پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

سوار اسب غرور


سوار اسب غرور
«تا من هستم، دیگر علی کریمی به تیم ملی دعوت نخواهد شد.» آقای علی دایی در مدت کوتاهی که افتخار مربیگری تیم ملی را کسب کرده، حرف‌های نسنجیده بسیاری به زبان آورده است؛ اما این یکی، ناپخته‌ترین حرف او بود؛ چرا که عصبانیت، انتقامجویی و بی‌اعتنایی به منافع ملی از این حرف می‌بارد.
ظاهرا دایی فراموش کرده است در چه جایگاهی قرار دارد؛ او حالا سرمربی یک تیم صنعتی وابسته به یک کارخانه نیست. اگرچه علی کریمی به دلیل پاره‌ای نامهربانی‌های گذشته که در نامه سرگشاده‌اش بیان کرده، از حضور در تیم ملی عذرخواهی کرده، اما دایی می‌توانست و می‌باید به این نامه، فراتر از یک اعتراض شخصی نگاه کند.
به عبارت بهتر، او باید بازیکنی با قابلیت‌های کریمی را سرمایه‌ای ملی می‌دید که دلخوری‌هایش مانع از حضور در تیم ملی شده است؛ دلخوری‌هایی که دایی به عنوان یک سرمربی بزرگ و کارگشا می‌توانست و می‌تواند آنها را برطرف کند.
ظاهرا دایی فراموش کرده است بازیکنان بزرگ، انتظارات بزرگ هم دارند و بزرگان، در صورتی بزرگی می‌کنند و غرور ملی را برمی‌انگیزند که در وهله اول، غرورشان حفظ شود. به عبارت دیگر، علی کریمی، یکی مثل ۲۵ تای دیگر نیست؛ چنان که دایی هم در زمان بازیگری‌اش، خود را چنین می‌دید.
علی کریمی اگرچه سرباز است، اما برای کشور و تیم ملی سربازی می‌کند؛ وگرنه او نسبت به بسیاری از دیگران، ژنرال است و با این عبارت که تیم ملی سرباز می‌خواهد، نمی‌توان برای او حاشیه ساخت که این رسم جوانمردی نیست.
اگر دایی بزرگ بود و بزرگی می‌کرد، می‌توانست شخصا قدم پیش بگذارد و بزرگوارانه و با حفظ غرور و شأن کریمی، او را راضی به بازگشت کند؛ که حتما این اقدام، ضمن تقویت جایگاه علی دایی، به قوت قلب بازیکنان جوان تیم ملی هم منجر می‌شد.
اقدام دایی دو صورت داشت: اگر موفق می‌شد کدورت‌های قبلی را رفع کند و کریمی را که به گفته دایی، به هیچ عنوان نمی‌خواهد به تیم ملی بازگردد راضی به بازگشت کند، قهرمانی می‌شد محبوب که خواسته‌های غیرممکن مردم و رسانه‌ها را ممکن کرده بود و اگر موفق به بازگرداندن کریمی نمی‌شد هم، مربی بزرگی بود که حب و بعض‌های شخصی‌اش را برای موفقیت تیم ملی کنار گذاشته و به محبوبیتش افزوده بود. ضمن آن که جلوی بهانه‌جویی‌های بسیاری را برای ضعف‌ها و نتایج بد در آینده، بسته و انبوهی از تماشاگران را با خود همراه می‌کرد.
حالا دایی با غرور خود، تنها مانده است با برخی منتقدان سنتی‌اش که حتی در روزهای خوشش، چشم دیدنش را نداشتند. حالا دایی به این نظریه کمک کرده است که وزنه‌ای نیست که در روزهای بحرانی بتوان به تدبیرهایش در خارج از میدان چشم امید دوخت، بلکه یک مربی متعصب است که به خاطرآبروی به تیم ملی، باید برای موفقیت او هم دعا کرد.
ابراهیم زاهدی مطلق‌
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید