشن اندیش است. آنها گروهی هستند که از تعهد اجتماعی برخوردارند. خیر کشور را بر مصلحت منافع شخصی مقدم می شمارند. بدون وجود آموزگاران فرهنگ ساز در صحنه توسعه اجتماعی، تربیت مدنی رونق نمی گیرد. پس جامعه مدنی قوام نمی یابد، ضمن آنکه تربیت جامعه از اداره ملت مشکل تر است. این دلیلی بر ضرورت تحمل مشقت و تلاش بی امان روشن اندیشان در تاثیرگذاری بر تحرک اجتماعی کشور است.
پس به رغم فضای حاکم خودممیزی اگر صحنه از پایداری کسانی که می توانند منشاء تحول افکار و تحرک اجتماعی باشند، خالی شود، کشورها در سطوح عقب ماندگی درجا خواهند زد. حال سوال این است که وظیفه طبقه صاحب فکر، عالم و متعهد اجتماعی با هاله یی از مشکلات که آن را احاطه کرده چیست؟ آیا باید حاشیه نشین شد؟ فقط به فکر تنازع بقای خود بود و منزوی ماند؟ اگر فردی چنین راهی را انتخاب کند، با حذف شاخص تعهد اجتماعی از ارزش های شخصی اش، ویژگی روشن اندیشی را از دست خواهد داد.
هر کس ذهنی نقاد و توان کارشناسی دارد، اگر مشکلات و کاستی ها را می بیند و بر آن نقد و اعتراض دارد و برای رفع آنها راه حل می شناسد، نباید از پرداخت سهم خود برای اصلاح انحرافات شانه خالی کند. توسعه اجتماعی فرآیندی درازمدت است. به میوه آن درجا نمی توان دست یافت. تربیت مدنی باید، تا جامعه مدنی به بار نشیند و این یکی، تقبل مسوولیت مدنی فردفرد جامعه را می طلبد. برای ترقی جامعه باید اعتقاد به ایدئولوژی اعتراض داشت؛ اعتراض به تاریک اندیشی و عوامل بازدارنده توسعه انسانی و مختل کننده قوانین تکامل بشری. سکوت و سرسپردگی جمعی تبدیل به جامعه
تک اندیشه یی می شود که تمام اعضای آن صحه گذار بر تدابیر خلاف سازندگی هستند. نقطه عطف آن اوج خودسانسوری است که مانع از آزادگی انسان شده و او را برده خویش می سازد.
کارشناس متعهد متخصص نباید کار پژوهشی و نگاه نقادانه خود را ترک کند. کارکرد اتحادیه نقادان تحلیلگر علمی بدون دستمزد تاریخی نخواهد ماند. آنها هستند که می توانند اندیشه تغییر و تحول را در حرکت مدنیت و بنیادهای اجتماعی و سیاسی به کار اندازند. درک علمی عاری از تعصب، دستیابی به معادلات اصلاحگر و آرای جمعی یکسان نقاد، انرژی لازم را برای تغییرات تامین خواهد کرد. اما نقد علمی با پرخاشگری و نفی بدون استدلال عملکرد دیگران متفاوت است. مجهز شدن به سلاح دانش و به کارگیری آن مناسب ترین حربه برای رهایی از خودسانسوری است. حذف فکر و متون نقاد و اصلاحگر کار سهل و مزاح پذیری نیست. فرآیند سانسور را می توان زیر بمباران استدلال علمی از پای درآورد. سازوکار تاثیرگذاری آن، آزمایشگاهی را می ماند با کنش ها و واکنش ها و معادله یی با جریان رفت و برگشت. نقدهای تحلیلی، خط های قرمز توهمی را کمرنگ می کنند و جرات ارائه هنر را افزایش می دهند. در حقیقت فکر ریاضی اصلاحگر از عوامل سرکوب کننده اپیدمی خودسانسوری است.
چون بحث در زمینه جامعه شناسی و روانشناسی خودسانسوری است، ضرورت دارد عکس العمل های رفتاری گروه های مختلف را بهتر بشناسیم. شرایط سخت اقتصادی، کمبود فرصت های اشتغال و نگرانی از چگونگی تامین معاش از دغدغه های همه گروه ها است. آن که نویسنده و تحلیلگر است، اگر بخواهد استقلال فکر و تعهد روشن اندیشی را با اصالت تحلیل های علمی حفظ کند، تن به خودسانسوری بدون مرز ندهد، سفارش پذیر نباشد و ضد مصلحت کشور دچار انحراف قلم در منعکس کردن واقعیت ها نشود، باید آماده تحمل ریاضت اقتصادی بوده، عواقب آن را بپذیرد و هزینه های جرائم گستاخی خود را بپردازد. همین تصویر در مورد تمام دست اندرکاران زنجیره تولیدات رسانه یی، گرچه به نسبت های مختلف، ولی صادق است. تحت چنین شرایطی قدرت اقتصادی می تواند به عنوان شاخص فشار بر روشن اندیشان و عامل سرکوبگر تحولات عمل کند و به روش آمرانه سد راه آزادی اندیشه، بیان و قلم که از ارکان اصلی دموکراسی است، شود، غافل از آنکه دموکراسی شیوه تفکر خاص و منظومه فکری مشخص است و تعقل را از ذلت قبول جبر، آزاد می سازد. اگر فلسفه این سازوکار در چارچوب قوانین حاکم عمل نکند، سلامت دموکراسی مورد سوال قرار می گیرد و کشورها را تحول قهقرایی و تنزل جامعه مدنی تهدید خواهد کرد.
نسل مولد کشور با مسائل عدیده اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است. برای هر شاخه یی، تخصص خاص علمی و تا بخواهیم دانش آموختگان در تمامی رشته ها وجود دارد.
پس ایجاد سدهای کوچک و بزرگ جلو راه حرکت های اجتماعی، انگیزشی و اندیشه یی داوطلبان خدمت برای توسعه پایدار، از موانع غیرقابل توجیه ترقی کشور است. از قضا میدان دادن به مغزهای نیرومند و خیراندیش متعهد، اورنگ آموزنده یی است که به اندیشه ها، رخصت می دهد تا در فضای تعاون متقابل در جریان برخورد با یکدیگر رشد کنند، اقتصاد در حال زمینگیر شدن را نفسی تازه بخشند و مشوق افراد جامعه به مشارکت در مسابقه سبقت جویی از یکدیگر برای دستیابی به آرمان های ترقی خواهانه باشند. پس نیروهای مولد پنهان، باید فروزان و شکفته شوند.
حال هیولای خودسانسوری را باید در هم کوبید. این اقبال را برای خود فراهم آورد تا با فراغ بال بر فراز اندیشه ها پرواز کرد و در پی الگوبرداری از هنر نحوه ارائه هنر بود تا بتوان در کارگردانی انتقال اندیشه ها به صحنه های اجتماعی از آن بهره گرفت؛ الگویی علمی، که تکنیک آن قادر به درهم کوبیدن خودسانسوری باشد. در نهایت مبارزه با خودسانسوری نیاز به یک نهضت جمعی دارد؛ حرکت اجتماعی که عنصر آزادی را به طور مستمر زیر پوشش دموکراسی پالایش کند و عصاره آن را خمیرمایه رونق اندیشه سازد. طبقه روشن اندیش و معتقد به توسعه اجتماعی هم باید به عنوان پیش شرط تحقق توسعه پایدار، آماده پرداخت هزینه جسارت های توسعه ساز خود باشد. آزادی به هر بهایی ارزشمند است. مگر نه اینکه در نهایت شاخص ترقی، تابعی از آزادی است؟
دکتر ناصر خادم آ دم
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید