چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


دنباله ای بر شعر هفتاد


دنباله ای بر شعر هفتاد
۱)
«خیابانی که از «داستان» بیرون زد
اکنون نام تازه ای گرفته است
مرد فلجی که بی سرپناه مرد
یادم نبود که در «شعر» پناهش دهم
□□□
با درخت بریده ای که همین «میز» شد
روزی سایبان ما بود
با قلب های حک شده.‎/‎/
□□□
دیگر تو مانده ای و همین میز
با غژ غژ استخوان هایش
دنیایت در هم می ریزد
و کتاب ها و دست نبشته هایی
که بی حوصله ات کرده اند
□□□
دمی بر مرور خاطره ها بنشین
که گاه خاموشی یک ترانه است
و گاهی رد پای شعری که پایانش را نیافته ای.»
«هنوز ناشیانه می خندم» از مهدی رضا زاده، دنباله ای است بر جریان «شعر هفتاد» یا به گفته ای موسوم به «شعر هفتاد» یعنی اکنون در ،۱۳۸۷ در باب این که چنین جریانی واقعاً وجود داشته یا زاده توافقات و تواردهایی است که در شعر چند شاعر دیده شده و بعد محو شده، بحث است و گاه جدل! چرا که در این میان- لااقل از سال ۱۳۷۹ به این سو- هر کس از گرد راه رسیده خود را شعر هفتادی عنوان کرده است [ حتی کسانی که در زمان شکل گیری ایده های اولیه این جریان ادبی، کودکانی ۱۲-۱۰ ساله بودند!] و چنان این آش، در هم شده که بیرون کشیدن معیارهای اصلی یک جریان ادبی مستقل ازآن، نه تنها مشکل، بلکه ناممکن شده است برای نسل جدید و از سوی فعالان جدی این جریان نیز، تلاش قابل توجهی برای معرفی آن تا به حال صورت نگرفته است، بنابراین شاید برای مخاطب این متن جای شگفتی باشد که با چنین اوضاع و احوالی چه طور می توان یک شاعر را متعلق به جریانی دانست که معیارهای آن در دهه هشتاد، ناآشنا و در پرده است؛ پاسخ من این است، با اتکا به مؤلفه های مشترکی که در شعرهای شاعران پیشنهاد دهنده این جریان، تا اواسط دهه هفتاد، ظهور و نمود پیدا کرد و البته بعدها، شکل دیگری به خود گرفت اما تا این مقطع زمانی، مورد اتفاق نظر بود: «سادگی زبان»، «اجتناب از تشبیه»، «روایت جزء به جزء»، «حضور جاندار اشیا»، «فضاسازی و پرداخت به مؤلفه های شکل دهنده داستان مدرن»، «استفاده از رنگ»، «اجتناب از شاعرانه گویی و رسیدن به شعری بی ادعا»، «سهل و ممتنع گویی در عین زبان محوری و احترام به موتورهای حرکتی زبان گفتار»، «نزدیک کردن ارکان جمله به شکل و شمایلی که در نثر دارند بی آن که شاعر درگیر زبان ترجمه شود یا به قطعه ادبی در غلتد»، «اتکا به زبان نوشتار در عین جست وجو به منظور یافتن فصول مشترک این زبان با زبان گفتار»، «روایت بی تحریف زمانه، بدون شعار یا تحمیل نظر به متن»، «بازگشت به سرمایه های ادبی کهن و به کارگیری این سرمایه ها در آثار نو»، «رسیدن به شعر سپید نه شعر منثور یعنی شعری که درموسیقی خود برخوردار از وزن عروضی آشکارا در تقاطع وزن عروضی و موسیقی عادی زبان پارسی از یک سو و موسیقی حاصل از صنایع لفظی و معنوی از سوی دیگر قرار گرفته باشد»، «برون رفت از استیلای زبان آرکائیک بر شعر سپید و رسیدن به زبانی قابل درک برای عامه مردم» و.‎/‎/
مجموعه این معیارها بود که شاعران دست اندرکار این جریان ادبی را در سراسر کشور به این نتیجه رساند که آنان در جست وجوی شعری هستند که در ادبیات انگلیسی زبان به شعر پست مدرن موسوم است اما از نیمه دهه هفتاد به بعد، «کوکو» چرخی زد و «شش انداز» شد و کسانی که اعتقادی به این اصول نداشتند با آثاری پر از ضعف تألیف و معماگویی والخ! خود را وارث شعر هفتاد و «پست مدرن گو» قلمداد کردند و متأسفانه برخی از پیشروان شعر هفتاد هم، پیرو مد زمانه، سقوط کردند!
۲)
«به روایتی از آب های جهان ریخته ام
که شاید بدرخشم
در چله شبی که هندوانه ها نارسند.
و تو در رشته کلامی گره خورده ای
که «حافظ» رندانه مرا فاش می کند.
□□□
چه قدر به تو نزدیکم
چنین که از خود دور می شوم
همه آن اتفاق
از سر آن بود
که گم شوم در حرف هایی که از «عشق» گفته اند
□□□
باران هم که ببارد
شر شر و ویران گر
خیس نمی شوم
چرا که داغم
به داغی تابستانی که از نگاه تو ریخت.‎/‎/
ببین چگونه در قلب کسانی گم شده ام
که با آنها پیر می شوم
همه آن دشت ها
با اسب های عاشق
همه آن شالی ها و مدرسه
با کلاس های نمور.‎/‎/
□□□
ببین از کجا به کجا رسیده ام
نرسیده ام هنوز
به پایانی که باید اول شعر می شد.‎/.»
شعر مهدی رضازاده از آغاز، مشمول این قواعد نبود. گرچه این کتاب- به روایت صفحه دو خود- حاوی شعرهای سال های ۷۰ تا ۷۹ است اما حتی باوجود ویرایش های مکرری که در دهه هشتاد، در مورد این شعرها اعمال شده هنوز می توان بخش قابل ملاحظه ای از آن ها را، متعلق به شعر دهه شصت دانست. رضازاده در اواخر دهه هفتاد به شعر این دهه پیوست و سعی کرد به بخشی از قواعد آن وفادار بماند و به هر حال دنباله روی پیشه کرد و به «پیشنهاد دهندگی» نرسید اما شعرش به دلیل جاگیری درست در میانه شعر شصت و شعر هفتاد، به جایگاهی منطقه ای- نه کشوری- دست یافت. او متولد ۱۳۳۴ است یعنی اکنون ۵۳ ساله است و این سن، سنی نیست که بتوان به راحتی، در آن حال و هوای شعری را دستخوش تغییر کرد با این همه باید پذیرفت که وی از اوایل دهه شصت- که برای نخستین بار وی را در کسوت معلمی جوان در نشست های ادبی بهمن صالحی و غلامرضا مرادی دیدم، تاکنون، بسیار پیش رفته است و شعرش دستخوش تحولات جدی شده است. شعر رضازاده البته، اغلب از «شهود در زبان» بی بهره است و این امر، موتور شعرش را خاموش نگه می دارد. شعر او، همچون اتومبیلی زیباست که قادر به حرکت نیست اما «شهود در جهان»اش ما را وادار به تحسین می کند اما تاکی می توانیم چنین زیبایی ای را تحسین کنیم. ناچار باید به دنبال اتومبیلی دیگر برویم که ممکن است چندان زیبا نباشد اما ما را به منزل می رساند!
شاید این گونه حرف زدن درباره شعر شاعری که بسیار کوشیده به سرمنزلی نشانی دار برسد، بی رحمانه باشد. شاید او به گمان این که این سخن، یاوه ای بیش نیست به تزئین بیشتر اتومبیل شعرش بپردازد شاید ‎/‎/‎/ با این همه گمان می کنم آنقدر هوشمند است که بخواهد و بتواند از این مرز بگذرد. من امیدوارم. امیدوارم که او هم امیدوار باشد!
مهران رادین
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید