جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پامال کردن حقوق ابتدایی روزنامه نگاران توسط روزنامه‌های اصلاح طلب؟


پامال کردن حقوق ابتدایی روزنامه نگاران توسط روزنامه‌های اصلاح طلب؟
هر دم از این باغ بری می‌رسد!
رسانه های عمومی وجدان بیدار هستند و حقیقت بالاترین پرنسیپ آنهاست و آزادی بیان ابزار کار رسانه هاست. آیا به راستی چنین است؟ دیرتر به این سوال ها باز می گردیم.
در هفته‌های گذشته صداهای جسته گریخته‌ی اعتراض تعدادی از روزنامه نگاران به گوش رسید که نه از زندان و احضار و تهدید بلکه از وضعیت صنفی خود در روزنامه‌های اصلاح‌طلب، لب به اعتراض گشوده‌اند.
ژیلا بنی یعقوب در سایت شخصی خود به یکی از موارد عمده از این دست اشاره کرده‌است: "چند هفته پیش من و تعدادی از همکارانم در روزنامه "سرمایه"، برای همیشه این روزنامه را ترک کردیم. سه نفر از گروه اجتماعی و چهارنفر از گروه اقتصادی. دلایل برای هرکس مختلف و متفاوت بود اما فصل‌هایی مشترک داشت: نبود امنیت روانی و اقتصادی، مشکلات متعدد صنفی، مدیریت غیرشفاف و ...البته برای من و دوستانم بطور ویژه این یکی را هم اضافه کنید: حاکمیت قدرت مردسالارانه...هرچند که مختص به سرمایه و یا روزنامه‌ها نیست. حاکمیت مردانه در اغلب فضاهای کاری و اجتماعی ایران خیلی آزار دهنده‌است. شرحش بماند برای وقتی دیگر" ((۱)) این موضوع در جای دیگری شرح داده شده که دیرتر به آن شرح نیز باز میگردیم اما او در همین نوشته خود ادامه می دهد: "برای دوست دیگری هم که معمولا ما را توصیه به درک مشکلات کارفرماها و مدیران اصلاح طلب مان می کند، نوشتم: حتما مثل همیشه من و دوستانم مقصریم و نه مدیران و کارفرماهای اصلاح طلب روزنامه های اصلاح طلب! راستش این داستان خیلی قدیمی شده‌است. عاقبت ما متهم هستیم و حتی مجرم. چون بلد نیستیم با دیگران کار کنیم! چه اهمیتی دارد که ما از چه رنج می کشیم؟ چون درک نمی کنیم که این سردبیران و کارفرماهای فداکار مطبوعات در چه شرایط سختی چراغ مطبوعات را روشن نگه می دارند!؟ راستی سهم ما روزنامه نگاران در این روزنامه‌هایی که آن مدیران فداکار منتشر می کنند، چیست؟ راستی چه کسی قرار است ما را درک کند؟"
روزنامه نگار دیگری در باره اوضاع در "شرق" توقیف شده، تاج سابق سرِ نشریات اصلاح طلب چنین می‌نویسد: ”.... از ایشان [بدرالسادات مفیدی] به عنوان دبیر انجمن و یکی از حاضران در روند تولید روزنامه شرق، وضعیت حق‌التحریرهای بلاتکلیف مانده آن روزنامه را پرسیدم. در آن مقطع پس از توقیف شرق، ناشر آن روزنامه، علی خدابخش، به همراه جمعی از تیم شرق، اقدام به انتشار روزنامه اعتماد می‌کرد و همچنان نیز به این کار مبادرت دارد.
پیشتر در چندین بار تماس تلفنی با امور مالی شرق (پس از توقیف) پاسخ شنیده بودم که به زودی نسبت به تسویه حساب نویسندگان شرق اقدام خواهد شد. اما این «به زودی» از همان قسم وعده‌هایی بود و هست که در زبان فارسی با اصطلاح وعده سر خرمن از آنها یاد می‌شود. در یکی از این تماس‌ها فردی که در امور مالی شرق پاسخم را می‌داد، به من گفت که چون حق‌التحریرم مربوط به دوره سردبیری آقای قوچانی است، برای تسویه حساب باید با ایشان تماس بگیرم..." ((۲))
البته این داستان ادامه یافت اما به دلیل مهیج نبودن ماجرا و عدم دست یابی به نتیجه، ما به ادامۀ آن بازنمی گردیم
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار و تحلیل‌گر اقتصادی، در سایت شخصی خود به وجود مشکلات صنفی در روزنامه‌های اصلاح‌طلب پرداخته‌است. او می نویسد: "دست کم چهار نفر از اعضای هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران برای روزنامه‌هایی کار می‌کنند(یا کار می کردند) و از کارفرماهایی حقوق می‌گیرند، که روزنامه‌نگارانشان بیشترین مشکلات صنفی را دارند. روزنامه های شرق ، اعتماد ، کارگزاران و سرمایه از جمله این روزنامه ها ست." او همچنین ادامه می دهد که این چهار روزنامه "بیشترین مشکلات حقوقی و رفتاری را با روزنامه نگاران" خود دارند (داشته اند). ((۳))
امویی در ادامه نوشته است که علی مزروعی رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران، بهروز گرانپایه ، ایرج جمشیدی و بدرالسادات مفیدی از دیگر اعضای هیات مدیره، در روزنامه‌های نامبرده کار می کنند. این روزنامه نگار در مطلب خود به پاسخ هیات مدیره انجمن صنفی نیز پرداخته که ما دیرتر به آن باز می گردیم. به قول رضا براهنی ما همیشه باز می گردیم.
ژیلا بنی یعقوب در نوشتۀ خود از حاکمیت مردانه در نشریات اصلاح طلب شکایت کرده بود. به شرح آن باز می‌گردیم. خطوط زیر بخشی از نوشته‌ای هستند که سه‌شنبۀ گذشته، نهم مهر ماه ۱۳۸۷ در تربیون آزاد انجمن صنفی روزنامه نگاران در تهران خوانده شده‌است: "مدت‌هاست گوش‌هامان از الفاظ رکیک برخی از مدیران روزنامه سرمایه در امان نمانده است. از یکی از سردبیران سخن می گویم که بارها تحریریه را مورد خشونت کلامی قرار داده است. اشتباه نکنید. منظورمن اصلا دشنام‌های عادی نیست که بکار بردن الفاظ رکیک جنسی است. الفاظی که من آن را مصداق خشونت روانی بر می‌شمارم همان گونه که مهرانگیز کار در کتاب خشونت علیه زنان خود بددهانی- تمسخر- و توهین در محل کار را حتی اگر خطاب به شخص دیگری باشد و شما شنونده آن جزو انواع خشونت‌های روانی بر می‌شمارد." ((۴))
در اینجا دیگر از حقوق به تعویق افتاده صحبت نیست که با نداشتن سرمایه بتوان آن را توجیه کرد. در اینجا سخن از امکانات محدود کار حرفه‌ای نیست که بتوان آن را به شرائط موجود و فشارها نسبت داد. راستی این نوع برخورد برای چیست؟ اگر این اتهام صحیح باشد، به کجا می توان پناه برد و به قول بنی یعقوب، خلاصه چه کسی روزنامه نگاران را درک می کند؟ آیا باید به خاطر این خشونت زبانی به آقای سعید مرتضوی که دادستان ِ دادستانان تهران پناه برد؟!
تصورش را بکنیم یک خانم روزنامه نگار به دفتر آقای سعیدی مرتضوی مراجعه کند و بگوید مورد خشونت زبانی قرار گرفته‌است. نمی دانم چرا ناگهان نام زهرا کاظمی به خاطرم می آید و عرق سردی بر پیشانی‌ام می‌نشیند.
اگر محافظان قانون مشغول انجام فرائضی هستند که اندیشۀ حفاظت از قانون با آن فرائض در تضاد است، دست کم انجمنی وجود دارد که کارگزاران آن روزنامه نگاران هستند. پس حاصل صحبت با آنها دست کم باید یک دلگرمی باشد. در این رابطه، به توضیحات بهمن احمدی امویی بازمی¬گردیم. او با اشاره به پاسخ اعضای هیات مدیره انجمن صنفی می نویسد: "می گویند: چون کسی به ما شکایت کتبی نکرده ما نمی توانیم پیگیری کنیم." امویی ادامه می دهد: "این در حالی است که انتظار می رود مدیران انجمن، خود به عنوان دیده بان عمل کنند. آنها اصلی ترین دلیل بی توجهی خود را به مسائل روزنامه نگاران عدم گزارش مشکلات از سوی روزنامه نگاران عنوان می‌کنند و به همین دلیل کمترین اعتراضی هم به اینگونه رفتارها از خود بروز نمی دهند .
اعضای هیئت مدیره انجمن صنفی کمتر به این موضوع توجه کرده‌اند که شاید برخی از روزنامه نگارانی که از شرایط کاری خود ناراضی هستند، به دلایل مختلف از طرح مستقیم شکایت خودداری می کنند، از جمله به خاطر افزایش فشار از سوی کارفرماها و مدیران شان و احتمال از دست دادن کار خود."
احمدی امویی معتقد است: "از مدیران انجمن صنفی انتظار می رود که همواره به عنوان مدعی حقوق روزنامه‌نگاران، آماده طرح شکایت از سوی آنها باشند. همچون یک دادستان منصف و دلسوز که حتی اگر شهروندی نسبت به از دست دادن حق خود شاکی نمی شود، او به عنوان مدعی العموم شهروندان وارد عمل می‌شود و خود طرح شکایت می‌کند."
یکی از همکاران احمدی امویی در بارۀ این نوشته او می گوید: "اشارۀ بهمن مرا به یاد دادستان کل تهران می‌اندازد. می خواهم به او بگویم، بهمن عزیز، همکار گرامی لطفا آروزی دادستان نکنید که در کشور ما این دادستانان هستند که بیداد می کنند."
رضا براهنی چه گفته بود؟ ما همیشه بازمی گردیم! پس به سوالات طرح شده در آغاز باز می گردیم. اگر رسانه‌ها وجدان بیدار جامعه هستند و حقیقت بالاترین پرنسیپ آنهاست پس آنچه از روزنامه نگاران مملکت خود می‌شنویم چه معنا می‌هد. اگر انجمن صنفی دفاع از مطبوعات دفاع از وجدان بیدار جامعه را به عهده گرفته پس این بی عملی چگونه توضیح داده می شود؟
اگر روزنامه نگاران ایران ناچارند در بارۀ مهمترین ابزار کار خود، یعنی آزادی بیان، به مصالحه تن در دهند چرا نباید بتوانند از حقوق معمولی و غیر سیاسی خود یعنی پرداخت حقوق مرتب، امکانات کاری مناسب، فضای کاری غیرخشونت آمیز برخوردار باشند؟ اگر شرئط سیاسی، انجمن صنفی را در دفاع از پایه‌ای ترین حق صنفی روزنامه نگاران یعنی همان آزادی بیان، اخته کرده است چرا این انجمن از حقوق محدود صنفی اعضایش دفاع نمی کند؟ اگر این انجمن را به سرای کیهان راهی نیست به دفاتر مدعیان اصلاح طلبی که راه هست، چرا آنجا وارد عمل نمی شوند؟ آیا رسانه‌های ایرانی هم وجدان بیدار جامعه هستند؟ آیا اصلا تا زمانی که رسانه‌ها متعلق به دولت‌ها و احزاب و جناح‌های سیاسی (اصلاح طلب یا شریعتمدار) هستند می توانند وجدان بیدار جامعه باشند؟
خسرو شمیرانی، شهرگان
((۱)) http://www.zhila.net/spip.php?article۱۱۲
((۲)) http://aynev.blogfa.com/post-۸۴۹.aspx
((۳)) http://www.amouee.net/
((۴)) http://www.faridaa.blogfa.com/
گرفته از سلام دموکرات
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید