جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


اقتصاد غرب در سراشیبی رکود


اقتصاد غرب در سراشیبی رکود
پیدایش بحران‌های بزرگ مالی درغرب لااقل از سال ۱۸۷۳ دارای سابقه است. دربحران فوق که به بحران وین در اتریش معروف است وضع مشابه بزرگترین بحران مالی قرن در آمریکای امروز رخ داد با این تفاوت که در بحران وین کاسه کوزه‌ها شاید به‌درستی بر سر سرمایه‌داران و صرافان یهودی که نبض بانکداری در دست آنها بود شکسته شد لیکن در بحران اخیر هنوز فرصت نشده تا مقصران اصلی انگشت‌نما شوند. شاید در این ارتباط باشد که رئیس مجلس نمایندگان آمریکا قول داده است در آینده نزدیک نمایندگان کنگره به بحث بنشینند تا معلوم شود علت یا علل بحران مالی در بانک‌ها و بازار بورس آمریکا چه یا چه کسی بوده است.
البته در اروپا و آسیا نظرات گوناگون درخصوص بحران مالی در آمریکا داده می‌شود. گروهی معتقدند که این بحران مقدمه افول قدرت اقتصادی آمریکاست لیکن عده دیگری پا را فراتر گذاشته عقیده دارند که اقتصاد بازار آزاد در نظم‌ نوین جهانی به بن‌بست رسیده باشد. به نظر می‌رسد که حتی اگر زنگ خطر شروع پایان امپراطوری آمریکا هم به گوش برسد می‌بایست دراین خصوص به بحث تخصصی دقیق‌تری پرداخته شود که البته خارج از حوصله یک مقاله کوتاه در یک روزنامه بوده و نگارنده نیز فکر نمی‌کند که اهلیت پرداختن بدان را داشته باشد.‌
با این حال از آنجا که علم اقتصاد مَلقمه‌ای از هنر و ریاضیات است و از آنجا که با گسترده‌تر شدن تبادلات اقتصاد جهانی و به کار گرفتن ابزارهای مبادله‌ پرسرعت عوامل غیرقابل پیش‌بینی را افزایش می‌دهد و اینکه بهرحال هر قدر هم که معادلات ریاضی در این حوزه کامل باشند بالاخره نقش انسانها نیز، که تنها یک نقطه مادی نیستند، دخالت می‌کند شاید پیدایش بحران در اقتصاد جهانی و نظام‌های مالی در واقع مقدمه‌ای باشد که علمای اقتصاد نظری نمود بیشتر و فراگیر‌تری در تحدید عوامل غیر م تعّین به خرج دهند تا با روشن بینی پیشرفت مهار عوامل تورم‌زا و رکودآفرین اقدام نمایند. بالاخره اهل فن می‌دانند که وقتی مدل‌های مبادلات جهانی تغییر می‌کند و حوزه‌های جغرافیائی از یک سو گسترده و از دیگر سو که فاصله‌ها کوتاه می‌گردد مدل‌های حل معادلات ذیربط نیز باید تغییر کند و باز این یک امر روشن است که در گذر از یک مدل به مدل پیشرفته‌تر احتمال بروز مشکلات که در واقع مربوط به شرایط حدی و مرزی دو مدل می‌شوند به‌وجود می‌آید.‌
اینکه در هر دورانی کدام کشور یا قدرت و یا امپراطوری، سلطه مالی اقتصادی در جهان داشته باشد یک مسئله و اینکه عالمان رشته اقتصاد و مالی آن کشور یا امپراطوری توانایی به ارائه مدل‌های ذیربط باشند مسئله دیگری است. بالاخره، اینکه در نظم نوین جهانی که مُبشر آن جرج بوش پدر بود همه می‌بایست خود را برای انطباق آماده می‌کردند یک واقعیت انکار ناپذیر است و اینکه دامنه تغییرات بنیادی حاصل از نظم نوین و جهانی شدن به اقتصاد و امور مالیه نیز ربط پیدا می‌کند واقعیتی است دیگر. وزیر اقتصاد آلمان گفته است که شاید آمریکا دیگر ابرقدرت اقتصادی نباشد و نخست‌وزیر روسیه نیز از پائین‌ آمدن اقتدار آمریکا در این ‌خصوص سخن گفته است با این حال باید بین اظهار نظرهای سیاسی و به بن‌بست رسیدن علم اقتصاد بخاطر تغییر شرایط تفاوت قائل بود.
آنچه لااقل در آمریکا اتفاق افتاده، هر چند ترکش‌های آن به دیگران نیز اصابت کرده است، لااقل این بحث و نارضایتی را در جامعه آمریکا به وجود آورده که چرا به‌قول معروف باید <ماران کنند موران کَشند>. یعنی چرا باید کسانی که درآمدهای افسانه‌ای را در بازار بورس نیویورک کسب کرده‌اند کار را بجایی برسانند که مالیات دهنده آمریکایی تاوان آن را بپردازد. با این وجود از آنجا که بازار اعتباری که در دست بانک‌ها و بورس‌هاست روی زندگی عامه مردم آمریکا تأثیر دارد اگر قرار باشد دولت <دارائی‌های مسموم> بانک‌ها را نخرد حاصل آن خواهد بود که بانکها وام نمی‌دهند و اعتماد بین بانکها از میان می‌رود و مردم آمریکا که زندگیشان را با وام و قسط تنظیم می‌کنند با <انجماد اعتباری> مواجه می‌شوند.‌
البته اینکه پس از تصویب ۷۰۰ میلیارد دلار توسط مجلس نمایندگان آمریکا که باید نفس راحتی را برای بازار بورس به همراه آورد باز شاخص سهام در وال‌استریت سقوط می‌کند نشان می‌دهد که بحران مالی به گونه‌ایست که حتی با تصویب این رقم باور نکردنی اعتماد به بازار بورس باز نگشته و از آنجا که هنوز معلوم نشده کدام بانک چه مقدار <دارائی‌ مسموم> دارد و باز اینکه هنوز روشن نیست که پس از هزینه مبلغ فوق آیا بانکها با گشاده دستی به تخصیص وام‌ها و اعتبارات اقدام می‌کنند یا نه، نشان از آن دارد که برای هضم آنچه در معده سرمایه‌داران فربه در آمریکا و جهان جای گرفته به زمان بیشتری نیاز است.
البته هرچند ما که در نظام جهانی همانند دیگران قرار نداریم و زیان و ضرر ما مثل دیگران نخواهد بود لیکن این خبر ناخوشایند که گفته می‌شود ممکن است بهای نفت تا بشکه‌ای ۵۰ دلار سقوط کند برای ما بانگ بومی است که هم دیدن آن شوم است و هم صدای نابهنگام آن. و باز اگر توجه کنیم که بحران در جهان غرب با وجود بزرگان و عالمان اقتصاد و مالیه‌ای اتفاق می‌افتد که ما در دانشگاه‌‌هایمان نظرات آنها را تدریس می‌کنیم این نکته قابل فراگیری است که به جهت پیچیده بودن علم اقتصاد و فراوانی عوامل دور از دسترس و پنهان، باید ما، هم به کارهای گران اقتصادی و مالی مسئولان کار دیده بفرستیم و هم، با هم‌آهنگی دستگاهها، وزارتخانه‌ها و نهادهای ذیربط دست به یافتن راه‌حل بزنیم. بهرحال با پیوستگی و ارتباطی که در جهان به‌‌وجود آمده نمی‌توانیم به این دل‌خوش کنیم که آمریکا دارد به پایان عمر امپراطوری مالی خود می‌رسد و ما می‌توانیم خواب راحتی داشته باشیم. حتی جناب ولادیمیر پوتین، نیز که خبر از افول قدرت مالی آمریکا می‌دهد می‌داند که وقتی بهای نفت از ۱۴۰ دلار به ۵۰ دلار برسد روسیه‌ احیا شده جناب پوتین با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شود.‌
دکتر شهیدی مؤدب‌
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید