سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


در جستجوی ِمعنا


در جستجوی ِمعنا
هنرمندانی که به نوعی پدیدآورنده ی یک اثر هنری هستند، هنگامی که به مفاهیم می پردازند، جدا از ارائه ی اثری فیزیکی و مادّی سعی می کنند خود را از محدودیت هاو خصائص مادّی اثر رها کنند و با ذهنی سیّال و منتزع از واقعیت موجود به جهانِ غیرمادی نقبی بزنند و اندیشه های خود را در تکمیلِ اثرِ خود بیان کنند. موضوعاتِ ذهنیِ آثار هنری فرصت بیشتری را در کشفِ رازهایِ معنوی به مخاطب می دهد، در این آثار هنرمندان فارغ از نیازهای مادی و طبیعی به ماوراء می اندیشند و بر روح، احساس و تفکرِ مخاطب تأثیر می گذارند. در بسیاری از هنرهای تجسمی که بازآفرینی رکنِ اساسیِِ تولید اثراست، چنانچه تامّل و تعمّقی در ارائه بیان معنا و در قالبِ تکنیکی منسجم صورت نگیرد، اثر خلق شده بی روح می نماید و مخاطب را از رسیدنِ به محتوا و پیام اثر و همچنین درک آن بازمی دارد .
برای شناخت معنا درآثارهنری خیلی لازم نیست پیچیده فکر کنیم، همینکه بتوانیم جهان و اجسام مادّی را در ترکیبی عارفانه و عالمانه در جهت رسیدن به مفاهیمی که ادراکی هستند ، ارائه کنیم به معنا پرداخته ایم.
گونه ی پرداختن به برخی اشیاء و فرم ها در آثار هنری آنچنان از واقعیت دور می شوندکه از حیطه ی مادیّت خارج می شوند و بار معنایی به خود می گیرند، ، به نیاز درونی پرداخته، به انتزاع می رسند و تأثیری متفاوت از حضور مادی خود می گذارند. این آثار در مخاطب احساسی را بیدار می کند، به نیاز روحی اش پاسخ می گوید و یا حتی ممکن است خاطره ای را در ذهنش متبادر سازد.
همه ی هنرها به طور یکسان نمی توانند در موضوعات حسی اثر گذار باشند ولی هنرهای تجسمّی، موسیقی و ادبیات به طور کلی امکان وارد شدن در حوزه های معنایی و انتزاعی بیشتری برای هنرمندانشان مهیّا ساخته اند.
در هنر اسلامی که عمیقاً بر صورت و معنا تاکید شده است، صفات جمالیه و جلالیه تجلّی یافته است که عناصری در صورت و اجزاء رهنمونی به سوی کل ، معنا و بیان فرا تری است، عناصری همچون انسان ، طبیعت و اشیاء در جمال شکل عینی پیدا می کند و با یافتن معنا متعالی می شوند ، به جلال می رسند و بر روح آدمی تاثیر می گذارند . در اثری که با این زبانِ بیانی ارائه می شود ،شما دیگر نمی توانید برداشتی مادّی داشته باشید، چیزی که به طور مشخصً دارای حجم و وزن فیزیکی باشدویاتوسط ابزاری اندازه گیری و مقایسه شود.
در هنرهای مختلف تلاش می شود در کنار بازآفرینیِ عین به عین ، بیان مکنونات قلبی و روحی هم جایی درآثار داشته باشند ودر بیان یک موضوع عناصر مادّی و غیر مادّی دست به دست هم دهند تا مخاطب را به درک یک معنا رهنمون سازند.
پرداختن به یک موضوعِ روحانی نیازمند استفاده از یک زبان بیانی و معنایی در هنر است . این زبان تعریف مشخص و مطلقی ندارد و برآیند دیدگاه ها ، ساختار، سبک و انتزاع است.
اغلبِ موضوعات در عکاسی عینی هستندو همة ما این عینیات را خارج از دریچة دوربین می بینیم، اما بدون هیچ هماهنگی بین اجزاء، ساختار ، ترکیب ویا نقطة دیدی متفاوت ، و این نگاه ِهنرمند است که با درکی عمیق و با تلفیقی از ذهنیّت ، دانسته هاو تفکّرات خود به بیان و برداشتی ذهنی و غیرمادّی می پردازد. از آنجا که عکاسی آفرینش و بازتولید مجدد واقعیّت است نه یک رونوشت یا تصویر عین به عین، لذا حقیقتی نهفته را با خود به همراه دارد که پیامی درونی است و معنای آن را بیان می کند. بسیاری از تصاویر می توانند به دلیل موضوع قابل لمسشان برداشت معنایی و درک نزدیکی داشته باشند.
« سوزان سونتاگ »از صاحبنظران هنر عکاسی اعتقاددارد ، عکس ها بعنوان اسنادی که واقعیتِ موجود را به تصویر می کشند، عناصری زیبا شناسانه رابه مخاطب منتقل می کند و اوست که با دریافت و ادراکات ذهنی اش آن را می فهمد ودرک می کند.
یک عکس رنگی مبتنی بر فرمهای ظاهری و عناصری که در هم تنیده شده اند ، در ابتدا مخاطب را مجذوب رنگها ،فرم ها و اشکال و عناصر می کندکه در چینشی دیداری و هنرمندانه به خدمت گرفته شده اند ، لیکن در یک بیان ثانویِ زیبایی شناسانه بار معنایی به خود می گیرد که ورای واقعیّت و عینیّت موجود است و آن را از وجود مادی اش خارج می کند. در عکاسی این زیبایی های بصری، عناصر، رنگها، اشیاء، اندازه قاب ، سیاه و سفید یا رنگی بودن آثار نیست که در ذهن بیننده می ماند بلکه برداشت او و برآیند عناصر ارائه شده در اثر است که بر معنا دلالت می کند.
بسیاری از رنگها ارزشهای معنایی و تاثیر گذاری خاص خود را دارند. همانگونه که رنگهای گرم و سرد بر انسان تاثیر دارد و می تواند به او آرامش دهد و یا او را به تحرک وادارد ، رنگهای تیره نیز نشانه ای از شادی و شادمانی ندارند و رنگ قرمز نیز نمی تواند تاثیری اندوه آور داشته باشد، لیکن استفاده ی صحیح وآگاهانه و درک معنایی از رنگها یا هر عنصرِ تاثیر گذار مادّی دیگری موجب می شود یک هما هنگی میان معناومحتوا با دیگر عناصر بوجود آورد که آن را ماندگار می کند.
« آموزگاران معنوی جهان » لقبی است که« مایکل تی اچ سدلر» از محققین هنر به هنرمندان داده است ، او هرگونه تلاش برای به تفاهم رساندن جامعه و هنرمند برای گسترش توان جامعه در درک آرمان های هنرمند را مورد توجه قرارمی دهد. لذا هنرمندانی که به جای پرداختن به واقعیت های بیرونی در تلاش هستند با تقویت و نظم بخشی به حسِ درونی خودآثاری معنوی ارائه نماینددر واقع ذهنِ جستجوگر مخاطب را نیز به چالش می کشند تا در یک رویارویی رازهای نهفته در حیات بشری را کشف کنند. هنرمندان چون با روح انسانها سر و کار دارند رسالتی بر دوش دارند و کوشش آنها در راه کمال اندیشه انسانی است. آنان با خلق فضایل معنوی موجب پالایش روح انسانی می شوند. ارائه زیبایی در آثار هنری برگرفته از نیاز درونی هنرمند است ودر این راستا لازمه موفقیت در این حوزه خودشناسی است. هنرمندان باید قبل از اینکه در اندیشة انتقال تفکری به جامعه باشندبه خود شناسی درونی بپردازند، چون هنرمند با غذای روح مخاطب سرو کار دارد. تعمق ، تفکر و مطالعه در خودشناسی برای درک هویت انسانی و غور در معنا از لازمه های توجه هنرمندان در رسیدن به بیانی غیرمادی است که در ابتدا بایستی برای خود مهیّا کنند .
همة موضوعات ذهنی ابتدا کنکاشی با خالق اثر ایجاد می کند و افکار و احساسات اورا مدتها به خود مشغول می دارند. ذهن هنرمند همیشه درگیر عوامل بیرونی و درونی است و سعی دارد در بازنمایی یا آفرینش هنری آنچه افکار اورا معطوف یک محور می کند بعنوان سرچشمه ای جوشان برای بیانِ هنری آن را صیقل داده و در یک اثر هنری به عینیت در آورد.او در جستجویِ معنا سعی کند محتوا را به آثارش بیفزاید و اینگونه است که اثرش ماندگار و جاودانه خواهد شد .
این نکته بدیهی است که فرم و محتوا همچون دو بال پرنده مکمل هم هستند. از فرم وشکل بعنوان ظرف و حالتی برای بیان باطنِ اثر که معنا است بهره گرفته می شود که این ظرف در مکاتب و هنرهابه اشکال مختلف بروز و ظهور داشته اند که در این مورد « واسیلی کاندینسکی » از برجسته ترین صاحبنظران دنیای هنر می گوید:" روابط در هنر لزوما روابط فرم ظاهری نیستند بلکه مبتنی بر تفاهم درونی معنا می باشند." او اعتقاد دارد همانگونه که موسیقی دانان رها از دنیای مادی اند، دیگر هنرمندان هنر های تجسمی نیز نباید در بیان معنایی آثارشان به دنیای مادی وابسته باشند.
بیننده پس از دیدن هر عکس ، مطالعه یک کتاب یا دیدن یک فیلم یا هر اثر هنری دیگرذهنش برای لحظاتی ، ساعاتی و شاید روزها درگیر می شود و این تاثیر فقط بعد مادّی و عناصر فیزیکی اثر نیست چون ارتباط فیزیکی مخاطب با اثر فوق قطع شده است بلکه برداشت و وجه معنایی و درونی است که در مخاطب برانگیخته شده و ذهن او را مدتها به خود مشغول می کند .
Photographer
« ابراهیم بهرامی»
http://abgineh.blogsky.com/


همچنین مشاهده کنید